ج) تأثیر اعتقاد به آخرت بر سلوک و رفتار انسان
مسأله حقانیت معاد و زندگی پس از مرگ، از جنبه دیگری نیز باید مورد ارزیابی قرار گیرد. از گذشتههای بسیار دور این مسأله برای انسان مطرح بوده است که مردم چگونه در مسیر حق و صداقت قرار گیرند؟ اگر برای تأمین این هدف به بعضی از افراد، در برابر دیگران، قدرت، سلطه و اختیارات سیاسی داده شود، ممکن است کسانی که زیر سلطه آنان قرار گرفتهاند، به خاطر خوف و ترس، از مسیر حق و صداقت، پا را فراتر نگذارند. اما در این سیاست و استراتژی، انگیزهای برای خود صاحبان قدرت وجود ندارد که از مسیر حق منحرف نشوند. اگر برای تأمین هدف مذکور (نگاهداشتن توده مردم در مسیر حق) از تدوین و اجرای قوانین و تشکیل گروههای پلیسی و نهادهای نظامی وانتظامی استفاده شود، در مناطقی که تحت پوشش قانون و پلیس نیست، چه نیرویی میتواند انسان را کنترل کند؟ اگر با اندرز و خواهش از مجرمان خواسته شود تا دست از جرم بدارند، بازهم این مسأله مطرح میباشد که آیا کسی راضی میشود فقط به خاطر اندرز یا خواهش، از منافع خود دست بردارد؟ ترس از مجازات دنیوی نمیتواند جلوی جنایات را بگیرد؛ زیرا هرکس به خوبی میداند که قوانین کیفری به تنهایی نمیتوانند دروغ، رشوه، پارتی بازی و استفاده غیرمشروع از اختیارات و... را ریشهکن کنند؛ بلکه فقط محرک و انگیزهای درونی و ارادی، میتواند از ارتکاب جنایات و جرایم جلوگیری کند و انگیزهها و فشارهای بیرونی در این مورد موفق و کارآمد نیسنتند. ایجاد انگیزه درونی صرفاً در اعتقاد به آخرت ممکن است. این انگیزه و محرک، از آن جهت در اعتقاد به آخرت وجود دارد که هر شخص، اجتناب و دوری از هرگونه خیانت را وظیفه خود میداند. این انگیزه درونی نشأت گرفته از اعتقاد به آخرت، برای همگان اعم از وزیر، رییس، مدیر کل و شهروندان عادی یکنواخت است. در چارچوب اعتقاد به آخرت، هر شخص به فنای دنیا و حاضر شدن در محضر عدل الهی میاندیشد و اذعان میدارد که خداوند، او را میبیند و او را مورد بازخواست قرار خواهد داد. اهمیت اعتقاد به آخرت، یکی از قاضیان بسیار معروف قرن هفدهم میلادی یعنی ماتیو هالوس (Mathew Halos) را بر آن داشته تا بگوید: «این پندار که «دین، فریب است»، بر تمام تعهدات و مسئولیتهایی که مایه خیر و زیربنای نظم و امنیت جامعه هستند، خط بطلان میکشد» [۶۶].
این جنبۀ اعتقاد به آخرت و معاد، چقدر حایز اهمیت است؟ پاسخ این سؤال را از دیدگاه کسانی بشنوید که به خدا ایمان ندارند و آخرت را به عنوان یک باور واقعی نمیپذیرند؛ ولی آنان در اثر تجربههای تلخ و تاریک، مجبور به پذیرش رستاخیز شدند. لذا پذیرفتند که تنها عامل کنترل درونی انسان، همان اعتقاد به معاد است و بس.
آری! همین اعتقاد است که میتواند انسان را به رعایت عدل و انصاف وادار کند. فیلسوف مشهور آلمانی «کانت»، وجود خدا را انکار کرده و گفته است: «هیچ دلیل قانعکنندهای برای اثبات خدا، وجود ندارد». از دیدگاه این فیلسوف، نظریه عقلانی (theoretical reason)، به سود دین نیست؛ اما او از بُعد اخلاقی، به معقولیت جنبه عملی و کاربردی دین (Practial Reason) اذعان دارد [۶۷].
والتیر، هیچ واقعیت مابعدطبیعی را نمیپذیرد؛ اما قبول دارد که اعتقاد به خدا و آخرت و زندگی پس از مرگ، از این جهت که زیربنای اخلاقیات میباشد، اهمیت زیادی دارد. او بر این باور است که فقط اعتقاد به خدا و آخرت، میتواند فضای اخلاقی مناسبی ایجاد کند. عدم اعتقاد به آخرت، باعث میشود تا برای انجام اعمال نیک، هیچ انگیزه و محرکی باقی نماند و در نتیجه بقا، نظم و امنیت اجتماعی ممکن نخواهد بود.
از کسانی که عقیده آخرت و معاد را یک تصور فرضی محض میدانند، باید پرسید: اگر اعتقاد به آخرت، یک تئوری محض است، پس چرا برای بشر این قدر اهمیت حیاتی دارد؟ و چرا ما انسانها بدون اعتقاد به معاد، نمیتوانیم یک نظم اجتماعی، به معنای صحیح کلمه را تشکیل بدهیم؟! چرا عدم اعتقاد به معاد، باعث میشود تا زندگی ما انسانها، کاملاً بینتیجه و بیمعنا گردد؟ آیا امکان دارد در جهان، یک چیز غیرواقعی یا غیرحقیقی، تا این حد واقعی و حایز اهمیت باشد؟ و یا ممکن است هیچ ارتباطی با زندگی نداشته باشد و در عین حال این همه بر زندگی تأثیر بگذارد؟! نیاز شدید به عقیده معاد برای نظم بخشیدن صحیح به نظام زندگی، حکایت از آن دارد که آخرت یا اعتقاد به معاد، یکی از بزرگترین واقعیتها و حقایق این دنیاست. لذا این ادعای من، گزاف و اغراق نخواهد بود که این بُعد از استدلال در مورد عقیده آخرت توانسته است اعتقاد به معاد را از نظر معیارها و ملاکهای آزمایشگاهی صحیح ثابت کند.
[۶۶] Religion Without Revelation, P. ۱۱۵. [۶۷] Story of Philosophy, N.Y, ۱۹۵۴, P. ۲۷۹.