راه نجات از شر غلاة - بحث غلاة

فهرست کتاب

تعمیر قبور در اسلام![٣١٦]

تعمیر قبور در اسلام![٣١٦]

در ضمن مقاله‌ی «علل انحطاط مسلمين» در روزنامه «وظیفه» اشاره‌ای به وضع اسف‌انگیز موقوفات نموده بودیم که در نتیجه‌ی جهل و نادانی واقفین، اغلب موقوفات ایران – و شاید سایر کشورهای اسلامی – صرف بقعه و بارگاه و خادم و قاری امامزادگان خیالی می‌شود که البته مطلوب شرع نیست و در نتیجه موجب ویرانی آب و ملک و خرابی مملکت و بیکاری و گرسنگی مردم است.

کسانی از آن مقاله انتقاد کردند که شاید به سبب عدم اطلاع از تاریخ صدر اسلام و مبادی دین و اصول شریعت، چندان مستحق ملامت نباشند. ولی نظر به این‌که یکی از معممین «قم» که به فضل و دانش مشهور است. در مقاله‌ی مندرجه‌ی خود در شماره ١٣٧ روزنامۀ «وظیفه» بعد از تهمت‌ها و دشنام‌ها به حدیثی استناد کرده است که در آن به تعمیر قبور تشویق و ترغیب شده و چون وی ادعا کرده است که احادیث و روایات بسیاری از زبان پاک ائمه معصومین درباره‌ی آن‌ها رسیده! لذا با تذکر به این نکته که در باب تعمیر قبور بدبختانه یا خوشبختانه در تمام کتب شیعه بیش از یک حدیث نیست و اثبات وجود زیادتر بر آن بر عهده‌ی مدعی است، حدیث مذکور را از نظر خوانندگان می‌گذرانیم و آن را به لحاظ سند و متن مورد تحقیق و مطالعه قرار داده و قضاوت را به ارباب فضل و عقل و انصاف وامی‌گذاریم. ومن الله التوفیق.

قبل از ورود به بحث لازم است یادآور شویم که ساختن بقعه و پرداختن دخمه و پرستش اموات یکی از آداب و سنن ادیان خرافی و باطله‌ی قبل از اسلام بوده و صفحات تاریخ بدان مشحون است مخصوصاً ایران که دخمه برای اموات و بنای قبه و بارگاه برای شاهان و شاه‌زادگان و بزرگان از عادت و سنت ایرانیان است که از جمله قبر «کورش» اول معروف به «گوردختر» که «واندنبرگ» کشف کرده و قبر «چه ایش پیش» و قبر «راه دختر» درآرمگاه «پاسارگاد» که توسط «هرسفلد» مکشوف شد و طبق تحقیق باستان‌شناسان تاریخ این بناها به قرن هفتم قبل از میلاد می‌رسد و در شماره‌ی ٥٢٧٥-٩/١١/٣٩ روزنامه‌ی کیهان شرح داده شده است.

هنوز قبر کورش کبیر در مشهد مرغاب و قبر داریوش اول در نقش رستم و تخت مادر سلیمان در ایران و اهرام فراعنه مصر و وادی مقابر الملوک در ساحل غربی نیل و جانیشینان «چچسوت» که مقبره سلاطین جبار و خدایان ستمکار مصر است (طبق گزارش «واندنبرک» به نقل از روزنامه‌ی کیهان ٣ بهمن ١٣٣٩) در آن سرزمین خودنمایی می‌کند و به تحقیق مورخین مانند «ویل دورانت» قریب پنجاه قرن بر آن‌ها می‌گذرد و همه روزه به وسیله‌ی باستان‌شناسان در سرزمین‌های ایران و مصر گوری یا بقعه و بارگاه و مرقد و ضریحی از زیر خاک بیرون مى‌آید چنان‌که همین سال جاری قبر (کوری دختر) در بین کازرون و برازجان و پنج آتشکده که عینا شبیه به قبر کورش کبیر بود توسط پرفسور «واندنبرک» بلژیکی، کشف شد.

اما در اسلام چنان‌که تاریخ نورانی آن، حکایت می‌کند نه در زمان رسول اکرم ص و نه در زمان خلفای راشدین و نه در زمان مسلمین صدر اول از ساختن گنبد و بارگاه و تعیین خادم و قاری برای قبر هیچ یک از اولیاء و بزرگان سابقه‌ای در دست نیست. با این‌که رسول خدا ص به زیارت شهداء احد می‌رفت و فاطمه زهرا‘ قبر حمزه سیدالشهداء ÷ را زیارت می‌کرد و امیرالمؤمنین به زیارت قبور تشریف مى‌برد و در زمان حضرتش صدها و هزارها از بزرگان صحابه رسول خدا و یاران و شیعیان آن بزرگوار یا در میدان جنگ شهید و یا در بستر مرگ از دنیا رفتند ولی هیچ کدام نه قبرشان تعمیر شد و نه قبه و بارگاهی داشتند و هم‌چنین سایرین، تا وقتی که کشورهای ایران و مصر و روم و امثال اینان با مجاهدت سربازان اسلام، مسلمانی را پذیرفتند و بعد از یکی دو قرن کم کم افراد زبده کشورهای نام برده در دربار خلفاء مقاماتی احراز کردند، آن‌گاه دأب و عادت و آداب و سنت مذاهب خود را به وسایل مرموزی وارد دین اسلام کردند و مخصوصا ایرانیان که تا توانستند آداب وسنن مجوسیت را به عناوین مختلف داخل دین اسلام کردند که عید نوروز از آن جمله است! و آداب دفن اموات ما، اکثرا آلوده به مراسم مجوسیت و از آن جمله ساختن بقعه و دخمه و روشن‌کردن شمع و چراغ و خیر حلوا و میوه بر سر قبر، ‌از این قبیل است که برای تحقیق این مطالب باید به کتابهای «سیر تمدن و تطور ملل» و «مشرق زمین گاهواره تمدن» و «میراث اسلام» و آغاز تمدن بشر و صدها مانند این تألیفات از محقیقین داخلی و خارجی، رجوع کرد.

اینک بپردازیم به حدیثی که مورد استناد طرفداران تعمیر قبور امام‌زادگان است:

در تمام کتب معتبر شیعه یک حدیث با اندک اختلافی در عبارت در موضوع تعمیر قبور آورده‌اند، متن حدیث چنین است:

در تهذیب طوسی به اسناد خود از محمد بن احمد بن داوود و او از محمد بن علی بن فضل و او از حسین بن محمد فرزدق و او از موسی الأحول و او از محمد بن أبی السری و او از عبدالله بن محمد البلوی و او از عماره بن یزید از أبو عامر واعظ اهل حجاز روایت می‌کند که او گفت: آمدم خدمت حضرت صادق و گفتم چه ثواب است کسی را که زیارت کند قبر او را (یعنی قبر امیر المؤمنین را‌) و تربت (مزار) او را تعمیر نماید؟ حضرت فرمود: یا أبا عمار حدیث کرد مرا پدرم از جدش حسین بن علی که پیغمبر ص به امیرالمؤمنین چنین و چنان فرمود تا می‌رسد به این جمله که مورد استناد است: «يَا عَلِيُّ! مَنْ عَمَرَ قُبُورَكُمْ وَتَعَاهَدَهَا فَكَأَنَّمَا أَعَانَ سُلَيْمَانَ بْنَ دَاوُدَ عَلَى بِنَاءِ بَيْتِ الْمَقْدِسِ...!».

«ای علی! هر کس قبور شما را تعمیر کند و به آن آمد و شد و اقامت نماید هم‌چنان است که سلیمان بن داوود را بر بنای بیت المقدس کمک و یاری کرده باشد!».

ما در این‌جا اولاً اسناد این حدیث را براساس علم درایه و رجال که مقبول آقایان است مورد دقت قرار می‌دهیم و سپس می‌پردازیم به مضمون آن:

در طریق اول آن در کتاب «فرحة الغری» ابن طاوس و تهذیب طوسی «عبدالله بن محمد البلوی» آمده است.

در کتب رجال این مرد را چنین توصیف نموده‌اند:

طوسی در خلاصه می‌نویسد: «إنه ضعيف مطعون عليه»، این بدبخت هم حدیثش ضعیف است و هم خودش مطعون است.

رجال نجاشی هم او را ضعیف می‌شمارد و در رجال غضایری گفته شده: «عَبْدُ الله بْنُ مُحَمَّدٍ بنِ عُمَيْرِ بنِ مَحْفُوْظٍ الْبَلَوِيُّ أبو محمَّدٍ المصرِيُّ كذَّابٌ وضَّاعٌ للحديث لا يُلْتَفَتُ إلى حديثه ولا يُعْبَأُ به».

می‌فرماید: «عبدالله البلوی بسیار دروغگو و بسیار حدیث‌ساز بوده به حدیث او التفاتی (توجهی) نمی‌شود و نباید بدان اعتناء نمود».

حالا ببینید این شخص خیلی محترم! از چه کسی حدیث نقل مى‌کند، چنان‌که در اسناد حدیث ملاحظه فرمودید او از عماره بن زید روایت مى‌کند. اینک جناب عماره بن زید را بشناسید!.

رجال نجاشی می‌نویسد: «عُمَارَةُ بْنُ زَيْدٍ الخَولانيُّ الهمدانيُّ لا يُعرف من أمْرِهِ غَيْرُ هذا».

یعنی: «از آقای عماره بن زید چیزی معلوم نیست که این شخص وجود داشته یا نه جز همین اسم بی‌مسمی»!.

رجال ممقانی هم می‌گوید: «ذكر الـحسين بن عبيدالله أنه سمع بعض أصحابنا يقول سئل عبدالله بن محمد البلوي عن عمارة بن زيد هذا الذي حدثك؟ فقال: رجل نزل من السماء حدثني ثم عرج».

یعنی، «از آقای عبدالله بن محمد البلوی خوشنام بسیار راستگو! که شرحش در بالا گذشت، پرسیدند که این عماره بن زیدی که تو را حدیث گفته (لابد همین حدیث بوده) چه کسی است؟! گفت مردی است که از آسمان نازل شده مرا حدیث گفته آن‌گاه عروج (بالا رفت) فرمود».

در رجال غضائری هم از این آقای عماره بن زید این تعریف و توصیف شایان را می‌بینیم: «أصحابنا يقولون إنه اسم ليس تحته أحد و كل مايرويه كذب والكذب بين في وجه حديثه».

یعنی: «اصحاب ما (یعنی شیعه) می‌گویند: که عماره بن زید اسمی است بی‌مسمی؛ که تحت این نام احدی نیست و هرچه را روایت می‌کند دروغ است و اساسا دروغ از ریخت و روی حدیثش آشکار است»!.

رجال أبوداوود می‌نویسد: ضعیف است و اسمی است بدون مسمی و در خلاصة الرجال علامه هم او را بدین صفات ممتاز می‌ستاید!.

این‌ها رجال این حدیث، در کتاب «تهذیب»‌اند.

اینک رجال آن از کتاب «فرحة الغری» ابن طاووس روایت همین حدیث را از شیخ مفید از محمد بن احمد بن داود عن اسحق بن محمد عن احمد بن زکریا بن طهمان عن الحسن بن عبدالله بن المغیرة عن علی بن حسان عن عمه عبدالرحمن عن ابی عبدالله ÷ آورده است.

در سند این حدیث «اسحق بن محمد» هست که در کتب رجال مثل خلاصة الرجال علامة وجامع الرواة اردبيلي ورجال طه ورجال غضائري او را چنین معرفی می‌کنند: «إسحق بن محمد بن أحمد أنه كان فاسد الـمذهب كذابا في الروية وضّاعا للحديث لا يلتفت إليه».

یعنی: «اسحاق فاسد المذهب و در روایت بسیار دروغگو و جاعل حدیث بوده که به او توجه نمی‌شود».

یکی دیگر از رجال آن «احمد بن زکریا» است. اینک این بزرگوار!.

رجال علامه می‌نویسد: «أحمد بن زكريا القمي من الكذابين الـمشهورين»، «احمد بن زکریا قمی از دروغگویان مشهور است».

این احمد بن زکریا از «حسن بن عبدالله» روایت می‌کند اینک آقای حسن بن عبدالله را بشناسیم!:

خلاصة الرجال می‌نویسد: «حسن بن عبدالله القمي يرمى بالغلو». یعنی: وی متهم به غلو و شرک است.

١٩این بدبخت از «علی بن حسان» روایت مى‌کند، حالا برویم سراغ آقای علی بن حسان: رجال کشی می‌نویسد: «قال محمد بن مسعود: سألت علي بن الـحسن الفضال عن علي بن حسان قال:عن أيهما سألت؟ أما الواسطي فهو ثقة وأما الذي عندنا يشير أنه علي بن حسان الهاشمي يروي عن عمه عبدالرحمن بن كثير فهو كذاب، وهو واقفي أيضا لم يدرك أباالحسن موسى ÷».

مضمون کلام فوق این است که علی بن حسان هاشمی که از عمویش عبدالرحمن بن کثیر حدیث را روایت می‌کند گذشته از این‌که بسیار دروغگو بوده واقفی‌مذهب هم بوده و امام موسی کاظم را هم درک نکرده است! گل بود به سبزه نیز آراسته شد!.

خلاصة الرجال حلی می‌نویسد: «علي بن حسان الهاشمي يروي عن عمه عبدالرحمن غال ضعيف رأيت له كتابا سمّاه كتاب التفسير لا يتعلق من الإسلام بسبب ولايروي إلا عن عمه».

یعنی: از این کلام معلوم می‌شود این شخص هم غلوکننده است و هم ضعیف و تفسیری که نوشته اصلا ارتباطی و تعلقی به اسلام ندارد یعنی کفریات است. بعد می‌فرماید: «ضعيف جداً، ذكره بعض أصحابنا في الغلاة فاسد الاعتقاد». یعنی: «بسیار ضعیف است. برخی از اصحاب ما او را در شمار غالیان (غلوکنندگان) فاسد العقیده آورده‌اند».

این آقای علی بن حسان را هم شناختیم. اینک برویم سراغ عمویش عبدالرحمن بن کثیر که این علی بن حسان از او روایت مى‌کند.

رجال نجاشی چاپ جدید تهران ص ١٧٥ می‌نویسد: «عبدالرحمن بن كثير الهاشمي مولى، كان ضعيفاً غمز أصحابنا عليه وقالوا كان يضع الأحاديث». یعنی: «وی ضعیف بوده و اصحاب ما (شیعیان) بر او طعنه زده‌اند و گفته‌اند که او حدیث جعل می‌کرده است. آری هنرش وضع احادیث بوده»!.

«خلاصة الرجال» اضافه مى‌کند که: «ليس بشيء» این بی‌چاره هیچ نیست!.

٢٠تمام این‌ها را از ابو عامر واعظ حجاز نقل مى‌کنند و بدبختانه در کتب رجال از این واعظ حجاز نام و نشانی نیست! هرچند اگر آقای أبوعامر از مشاهیر عباد و زهاد و فی المثل هم ردیف امام جعفر صادق هم بود با آن رجال که دیدیم، سند این حدیث هیچ ارزشی نداشت و آن حدیث را از دروغ و جعل‌بودن خارج نمی‌ساخت ولی با این حال خود این آقای واعظ اهل حجاز هم معلوم نیست چه کسی بوده؟!.

بله از برکت این یک حدیث این آقایان خیلی راستگو! بوده که کشورهای اسلامی مملو از گنبد و بارگاه امامزادگان راست و دروغ است و کمتر روستایی است که یک یا چند امامزاده نداشته باشد که به سنت ایرانی و آداب مجوسی آن‌ها را شاه‌زاده (امامزاده) هم می‌گویند مثلا شاه‌زاده (امامزاده) حمزه! شاه‌زاده (امامزاده) جعفر! شاه‌زاده (امامزاده) احمد! وقس علی ذلک، زیرا ایرانیان شاه‌پرست (امامزاده‌پرست)! که قبل از اسلام صدها از این شاه‌زاده‌ها داشتند که دارای دخمه‌ها و گنبدها بوده‌اند حالا نمی‌توانند بدون شاه‌زاده باشند و بیش از ربع آب و خاک زراعی سرزمین و خانه و دکاکین آن وقف این امامزاده‌هاست و شما می‌توانید از قیاس خسارت همین یک عمل که به نام دین صورت می‌گیرد و صورت نورانی آن را در نزد عاقلان مشوَّه و نفرت‌انگیز می‌کند خسارت سایر اعمالی را که به نام دین انجام می‌شود وخوشبختانه دین از آن بی‌خبر بلکه بیزار است، به دست آورید.

اینک به مضمون این حدیث می‌پردازیم:

أبوعامر واعظ اهل حجاز که معلوم نشد چه کسی بوده! از صادق ÷ می‌پرسد کسی که تربت امیرالمؤمنین را تعمیر کند چه ثوابی دارد وحضرت از قول پیغمبر ص می‌فرماید: که به امیر المؤمنین فرمود: یا علی کسی که قبور شما را تعمیر کند مثل کسی است که به سلیمان بن داوود در بنای بیت المقدس کمک کرده است!.

این مضمون صرف نظر از آن رجال بسیار معتبرش! از چند نظر مخدوش و غیر قابل اعتناء و همانطور که سندش هم می‌رساند از بیخ دروغ است!.

اولاً: تعمیر قبور چنان‌که در احادیث صحیحه که از پیغمبر و ائمه رسیده و بعداً آن احادیث را خواهیم آورد، عمل مشروعی نبوده که برای آن ثوابی باشد تا کسی از امام، ثواب آن را بپرسید!.

ثانیاً: قبر امیرالمؤمنین در زمان حضرت صادق معلوم و روشن نبوده که کسی در صدد تعمیر آن برآید تا بخواهد بداند ثوابش چیست؟

مطابق تواریخ معتبر قبر امیرالمؤمنین در زمان هارون الرشید با قرائنی کشف شد که خیلی بعد از حضرت صادق بود و چیزی که معلوم نیست پرسش از تعمیر آن بسیار بعید بلکه غیر عاقلانه است و اگر در احادیث دیده می‌شود که گاهی حضرت صادق به نجف تشریف برده و به آن نقاطی که قبر امیر المؤمنین احتمال داده می‌شد مشرف می‌شده به قدری گم و نامعلوم است که کسی نمی‌توانست بداند قبر در کجاست، ‌چنان‌که اگر گاهی از خود صادق ÷ پرسیده می‌شد که قبر در کجاست؟ حضرت علامات و اشاراتی می‌فرمود که نقطه‌ی مشخصی تعین نمی‌شد، ‌مثلا در حدیث عامر که گفت: «جعلت فداك إن الناس يزعمون أن أميرالـمؤمنين دفن بالرحبة» یعنی: فدایت شوم مردم می‌پندارند که امیرالمؤمنین در رحبه مدفون است.

حضرت فرمود: نه قبر او در رحبه نیست، عرض کرد پس کجاست؟ حضرت فرمود: « إنه لما مات احتمله الحسن فأتى به ظهر الكوفة قريباً من النجف، يسرةً من الغَرِيّ، يَمْنَةً عن الحِيْرَة، فدفنه بين ذكوات بيض» یعنی: «وقتی که امیرالمؤمنین از دنیا رفت حضرت امام حسن او را برداشت و آورد پشت کوفه نزدیک نجف دست چپ غری و دست راست حیره و آن حضرت را در بین ریگ‌های سفیدی (که آن‌ها را دُرّ نجف می‌گویند) دفن کرد». و معلوم است با چنین نشانه‌هایی قبر کسی معلوم نمی‌شود.

ثالثاً: ثواب تعمیر قبر را معلق به مجهول کرده زیرا بنای بیت المقدس در اسلام عملی مأمور به نیست که برای آن ثوابی تعیین شود، و بتوان اعمالی را با آن مقایسه نمود مثلا می‌توان گفت ثواب فلان عمل برابر با چندین حج یا چند جهاد یا چند رکعت نماز و از این قبیل است زیرا این‌ها در شرع اعمالی مأمور به یکدیگر هستند که انجام آن‌ها موجب ثواب است. ولی بنای بیت المقدس آن هم در زمان سلیمان بن داوود چه عملی است که مقیاس اعمال حسنه‌ی دیگر شود؟!.

رابعاً: اعانت به سلیمان بن داوود در بنای بیت المقدس به نص قرآن کار دیوان و جنیان بوده است: ﴿يَعۡمَلُونَ لَهُۥ مَا يَشَآءُ مِن مَّحَٰرِيبَ وَتَمَٰثِيلَ وَجِفَانٖ كَٱلۡجَوَابِ وَقُدُورٖ رَّاسِيَٰتٍۚ ٱعۡمَلُوٓاْ ءَالَ دَاوُۥدَ شُكۡرٗاۚ وَقَلِيلٞ مِّنۡ عِبَادِيَ ٱلشَّكُورُ ١٣ [سبأ: ١٣].

«و از (جنیان) برایش (سلیمان) قصرها و مجسمه‌ها و کاسه‌هایی چنان حوض و دیگ‌های ثابت چنان‌که می‌خواست می‌ساختند».

طوسی در ذیل همین آیه‌ی شریفه در کتاب «مجمع البیان» (چاپ جدید تهران، جلد هشتم، ص ٣٨٢) می‌نویسد: «كان مما عملوه بناء بيت المقدس» یعنی: «از جمله چیزهای که شیاطین برای حضرت سلیمان ÷ ساختند بیت المقدس بود»، آن‌گاه مطلب را بدین عبارت دنبال مى‌کند: «توفاه الله (داوود) واستخلف سليمان فأحب إتمام بيت الـمقدس فجمع الجن والشياطين وقسم عليهم الأعمال» یعنی: چون خدا جان داوود را گرفت سلیمان جانشین او گشت و خواست بیت المقدس را به اتمام رساند لذا جن و شیاطین را جمع نمود و کارهای بیت المقدس را در میان آن‌ها تقسیم کرد که هر طائفه‌ای به کار مخصوصی بپردازد. سپس کار هر دسته‌ای را شرح می‌دهد و جالب این‌که قرآن همین ساختن بیت المقدس را عذاب مهین می‌خواند و می‌فرماید: ﴿لَّوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ ٱلۡغَيۡبَ مَا لَبِثُواْ فِي ٱلۡعَذَابِ ٱلۡمُهِينِ ١٤ [سبأ: ١٤]. یعنی: «فهمیدند که اگر غیب می‌دانستند در آن عذاب خوارکننده [که کارهای بسیار پرزحمت و طاقت فرسا بود] درنگ نمی‌کردند».

تفسیر «منهج الصادقین» (چاپ علمی تهران، جلد هفتم، ص ٣٥٣ و ٣٥٤) شرح ساختمان بیت المقدس را به وسیله جنیان به تفصیل بیان می‌کند چنان‌که گویی هیچ انسانی در بنای آن دخالت نداشته و در تفسیر آیه‌ی شریفه‌ی ﴿مَا لَبِثُواْ فِي ٱلۡعَذَابِ ٱلۡمُهِينِ ١٤ می‌نویسد: گویند هنوز یک‌سال کار مانده بود در بنای بیت المقدس که متقاضی اجل به سلیمان درآمد طلب ودیعه‌ی روح نمود سلیمان کسان خود را وصیت کرد که مرگ مرا فاش نکنید و مرا بر عصایم تکیه دهید تا جن از عمل خود باز نماند و مسجد به اتمام رسد. و در بحار الانوار (چاپ کمپانی جلد پنجم، ص٣٥٠-٣٥١) نیز همین مضمون آمده است.

پس تعمیر مزار امیرالمومنین با کاری که جنیان و شیاطین متصدی آن بودند چگونه مقایسه‌ای است؟! اگر پاره‌ای از تعمیرکنندگان آن مزار شریف را که سلاطین جبار و سفاکان ستمکاری مانند هارون الرشید[٣١٧] و نادرشاه افشار که اولی بانی و دومی آمر به تعمیر قبر بوده و با شیاطین مقایسه کنیم شاید غلط نباشد و مضمون حدیث را برساند!!.

خامساً: اگر تعمیر قبر امیرالمؤمنین ثوابی داشته چرا خود صادق ÷ که به آن داناتر بود و قدرت مالی داشته (چنان‌که خود آن جناب می‌فرماید: من ثروتمندترین اهل مدینه هستم...) قیام نکرد و اگر گفته شود که نفوذ معنوی نداشت، می‌بینیم چنین نیست زیرا آن حضرت در بحبوحه‌ی قدرت خلفای جور، رئیس شرطه داوود بن علی حاکم مدینه را که معلی بن خنیس را کشته بود به وسیله‌ی پسرش اسماعیل کشت (چنان‌که در رجال کشی آمده است) و کسی هم متعرض وی نگشت.

تعمیر قبر امیر المؤمنین، از این کار، خیلی آسان‌تر بود وخوف دیگری هم در بین نبود و راستی اگر تعمیر قبر علی و اولاد او علیهم السلام کار باثوابی بود جا داشت که خود حضرت صادق ÷ قبر یکی از علویین حداقل پسر خود، اسماعیل را تعمیر نموده و قبه و بارگاهی برای او بسازد تا هم کار باثوابی را تعلیم شیعیان کرده باشد و هم از شهرت زنده‌بودن اسماعیل که بعد از وی اسماعیلیه قائل شدند و موجب فساد بی‌شماری گردیدند، بکاهد و به هر صورت یکی از ائمه‌ی معصومین و یا مؤمنین می‌توانست این سنت سَنِیه را به جا آورد تا بعداً مورد استناد دیگران قرار گیرد.

سادساً: فرض کنیم که تعمیر قبور امیرالمؤمنین و اولاد او علیهم السلام کار ثوابی باشد دیگر گنبد و بارگاه ساختن برای هر امامزاده خیالی چرا؟ مگر این‌که بگویید چون امامزاده‌ها هم سادات و از اولاد امیرالمؤمنین‌اند مشمول این حدیث بسیار شریف! و راست می‌شوند که در این صورت باید گفت برای تمام سادات که از دنیا می‌روند و البته یقین به موجودیتشان بیش از بیشتر امامزاده‌هاست باید گنبد و بارگاه درست کرد ولی آیا می‌دانید در چنین صورت وضع این مملکت چگونه خواهد شد؟!.

چنان‌که گفتیم حداقل ثلث مسلمانان از سادات و منسوب به پیغمبر و ائمۀ اطهاراند، با قبول این معنی باید یک طاق سرتاسری به تمام ایران و کشورهای اسلامی زد و آن را قبرستان امامزادگان نامید! هرچند همین الان هم بهتر از قبرستان نیست؟!

سابعاً: فساد این عمل منحصر به گور امامزادگان نیست، بلکه چنان‌که می‌بینم به طبقه‌ی مترف و مسرف که خود را اشراف کشور می‌دانند نیز سرایت کرده است.

الان در همین شهر قم قبرستان‌های عجیب و غریبی ساخته شده که لاشه‌ی گندیده‌ی ثروتمندان و دزدان اجتماعی را در آن دفن مى‌کنند و صاحب مقبره و خادم و قاری و فرش و چراغ و امثال آن هم هستند و یک نفر از پول‌دارهای گردن کلفت تهران لابد برای رضای خدا! مقبره‌ی خیلی مجلل در این شهر ساخته که هر بقعه‌ای را به ثروتمندان تهران و شهرستان‌ها به سی یا چهل هزار تومان می‌فروشد.

آری این است آن‌چه پاره‌ای حامیان دین از آن دفاع مى‌کنند و این عمل مجوسی را یکی از ارکان دین خاتم النبیین می‌پندارند و اگر کسی سخن گوید او را به تیر تهمت و هر گونه صدمه‌ای که از دستشان برآید آزار می‌دهند و از خدا شرم و از پیغمبر آزرم و از روز قیامت وحشتی ندارند!.

[٣١٦]- این مطالب قبلاً در کتاب «ارمغان آسمان» ص ٢٧٣ به بعد، به طبع رسیده است که اینک با اندکی تصرف در اینجا آورده‌ایم.

[٣١٧]- آنچه را که مؤلف  / راجع به خلیفۀ صالح عباسی، هارون الرشید  / آورده است، حقیقت ندارد، بلکه ایشان حاکمی صالح، عفيف، مجاهد دیندار و پاکدامن بود، سالی در حج و سال دیگر را در جهاد به سر می‌برد، و سالی هم با پای پیاده حج نمود. ایشان دوستدار شعر و سخن، و حامی دانشمندان، ادبا و ارباب علوم و صنایع بود. از این رو دربارش مرکز ادبا و علما و بزرگان فضل و دانش گردید و هارون نیز در بزرگداشت آنان مبالغه می‌کرد. و مستند ما در این مورد روایات تاریخی صحیحی است که درباره آن بزرگوار نقل شده، پس بنابر این از شخصیتی با چنین اوصاف، انتظاری غیر از فروتنی و عبادت و تقوا و گرایش به اهل علم نمی‌توان یافت. ابن أثير می‌گوید: رشيد شعر و شعراء را دوست مى‌داشت و به ادب و اهل ادب و فقه و فقهاء اهتمام داشت. در مورد عبادات او نیز روایات مختلفی ذکر شده، آمده است که خلیفه هارون الرشید هر روز ١٠٠ رکعت نماز می‌گزارد، و تا پایان عمرش آن را ترک نگفت، مگر به علت بیماری. چون قصد حج مى‌كرد صد تن از فقهاء را همراه خود مى‌برد، اگر خود براى حج نمى‌رفت سيصد تن را براى حج با نفقه و خرج خود مى‌فرستاد و ما یحتاجشان را تأمین می‌کرد. او در صدقه دادن نیز بر دیگر خلفای عباسی سبقت گرفته بود. روایات حاکی از آن است که او به غیر از زکات، روزانه هزار درهم صدقه می‌داد. هارون الرشید  / بسیاری اوقات بر نفس خود می‌گریست، و می‌ترسید مبادا عطایای او جزو اسراف باشد، به خصوص هنگامی‌که واعظی او را پند و اندرز می‌داد، بیشتر تحت تأثیر واقع می‌شد، و اشک از چشمانش سرازیر می‌گشت. شکی نیست که جاری شدن اشک، نشانۀ خوف و ترس از الله سبحانه و تعالی است. اما این حقیقت است که همیشه بزرگمردان تاریخ همان طور که موافقان زیادی دارند، مخالفانی نیز برای آنها یافت می‌شود، که برای زشت کردن چهره‌‌هایشان در تاریخ، از نیرنگ‌های مختلف استفاده شده است. اما آنهایی که در مذمت هارون رشید نقل کرده‌اند، دو گروه هستند، گروه اول: مورخینی که فقط شنیده‌ها را جمع‌آوری کرده، و صحت و سقم آن را به خوانندگان سپردند، که تاریخ طبری از جملۀ آنها می‌باشد، و بر آنها هیچ گناهی نیست، و بر ما واجب است که هر نوع سخن یا روایات تاریخی را بر حسب اسناد صحیح باور کنیم، نه بر اساس روایات موضوع و ساختگی. و اما گروه دوم: که به قصد سوء این کار را انجام دادند، استدلالی جز یک مشت روایات موضوع و ضعیف ندارند، و خودشان در سخن خود دچار تناقضند، در بعضی از این کتابها، نخست نقل از روایاتی می‌شود که او را فردی شهوانی، پیرو هوی و هوس، و اهل میگساری و خوشگذرانی معرفی می‌کند، و در جای دیگر به ذکر روایاتی پرداخته‌اند که گویای این است که او فردی متدین بوده، و در شبانه روز بیش از صد رکعت نوافل ادا می‌کرد و هر سال به حج بیت الله می‌رفت، و مناسک حج را انجام می‌داد!! حال چگونه ممکن است امیر المؤمنین هارون الرشید در روزی ١٠٠ رکعت نوافل ادا می‌کرده و در کنارش هم مجالس میگساری و لهو و لعب بر پا می‌کرده است؟ آیا ادای صد رکعت نافله در روز با مجلس میگساری و عیش و نوش امری آسان و امکان پذیر است؟! حال آنکه خداوند می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ تَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنكَرِ [العنكبوت: ٤٥] «نماز انسان را از فحشاء و منکر باز می‌دارد». بیشتر اینگونه روایات ضعیف و موضوع، یا به قصد سوء ساخته شده، و کوردلان سعی داشته‌اند، تا با این افتراءات تاریخ خلفای مسلمان را زشت جلوه داده، یا اینکه مورخان و ادیبان به تبعیت از کتب پیشینیان، بدون در نظر گرفتن صحت و ضعف روایت، آنها را در کتب خود ذکر کرده‌اند. دوران هارون الرشید از دوران‌های با برکت و طلایی خلافت عباسی، و از نوادر تاریخ اسلام شمرده می‌شود، در این دوران قدرت و عظمت خلافت عباسیان به اوج خود رسید، علوم مختلف در حد بالایی توسعه یافته، علم و دانش در همه‌ی شهرها، روستاها، خانه‌ها و اماکن عمومی رخنه کرده و برکات و خیرات افزایش چشمگیری یافته بود، تا جایی که امام سیوطی همۀ دوران خلافتش را ایام خیر و برکت دانسته، و در حسن و زیبایی، آن روزها را به روزهای عروسی تشبیه کرده و می‌گوید: «کانت کلها أیام خیر، کأنها في حسنها أعراس». (مُصحح)