موضوع شفاعت و حقیقت آن
مسألۀ شفاعت که در ملت ما تا این حد وسعت یافته که علاوه بر اینکه گویندگانی غالبا بیاطلاع از حقایق دین و بیخبر از حد و مرز شرع مبین و حتی فاقد سواد خواندن و نوشتن که به ناحق منبر را که جایگاه انبیای مرسلین و اولیای صدیقین است غصب کرده و با افسانههای خود به گمراه نمودن خلق در هر صبح و شام به نام روضهخوانی مشغولند و معرکهگیرانی که خود سر تا پا جنایت و گناه بوده در هرگاه و بیگاه عوام الناس را دور خود جمع نموده و با بافتهها و ساختههای خود مردم را به پرتگاه هلاکت و گناه تشویق میکنند. و هرگاه دقت شود معلوم میگردد که اینان که باب شفاعت به وسعت آسمان و زمین به روی مردم باز میکنند غیر از اغوای شیطانی دو محرک نفسانی نیز دارند که یکی از آنها این است که چون خود سر تا پا آلودۀ معاصی و گناه هستند و چنین کسانی که در وجدان خود احساس گناهگاری و حقارت کنند برای آنکه در این وضع و حال شرکایی و رفقایی داشته باشند تا از تنهایی و انفراد وحشت نکنند و رنج نبرند دیگران را نیز بدین وضع و حال میخوانند و به این عرصه میکشانند به گمان آنکه با رفقا و شرکای بسیار، خدا را ناچار به صرفنظر از عذاب و عفو از کیفر خود خواهند کرد!!.
و علت دیگر این دعوت به شفاعت آن است که از این طریق جلب رضایت و خشنودی شنوندگان را کرده، در مقابل آنان را به بذل مال و انجام سؤال خود وادار نموده استفادۀ شایان میکنند.
آری، علاوه بر اینان متأسفانه مسألۀ شفاعت در کتب احادیث و روایات نیز جایی بزرگ برای خود باز کرده و حتی از افراد مشهور و محترمی آثاری در اینگونه کتب باقی مانده است که برای یاران شیطان دستاویزی محکم و مستمسکی مستحکم است چنانکه در یکی از کتب فقهی معروف، فقیه مشهوری نوشته است که: «زنی زنا میکرد و فرزندانی از زنا میآورد و آنها را از ترس رسوایی میسوزانید، و کسی جز مادرش از این افعال زشت او خبر نداشت همینکه مُرد و خواستند دفنش کنند، خاک جنازۀ او را قبول نمیکرد و بیرون میانداخت او را به هر نقطهای بردند چنین بود عاقبت خویشاوندانش نزد امام وقت ÷ رفته واقعه را به حضرت عرض کردند امام پس از آنکه قضیه را از مادرش پرسید و به مسئله آگاه گردید به اهل آن زن دستور داد که مقداری از تربت حسینی در قبر او بگذارند. بدینصورت بر آن گناه، لباس مغفرت پوشیده شد»!![١٥٧]
ملای معروف دیگری در کتابهای بسیاری که در این قرن لابد برای ترویج معارف اسلامی و معالم دین مبین مینوشت در یکی از کتابهایش داستان زنی را نوشته است که: «پسر خود را مست کرده و وادار مینمود که با او زنا کند و آن پسر همواره با مادر خود چنین میکرد!! اما بعد از مرگ، آن زن را دیدند که در عالیترین درجات بهشت است از علت آن پرسیدند گفت: روزی هفت مرتبه صلوات میفرستادم»!!
و صدها از این قبیل کفریات که هر که با مجالس دینی ما این روزها آشنا باشد از این مطالب زیاد شنیده است! شما هرگاه به قرآن کریم مراجعه کنید میبینید که نه تنها چنین شفاعتی در آن نیست بلکه اساساً شفاعت در آن پایهای و مایهای ندارد و جز ذات احدیت کسی را در عرصۀ قیامت هیچگونه قدرت و جرأتی نیست، و مسئلۀ شفاعت بدین کیفیت جز اغوای شیطان که از هواهای نفسانی مدد میگیرد حقیقتی ندارد. و ما هر گاه به عقل و وجدان خود نیز مراجعه کنیم هرگز نمیتوانیم باور کنیم که پیغمبری که از جانب پروردگار جهان برای اصلاح و هدایت بندگان او مبعوث شده است و شریعتی را بدین بنیان محکم و قواعد حکیمانه بنیاد نهاده است با طرح چنین شفاعتی آن را از بیخ و بن ویران نماید؟!.
به نظر ما علت نکبت و ذلّت شرق و به خصوص ما مسلمانان و خصوصا ما ایرانیان که هیچ قانون و مقرراتی در میان ما ثبات و احترامی ندارد و این اندازه ملت ما آلوده و غیر قابل اصلاح شده است که هیچ رژیم و آیینی قادر به اصلاح آن نیست وجود همینگونه مسائل است. زیرا وقتی مغرور بودن به شفاعت انسان را به تجاوز در حریم قوانین شریعت گستاخ کرده و جرأت دهد دیگر هیچ مقررات و قانونی درمیان چنین ملتی از حرمت برخوردار نخواهد بود و این زیان و خسرانی بس عظیم است. اینک ما شما را به مطالعۀ این مختصر دعوت میکنیم تا ببینید مسئلۀ شفاعت با این همه خسارت و نکبت در نظر شریعت اسلامی چه پایه و مایهای دارد؟! وَمَا تَوفِيقي اِلاَّ بِالله.
علت گسترش و پذیرش مسئله شفاعت بدینصورت که: اولیاء و مقربان درگاه خدا در روز قیامت برای عاصیان که گاه مشفوع له خود را به همۀ گناه و عصیان میتوانند تا عالیترین درجات بهشت ارتقاء دهند و یا در دنیا به منتهای آرزوهایشان برسانند چنان که این عقیده را از آنان در متن کتاب آوردهایم از شفاعت معموله در درگاه سلاطین جبار و دربار فرمانروایان دیکتاتور و خودخواه قیاس و کُپیه شده است که گاه باشد مجرمی مفسد و واجب القتل را به علت شفاعت شفیعی از اقارب و احباب سلطان جبار از پای دار به کاخ محارم و خزائن اسرار همان سلطان رهبری کند و او را با تمام جنایاتش به عالیترین مقام و درجات ارتقا دهد و فرد نالایق پستی را به شریفترین شغل و بهترین پُست امارت و وزارت رساند، چنانکه ممکن است فرد صالح و لایقی بیهیچ علت و گناه مورد بیاعتنایی و غضب پادشاه قرار گیرد!!.
آری، اینگونه عقاید و افکار از چنین سرزمینهایی که از عدل و انصاف دور و از عقل و شرع مهجورند سرچشمه گرفته، و در چنین محیطهایی نشو و نما میکند. زیرا ملتی که در آن عقل و عدل حاکم نبوده و صداقت و لیاقت ارزشی ندارد و کارها همه با پارتیبازی و شفیع تراشی انجام میگیرد و پُستها و مقامها با تملق و ثناخوانی و کرنش و ستایش جباران و سوگلیان سلاطین، غالبا به اشخاص پست و نالایق داده میشود و علم و هنر و انسانیت و شخصیت و عفت و لیاقت ارزشی ندارد و مردمش همه چیز را با چنین مقیاس و میزانی میسنجند. درگاه پروردگار خود را نیز چون دربار سلاطین جبار میپندارند و بدبختانه به همین صورت و کیفیت پروریده میشوند!.
لذا در میان چنین ملت فاسدی هرگز صلاح و سداد و تقوی و انضباط و عفت و اخلاق رشد پیدا نمیکند و مردمش طریق صحیح مراحل حیات را با چنین خصال و صفات نمیپیمایند و جز تملق و شخصیتپرستی و بیاعتنائی به اساس و ارکان حقایق زندگی و عدم ارزش فضایل اخلاقی چیزی نخواهند داشت، و نسل لایق و صالحی به جای نخواهند گذاشت!.
ما امیدواریم مطالعۀ این رساله، حقیقت شفاعت را چنانکه هست نه چنین که پنداشته میشود، برخواننده آشکار کند و در نتیجه کسانی که تصور میکنند با تملق و توسل شفیعان پنداری میتوان به جایی رسید به خود آیند و حقیقت آن را بر نفس خود تلقین نمایند که در پیشگاه خداوند عالم الغیب و الشهادة و مالک یوم الدین جز به راستی و حقیقت بندگی تقرب نتوان یافت و به حضرتش به رجعت شتافت. شاید در اثر انتشار این حقایق جامعه ما از این ذلت و انحطاط که به علتهای مذکوره بدان مبتلی گشته است و بدان انس و عادت گرفته است نجات یابد و خود یا لا اقل نسل او به جانب مجد و عظمت مسلمین صدر اول که دچار چنین عقاید سخیفه نبودند قدم سعی و عمل شتابد. ومن الله التوفیق وعلیه التکلان والـمستعان.
حیدَر علی قلمداران
[١٥٧] نگا: كتاب «منتهى المطلب» علامه حلى، ج ١، ص ٤٦١.