[آثار و اقوال غُلات در بین شیعه تاهنوز باقی است]
پس با این همه احادیث که در مذمت غُلات آمده است و مذاهب باطلهای که به نام شیعه پیدا شده است چون مذهب کیسانیه و اسماعیلیه و حبانیه و هاشمیه، رزاقیه و فطحیه و سمطیه، ناووسیه و واقفیه و زیدیه و تبریه و جاوردیه و سلیمانیه و صالحیه و خطابیه و بیانیه و بنائیه و مخسمه و علیائیه و نصیریه و شریفیه و مفوضه و امثال آنها که برای تفصیل و اطلاع بر مذاهب آنها باید به کتب ملل و نحل رجوع کرد. هر چند از این فرقههای امروز جمعیت مشهوری جز فرقهی زیدیه و اسماعلیه در روی زمین نیست. اما هر چه باشد آثار و اقوال آنان در بین شیعه باقی مانده است و کتب شیعه و اخبار و احادیث ایشان مخلوط به آثار و اقول آن فرقههاست. زیرا گذشته از اینکه اختلاط و امتزاج فرقههای شیعه با یکدیگر امری ممکن بلکه ناچار بوده است و بسیاری از رجال شیعه مدتها در مذاهب مختلف بوده و اخیرا به مذهب حق مهتدی شدهاند و یا از مذهب حق منصرف و به مذهب باطل روی آوردهاند چنانکه فیالمثل دربارۀ معلی بن خنیس گفتهاند: که او اول مغیری مذهب بوده یعنی از اصحاب مغیره بن سعید که نفرین امام درباره او گذشت، سپس دعوت به محمد بن عبدالله نفس زکیه مینمود و به همین تهمتها ماخوذ و مقتول شد. و این شخص را شیخ طوسی از اصحاب حضرت صادق ÷ شمرده است و معلی احادیث از آن حضرت روایت کرده است و همچنین کسان دیگری که قبلاً دارای مذهب باطله بودهاند و اخیرا به مذهب حق گرویدهاند یا بالعکس.
علاوه بر اینها، صاحبان مذاهب باطله سعی داشتهاند که مذهب حق را نیز آلوده به عقاید خود کنند[٣٣٦]. چنانکه در رجال کشی ص ١٩٦ از یونس از هشام بن الحکم روایت شده است او از حضرت صادق ÷ شنیده است که میفرمود: «کان الـمغیرة بن سعید یتعمد الکذب على أبي ویأخذ کتب أصحابه الـمستترون بأصحاب أبي یأخذون الکتب عن أصحاب أبي فیدفعونها إلى الـمغیرة وکان یدس فیها الکفر والزندقة ویسندها إلى أبي ثم یدفعها إلى أصحابه فیأمرهم أن یبثوها في الشیعة وکلما کان في کتب أصحاب أبي من الغلو فذلك مما دسه الـمغیرة بن سعید في کتبهم». یعنی: «مغیره بن سعید عمدا دروغ بر پدرم [حضرت باقر ÷] میبست و اصحاب او در میان اصحاب پدرم مستتر و مخفی بودند اصحاب او کتب اصحاب پدرم را میگرفتند و به مغیره میدادند او در آنها هر چه از جنس کفر و زندقه جا کرده و سند آن را به پدرم متصل میکرد. آنگاه آن کتابها را به اصحاب خود رد مینمود و دستور میداد که آنها را در بین شیعه بپراکنند. پس آنچه را که در کتب اصحاب پدرم از مطالب غلوآمیز هست همانهایی است که مغیره بن سعید در کتابهای آنها جعل کرده است. پس منشا و منبع اینگونه احادیث معلوم شده که از کجاست و چه اشخاص آنها را ساخته و پرداختهاند».
از آن طرف شیعیان نیز از کثرت و شدت ارادتی که به خاندان نبوت و اهل بیت طهارت داشتهاند هر سخنی که به نام آنان گفته میشد پذیرفتهاند و کمتر اتفاق افتاده که در صحت و سقم احادیث منسوبه به ائمه علیهم السلام دقت کرده باشند و در صدد تنقیح و تصحیح آن بر آمده باشند و چنانکه خود آن بزرگواران علیهم السلام پیش بینی کردهاند گویی خدا عقل را از اینان گرفته است! چنانکه در رجال کشی در ذیل احوال اسلم مکی مولی محمد بن الحنفیه آورده است: حضرت امام محمد باقر ÷ میفرمود: «لو کان الناس کلهم لنا شیعة لکان ثلاثة أرباعهم لنا شکاکا والربع الآخر أحمق». یعنی: «اگر همه مردم شیعه ما بودند هر آینه سه چهارم آنان نسبت به ما شکاک بودند و یک چهارم دیگر احمق بودند»! دقت در حدیث شریف بسیاری از مجهولات را روشن میکند!.
چنین مردم خوشباوری که هر چه را بشنوند همینکه نام امامی را بر روی آن گذاشته باشند باور کنند و آن را ملاک عقیده و اعمال خود قرار دهند هر چند مخالف صریح قرآن باشد. بدیهی است که در نزد امامان که از زیرکان و زبدگان عقلاء جهانند هرگز مقبول نخواهند بود. و چنین کسانی هرگز مورد محبت و علاقه آن بزرگواران نخواهند شد زیرا آنان خود اعقل عقلاء بوده و به عاقلان علاقمندند. چنانکه در مشکوة الأنوار طبرسی ص ٢١٤ این حدیث شریف آمده است: عن ابی عبدالله ÷: «إنا لنحب من شيعتنا من كان عاقلاً فهيماً حليماً مدارياً صدوقاً وفياً» یعنی: «ما از شیعیان خود کسانی را دوست میداریم که عاقل و فهیمده و دانشمند و بردبار و سازگار و راستگو و وفادار باشد».
و در امالی شیخ مفید ص ١١٣ مجلس ٢٣ نیز چنین حدیثی با عبارت ذیل از حضرت صادق ÷ روایت شده است که فرمود: «إنا لنحب من شيعتنا من كان عاقلاً فهماً فقيهاً حليماً مدارياً صبوراً صدوقاً وفيّاً» و آنگاه فرمود: «إن الله تبارك وتعالى خصَّ الأنبياء † بمكارم الأخلاق فمن كانت فيه فليحمد الله على ذلك ومن لم تكن فيه فليتضرَّع إلى الله تبارك وتعالى وليسأله. قال: جُعِلت فداك! وما هي؟ قال ÷: الورع والقنوع والصبر والشكر والحلم والحياء والسخاء والشجاعة والغيرة والأمانة». یعنی: «من از شیعیانمان کسی را دوست دارم که عاقل، فهمیده، دانا، بردبار، پایدار، شکیبا، راستگو، وفادار بوده باشد، همانا خدای تبارک و تعالى پیغمبران را به مکارم اخلاق اختصاص داد پس کسیکه در او از اینگونه اخلاق بود باید خدا را بر آن سپاس گذارد و آن کس که در او نیست باید به خدای تبارک و تعالی تضرع کرده و از وی در خواست کند. راوی گفت: فدایت شوم آن اخلاق کدام است حضرت فرمود: پرهیزگاری و قناعت و صبر و شکر و بردباری و حیا و سخاوت و شجاعت و غیرت و امانت است».
و چنانکه قبلاً هم در ذیل بحث ولایت و مودت مؤمنان با یکدیگر گفتیم: محبت و مودت مؤمنین با یکدیگر همان سنخیتی است که در اعمال حسنه با یکدیگر دارند. و محبت علی ÷ و اولاد علی علیهم السلام در حقیقت همان محبت و علاقه به حقایق دین و اعمال حسنه و خصائل فاضله است که علی ÷ و بعضی از زبدهگان فرزندانش مظهر بارز آن اند. پس حب علی ÷ یعنی حب ایمان به خدا. زیرا علی ÷ از بزرگترین مؤمنین به خدا بود و حضرتش مظهر کامل ایمان بود. حب علی ÷ یعنی حب ایمان به قیامت و حریص بودن به تهیۀ ذخیره آن زیرا علی ÷ از بزرگترین مؤمنین به قیامت بود چنانکه خدا دربارۀ او و خانوادهاش میفرماید: ﴿وَيَخَافُونَ يَوۡمٗا كَانَ شَرُّهُۥ مُسۡتَطِيرٗا ٧﴾ [الإنسان: ٧] یعنی: «آنان میترسند از روزی که شرش همه را فراگیرنده است». و بالآخره حب علی ÷ یعنی حب صلوة و زکاة و مساوات و نصرت مظلوم و سرکوبی ظالم و حب عدالت و فضائل عالیه انسانی که علی ÷ بزرگترین مظهر این صفات عالیه بود. و گرنه دوستی موهومی که وهمپرستان و خیالپرواران مدعی آن هستند منشأ هیچ خیری نخوهد بود.
سنخیت و همجنسی افراد را محبوب حقیقی یکدیگر میکند و سایر محبوبیتها چیزی نیست و بسا که منشأش مادیت باشد. شیعیان علی ÷ یعنی دوستداران عدالت و امانت و عفت و تقوی و.... چنانکه در مشکوة الانوار طبرسی از حضرت صادق ÷ روایت کرده است که آنحضرت میفرمود: پدرم برای من حدیث کرد که شیعیان ما اهلبیت همیشه از بهترین مردم بودند اگر فقیهی بود از ایشان بود و اگر مؤذنی بود از ایشان بود و اگر امامی بود از ایشان بود و اگر سرپرست یتیمی بود از ایشان بود و اگر صاحب امانتی بود از ایشان بود و اگر....، پس چنین باشید تا ما را نزد مردم محبوب کنید نه آن چنان که ما را در نزد مردم مبغوض نمائید!.
در جلد یازدهم بحارالانوار از ارشاد مفید از ابن شهاب از زهری روایت کرده است: «حدثنا علي بن الـحسین وکان أفضل هاشمي أدرکناه قال ÷:أحبونا حب الإسلام فما زال حبکم لنا زینا حتى صار علینا شیناً». یعنی: «ما را چنان دوست دارید که اسلام دستور داده که مسلمانان را دوست دارند به جهت مسلمانی آنها پیوسته دوستی شما نسبت به ما به نفع ما خواهد بود تا اینکه از حد بگذرد و ننگی شود بر ما».
در مناقب ابن شهر آشوب ٤/١٦٢ از حلية الأولياء آورده است: که یحیی بن سعید گفت: «سمعت علي بن الحسين ÷ يقول واجتمع عليه أناس فقالوا له ذلك القول يعني الإمامة فقال: أحبونا حب الإسلام فإنه ما برح بنا حبكم حتى صار علينا عاراً».
یعنی: «شنیدم حضرت علی بن الحسین ÷ را که سخن میگفت در حالیکه مردم در پیرامون آن حضرت اجتماع کرده بودند وگفتگو موضوع امامت بود پس آن حضرت فرمود: ما را دوست داشته باشید آنگونه دوستی که سببش اسلام است (یعنی همانگونه دوستی که مسلمانان باید یکدیگر را دوست داشته باشد) چنانکه در بحث ولایت گذشت) اینگونه دوستی پایان ناپذیر است تا وقتیکه از حد بگذرد و بر ما ننگی شود». همچنانکه دوستی غُلات ننگی است بر وجود مقدس ایشان علیهم السلام .
و نیز از آن بزرگوار در کتاب رجال کشی ص ١١١ از خالد کابلی روایت شده است که میگفت: «إن اليهود أحبوا عزيراً حتى قالوا فيه ما قالوا فلا عزير منهم ولا هم من عزير، وإن النصارى أحبوا عيسى حتى قالوا فيه ما قالوا فلا عيسى منهم ولا هم من عيسى، وأنا على سُنَّةٍ من ذلك إن قوماً من شيعتنا سيحبُّونا حتى يقولوا فينا ما قالت اليهود في عزير وما قالت النصارى في عيسى ابن مريم فلا هم منا ولا نحن منهم».
یعنی: «همانا یهود عزیر را دوست داشتند تا اینکه درباره او گفتند: آنچه گفتند پس نه عزیر از ایشان است و نه ایشان از عزیرند، و نصاری عیسی را دوست داشتند تا اینکه دربارۀ او گفتند آنچه گفتند پس نه عیسی ÷ از ایشان است ونه ایشان از عیسی ÷، ما اهل بیت نیز بر چنین سنتیم همانا گروهی از شیعیان ما به زودی ما را دوست خواهند داشت تا اینکه درباره ما بگویند آنچه یهود درباره عزیر ÷ و نصاری درباره عیسی ÷ مدعی شدند پس نه ایشان از ما هستند و نه ما از ایشان». یهود درباره عزیر ÷ گفتند: که او پسر خدا است و نیز نصاری درباره عیسی ÷ چنین ادعایی کردند.
بدیهی است در میان مسلمانان چنین ادعایی درباره کسی نخواهد شد که بگویند فلان پسر خدا ست. زیرا آیات قرآن به صراحت اینگونه ادعا را رد کرده است و مسلمانان در هر شبانه روزی حداقل ٥ مرتبه در رکعات نماز میخوانند: ﴿لَمۡ يَلِدۡ وَلَمۡ يُولَدۡ ٣﴾ [الإخلاص: ٣]. «خدا فرزندی ندارد و فرزند کسی نیست». پس آنچه ممکن است که دربارۀ ائمه معصومین بگویند همین عقاید سخیفه است که آنان را مدبر کون و مکان و متصرف در عالم امکان خوانند و به حقیقت این ادعا بدتر و زشتتر است از آنچه یهود ونصاری دربارۀ عزیر ÷ و عیسی ÷ گفتند. چنانکه خود آن بزرگواران هم با این معنی توجه داشتهاند که فرمودهاند: «وَاللهِ إنَّ الغلاةَ شرٌّ من اليَهُودِ وَالنَّصَارى وَالـمجُوسِ وَالذِينَ أشْرَكُوا». یعنی: «غالیان از یهود و نصاری و مجوس و کسانیکه مشرک شدند خیلی بدترند». پس آن کسیکه به خدای واحد ایمان داشته و به نبوت انبیاء معتقد است و از روز حساب اندیشه دارد و به اهل بیت طاهر پیغمبر تبعیت داشته ارادت میورزد و از عقل و وجدان بهرهای دارد هرگز به چنین کلماتی که از عقاید غُلات است تفوه نمیکند سهل است اندیشۀ چنین خیال باطل و شرک محض را در قلب راه نمیدهد و از مبارزه با اینگونه خرافات باز نه ایستاده و از طرفداران آن نمیهراسد هرچند هزارها از این آیت اللههای عظمی با او مخالف باشند و احیانا فتوای تکفیر او را صادر نمایند. زیرا خود اینان کافر و مشرکند به نص قرآن و سزاوار این آیه هستند: ﴿فَٱقۡتُلُواْ ٱلۡمُشۡرِكِينَ حَيۡثُ وَجَدتُّمُوهُمۡ وَخُذُوهُمۡ وَٱحۡصُرُوهُمۡ وَٱقۡعُدُواْ لَهُمۡ كُلَّ مَرۡصَدٖ﴾ [التوبة: ٥]. یعنی: «مشرکان را هر جا یافتید به قتل برسانید و آنها را اسیر سازید و محاصره کنید و در هر کمینگاه، بر سر راه آنها بنشینید».
ما با این بیان این فصل را به پایان میآوریم و امیدواریم این تذکرات در جامعۀ پر از خرافات ما سودمند افتد و افکار بیداری که مهیای دریافت حقایق اسلام هستند از آن بهرۀ کافی برند. و از این گونه موهومات بیزار، و به یگانه عروة الوثقای نجات، یعنی قرآن کریم، و به اخبار و احادیثی که مورد تصدیق کتاب آسمانی ماست روی آورند تا از این ضلالت نجات یافته حائز سعادت دنیا و آخرت گردند. إن شاء الله ولا حول ولا قوة إلا بالله.
[٣٣٦]- شیخ هاشم معروف حسنی در کتابش «الموضوعات في الآثار والأخبار» سخنی ممتاز و مؤید آنچه مؤلف در اینجا ذکر نموده، بیان می¬کند آنجا که می¬گوید: «از خطرناک¬ترین اموری که وارد جهان تشیع شد، ظهور گروه و جماعتی بود که با شعار دوستی و ولای اهل بیت ظاهر شدند و مدتی طولانی در میان راویان و اصحاب و یاران ائمه علیهم السلام جا خوش نمودند تا اینکه توانستند در خلال این مدت به دو امام باقر و صادق نزدیک شوند و اعتماد و اطمینان جمعی از راویان را به خود جلب کنند و اینگونه بود که مجموعه بزرگی از احادیث را جعل نموده و آنها را در میان احادیث ائمه و اصلی¬ترین کتاب¬های حدیث جای دادند. چنانکه برخی از روایات به این مساله اشاره می¬کند. از میان آنها می¬توان به این افراد اشاره نمود: محمد بن مقلاص اسدی: کسی که شهرستانی از او با کنیه ابوزينب نام می¬برد. و مقريزی با کنیه ابن أبي ثور و مغيرة بن سعيد، يزيع بن موسى حائك، بشار شعيری، معمر بن خيثم، السری، حمزة يزيدی وصائد هندی، بيان سمعان التميمی، حرث شامی، عبد الله بن حرث و افراد دیگری که ذکر همگی آنان در حوصله این بحث نیست. بشار شعيری وحمزه يزيدی و معمر بن خيثم و بيان بن سمعان و مغيرة بن سعيد از کسانی بودند که به الحاد و غلو دعوت می¬دادند. چنانکه بشار ادعا می¬کرد علی خداست و قائل به تناسخ بود. از امام صادق روایت است که به مِرزام که همسایه بشار بود گفت: چون به کوفه رفتی به بشار بگو: جعفر به تو گفت: ای فاسق، ای کافر، ای مشرک، من از تو بیزارم؛ مرزام می¬گوید: چون به کوفه رسیدم پیام امام صادق را به بشار رساندم. پس بشار گفت: سرورم مرا چنین یاد کرد؟ مرزام گفت: بله، تو را چنین یاد کرد؛ بشار گفت: پس به او بگو جزاکم الله خیرا. اما معمر بن خیثم تمام محرمات را حلال می¬دانست و حمزه ادعا می¬کرد هر شب به ابوجعفر وحی می¬شود. بیان نیز پس از ابوهاشم بن محمد بن حنفیه ادعای نبوت نمود. مغیره بن سعید نیز ادعای نبوت کرد که پیروان وی بیش از دیگران بود چراکه از سحر و شعبده بازی و روش¬هایی استفاده می¬کرد که افراد ساده و غافل گمراه می¬شدند. از ابوالحسن رضا ÷ روایت است که می¬گوید: «بیان بر علی بن حسین دروغ می¬بست پس خداوند متعال تیزی شمشیر را به او چشاند. مغیره بر ابوجعفر باقر دروغ می¬بست و محمد بن فرات بر ابوالحسن موسی بن جعفر دروغ می¬بست. ابوالخطاب بر ابوعبدالله صادق دروغ می-بست.» از یحیی بن عبدالحمید حمانی روایت است که می¬گوید: «جعفر بن محمد (امام صادق ÷) فردی صالح، مسلمان و پرهیزگار بود. اما عده¬ای جاهل گرد او جمع شدند و نزد وی رفت و آمد داشتند و می¬گفتند: جعفر بن محمد برای ما چنین و چنان روایت کرده است و از زبان او احادیثی منکر و دروغ روایت می¬کردند و به این وسیله ارتزاق می¬کردند. افرادی چون مفضل بن عمر، بیان، عمر نبطی و ... احادیثی را جعل ¬کرده و به او نسبت می¬دادند که گفته است: میدان امام خالی از نماز و روزه است و علی در آسمان همراه باد حرکت می¬کند و الله اله آسمان و امام اله زمین است. و اقوالی از این قبیل را بیان کرده و به او نسبت می¬دادند. اما روایاتی که به طور صحیح از امام صادق ÷ و دیگر ائمه در مورد مغیره بن سعید و بیان و صائد هندی و عمر نبطی و مفضل و ... ذکر شده است از انحراف آنها از تشیع حکایت دارد و بیانگر آن هستند که آنها در صفوف شیعه نفوذ کرده و در موضوعات مختلف روایات زیادی را وضع نموده و به ائمه نسبت داده¬اند. و از مغیره روایت شده که می¬گوید: «در اخبار و روایات جعفر بن محمد دوازده هزار حدیث جعل نمودم.» او و پیروانش مدت زمان طولانی را در بین صفوف شیعه گذرانده و همراه آنها به مجالس ائمه رفت و آمد می¬کردند، اما حال آنها کشف نشد مگر پس از اینکه اصلی¬ترین و اولین کتاب¬های حدیث از روایات ساختگی و جعلی آنها پر شده بود، چنانکه یحیی بن عبدالحمید پیشتر به این مطلب اشاره نمود.» (دكتر سعد رستم).