[کراماتی که صوفیه برای ائمّۀ خود آوردهاند]
شما تنها در طائفۀ صوفیه و احوال اولیای آنها مطالعه کنید تا ببینید این طائفه کراماتی برای ائمّۀ خود آوردهاند که این معجزات شما در احوال أئمّۀ اثنی عشر علیهم السلام شاید به پایۀ آنها نرسد!! یک مطالعۀ اجمالی در کتب صوفیه، مثل «تذكرة الأولياء» شیخ عطّار یا «نفحات الأنس» جامی یا «إسعاف الرّاغبين» یافعی و امثال آن، هزاران معجزات غریب و عجیب از اولیای خود نشان میدهند[١٤٧] که ما برای نمونه به چند عدد آن به نحو اجمال اشاره میکنیم:
مثلاً شیخ عطّار که کتاب «تذكرة الأولياء» خود را به نام حضرت امام جعفر صادق بزرگ صوفیان ـ البتّه به عقیدۀ او ـ افتتاح مینماید، از آن حضرت معجزۀ قابل اهمیتی نمیآورد! امّا در معجزۀ حسن بصری که بسیاری از علمای بزرگ شیعه چون علاّمۀ مجلسی و دیگران او را مخالف ائمّه مخصوصاً امیر المؤمنین علی ÷ میدانند، مینویسد: حسن بصری خرمایی را یافته و به کسی داده و او خورده، دانۀ او طلا شده است! یا هر روز حسن نماز پیشین را در بصره میکرده و به مکه میرفته و باز برای نماز پسین هر روز به بصره باز میگشته است! برای شمعون گبر دست در آتش مینهاد و نمیسوخت و چون شمعون مسلمان شد، خطّ آزادی و ضمانت بهشت برای او نوشت و خدا آن را امضاء و اجرا کرد!! یا ماری با شاخ نرگس مالک دینار را باد میزد! و دست دهری چون در مجاورت دست مالک بود در آتش نسوخت! یا کسی تازیانهای به مالک زد، و وی او را نفرین کرد، روز دیگر دست تازیهزن قطع شد! یا حبیب عجمی که از اقطاب صوفیه است چون هر روز به مسجد میرفت و عبادت میکرد و به خانوادهاش میگفت من در نزد کسی به مزدوری کار میکنم و هنوز صاحب کار مزدم را نداده است، روز دهم یک خروار آرْد و یک مسلوخ گوشت و روغن و عسل به در خانۀ او آوردند، یا برای مهمانان او غذا از غیب میآمد!! یا چون حسن از حَجّاج گریخت و در خانۀ حبیب پنهان شد مأمورین در خانۀ او با اینکه دست به حسن میمالیدند امّا از کرامت راستگویی حبیب که گفته بود حسن در همین خانه است او را نمیدیدند!! یا اینکه او بر روی آب روان میشد و غرق نگشته، راه پیمایی میکرد!! یا سوزن از دست حبیب افتاد و در شب تاریک خانه روشن شد! یا قاتلی را بر دار کردند همینکه حبیب بر او عبور نمود، مستحق بهشت شد!!.
در کرامت عتیبه بن غلام مینویسد که او از روی آب دریا میگذشت و حسن که خود صاحب آن همه کرامات بود تعجّب میکرد!! یا بدون هیچ مقدّمه در فصل زمستان به کسی زنبیل رطب تازه میداده!.
در کرامت رابعه عدویه مینویسد که هنگام تولّد او به پدرش پولی رسید که با آن هر چه میخواست میخرید! یا خر او در سفر حجّ بعد از مردن زنده شد! و چنان گرامی بود که کعبه به استقبال او آمد!!! ناقلِ این معجزه و کرامت شیخ علی فارمدی است که هر چند دروغگو باشد از علی بن حمزه و محمّد بن سنان و عماره بن زید دروغگوتر نیست.
با اینکه رابعه از جلوی مهمانان خود دو عدد نان برداشت و بیست عدد نان از غیب دریافت داشت! یا هنگامی که حسن به او گفت بیا تا سجّاده برای نماز در آب اندازیم او در هوا انداخت! (یعنی بالاتر از حسن!).
یا دیگ رابعه بدون آتش میجوشید و طعامی از آن با حسن بصری خوردند که به تصدیق حسن بهتر از آن نخورده بود[١٤٨].
و در کرامت فضیل بن عیاض گفتهاند: جهودی بُردن تلِّ ریگی را بر او عرضه کرد تا او را آزاد کند و آن ریگها را باد برد!!.
برای ابراهیم ادهم اژدهایی پوستین شد تا از سرما رنج نبرد، و سوزنی از او در دریا افتاد و چون آن را خواست هزاران ماهی با سوزنهای طلا بیرون آمدند که خودت نیز در همین کتاب آن داستان را آوردهای!.
یا چون عدّهای از همراهان ابراهیم ادهم که در بیابانی آتش افروخته بودند و آرزوی گوشت حلال کردند تا کباب کنند به کرامت ابراهیم، شیری گورخری را آورد!.
در کرامت ذو النّون مصری گفتهاند: چون در کشتی گوهری گم شد و ساکنان کشتی ذو النّون را متّهم به ربودن آن کردند به معجزۀ وی هزاران ماهی از دریا بیرون آمده در دهان هر یک گوهری تقدیم وی نمودند!.
یا اینکه جوانی چون صد هزار درهم بر درویشان انفاق کرد. آنگاه پشیمان شد ذوالنّون مصری به دارویی سه دانه یاقوت برای او به وجود آورد!! یا کسی به نزد ذوالنّون آمد و گفت وام دارم، ذوالنّون سنگی برداشت و به او داد و آن زمرّد بود به چهار صد درم.
تا جایی که متوکل که امام دهم شیعیان با آن همه کرامات یا معجزات نتوانسته بود او را تسلیم کند، از کثرت کرامات یا بگو معجزات مرید ذو النّون شد!! و هنگامی که جنازۀ ذو النّون را برمیداشتند مرغانی از هوا آمدند و بر جنازۀ او که در آفتاب گرم بود، سایه کردند.
در کرامات بایزید بسطامی نوشتهاند که شیخ ابو سعید ابو الخیر که خود از بزرگان صوفیه است گفته است که هجده هزار عالم را از بایزید پُر میبینم! تا جایی که معروف است که با یزید ادّعای خدایی میکرد و میگفت: «سبحانی ما أعظم شأنی»!!.
در این باره در مثنوی مولوی داستان عجیبی مذکور است. یا گفتگویی که بایزید با سگ داشت و با او احتجاج میکرد! یا در طبرستان بر جنازۀ مردگان حاضر میشد تا جایی که یکی از مریدان با یزید به نام ابوسعید راعی چوبدست خود، انگور سپید و سیاه بیرون میآورد و خود و مهمانانش میخوردند!! و معراجی عجیب از بایزید که در چند صفحۀ «تذكرة الأولياء» از او نقل شده است.
عبد الله مبارک کوری را بینا کرد و به دعای سفیان ثوری خلیفه و ارکان دولت او جمیعاً به زمین فرو رفتند! و مرغی که سفیان او را در قفس دیده و خریده بود پس از مرگ او بر سر گورش بال میزد! گفتهاند خشتهای خام با محمّد بن خالد الاجری که یکی از بزرگان صوفیه است سخن میگفتند.
در باب بشر حافی آوردهاند که بنا به وعدهای که داده بود با پای برهنه از روی آب دجله عبور کرد! و مادامی که زنده بود هیچ چارپایی در آن شهری که او بود سرگین نریخت، و اهل معرفت وقتی از فوت بُشرِ حافی اطّلاع یافتند که دیدند اسبی سرگین انداخت!!.
حسین بن منصور حلاّج روزی بر شیری سهمگین غضوب نشسته و اژدهایی زنده در دست گرفته از دروازۀ بغداد آمد و بر گِرد شهر بگشت و أَنَا الحق میزد.
ابو الخیر تینانی از طرابلس مکه طی الأرض میکرد. شیخ روزبهان از آنچه در ضمیر اشخاص میگنجید خبر میداد! و او بر حسب پیمان با شیخ ابو بکر بن طاهر پس از فوت خود هر سحری عُشْرِ قرآن را در قبر میخواند! جالب است که همین شیخ با داشتنِ عشق به خدا، عاشق زن مُغنّیهای شد و مدّتی خرقه را ترک کرد!.
از این قبیل کرامات یا معجزات که شرحش طولانی است برای اقطاب صوفیه فراوان گفته و نوشتهاند. کسی که طالب تفصیل بیشتر باشد میتواند به کتب عربی و فارسی صوفیه که اتفاقاً در عصر ما از نظر سیاست استعمار، رواج بسیار دارد، مراجعه نماید.
اگر با این قبیل موهومات بتوان تصرّف بشر را در نظم و گردش ارضین و سماوات ثابت کرد، پس تمام این افراد مُدبّرین امور کائنات هستند! در آن صورت به جای چهارده متصرّف در امور عالم، بیش از چهارده هزار بلکه چهار صد هزار! متصرّف یا به عبارت ساده «خدا» خواهیم داشت!! و این فضلیت منحصر به امامانِ شیعه نمیشود!! زیرا نسبت کرامات و معجزات به اولیای دین، منحصر به مسلمین نیست. بلکه هر مذهب و دینی از این قبیل موهومات دارد!.
تاریخ کلیسا برای پارهای از راهبان از زن و مرد کراماتی عجیب نقل کرده است، تا جایی که دانشمندان بزرگی مانند «کامیل فلاماریون» فلکی موحّد فرانسوی که اصلاً به کلیسا و روحانیت نصاری اعتقادی نداشته، آنها را باور کرده است! و در پارهای از تألیفات خود نمونههایی از این قصّهها را آورده است!.
شما هرگونه اشکالی که بر این ادّعاها وارد کنید بر خودتان وارد است! زیرا اگر گویندگان و روایتکنندگان این کرامات غالباً بیش از یک نفر نبوده است آنچه را هم که شما در آثار خود نوشتهاید و در این کتاب آوردهاید همینطور است!.
اگر بگویید که گویندگان این کرامات صوفیه و راهبان، صادق و عادل نبودهاند، روایت کنندگان این روایات یا به قول شما معجزات هم نه تنها عدالت و صدقشان مورد تردید است، بلکه به تصریح کتب رجال، بسیاری از آنها کذّاب و غالی بودهاند! پس ادّعای بدین بزرگی را که جُز از افراد خدا ناشناس و گستاخ یا دیوانه برنمیآید با این موهومات نمیتوان ثابت کرد، و قال و قیل هر مبدع ضلیل برای کسی دلیل نمیشود.
[١٤٧]- همچنین سایر مذاهب اسلامی برای ائمّۀ خود از قبیل «مالک بن انس» و «ابو حنیفه» و «شافعی» و «احمد بن حنبل» و ....... عجائب و کرامات فراوان نقل کردهاند که برای اطّلاع از آنها میتوان به جلد اوّل کتاب «الإمام الصّادق والـمذاهب الأربعة» (تألیف اسد حیدر)، و جلد پنجم «الغدیر» علامۀ امینی تبریزی و..... مراجعه کرد. (برقعی).
[١٤٨]- علاّمه عبد الجلیل رازی قزوینی در کتاب پر ارزش خود (النّقض) ص ٣٨ نقضاً و ردّاً آورده است که گفته اند: حسن بصری در راه بادیه با رابعۀ عدویه رسید رابعه را گفت: چه میخوری؟ رابعه دست به خاک بادیه کرد و مشتی خاک برداشت و به شیخ گفت: بستان و بخور، تا در صحرا بود خاک بود به بول شتران ممزوج، چون از دست رابعه به دهن شیخ آمد، مغز بادام و شکر سفید!!.