راه نجات از شر غلاة - بحث غلاة

فهرست کتاب

غُلات بزرگ‌ترین آفات و خبیث‌ترین نکبات

غُلات بزرگ‌ترین آفات و خبیث‌ترین نکبات

وجود و پیدایش غُلات در دین اسلام از بزرگ‌ترین آفات و مرگبارترین بلیات بوده است که موجب و موجد این همه موهامات و خرافات گردیده و روی چهره نورانی حقایق دین را پوشانیده است و ذوات مقدسۀ ائمۀ طاهرین علیهم السلام پیش از همه از این خطر بزرگ ترسیده و مسلمانان را از آن ترسانیده‌اند. و احادیث و اخبار زیادی در مذمت این گروه بد بنیاد از ایشان صادر گردیده است که تنها در کتاب رجال ابو عمرو کشی پیش از ٢٤ حدیث آمده است، علامه مامقانی آن احادیث را در مقباس الهدایه ص ٨٨ جمع‌آوری کرده است و ما پاره‌ای از آن را از کتب معتبره شیعه در این‌جا می‌‌آوریم.

١- در امالی شیخ طوسی ٢٦٤ از عبدالرحمن بن مسلم از فضل بن یسار روایت شده که حضرت صادق ÷ فرمود: «احذروا على شبابكم الغُلاةَ لايُفْسِدُونَهُم، فإنَّ الغُلاةَ شرُّ خَلْقِ اللهِِ، يُصَغِّرُونَ عَظَمَةَ اللهِِ، وَيَدَّعُونَ الرُّبُوبِيَّةَ لِعِبَادِ اللهِِ، وَاللهِِ إنَّ الغلاةَ شَرٌّ مِنَ اليَهُودِ وَالنَّصَارى وَالمجُوسِ وَالذِينَ أشْرَكُوا». یعنی: «جوانان خود را از غالیان بر حذر دارید که ایشان را فاسد نکنند زیرا که غُلات از یهود و نصاری و مجوس و مشرکین بدترند. (پس غُلات حتی از مشرکین هم بدترند)».

آن‌گاه حضرت ÷ اضافه کرد که: «إلينا يرجع الغالي فلا نقبله، و بِنَا يلحقُ المقصِّر فنقبله». یعنی: «غالی ممکن است که از غلو خود برگردد اما ما دیگر او را قبول نمی‌‌کنیم و مقصر (یعنی آن کس که در معرفت ما یا خدا تقصیر و کوتاهی نموده است) به ما ملحق می‌شود و ما او را می‌پذیریم».

عرض شد: یا ابن رسول الله، این چگونه می‌شود؟ فرمود: «لأن الغالي قد اعتاد ترك الصلاة والزكاة والصيام والحج، فلا يقدر على ترك عادته، وعلى الرجوع إلى طاعةِ اللهِ   أبداً، وإن الـمقصِّرَ إذا عرف عمل وأطاع». یعنی: «غالی چون عادت کرده است به ترک نماز و زکات و روزه و حج، دیگر قادر بر ترک عادت خود نیست و هرگز نمی‌تواند به طاعت خدا برگردد، و چنانکه قبلاً هم گفته‌ایم منظور غالیان همین است که به وسیلۀ شفاعت ائمه و محبت ایشان از مواخذه مصؤن باشد. اما مقصر چون دانست عمل می‌کند».

٢- در نوادر راوندی آورده است که حضرت امیرالمومنین ÷ فرمود: «فَإِنَّهُ يَهْلِكُ فِيَّ اثْنَانِ مُحِبٌّ مُفْرِطٌ يُفْرِطُ بِمَا لَيْسَ فِيَّ وَمُبْغِضٌ يَحْمِلُهُ شَنَآنِي عَنْ أَنْ يُهينني»یعنی: «دو کس درباره من هلاک می‌شوند یکی دوستار گزاف‌کار که دربارۀ من چیزهایی می‌‌ستاید که درباره من نیست و دیگری دشمنی که او را وا می‌دارد که مرا خوار کند».

و در نهج البلاغه نیز فرموده است: «يَهْلِكُ فِيَّ رَجُلان؛ مُحِبٌّ مُفْرِطٌ وبَاهِتٌ مُفْتَرٍ» و این مانند آن فرمایش حضرت است که می‌فرماید: «هَلَكَ فِيَّ رَجُلانِ مُحِبٌّ غَالٍ ومُبْغِضٌ قَالٍ» مضمون تمام این فرمایش‌ها یکی است.

٣- در اعتقادات صدوق است که حضرت رضا ÷ همواره در دعای خود بخدا عرض می‌کرد: «اللهم إني أبرأ إليك من الحول والقوة ولا حول ولاقوة إلا بك. اللهم إني أعوذ بك وأبرأ إليك من الذين ادَّعوا لنا ما ليس لنا بحقّ. اللهم إني أبرأ إليك من الذين قالوا فينا ما لم نقله في أنفسنا. اللهم لك الخلق ومنك الرزق وإِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ. اللهم أنت خالقنا وخالق آبائنا الأولين وآبائنا الآخرين. اللهم لا تليق الربوبية إلا بك ولا تصلح الإلهية إلا لك فالعن النصارى الذين صغَّروا عظمتك والعن المضاهئين لقولهم من بريتك. اللهم إنا عبيدك وأبناء عبيدك لا نملك لأنفسنا نفعاً ولا ضراً ولا موتاً ولاحياةً ولا نشوراً. اللهم مَنْ زَعَمَ أنَّا أربابٌ فنحنُ منه بَراءٌ و مَنْ زَعَمَ أن إلينا الخلق وعلينا الرزق فنحن براءٌ منه كبراءة عيسى ابن مريم  ÷ من النصارى. اللهم إنا لم ندعهم إلى ما يزعمون فلا تؤاخذنا بما يقولون واغفر لنا ما يدَّعُون ولا تَدَعْ على الأرضِ منهم دَيَّاراً إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبادَكَ وَلا يَلِدُوا إِلَّا فاجِراً كَفَّاراً». یعنی: «خدایا، من بیزارم از جهت حول و قوه به‌سوی تو هیچ حول و قوه‌ای نیست مگر به وسیله تو، خداوندا من بیزارم به سوی تو از کسانی‌که دربارۀ ما ادعای چیزهایی را کنند که ما را در آن حقی نیست و خود را در آن به حق نمی‌‌دانیم، خدایا من بیزارم از کسانی‌که چیزهایی درباره ما می‌گویند که ما آن را در نفس خودمان اطلاع نداریم. خدایا آفرینش و امر هر دو تو راست و ما تنها تو را عبادت می‌کنیم و فقط از تو یاری می‌جوییم. خداوندا تو آفرینندۀ ما و آفریننده پدران نخستین و پدران آخرین ما هستی، خداوندا پروردگاری جز برای تو شایسته نیست و خدایی جز تو را نمی‌شاید. خداوندا نصاری را که عظمت تو را کوچک شمرده‌اند (زیرا کار خدای را در خلق خدا قائل شدند) لعنت کن و نیز لعنت نما کسانی از آفریدگان خود را که قائل بگفتاری شبیه گفتار آنان شدند. خدایا ما بندگان و فرزندان بندگان تو هستیم که برای خود (تا چه رسد به دیگران) مالک هیچ‌گونه سود و زیان و مرگ و زندگی و رستاخیز نیستیم. خدایا، کسانی را که درباره ما چنان تصور می‌کنند که آفرینش و روزی دادن به دست ماست ما از آنان بیزاریم چنان‌که عیسی ÷ از نصاری بیزار است خداوندا ما این غُلات را بدان‌چه می‌‌پندارند دعوت نکرده‌ایم پس ما را به گفتار ناهنجار آنان مؤاخذه مکن و آن‌چه اینان درباره ما تصور می‌کنند بر ما بیامرز، از اینان کسی را بر روی زمین مگذار، اگر بگذاری بندگان تو را گمراه می‌سازند و از آنان جز فاجر و کافر تولید نخواهد شد».

در پاره‌ای از نسخه‌ها قسمت اخیر «ولا تدع على الأرض..» اضافه است و در پاره‌ای نیست. چنانکه می‌بینید این نفرین حضرت رضا ÷ شامل همین گفتاری است که آیت الله العظمی‌ مدعی است که ائمه چنین و چنانند و ادعای او در قسمت‌های گذشته گذشت.

٤- در امالی طوسی و سایر کتب معتبره دیگر است که اصبغ بن نباته روایت می‌کند که حضرت امیر المؤمنین ÷ به خدا عرض می‌‌کرد: «اللهم إني بري‏ءٌ من الغُلاةِ كبراءةِ عيسى ابنِ مريم من النصارى، اللهمَّ اخْذُلهم أبداً، ولا تنصر منهم أحداً. یعنی: «پروردگارا من مانند حضرت عیسی بن مریم از غالیان بیزارم، خداوند آن‌ها را تا ابد خوار فرما و هیچ یک از ایشان را یاری مفرما».

٥- در رجال کشی از عبدالصمد بن بشر روایت است که اصحاب ابی الخطاب در کوفه بانگ برداشتند لبیک یا جعفر بن محمد. راوی می‌گوید: من بر حضرت صادق وارد شدم و آن حضرت را بدین واقعه خبر دادم حضرت به سجده افتاد و سینه خود را به زمین چسبانید و سخت گریه می‌کرد در حالی‌که با انگشت مبارک اشاره می‌‌کرد. چند مرتبه گفت: «بَلْ عَبْدُ اللهِِ قِنٌّ داخرٌ...» یعنی: من بنده ضعیف و ذلیل خدا هستم. آن‌گاه سر از سجده برداشت در حالی که اشک‌های او بر ریش مبارکش جاری بود. من پشیمان شدم که چرا آن حضرت را به این پیش‌آمد خبر دادم و عرض کردم فدایت شوم این ماجرا به تو مربوط نیست. حضرت فرمود: ای مصادف (نام راوی مصادف است) اگر عیسی ساکت می‌شد از آن‌چه نصاری دربارۀ او گفتند بر خدا لازم بود که گوش او را کر و چشم او را کورکند و اگر من از آن‌چه أبو الخطاب دربارۀ من گوید ساکت شوم بر خدا لازم است که گوش مرا کر و چشم مرا کور کند.

٦- در عیون اخبار الرضا ÷ در جلد هفتم بحار الانوار ص ٢٤٦ از ابوهاشم جعفری روایت است که از حضرت رضا سؤال کردم از غُلات و مفوضه؛ حضرت فرمود: «الغلاةُ كفَّارٌ والمفوِّضةُ مشركون، مَنْ جالسهم أو خالطهم أو آكلهم أو شاربهم أو واصلهم أو زوَّجهم أو تزوَّج منهم أو آمنهم أو ائتمنهم على أمانة أو صدَّق حديثهم أو أعانهم بشطر كلمة خرج من ولاية الله   وولاية رسول الله  ص وولايتنا أهل البيت». یعنی: غالیان کافر و مفوضه مشرکند (غالی کسی است که ائمه را از حد بشریت بالاتر ببرد و مفوض کسی است که معتقد باشد که امر خلق و رزق به دست أئمه است یعنی: آن نسبت‌هایی که کتاب امراء هستی به ائمه داده است) کسی که هم‌نشین آن‌ها شود یا یک‌جا شود به آن‌ها، یا خورد و نوش کند با آن‌ها، یا رحم کند به آن‌ها، یا زن دهد، یا از ایشان زن بگیرد، آنان را أمین و یا قبول أمانت ایشان کند، یا گفته‌های آنان را را تصدیق کند یا به نیم کلمه ایشان را کمک و یاری نماید از دوستی خدای   و دوستی ما خارج می‌شود.

عجب این است که در زمان ما هر کس به چنین گفتاری یعنی ولایت تکوینی و تصرفا علیهم السلام در تدبیر امور قائل نباشد. ولایت او را ناقص بلکه او را سنّی و وهابی و بدتر از آن ناصبی می‌دانند!.

خدایا، ما اکنون گرفتار چنین مردمانیم که از کفریات و شرکیات ایشان هم‌چون امامان خود علیهم السلام بیزاریم و ائمه خود را جز هادیان راه خدا و روایان صدق گفتار رسول‌الله نمی‌دانیم و همان دعای حضرت رضا را درباره اینان می‌کنیم «اللهم لا تذر علی الأرض منهم دیارا».

٧- در رجال کشی ص ١٠٠ از ابو حمزه ثمالی از حضرت علی بن الحسین زین العابدین ÷ روایت است که فرمود: «لعن الله من كذب علينا، إني ذكرت عبد الله بن سبإ فقامت كل شعرة في جسدي، لقد ادَّعَى أمراً عظيماً، ما له لعنه الله؟ كان عليٌّ  ÷ واللهِ عبداً لِـلَّهِ صالحاً، أخو رسول الله  ص، ما نال الكرامةَ مِنَ الله إلا بطاعته لِـلَّهِ ولرسوله، وما نال رسول الله ص الكرامةَ مِنَ الله إلا بطاعته».

یعنی: «خدا لعنت کند کسانی را که دروغ بر ما می‌بندند من عبد الله بن سبأ را یادآور شدم هر مویی که در بدن من بود سیخ شد واقعاً این شخص امر بزرگی را ادعا کرد! خدا او را لعنت کند. علی بنده صالح خدا بود و برادر رسول الله بود وی بدین کرامت نائل نشد مگر به فرمان برداری و اطاعتش از خدا و رسول او، رسول خدا  ص نیز با آن همه کرامت نائل نشد مگر به اطاعتش از خدا».

این فرمایش حضرت علی بن الحسین  ÷ سنگی است به دهان آیت الله العظمی‌ که در صفحۀ ٢٤ کتاب خود نوشته است: کمال نهایی از نظر به اصطلاح ولایت در اهل بیت عصمت که سرشت آن‌ها از نور پاک است کسبی نبوده بلکه ذاتی و موهوبی است!.

و در صفحۀ ٣٥ می‌نویسد: بر خلاف اولیای خدا که این مقام و موقعیت را به وسیلۀ ممارست و تمرین و طی مراحل مقدمی‌ پیدا نمی‌کنند بلکه چنان‌که گوشزد نموده‌ایم، موهوباتی است الهی که از بدو وجودشان بنا بر تقدیر و مشیت سبحانی در آنان نهفته شده است)!.

اینان چون از صراط مستقیم و از شاهراه عقل و قرآن دور افتاده‌اند هر موهوبی را مستمسک عقیدۀ خود قرار می‌دهند، از قبیل قرائت قرآن علی ÷ در حین ولادت و حال اینکه ده دوازده سال بعد از ولادت آن حضرت قرآن بر پیغمبر نازل شده و به صراحت می‌فرماید: ﴿نَحۡنُ نَقُصُّ عَلَيۡكَ أَحۡسَنَ ٱلۡقَصَصِ بِمَآ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ وَإِن كُنتَ مِن قَبۡلِهِۦ لَمِنَ ٱلۡغَٰفِلِينَ ٣ [یوسف: ٣]. «ما بهترین سرگذشت‌ها را از طریق این قرآن- که به تو وحى کردیم- بر تو بازگو مى‏کنیم و مسلّماً پیش از این، از آن خبر نداشتى!» و در سورۀ العنکبوت آیۀ چهل و هشتم می‌فرماید: ﴿وَمَا كُنتَ تَتۡلُواْ مِن قَبۡلِهِۦ مِن كِتَٰبٖ وَلَا تَخُطُّهُۥ بِيَمِينِكَۖ إِذٗا لَّٱرۡتَابَ ٱلۡمُبۡطِلُونَ ٤٨ [العنکبوت: ٤٨]«و پیش از [نزول‏] آن نمى‏توانستى هیچ کتابى را بخوانى و آن [کتاب‏] را به دست خویش بنویسى، چه آن گاه بد اندیشان در شک مى‏افتادند». و در سوره شوری آیه ٥٢ می‌فرماید: ﴿مَا كُنتَ تَدۡرِي مَا ٱلۡكِتَٰبُ وَلَا ٱلۡإِيمَٰنُ «تو پیش از این نمى‏دانستى کتاب و ایمان چیست (و از محتواى قرآن آگاه نبودى)». این‌ها آیاتی است که صریحاً بی‌اطلاعی پیغمبر را به قرآن قبل از وحی می‌رساند.

اما این شوربختان گمراه با یک حدیث چرندی که معلوم نیست ساخته و پرداخته کدام غالی بی‌ایمان یا معاون شیطان است در موضوع ولادت علی ÷ آورده است که پیغمبر خدا فرموده است: علی در هنگام ولادت اذان گفت (و حال اینکه اذان در سال‌های بعد از هجرت صورت گرفت) و کتب آسمانی انبیای سلف را خواند و سپس قرآن را از اول تا آخر خواند هم‌چنان‌که من امروز حافظم!). شما می‌بینید که با قبول این چرندها انسان در چه چاله‌ها و رده‌های ضلالت می‌افتد که نجات از آن‌ها ممکن نیست، ما چون متن این حدیث را بر خلاف عقل صریح و آیات روشن قرآن می‌دانیم متعرض سند و ضعف آن نمی‌شویم زیرا این حدیث که در روضة الواعظین ابن فتال است به قدری چرند است که انسان حتی از بیان آن شرم می‌کند. زیرا مضمون آن این است که پیغمبر خدا قابلۀ فاطمه بنت اسد در هنگام ولادت امیر المؤمنین بوده که جبرئیل به آن حضرت گفته است: ای محمد، دست خود را دراز کن و آن حضرت چنین کرده است، در حالی‌که در همین روضة الواعظين حدیثی بر خلاف آن است: که امیر المؤمنین در خانه کعبه متولد شده است، و احادیث دیگر از داستان مثرم عابد و رفتن ابوطالب به نزد آن و موهوماتی که در این حدیث است که صرف نظر از سند حدیث که راویان آن همه مجهولین و غُلات هستند، متن آن بر بطلان آن بهترین شاهد است، با مطالعه این احادیث مخالف در یک کتاب معلوم نمی‌شود که امیرالمؤمنین ÷ در خانۀ کعبه متولد شده است یا در خانۀ ابی طالب و قابلۀ امیر المؤمنین چهار زن بهشتی بوده‌اند یا رسول خدا  ص!. با این غالیان احمق این قبیل مطالب بی‌سروته را جزو فضایل مولا شمرده‌اند! و می‌خواهند با این چرندها و مزخرفات موضوع تصرف علی را در کون مکان ثابت کنند!؟.

نتیجه قبول این احادیث چه خواهد بود؟ جز این‌که بگویم با قرآن خواندن علی در حین ولادت یعنی قبل از بعثت رسول خدا به چندین سال، علی اگر خدا نبوده است حداقل افضل از رسول الله است! زیرا قرآن نادانی و بی‌اطلاعی رسول خدا و اعراب جاهلیت را در مطالب قرآن یکسان می‌شمارد آن‌جا که می‌فرماید: ﴿تِلۡكَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلۡغَيۡبِ نُوحِيهَآ إِلَيۡكَۖ مَا كُنتَ تَعۡلَمُهَآ أَنتَ وَلَا قَوۡمُكَ مِن قَبۡلِ هَٰذَاۖ فَٱصۡبِرۡۖ إِنَّ ٱلۡعَٰقِبَةَ لِلۡمُتَّقِينَ ٤٩ [هود: ٤٩]. «اینها از خبرهاى غیب است که به تو (اى پیامبر) وحى مى‏کنیم نه تو، و نه قومت، این‌ها را پیش از این نمى‏دانستید! بنابراین، صبر و استقامت کن، که عاقبت از آن پرهیزگاران است!». و چنین عقیده‌ای که علی را افضل از رسول‌الله ص بدانند کفر یا مساوی و مساوق کفر است، و هرگاه علی قبل از نزول آیات به رسول خدا ص قرآن را خوانده باشد، از جمله آیات قرآن داستان افک عایشه است که در صفحات قبل آوردیم. پس پیغمبر  ص قبل از وقوع آن قضیه آیات سوره‌ی نور را در تزکیه و تطهیر عایشه از علی شنیده است و بی‌گناهی عایشه بر وی مسلم شده است. پس دیگر آن حیرت و فکرت آن جناب در این موضوع چه بوده است؟ و از این خیمه شب‌بازی چه می‌خواسته است؟!.

و خود علی که به رسول خدا پیشنهاد طلاق عایشه را در این پیش آمد می‌کرد و حتی کنیز عایشه را برای ابراز حقیقت تعطیل نمود برای چه بود؟ و صدها قضایای دیگر که قرآن کریم حاوی آن است. از همۀ این‌ها گذشته صدور این اعمال که لابد اسمش معجزه است چه فائده‌ای داشته است؟!. علی ÷ چرا این معجزه‌ها را به پیغمبر نشان می‌داده است؟ پیغمبر که منکر فضائل علی نبود؟! [دیگر آن‌که دلالت دارد قرآن پیش از نزول بر قلب مبارک پیامبر اکرم ص بر علی نازل شده بود! و بر آن حضرت از زمان ولادت وحی نازل می‌شد که صریحاً بر خلاف اجماع علمای شیعه است!.]

شما را به خدا هیچ احمقی حاضر می‌شود این قبیل مطالب را به عنوان عقیدۀ دینی پذیرد؟ و اساس اعتقادات خود را روی چنین موهوماتی بگذارد خدا ما و جمیع مسلمانان را از این موهومات خرافات و از شرغُلات بدترین آفات نجات بخشد و به دین صحیح و صراط مستقیم الهی که دین اسلام و پیروی قرآن است هدایت فرماید، گفتگو در آفات غُلات بود که این گروه آن‌قدر در آزار رسول و آل او کوشیدند که به کرات از جانب آن بزرگواران مورد لعن و نفرین قرار گرفتند. اینک به روایت ذیل توجه فرمایید:

٨- شیخ کشی (ره) در رجال خود و علامۀ مجلسی در جلد هفتم بحار الانوار ص٣٢٠ چاپ کمپانی ذکر نموده که: «قال أبوالحسین علي بن محمد بن قتیبة: وفیما وقع عبدالله بن حمدویه البیهقي وکتبته من رقعته، إن أهل نیشابور قد اختلفوا في دینهم وخالف بعضهم بعضاً وکفر بعضهم بعضاً وبها قوم یقولون: إن النبي صیعرف جمیع اللغات من أهل الأرض ولغات الطیور وجمیع ما خلق الله، وکذلك لابد أن یکون في کل زمان من یعرف ذلك ویعلم ما یضمر الإنسان ویعلم ما یعمل أهل کل بلاد في بلادهم ومنازلهم وإذا لقي طفلین یعلم أیهما مؤمن وأیهما یکون منافقا وإنه یعلم أسماء جمیع من یتولاه وأسماء آبائهم وإذا رأی أحدهم عرفه باسمه قبل أن یکلمه ویزعمون جعلت فداك أن الوحي لا ینقطع والنبي لم یکن عنده کمال العلم ولا کان عند أحد من بعده، وإذا حدث شيء في أيّ زمان ولم یکن علم ذلك عند صاحب الزمان أوحی الله إلیه فقال: کذبوا لعنهم الله وافتروا إثماً عظیماً». یعنی: «از جمله توقیعاتی که دربارۀ «عبد الله بن حمدویه بیهقی» صادر شده و من از آن رونویسی کرده‌ام آن است که اهل نیشابور در دین خود اختلاف کرده و با یکدیگر مخالفت نموده به تکفیر یکدیگر پرداختند، در نیشابور جماعتی هستند که قائل‌اند به این‌که پیغمبر ص جمیع لغات مردم روی زمین و زبان پرندگان و جمیع آفریدگان خدا را می‌داند و ناچار در هر زمانی باید کسی باشد که این‌ها را بداند و باید آن کس آن‌چه در ضمیر هر کس می‌گنجد و اهل هر شهر و بلدی آن‌چه در شهر خود و منزل خود می‌کنند، بداند و هم‌چنین هرگاه با دو طفل ملاقات می‌کند بداند که کدام یک از آن دو مؤمن و کدام یک منافق خواهد بود و باید نام کسانی را که او را دوست می‌دارند بداند و نام پدرانشان را نیز بداند و چون هر یک از آن‌ها را دید او را پیش از آن‌که با وی سخن گوید به نام بشناسد. فدایت شوم اینان می‌پندارند که وحی هیچگاه منقطع نمی‌شود و در نزد پیغمبر کمال علم نیست و در نزد هیچ کس که بعد از اوست نیز چنین علمی نیست، و هرگاه در زمانی پیشامدی رخ دهد که علم آن در نزد صاحب الزمان نباشد خدا همان وقت به او وحی خواهد کرد. در جواب این پرسش‌ها توقیعی از امام صادر شد که چنین بود: دروغ می‌گویند خدا ایشان را لعنت کند. اینان افتراء بافته و گناه عظیمی مرتکب شدند». این توقیع و نفرین شامل تمام کسانی‌است که دربارۀ امام یا پیغمبر اینگونه عقیده دارند و به چند حدیث ضعیف که از غالیان در کتبی مانند «بصار الدرجات» و «کافی» و عموم مردم و حتی آیات الله عظمی (!!) را گمراه کرده‌است.

٩- در رجال کشی ص ١٩٦ از عبد الرحمن بن کثیر روایت است که روزی حضرت صادق ÷ به اصحاب خود فرمود: «لعنَ اللهُ المغيرةَ بنَ سعيدٍ ولعن يهودية كان يختلف إليها يتعلم منها السحر والشعبذة والمخاريق إن المغيرة كذبَ على أبي علیه السلام فسلبه الله الإيمان، وإن قوماً كذبوا عليَّ ما لهم أذاقهم الله حرَّ الحديد، فوالله ما نحن إلا عبيدُ الذي خلقنا واصطفانا ما نقدر على ضر ولا نفع إن رحمنا فبرحمته وإن عذبنا فبذنوبنا، والله ما لنا على الله من حجة ولا معنا من الله براءة وإنا لميتون ومقبورون ومنشرون ومبعوثون وموقوفون ومسئولون، ويلهم ما لهم لعنهم الله فلقد آذوا الله وآذوا رسوله (صَلَّى اللهُ عَلَيه وَآلِهِ) في قبره وأمير المؤمنين وفاطمة والحسن والحسين وعلي بن الحسين ومحمد بن علي (صلوات الله عليهم)، وها أنا ذا بين أظهركم لحم رسول الله وجلد رسول الله أبيت على فراشي خائفاً وجلاً مرعوباً، يأمنون وأفزع وينامون على فرشهم وأنا خائف ساهر وجل، أتقلقل بين الجبال والبراري، أبرأ إلى الله مما قال في الأجدع البراد عبد بني أسد أبو الخطاب لعنه الله، والله لو ابتلوا بنا وأمرناهم بذلك لكان الواجب ألا يقبلوه فكيف وهم يروني خائفاً وجلاً أستعدي اللهَ عليهم، وأتبرَّأُ إلى الله منهم، أشهدكم أني امرؤ ولدني رسول الله وما معي براءة من الله، إن أطعته رَحِمَني وإن عصيته عذَّبني عذاباً شديداً...».

یعنی: «خدا لعنت کند مغیره بن سعید را و خدا لعنت کند آن زن یهودی را که مغیره با او آمد و شُد می‌کرد از او سحر و شعبده می‌آموخت. همانا مغیره بر پدر من (حضرت باقر) دروغ بست پس خدا ایمان او را از وی سلب کرد. گروهی هم بر من دروغ بستند اینان چرا چنین می‌کنند؟ خدا حرارت آهن را به ایشان بچشاند، به خدا سوگند ما جز بندگانی نیستیم برای آن خدایی که ما را آفرید و برگزید، ما قادر به هیچ نفع و ضرری نیستیم اگر ما را رحمت کند به رحمت اوست و اگر ما را عذاب کند به جهت گناهان خود ماست. به خدا سوگند ما را بر خدا هیچ حجتی نیست و با ما از جانب خدا هیچ برائت و برائت آزادی نیست ما نیز چون دیگران می‌میریم و در قبر افگنده می‌شویم. و محشور می‌شویم و بر انگیخته می‌شویم و در نزد پروردگار باز داشته می‌شویم، و از اعمالی که انجام داده‌ایم پرسش می‌شویم. وای بر ایشان خدا آنان را لعنت کند هر آینه خدا را اذیت کردند. و رسول خدا را در قبرش آزردند و امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین و محمد بن علی را نیز آزردند. اینک من در میان شما هستم و از گوشت و پوست رسول خدا هستم در فراش خود ترسان و بیمناک و هراسان می‌خوابم آنان ایمن هستند در حالی‌که من می‌ترسم و آنان بر فراش خود آسوده می‌خوابند، در حالی‌که من بیمناک و بیدار و هراسانی در میان کوه‌ها و بیابان‌ها مضطرب و سرگردان به سوی خدا بیزاری می‌جویم از آن‌چه آن مرد اجدع اسدی (اجدع – دماغ بریده) یعنی: ابو الخطاب دربارۀ من می‌گوید: خدا لعنت کند او را، به خدا سوگند اگر ایشان به وسیلۀ ما مبتلی و آزمایش می‌شدند و ما آن‌ها را امر می‌کردیم بدین‌گونه اعتقادات بر ایشان واجب بود که آن را از ما نپذیرند پس چگونه است که اینان مرا در حالی می‌بینند که ترسان و هراسانم. من از خدا یاری و کمک می‌طلبم در مبارزه بر آنان. به سوی خدا از ایشان بیزاری می‌جویم. من شما را گواه می‌گیرم که من مردی هستم که از رسول خدا تولد یافتم و با من برائتی از جانب خدا نیست. اگر من او را اطاعت کنم به من رحم می‌کند و اگر او را نافرمانی کنم مرا عذابی سخت خواهد کرد. یا شدیدترین عذاب او شامل حال من خواهد شد».

می‌بینید که در این عبارات چگونه امام بزرگوار تکذیب تمام این ترهات و سخنان باطل را می‌کند که غالیان زمان ما نیز درباره ایشان و شفاعت، و توسل، و سایر موهومات را دارند.

باید هم چنین باشد زیرا در جایی‌که پیغمبر بزرگوار در آیات شریفه قرآن تهدید شود که: ﴿لَئِنۡ أَشۡرَكۡتَ لَيَحۡبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٦٥ [الزمر: ٦٥]. «اگر مشرک شوى، تمام اعمالت تباه مى‏شد».

بعد از آن‌که از زبان او می‌فرماید: ﴿قُلۡ إِنِّيٓ أَخَافُ إِنۡ عَصَيۡتُ رَبِّي عَذَابَ يَوۡمٍ عَظِيمٖ ١٥ [الأنعام:١٥، یونس: ١٥، زمر: ١٣]. «بگو: به راستى من اگر از پروردگارم نافرمانى کنم از عذاب روز بزرگ مى‏ترسم‏». باید جعفر صادق نیز چنین باشد. زیرا خدای متعال را با هیچ‌کس قرابت و نسبتی نیست. ﴿لَّيۡسَ بِأَمَانِيِّكُمۡ وَلَآ أَمَانِيِّ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِۗ مَن يَعۡمَلۡ سُوٓءٗا يُجۡزَ بِهِۦ وَلَا يَجِدۡ لَهُۥ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَلِيّٗا وَلَا نَصِيرٗا ١٢٣ [النساء:١٢٣]. «(فضیلت و برترى) به آرزوهاى شما و آرزوهاى اهل کتاب نیست هر کس عمل بدى انجام دهد، کیفر داده مى‏شود و کسى را جز خدا، ولّى و یاور خود نخواهد یافت».

و از مضمون عبارات شریفه حدیث معلوم است که بیزاری آن حضرت از این مقالات غلو آمیز است که غالیان زمان آن بزرگوار انتشار داده و برای یادگار برای زمان ما گذاشته‌اند. «لعنة الله علیهم لعناً وبیلاً».

١٠- هم‌چنین در رجال کشی صفحه ٢٥٤ در گفتگوی جعفر بن واقد و کسانی از اصحاب ابو الخطاب گفته است: مقصود از آیۀ شریفه: ﴿وَهُوَ ٱلَّذِي فِي ٱلسَّمَآءِ إِلَٰهٞ وَفِي ٱلۡأَرۡضِ إِلَٰهٞ [الزخرف: ٨٤] امام است. حضرت صادق ÷ فرموده است: «لا والله، لا يأويني وإياه سقفُ بيتٍ أبداً، هم شرٌّ من اليهود والنصارى والـمجوس والذين أشركوا، والله ما صغَّر عظمةَ الله تصغيرهم شي‏ء قط، إن عُزَيْراً جال في صدره مرا قالت فيه اليهود فمحا الله اسمه من النبوة، والله لو أن عيسى أقرَّ بما قالت النصارى لأورثه الله صمماً إلى يوم القيامة، والله لو أقررت بما يقول فيَّ أهلُ الكوفة لأخذتني الأرض، وما أنا إلاَّ عبدٌ مملوكٌ لا أقدر على شي‏ء ضرٍّ ولانفع». یعنی: «نه به خدا سوگند من و او هرگز در زیر یک سقف جای نگیریم آنان از یهود و نصاری و مجوس و مشرکین بدترند، به خدا سوگند با این کوچک کردن آن‌ها عظمت خدا را هرگز چیزی از آن را کوچک نمی‌کنند، همانا عزیر از آن‌چه یهود دربارۀ او گفتند (عزیر بن الله) در سینه‌اش چیزی خطور کرد خدا نام او را از ردیف پیغمبران محو کرده، به خدا سوگند اگر عیسی ÷ بدان‌چه نصاری دربارۀ او گفتند (مسیح پسر خداست). اقرار می‌کرد خدا تا روز قیامت کری و گمنامی‌ نصیب او می‌کرد، به خدا سوگند اگر من نیز اقرار کنم بدان‌چه اهل کوفه می‌گویند: (امام خدای روی زمین است) زمین مرا فرو خواهد گرفت، همانا من نیستم جز یک بنده‌ی مملوکی که قادر بر ضرر چیزی یا نفع چیزی نیستم)» در این جملۀ شریفه: «فمحا الله اسمه من النبوة». یک معنای دقیق و عالی نیز خفته است، و آن این‌که معنای عصمت که غالیان دربارۀ امامان و تبعیت از این عقیده دربارۀ پیغمبران قایلند نیز صحیح نیست زیرا جناب عزیر به علت آن‌چه دربارۀ خود تصور نمود نامش از ردیف پیغمبران محو شد. پس عصمت آن‌چنانی نیز پایه‌ای از عقل و نقل ندارد. و اگر عیسی ÷ چنین می‌کرد خدا او را چنان می‌کرد![٣٣٥]

١١- در کتاب احتجاج طبرسی از حضرت رضا حدیثی است دربارۀ قائلین به الوهیت امیر المؤمنین که در پایان حدیث می‌فرماید: «أوليس عليٌّ كان آكلاً في الآكلين وشارباً في الشاربين وناكحاً في الناكحين ومحدثاً في الـمحدثين وكان مع ذلك مصلياً خاضعاً بين يدي الله ذليلاً وإليه أوَّاهاً منيباً؟ أفمن هذه صفته يكون إلها؟؟ فإن كان هذا إلهاً فليس منكم أحدٌ إلا وهو إلهٌ لـمشاركته له في هذه الصفات الدالات على حدوث كل موصوف بها!».

یعنی: «مگر علی ÷ نبود که مانند دیگران می‌خورد و مانند دیگران می‌آشامید و چون دیگران با زنان عمل جنسی انجام می‌داد، و جنب می‌شد هم‌چون دیگر جنبان، و با تمام این احوال نمازگزاری خاضع بود که در مقابل خدا ذلیلانه و با آه و افسوس و إنابه می‌ایستاد، پس اگر کسی‌که صفاتش چنین باشد خدا می‌شود؟ هیچ‌کدام از شماها نیست جز اینکه خدا است! زیرا در این صفاتی که دلالت دارند که هر موصوفی که بدین صفات است حادث است شما هم شرکت دارید (پس شما هم خدایید!؟). می‌بینید که چگونه جنابش امیرالمؤمنین جد بزرگوارش را به صفاتی می‌ستاید که در افراد بشر ممکن است نظایر بسیاری در بشریت داشته باشد».

باز در رجال کشی صفحه ١٠٠ آورده است: که پاره‌ای از دانشمندان گفته‌اند: که عبدالله بن سبأ یهودی بود و اسلام آورد و اظهار ولایت علی ÷ می‌کرد در حالی که مبتلی و باقی به یهودیت خود بود. او آن‌چه که دربارۀ یوشع بن نون قائل بود در حال اسلامش نیز بعد از وفات رسول الله دربارۀ علی ÷ قائل شد، وی کسی است که عقیده به وجوب امامت علی را شهرت داد و از دشمنان او اظهار برائت کرد و مخالفان او را به کفر نسبت داد. از این‌جاست که مخالفان شیعه می‌گویند که اصل تشیع و رفض از یهودیت اخذه شده است. (پایان فرمایشات کشی).

١٢- در بحار انوار ٧/٣٣٢ چاپ کمپانی. از عیون اخبار الرضا از ابراهیم بن ابی محمود روایت می‌کند: «يا ابن أبي محمود! إن مخالفينا وضعوا أخباراً في فضائلنا وجعلوها على أقسام ثلاثة أحدها الغلو وثانيها التقصير في أمرنا وثالثها التصريح بمثالب أعدائنا فإذا سمع الناس الغلو فينا كفروا شيعتنا ونسبوهم إلى القول بربوبيتنا وإذا سمعوا التقصير اعتقدوه فينا وإذا سمعوا مثالب أعدائنا بأسمائهم ثلبونا بأسمائنا وقد قال الله  : ﴿وَلَا تَسُبُّواْ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ فَيَسُبُّواْ ٱللَّهَ عَدۡوَۢا بِغَيۡرِ عِلۡمٖ[الأنعام: ١٠٨]. يا ابن أبي محمود! إذا أخذ الناس يميناً وشمالاً فالزم طريقتنا فإنه من لزمنا لزمناه ومن فارقنا فارقناه إن أدنى ما يخرج الرجل من الإيمان أن يقول للحصاة هذه نواة ثم يدين بذلك ويبرأ ممن خالفه يا ابن أبي محمود احفظ ما حدثتك به فقد جمعت لك فيه خير الدنيا والآخرة». (این حدیث در باب ٢٨ عیون أخبار الرضا فیما جاء من الرضا من الأخبارالـمتفرقة می‌باشد).

یعنی: «ابراهیم بن ابی محمود گفت: به حضرت رضا ÷ عرض کردم: ای فرزند رسول الله  ص در نزد ما اخباری از امیر المؤمنین ÷ و فضل اهل بیت علیهم السلام است که آن اخبار از روایت مخالفان شماست و ما مانند آن‌ها را در نزد شما نشناخته و ندانسته‌ایم آیا به آن‌ها معتقد باشیم؟ حضرت فرمود: ای پسر ابی محمود پدرم مرا خبر داد از جدم که رسول خدا  ص فرمود: هر که گوش دل به گوینده‌ای دهد در حقیقت او را پرستیده است. پس اگر آن گوینده سخن از خدای می‌گوید این شنونده خدا را پرستیده است و اگر آن گوینده سخن از ابلیس می‌گوید این شنونده ابلیس را پرستیده است! آن‌گاه حضرت فرمود: ای پسر ابی محمود همانا مخالفان ما اخباری در فضائل ما وضع کردند و آن را بر سه قسمت کردند، یکی از آن سه قسمت غلو است (که ما را از حد بشری بالا بردند) و قسمت دوم آن کوتاهی در امر ماست (ما را از حد یک مسلمان هم پایین آوردند) و قسمت سوم آن تصریح به بدگویی از دشمنان ماست. پس هرگاه مردم اخبار غلو دربارۀ ما را بشنوند شیعیان ما را تکفیر می‌کنند و آنان را به غلو در ربوبیت ما نسبت می‌دهند و هر گاه تقصیر دربارۀ ما را بشنوند آن را دربارۀ ما معتقد می‌شوند و هرگاه مثالب دشمنان ما را با نام و نشان بشنوند ما را با نام و نشان دشنام دهند در حالیکه خدای عز وجل می‌فرماید: «کسانی را که غیر خدا را می‌پرستند دشنام مدهید تا آنان خدا را از روی دشمنی و نادانی دشنام دهند». ای پسر ابی محمود همین‌که مردم راه راست و چپ را گرفتند تو ملازم طریقۀ ما باش به جهت اینکه هرکسی ملازم ما باشد ما نیز ملازم او هستیم و کسی که از ما مفارقت جوید ما نیز از او مفارقت جویم. همانا کمترین چیزی که شخص را از ایمان خارج می‌کند آن است که به سنگریزه بگوید که این هسته است، آن‌گاه بدان معتقد شود و از مخالف خود بیزاری جوید. ای پسر ابی محمود حفظ کن آن‌چه تو را حدیث کردم بدان هر آینه خیر دنیا و آخرت را در آن برای تو جمع کردم».

می‌بینید که امام ÷ چگونه می‌ترساند کسی را که می‌گوید: سنگریزه هسته است، و بدان معتقد شود یعنی قائل شود به اینکه انسان فوق انسان است و بشر کار ملک می‌کند تا چه رسد که کار خدا کند؟

١٣- در خصال صدوق ص ٦٤ چاپ اسلامیه. «قال أبو عبدالله جعفر بن محمد ÷: أَْدْنى ما يخرُجُ به الرجلُ عن الإيمان أن يجلس إلى غالٍ فيستمع إلى حديثه ويصدِّقُهُ على قوله، إن أبي حدَّثني عن أبيه عن جدِّه  ÷ أن رسول الله  ص قال: صنفان من أمتي لا نصيب لهما في الإسلام؛ الغُلاةُ والقدرِيَّةُ». یعنی: «حضرت صادق ÷ فرمود: کم‌ترین چیزی که شخص را از ایمان خارج می‌کند آن است که در کنار یک غالی بنشیند و به حدیث او گوش دهد و گفتار او را تصدیق کند همانا پدرم حدیث کرد از پدرش و آن جناب از جدش ÷ که رسول‌الله  ص فرمود: دو صنف از امت من بهره‌ای از ایمان ندارند ١-غالیان ٢- قدریان».

١٤- علامۀ مامقانی در کتاب مقیاس الهدایة صفحه ٨٩، حدیثی از حضرت ابوالحسن ÷ آورده است که حضرت صادق ÷ فرمود: «ما أنزل الله سبحانه آیة في الـمنافقین إلا وهي في من ینتحل التشیع». یعنی: «خدای سبحان و تعالی هیچ آیه‌ای دربارۀ‌ منافقین نازل نکرده است مگر این‌که شامل کسانی می‌شود که خود را در ردیف شیعیان در آورده‌اند».

[٣٣٥]- مطلب فوق راجع به عزیر  ÷ درست نیست؛ زیرا این مطلب -با این اهمیت- نه در قرآن ذکر شده و نه در احادیث صحیح و معتبر. بنابر قول جمهور علما، عزیر  ÷ مرد صالحی در میان بنی اسرائیل بود و قرآن از ایشان به عنوان پیامبر یاد نکرده است و همچنین در هیچ روایت صحیحی ثابت نشده که ایشان جزو پیامبران الهی می‌باشد؛ با اینکه بعضی از علما مانند: علامه ابن کثیر معتقدند که ایشان پیامبر بنی اسرائیل بوده، اما اجماع علما بر این است که ایشان شخص صالح و نیکوکاری در میان بنی اسرائیل بوده است. [مُصحح]