راه نجات از شر غلاة - بحث غلاة

فهرست کتاب

احادیث شفاعت از حیث سند عموماً ضعیفند

احادیث شفاعت از حیث سند عموماً ضعیفند

کسانی که از دسیسۀ جعالان بلکه دجالان بی‌خبرند خواهند گفت که پس شفاعت بدان بی‌بام و دری که روضه‌خوانان و خطیبان و مداحان و تعزیه‌خوانان و معرکه‌گیران در هر محفل و مجلس بلکه در هر قصیده و شعری از آن دم می‌زنند تا جایی که شمشیر و سنان را هم قابل آمرزش و غفران در نتیجه شفاعت امامان می‌دانند چست؟

اینک ما اخبار شفاعت را از مفصل‌ترین و مهم‌ترین کتاب شیعه یعنی بحار الانوار مجلسی را از جلد سوم آن که مخصوص معاد است و باب خاصی برای شفاعت دارد در این اوراق از نظر خوانندگان عاقل و با انصاف می‌گذرانیم تا ببینند محرفین کتاب و مخربین دین سید المرسلین  ص تا چه حد در این میدان تاخت و تاز کرده و چه بر سر حقایق اسلام آورده‌اند؛ باب شفاعت در جلد سوم بحار الانوار چاپ تبریز از صفحه ٢٦٢ شروع و به صفحه ٢٧٢ خاتمه می‌یابد. احادیثی که در این باب است اکثراً از کتاب تفسیر عیاشی است که علماء رجال عموماً درباره او گفته‌اند: «یروي عن الضعفاء کثیراً». او از اصحاب علی بن الحسن بن فضال است که ما هویت او را در کتاب زکات آورده‌ایم که وی از بدنام‌ترین رجال حدیث است. او قبلاً فطحی مذهب بوده اخیراً قائل به امامت جعفر کذاب شده است و در تخریب شریعت سهمی‌ وافر دارد کسی که بخواهد ترجمه حال نکبت‌بار او را بداند باید به کتاب زکات ما مراجعه نماید. در این‌جا همین‌قدر اشاره می‌کنیم که محمد بن ادریس صاحب السرائر که از بزرگان علمای شیعه است در کتاب (السرائر) درباره او می‌گوید: که علی بن فضال و پدرش از رئیسانِ ضلال بوده و کذاب و ملعونند.

با صرف نظر از آن اصلاً در تفسیر عیاشی مطالبی است که هرگز مسلمان معتقد به قرآن و شیعۀ امیر مؤمنان آن‌ها را باور نمی‌کند مثلاً در ٣/٢٦٧ بحار از خیثمه یعنی از همان کسی که در ص ٣٨ همین کتاب حضرت باقر  ÷ به او فرمود:

«أبلغ شيعتنا إنا لا نغني عنهم من الله شيئا». و در روایتی آورده است که خیثمه گفته است: من و مفضل بن عمر شبی خدمت صادق  ÷ بودیم و کسی جز ما در نزد آن حضرت نبود (یعنی حدیث محرمانه است!) مفضل عرض کرد: فدایت شوم حدیث برای ما بگو که بدان مسرور شویم. حضرت داستان روز قیامت و گرفتاری مردم و رفتن‌شان را خدمت حضرت آدم  ÷ و طلب شفاعت از او و مأیوسی از وی و رفتن خدمت نوح ÷ و مأیوسی از آن حضرت. و هم چنین انبیاء دیگر علیهم السلام تا خدمت حضرت خاتم ÷ را گفت: تا اینکه پیغمبر می‌آید به درب خانه خدا «ويأتي باب الرحمن... فيحرك حلقة من الـحلق». حلقه‌های در خانه خدا را حرکت می‌دهد! خدا  أ می‌گوید: این شخص کیست؟ در حالی که خودش بدان داناتر است «فيقال من هذا؟ وهو أعلم به». رسول خدا خود را معرفی می‌کند و می‌گوید من محمدم! آن‌گاه گفته می‌شود: در را بر روی او باز کنید. پس در را بر روی من (پیغمبر) باز می‌کنند. همین که نظر می‌کنم به خدای خودم «فإذا نظرت إلى ربي». اورا چنان تمجید می‌کنم که نه احدی قبل و نه بعد از من چنان نکرده است! پس به سجده می‌افتم و این کار سه مرتبه انجام می‌شود و در هر سه مرتبه خدا می‌فرماید: هر چه می‌خواهی بگو و بخواه. که قول تو مسموع و شفاعت تو مقبول است... آن‌گاه ناقه‌ای می‌آورند از یاقوت سرخ که افسار آن از زمرد است!.. تا آن‌جا که می‌گوید: «فيجلس على العرش ربنا و يؤتى بما كتب» یعنی: آن‌گاه پروردگار ما روی عرش (تخت) می‌نشیند و نامه‌ها و دفترها را به حضور او می‌آورند.. این حدیث تا آخر از این موهومات است و آخر شفاعت بی‌حساب و کتاب....

راوی گفته است: آن‌گاه خوشبختانه یا بدبختانه کنیزی خدمت حضرت صادق آمده و گفت: فلان قرشی بر در خانه است. حضرت فرمود به او اجازه دهید بیاید و به ما فرمود: ساکت باشید!)

می‌بینید که در این حدیث عیاشی چه چیزهایی است که مخالف مذهب شیعه بلکه ضروریات اسلام است بافته است. خانه‌ای که خدا در آن نشسته است و در دارد که دارای چند حلقه است پیغمبر وقتی وارد می‌شود خدا را می‌بیند و آنگونه گفتگوها بین آن دو رد و بدل می‌شود! خدا روی عرش می‌نشیند و دفترها را می‌خواند! و این قبیل موهومات، عیاشی چون در اول عمر از عامه بوده و بعدا شیعه شده است در احادیث او آثاری از عامی‌بودن او بسیار است.

پاره‌ای از احادیث شفاعت از تفسیر امام معروف به تفسیر امام حسن عسکری نقل شده است و چنانکه مطلعین می‌دانند و قبلا هم گفته‌ایم کتابی بی‌اعتبارتر از این کتاب و مطالبی چرندتر از آن‌چه که در این کتاب آمده است در بین مؤلفات شیعه نیست!.[١٩٥]

پاره‌ای از این احادیث از کتبی دیگر مانند کنز کراجکی نقل شده است مانند حدیث سؤال از: ﴿إِنَّ إِلَيۡنَآ إِيَابَهُمۡ ٢٥ ثُمَّ إِنَّ عَلَيۡنَا حِسَابَهُم ٢٦[١٩٦] [الغاشیة: ٢٥، ٢٦] که مهم‌ترین تکیه‌گاه غالیان این حدیث است چنانکه آیت الله العظمی‌ نیز در کتاب (امراء هستی) ص ٤٨٠ در حساب قیامت و نظارت امام آورده است که امام فرمود: «إلینا إیاب هذا الـخلق وعلینا حسابهم...». تا آخر که شفاعت همه مردم را متضمن است. زیرا امام فرموده است: بازگشت این مردم به جانب ما و حسابشان بر ماست پس آن گناهانی را که از نظر حق الله مرتکب شده‌اند از خدا می‌خواهیم که آن را به ما واگذار نماید و خدا خواسته ما را اجابت می‌کند و هرگناهی را که از نظر حق الناس ارتکاب کرده‌اند از مردم خواهش می‌کنیم که به ما ببخشند و مردم نیز می‌پذیرند و خدا به آنان عوض خواهد داد.

این حدیث که مضمون آن بر خلاف کتاب خدا و دین اسلام و مخالف عقل و وجدان است و یک‌باره ریشه دین و احکام آن را از بیخ می‌کند و مردم را به هرج و مرج و وحشت تشویق می‌کند و سوق می‌دهد و در برابر پاپ و گناه بخشی او صد بار بر آن فضیلت دارد؟ زیرا لا اقل کشیش در مقابل آن بخشش جرایمی‌ از مرتکبان گناه دریافت می‌کند اما در این‌جا بدون هیچ زحمت جرم و جریمه درب بهشت بر روی همه باز است!! بدترین حدیثی است که در این باب است. این حدیث اگر حدیث صحیح هم بود یعنی از حیث سند و رجال درست بود بازهم می‌بایست آنرا به سینه دیوار کوبید. اما خوشبختانه یا بدبختانه از حیث سند و رجال نیز مخدوش است زیرا این حدیث را آیت الله العظمی‌ در بحار از کافی نقل کرده است: بدین عبارت است «عن سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ سَعْدَانَ عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: كُنْتُ قَاعِداً مَعَ أَبِي الْـحَسَنِ الْأَوَّلِ  ÷ والنَّاسُ فِي الطَّوَافِ فِي جَوْفِ اللَّيْلِ فَقَالَ: يَا سَمَاعَةُ! إِلَيْنَا إِيَابُ هَذَا الْـخَلْقِ وعَلَيْنَا حِسَابُهُمْ فَمَا كَانَ لَهُمْ مِنْ ذَنْبٍ بَيْنَهُمْ وبَيْنَ اللهِ   حَتَمْنَا عَلَى اللهِ فِي تَرْكِهِ لَنَا فَأَجَابَنَا إِلَى ذَلِكَ ومَا كَانَ بَيْنَهُمْ وبَيْنَ النَّاسِ اسْتَوْهَبْنَاهُ مِنْهُمْ وأَجَابُوا إِلَى ذَلِكَ وعَوَّضَهُمُ اللهُ  ». ترجمه حدیث همان است که آیت الله العظمی‌ در ص ٤٨٠ (امراء هستی) آورده است و ما در صفحه قبل جلد ١ آن را عیناً نقل کردیم جز اینکه در کلمه «حتمنا على الله في تركه لنا» یک نوع فرمان و تهکمی‌ است که گستاخی بر خدا در آن بر اهل ادب مخفی نیست.«حتمنا علی الله» یعنی ما این واگذاریدن حقوق خدا بر ما، برای خدا حتم و واجب کرده و خواه و ناخواه او را وادار می‌کنیم که آن حقوق را به ما واگذار کند (حتم در لغت یعنی واجبی است که اسقاط آن ممکن نیست. امر محتوم. مجمع البحرین).

پس هر گونه حقوقی که از خدا تضییع شده چون نماز، روزه و حج و جهاد و عبادات دیگر و ارتکاب هرگونه معصیت از شرب خمر و زنا و لواط و آن‌گونه معاصی که در آن حق الناس نباشد خدا را وادار می‌کنیم که خواه ناخواه آن را به ما واگذار کند و حقوق مردم را از مردم خواهش می‌کنیم که آن‌ها را به ما ببخشد آن‌ها هم همه آن‌ها را به ما می‌بخشند. آن‌گاه هر که را خواستیم به بهشت می‌بریم یا همه را. این حساب روز قیامت.. اگرکسی مرگ هم می‌خواهد برود گیلان!! بسی جای حیرت و تعجب است! آیا ممکن است کسانی‌که به منظور هدایت و اصلاح مردم قیام کرده مروج دین پیغمبر اسلام باشند چنین سخنانی بگویند که تمام زحمات پیغمبر را نقش بر آب نمایند؟ آیا هیچ عاقلی باور می‌کند؟ با کجای کتاب خدا وفق می‌دهد؟ آیا عرض حدیث بر کتاب چه معنی دارد؟ کدام کتاب و کدام عقل و چه وجدانی آن را باور می‌کند؟!

آیا این حدیث و نظایرش با کتاب خدا با صراحت متضاد و مخالف نیست؟ این مضمون آن حدیث خیلی شریف!! است و احادیث دیگر از این قبیل! ما اینک به سند این حدیث رسیدگی می‌کنیم تا ارزش آن از این جهت هم معلوم باشد.

این حدیث از کتاب کافی یعنی اولین محاج شیعه است یعنی همان کتابی که از شانزده هزار حدیث آن به تشخیص علامه مجلسی در کتاب مرآة العقول بیش از نه دهم آن از درجۀ صحت ساقط است. به هر صورت سند این حدیث از کتاب رجال به شرح زیر است: اولین راوی این حدیث سهل است. و آن سهل بن زیاد الادمی‌ الرازی ابو سعید است ارباب رجال او را از اصحاب حضرت جواد شمرده‌اند نجاشی او را در رجال خود ص ١٤٠ چاپ تهران چنین معرفی می‌کند: «سهل بن زياد أبو علي الآدمي كان ضعيفاً في الحديث غير مُعتَمَدٍ فيه وكان أحمد بن محمد بن عيسى يشهد عليه بالغلوّ والكذب وأخرجه من قم إلى الريّ». او در حدیث ضعیف بوده و بدان اعتمادی نبوده است واحمد بن محمد بن عیسی که از دانشمندان بزرگ شیعه در قم بوده او را از قم بیرون کرده زیرا او را غالی و دروغگو می‌دانسته است.

شیخ طوسی (ره) او را در استبصار چنین معرفی می‌کند: «إن أبا سعید الأدمي ضعیف جدا عند نقاد الأخبار». ابو سعید کنیۀ سهل است او در نزد ناقدان اخبار خیلی ضعیف است.

جناب ابن الفضائری (ره) او را چنین وصف می‌کند، به نقل تنقیح المقال در ٢/٧٥. «سهل بن زياد الأدمي الرازي كان ضعيفا جدا فاسد الرواية والدين وكان أحمد بن محمد بن عيسى الأشعري أخرجه من قم وأظهر البرائة منه والرواية عنه و يروی الـمراسل ويعتمد الـمجاهيل». که او را هم خیلی ضعیف دانسته و هم فاسد الروایه و الدین می‌شمارد که احمد بن عیسی از او اظهار برائت کرده و از روایت او جلوگیری می‌نموده است. زیرا او مراسیل را روایت و به مجاهیل اعتماد داشته است. (مراسیل احادیث بدون سند و مجاهیل احادیث مجهول است).

فضل بن شاذان نیز او را احمق می‌شمرده است: که «إنه أحمق». در شان او گفته است. ابن داود در رجال خود )ص ٤٦٠ (او را ضعیف و فاسد الروایه دانسته است و غلو و کذب او را نقل کرده است. در رجال میر مصطفی (نقد الرجال) نیز در ص ١٦٤ او را به همین اوصاف زشت نکوهیده است. این اولین راوی این حدیث خیلی شریف است!.

سهل آن را از محمد بن سنان روایت کرده است. اینک محمد بن سنان را بشناسیم، نجاشی در رجال خود ص ٢٥٢ فرموده است: «هو رجل ضعيف جدا لا يعول عليه ولا يلتفت إلى ما تفرد به». و گفته است که فضل بن شاذان می‌فرمود: من جایز نمی‌دانم که احادیث محمد بن سنان را روایت کنید. او خیلی ضعیف است که نمی‌توان به او اعتماد و التفات نمود.

و ابن الغضائری درباره‌ی او فرموده است: «محمد بن سنان غالٍ لا یلتفت إلیه». او یک شخص غالی است و نباید به گفتارش اعتنایی نمود.

شیخ ابو عمرکشی در رجال خود ص ٣٣٢ از ایوب بن نوح آورده است که او می‌فرمود:«لا أستحل أن أروي احاديث محمد بن سنان». حلال نمی‌دانم که احادیث محمد بن سنان را روایت کنم.

و در ص ٤٢٧ نوشته است حمدویه بن نصیر از ایوب بن نوح نقل کرده است که محمد بن سنان در هنگام مرگ گفته است: هر چه حدیث که برای شما گفتم هیچکدام را از کسی نشنیده‌ام و سماعی نبوده است و روایت نیست بلکه چنین یافتم.

ابن داود در رجال خود ص ٥٠٥ او را در قسم ضعفاء آورده و نوشته است که محمد بن سنان می‌گفت: «لا ترووا عني مما حدثت شيئا فإنما هي كتب اشتريته من السوق». از من حدیثی روایت نکنید آن حدیث‌ها که گفتم فقط کتاب‌هایی بود که از بازار می‌خریدم و هر چه در آن‌ها بود گفتم. آن‌گاه گفته است: «والغالب على حدیثه الفساد». و علمای رجال متفق‌اند وی از کذابین است. و فساد بر احادیث او غالب است.

محمد بن سنان این حدیث بسیار شریف!! را از سعدان روایت کرده است. شرح حال سعدان در تنقیح المقال ص ٢٣ می‌نویسد: «أهمله في الـخلاصة والذخيرة والبلغة وغيرها ولم يتعرضوا له أصلا وفي موضع من الذخيرة إنه ضعيف وفي موضع آخر منه غير موثق في كتب الرجال». سعدان که مهمل و مجهول و ضعیف و غیر وثوق است این حدیث را از سماعه بن مروان روایت کرده است و سماعه را در «من لا یحضره الفقیه» باب ما یجب علی من افطر او جامع فی شهر رمضان، واقفی دانسته است و فرموده است: من خبری که از سماعه روایت شده فتوای نمی‌دهم زیرا او واقفی است و پاره‌ای از علمای رجال او را فطحی فاسد المذاهب دانسته‌اند. ابن داود نیز او را در رجال خود ص ٤٦٠ ضمن ضعفاء و مجروحین آورده است و ابن الغضائری و نجاشی معتقدند که او در زمان حیات حضرت صادق  ÷ در سال ١٤٥ در گذشته است. پس روایت او از حضرت امام موسی کاظم که این حدیث چرند را به آن حضرت نسبت می‌دهند به کلی بی‌اساس و دروغ است. یعنی دروغ‌ اندر دروغ است!!.

آری، با چنین احادیثی این آیت الله العظمی‌ و نظراءِ وی به جنگ قرآن آمده‌اند و بابی به آن معنای کذایی: تصرف در کون و مکان و تدبیر عالم امکان در ولایت امامان و بابی به این وسعت برای شفاعت در گستاخی فساق و فجار در معصیت پروردگار عالمیان گشوده‌اند. و امامان شیعه را که خالص‌ترین و متواضع‌ترین عباد الله صالحین بوده‌اند خدایانی (والعیاذ بالله) حاکم و مسلط برخدای جهان معرفی کرده و مذهب شیعه را یک مذهب مملو از شرک به جهانیان معرفی کرده و می‌کنند، و از این که این موهومات و خرافات جهان‌گیر نشده گله و شکایت دارند، شاید شما خواننده عزیز تصور کنید که تنها این حدیث یا حدیث ما قبل آن (ورود رسول خدا بر خدا) آنقدر چرند و بی‌اعتبار است و شاید سایر احادیث شفاعت دارای صحت و اعتباری باشد لذا ما ناچاریم که یک یک آن احادیث را از همان جلد سوم (بحار الانوار) که مخصوص موضوع معاد است آورده و از حیث سند بررسی کنیم تا معلوم شود که تمام آن احادیث از حیث سند مخدوش بوده و قابل اعتنا نیست. هر چند اگر در صحت سند تا آن حد بود که فی‌المثل مستقیما از معصوم شنیده شده بود چون مخالف با آیات صریحه قرآن است بر طبق دستور و فرموده خود ایشان علیهم السلام باید آن‌ها را به دیوار کوبید. علاوه بر آیات قرآن، عقل و وجدان هم خود بهترین مصدق این معنی است: اینک ما تمام آن احادیث را با کثرت آن که در باب شفاعت است و در حدود شصت حدیث است یکایک از لحاظ سند برای خوانندگان محترم ذکر می‌کنیم تا خود انصاف داده ببینند، گمراهان به چه دستاویزی متمسک‌اند.؟ در شمارش احادیث اهتمام تامی‌ نشده است زیرا پاره‌ای حدیث نبوده و پاره‌ای مکرر.

حدیث اول: از کتاب خصال صدوق از روات عامه آورده است چون ابو الحسن طاهربن محمد بن یونس از محمد بن عثمان هروی تا انس بن مالک که در کتاب رجال شیعه نامی‌ از هیچ‌کدام نیست.

و انس مالک به شهادت تاریخ از منحرفین امیر المومنین علی بن ابی طالب است و حضرت صادق  ÷ او را از جملۀ کسانی شمرده است که بر رسول خدا  ص دروغ بستند پس حدیث وی قابل اعتنا نیست برای تحقیق حال به تنقیح المقال ١٥٤/١ مراجعه نمائید.[١٩٧] (مضمون حدیث آنست که رسول خدا  ص فرمود: من دعای خود را برای شفاعت امتم نگه داشته‌ام).

حدیث دوم: اصلاً مربوط به شفاعت نیست لذا از آوردن سند آن بی‌نیازیم.

حدیث سوم: مضمونش آن است که امیر المؤمنین فرموده است: ما را برای شفاعت خود به زحمت نیندازید لیکن چون در روایت آن سندی نیاروده است لذا نمی‌دانیم از چه کس و از کجا نقل کرده است. این حدیث راویان آن محمد بن عیسی یقطینی و قاسم ین یحیی، و هر دو ضعیف و غلط‌اند.

حدیث چهارم: از ابراهیم بن هاشم است که در کتب رجال از او توثیق نشده است وی این حدیث را از علی بن معبد روایت کرده است در تنقیح المقال ٢/٣٠٩ درباره‌اش گفته‌اند: «لم ینص فیه بالتوثیق ولا مدح». از او مدح و توثیقی نشده است و در ص ١١٠ او را امامی‌ مجهول دانسته است. پس حدیث مجهول است.

حدیث پنجم: نظریه صدوق است و حدیث نیست.

حدیث ششم: از امالی صدوق از ابی قلابه عبد الملک بن محمد روایت شده است چنین شخصی در کتب رجال نام و نشانی ندارد و از غانم بن الحسن السعدی روایت کرده است او نیز اسمی ‌بی‌مسمی‌ است. وی از مسلم بن خالد المکی روایت کرده است در ص ٢١٤ و ص ١٤٩ تنقیح المقال او نیز از مجاهیل است. مضمون حدیث آن است که حضرت فاطمه سلام الله علیها به پیغمبر خدا گفت: در روز قیامت من تو را در کجا ملاقات کنم پیغمبر مقامات و مواقف روز قیامت را گفت: تا اینکه فرمود: مرا در شفیر جهنم ملاقات کن که مانع شراره‌های آن از امت خود می‌شوم.

حدیث هفتم: از تفسیر قمی‌ از ابن محبوب از زرعه و او از سماعه روایت کرده است. زرعه طبق تصریح در رجال خود ص ٣٥٠ واقفی مذهب است و ابن داود نیز او را در رجال خود ص ٤٥٣ جزو مجروحین و ضعفاء آورده است. علامه حلی نیز او را در خلاصه خود در قسم ثانی ٢٢٤ جزو ضعفاء آورده است زرعه از سماعه روایت کرده است و ما هویت سماعه را در حدیث منتخب آیت الله العظمی‌ در صفحات قبل آوردیم که او نیز واقفی بوده است و به هر حال این حدیث از درجه صحت ساقط است، مضمون این حدیث مضمون همان حدیث عیاشی است که در همین کتاب گذشت خلاصه (حدیث آمدن پیغمبر در قیامت به در خانه خدا و حرکت دادن حلقه....).

حدیث هشتم: مربوط به شفاعت پیغمبر نسبت به پدر و مادر و عمو و برادرش در جاهلیت است و آرزویی است که به آن حضرت نسبت داده‌اند که فرمود: اگر در مقام محمود ایستادم در حق ایشان شفاعت خواهم نمود و چون با مطلب ما مناسبتی ندارد لذا به سند آن نمی‌پردازیم.

حدیث نهم: از ابن البطاینی روایت شده است: چون ابن البطائنی در کتب رجال علی بن حمزه بطاینی است و یا پسرش حسن بن علی بن حمزه است. اگر علی بن حمزه است ابن الغضائری در باره او فرمود است: «علي بن أبي حمزة لعنه الله أصل الوقف وأشد الـخلق عدوا للمولي». (یعنی الرضا  ÷) و ده‌ها حدیث از مذمت در تنقیح المقال ٢/٢٦١ و سایر کتب رجال آمده است. و ظن نزدیک به یقین است که پسر علی بن حمزه حسن بن علی است و اگر پسرش حسن بن علی بن ابی حمزه است ابن الغضائری درباره او نیز فرموده است: «الحسن بن علی ابن أبي حمزه البطائني مولى الأنصار أبو محمد واقفي بن واقفي ضعیف في نفسه». و شیخ کشی درباره او فرموده است: «الحسن بن علي بن أبي حمزه کذاب». و شرح حال نکبت‌مآل او در تنقیح المقال ١/٢٩٠ و سایر کتب رجال مذکور است. پس حدیث چنین ملعونی قابل استماع نیست.

مضمون حدیث نهم تفسیر آیه شریفه: ﴿لَّا يَمۡلِكُونَ ٱلشَّفَٰعَةَ إِلَّا مَنِ ٱتَّخَذَ عِندَ ٱلرَّحۡمَٰنِ عَهۡدٗا ٨٧[١٩٨] [مریم: ٨٧] می‌باشد که مراد از اخذ عهد اذن دادن به ولایت امیر المؤمنین  ÷ و امامان بعد از اوست.

حدیث دهم: از امالی صدوق و بشارت المصطفی از سلمه بن الخطاب از حسین بن سعید از ابو اسحق بن ابراهیم از عبد الصباح از ابو بصیر از حضرت صادق  ÷ است سلمه بن الخطاب را نجاشی در رجال خود ص ١٤٢ فرموده است: «کان ضعیفاً في حدیثه». و ابن الغضائری در باره او فرموده است: «سلمة بن الـخطاب أبو محمد من سواد الریّ، ضعیف». علامه حلی نیز او را در خلاصه خود در قسم دوم جزو ضعفاء آورده است: ص ١٠٤ و ابن داود نیز او را در رجال خود ص ٤٥٨ در قسم ضعفاء و مجروحین آورده و نوشته است: «کان ضعیفاً في حدیثه». و در نقد الرجال ص ١٥٧ نیز او را ضعیف شمرده است. و در تحریر طاووسی نیز او را واقفی مذهب دانسته است. بقیه روات او از مجاهیل‌ هستند، لذا به چنین حدیثی نباید اعتنا داشت. مضمون حدیث آن است که در روز قیامت که ظلمت مردم را گرفته است گروهی که نور آنان زمین قیامت را روشن کرده است بر می‌خیزند، مردم می‌گویند که اینان پیغمبران یا فرشتگانند یا شهیدانند، آنان می‌گویند ما علوی و ذریه رسول الله  ص هستیم، پس به آن‌ها گفته می‌شود که درباره محبان خود شفاعت کنید.

حدیث یازدهم: از محمد عطار از جعفر بن محمد بن مالک از احمد بن مدین از محمد بن عمار روایت شده است:

اما جعفر بن محمد بن مالک؛ نجاشی (ره) درباره او فرموده است: «کان ضعیفاً في الـحدیث». و گفته است: که احمد بن الحسین درباره او می‌فرمود: «کان یضع الـحدیث وضعاً ویروي عن الـمجاهیل وسمعت من قال کان أیضاً فاسد الـمذهب والروایة». او هم وضع حدیث می‌کرده است و هم از مجهولان روایت می‌نموده و هم فاسد المذهب و الروایه بوده است. ص ٩٤ رجال نجاشی و از احمد بن مدین روایت می‌کند و از او نامی‌ در رجال نیست و محمد بن عمار نیز از مجهولات است (تنقیح المقال ٣/١٦٢).

مضمون حدیث آن است که حضرت صادق فرموده است: شیعیان ما از نور خدا آفریده شده‌اند و در روز قیامت به ما ملحق می‌شوند و ما شفاعت می‌کنیم و شما هم شفاعت می‌کنید و هیچ‌کس از شما نیست مگر اینکه دوستان خود را به بهشت و دشمنان خود را به جهنم می‌برد.

حدیث دوازدهم: از ابن ابی الخطاب از نضر بن شعیب از قلانسی روایت شده است نضر بن شعیب طبق ص ٣/٢٧٢ تنقیح المقال مجهول است و شهید ثانی نیز او را مجهول دانسته است و بالاخره تمام راویان این حدیث مجهولند و روایت بی‌اعتبار.

مضمون حدیث آن است که پیغمبر خدا فرمود: اگر در مقام شفاعت ایستادم درباره اصحاب کبایر شفاعت خواهم کرد. اما درباره آزارکننده ذریه خود شفاعت نخواهم کرد.

حدیث سیزدهم: قطان از سکری و او از جوهری و او از محمد بن عطار و او از پدرش روایت کرده است: احمد بن القطان را در تنقیح المقال ١/٥٦ از قول سید صدر الدین صاحب وافی و حواشی او در منتهی المقال عامی‌ شمرده است. از سکری اسمی‌ در کتب رجال نیست و محمد بن عماره در ٣/١٦٤ پدرش عماره در ٢/٣٢٢ حال‌شان مجهول است و چنین حدیث مجهول و از درجه اعتبار ساقط است. مضمون حدیث: هر کس سه چیز را منکر شود از شیعیان ما نیست معراج و سؤال قبر و قیامت را. (مضمون حدیث ربطی به شفاعت ندارد و کسی منکر این سه چیز نیست). بعد از این حدیث بی‌سندی از ابوذر و سلمان است.

حدیث چهاردهم: از ابی اسامه روایت شده است و باقی راویان نامشان نیامده است، ابی اسامه نامش زید الشحام است: ابن الغضائری و اسحق بن علی بن عمان و غیر او وی را ضعیف شمرده‌اند. و ابن داود در ص ١٦٤ رجال خود اشاره به واقفی بودن وی کرده است. چون نام تمام رجال حدیث نیامده است، فرضاً که ابی اسامه ثقه باشد حدیث مرسل است و از درجه صحت ساقط. مضمون حدیث آن است که حضرت صادق و حضرت باقر  أ فرموده‌اند: به خدا قسم آن‌قدر از شیعیان خود شفاعت می‌کنیم که دشمنان ما بگویند: ﴿فَمَا لَنَا مِن شَٰفِعِينَ١٠٠ وَلَا صَدِيقٍ حَمِيمٖ١٠١ «برای ما شفیعی و دوست مهربانی نیست».

حدیث پانزدهم: از تفسیر قمی‌ از معاویه بن عمار از ابی العباس مکتبر روایت شده است. معاویه بن عمار در تنقیح المقال ٣/٣٢٤ مختل العقل شمرده شده است. و علی بن احمد العقیقی از علمای بزرگ رجال درباره او فرموده است: «لم یکن معاویة بن عمار عند أصحابنا مستقیما کان ضعیف العقل متهماً في حدیثه». یعنی: معاویه بن عمار در نزد علمای شیعه مرد درستی نبوده، بیهوده عقلش ضعیف و در حدیثش به دروغ متهم است (قاموس الرجال ٩/٤٢) و چون او یک‌صد و هفتاد و پنج‌سال بر طبق تصریح ابن داود در رجال خود ص ٣٥٠ عمر کرده است و در سال ١٧٥ فوت نموده است و او از ابی العباس مکتبر که معلوم نیست چه کس است و به هر صورت وی در سنین پیری این حدیث را روایت کرده است شکی نیست که او در حال اختلاف حواس بوده است. مضمون حدیث: حضرت باقر  ÷ به ابوایمن فرموده است: که همه کس به شفاعت پیغمبر محتاج است و ما درباره شیعیان خود شفاعت می‌کنیم.

حدیث شانزدهم: از محمد بن سنان غالی و کذاب مشهور است که ما احوال او را قبلاً آوردیم. خلاصه مضمون حدیث آن است که پیغمبر خدا فرمود: خدا به من پنج چیز عطا کرده است که از آن جمله شفاعت است و از جمله حلیت غنایم که ما کذب مضمون آن را در کتاب خمس آورده‌ایم.

حدیث هفدهم: از علی بن حکم و او از ابان از محمد بن الفضیل الرزقی روایت کرده است. علی بن حکم و هم‌چنین ابان در کتب رجال حالشان مجهول است.

اما محمد بن الفضیل الازدی الارزق: شیخ طوسی در رجال خود ص ٣٦٠ او را ضعیف شمرده است و در ص ٣٨٩ او را به غلو متهم کرده و در خلاصه علامه ص ٢٥٠ او را ضعیف شمرده است. در نقد الرجال ٣٢٧ نیز او را ضعیف و غالی دانسته است. مضمون حدیث آنست که امیر المومنین فرمود: بهشت هشت در دارد از یک در پیغمبران و محبان وارد می‌شوند و من در کنار صراط ایستاده به شیعیان دعا می‌کنم و...

حدیث هجدهم: از فخام از منصوری روایت شده است و از هیچ کدام نامی‌ در کتب رجال به عنوان ثقه یا ضعیف نیامده است. بنابراین حدیث مجهول است. به تنقیح المقال ١/٣١٠ مراجعه شود. خلاصه مضمون حدیث آن است که در روز قیامت بر رسول خدا گفته می‌شود: که تو را در پاداش محبان اهل بیت قدرت است.

حدیث نوزدهم: از اسمعیل بن علی الدعبل از محمد بن ابراهیم بن کثیر روایت شده است که از هیچ کدام نامی‌ در کتب رجال نیست که اینان بر ابونواس شاعر هرزه سرای هزار و یک شب که در شعر خود سرود: صلی الله علی لوط و شیعته. در مرض موت او وارد شدند و عیسی بن موسی الهاشمی ‌به او گفته است: یا ابا علی تو در آخرین روز عمر خود در دنیا و اولین روز خود در آخرت هستی و بین تو و خدا گناهانی است پس به سوی خدا توبه کن (ابونواس در شرب خمر و لواط معروف زمان خود بوده است). ابونواس گفت: مرا تکیه دهید پس همین که نشست گفت: مرا از خدا می‌ترسانید همانا حماد بن سلمه از ثابت بنانی از انس مالک از رسول خدا  ص روایت کرده است که آن حضرت فرمود: برای هر پیغمبر شفاعتی است و من شفاعت خود را برای مرتکبین کبایر از امت پنهان کرده‌ام آیا شما خیال می‌کنید من از آن‌ها نیستم؟ (پس چرا از خدا بترسم). آری، باید چنین حدیثی را راویانی چون ابونواس روایت کنند! راویان این روایت هیچ‌کدام امامی‌ نیستند هر چند حماد بن سلمه ممدوح میزان الاعتدال است، و ثابت بنانی نیز مشترک است در بین چند شخصیت. اما اولین راوی آن خود ابونواس است که شرب خمر و لواط معروف است و همین روایت نیز حاوی این معنی است. و مضمون روایت نیز بر خلاف قرآن مجید و روح اسلام و تعلیم جمیع انبیاء و اولیا است. اگر بنا باشد که مرتکبین کبایر هر گونه گناهی را مرتکب شدند، شفاعت پیغمبر برای آن‌ها ذخیره شده باشد پس دین و شریعت یعنی چه؟ در خباثت ابونواس که حتی به قیامت هم عقیده نداشته است ما ان شاء الله در جای دیگر از این کتاب سخن خواهیم گفت. در مذمت او همین بس که حضرت هادی ÷ او را ابونواس باطل می‌خواند (الکنی والألقاب)

حدیث بیستم: از عیون اخبار الرضا از احمد بن ابی جعفر البیهقی از علی بن جعفر البیهقی از علی بن جعفر المدنی از علی بن محمد بن مهرویه القزوینی از داود بن سلیمان از حضرت رضا  ÷ از پدرانش روایت شده است که رسول خدا  ص فرموده است: چون روز قیامت شود ما متولی حساب شیعیان خود می‌شویم و مظلمه‌ای که بین آن‌ها و مردم است از آن‌ها خواهش می‌کنیم به ما بخشیده می‌شود و حقوقی که بین ما و شیعیان ماست ما به عفو و بخشش سزاوارتریم. یعنی دستگاه آفرینش مسخر، و مسخره ارادۀ رفیق‌بازان مخصوصی است!!.

مضمون این حدیث مضمون همان حدیث آیت الله العظمی‌ است. با این تفاوت که این از رسول خدا است و آن از حضرت کاظم و راویان این حدیث از حضرت رضا تا امیر المؤمنین از معصومین‌ هستند، واقعاً چه حدیث خوبی برای مغرورین و مخربین دین اسلام است زیرا باب هر گونه جرأت و معصیت را باز می‌کند و برای خرابی دین از صد هزار سپاه مؤثرتر است.

اما از رجال سند این حدیث از احمد بن ابی جعفر البیهقی و علی بن جعفر البیهقی. و علی بن جعفر المدنی اصلاً نامی‌ در کتب رجال نیست و فقط نام علی بن مهرویه القزوینی در ٢/١٣٠ تنقیح المقال آمده است حال او مجهول است و داود بن سلیمان را نیز در ١/٤١٠ وحید بهبهانی عامی‌ دانسته است. وی یکی از عامیان است و علی بن مهرویه القزوینی نیز از روات عامه است شاید آن‌ها نیز از عامه باشند در میزان الاعتدال ٢/٨ گفته است: داود بن سلیمان الجرجانی الغازی از حضرت علی بن موسی الرضا  ÷ و غیر او روایت می‌کند. یحیی بن معین او را تکذیب کرده و ابو حاتم او را نمی‌شناسد، و به هر حال او شیخی بسیار دروغگو است. کتابی دارد که آن را بر حضرت رضا  ÷ به دروغ وضع کرده است. از این نسخه علی بن محمّد بن مهرویه قزوینی روایت می‌کند و صدوق از او نقل و روایت می‌کند. معلوم می‌شود این هم از احادیثی است که صدوق و کذابین برای شیعیان هدیه آورده است و چون داود بن سلیمان مسلماً از مخالفان است چنین رساله‌ای مشحون به کذب و کفر ساخته و آن را به حضرت رضا  ÷ نسبت داده است. و گرنه هر گاه چنین حدیثی راست باشد. پس دیگر بعث رسل و انزال کتب یعنی چه؟ آنگه چه قرابت و نسبتی بین خدا و شیعیان است که با بندگان دیگر خدا نیست، آیا ضلالت از این واضح‌تر؟ و چه بسا که مذهب نصرانیت را در جعل این حدیث دستی پنهان یا آشکارا باشد.

حدیث بیست ویکم: اصلاً سند ندارد و مضمون آن مضمون حدیث چهارم است که گذشت.

حدیث بیست و دوم: از ابی ولاد (حفص بن یونس) روایت شده است و او از میسر نقل کرده است و هر دوی آن‌ها حالشان مجهول است. به تنقیح المقال ١/٣٥٦ و ٣/٢٦٢ مراجعه شود. مضمون آن هم مربوط به شفاعت نیست بلکه به حقوقی است که مردی به مؤمنی دارد و آن حقوق موجب نجات او می‌شود. این حدیث در چاپ جدید بحار الانوار به شماره ٢٦ می‌باشد.

حدیث بیست و سوم: از محمد بن خالد و او از نصر و او از یحیی حلبی و او از ابی المعزا از ابی بصیر از علی صانع روایت کرده است. و ابن الغضائری درباره او فرموده است: «محمد بن خالد البرقي حدیثه یعرف وینکر ویرون من الضعفاء ویعتمد على الـمراسیل». تنقیح المقال ٣/١١٣ و در رجال ابن داود ص ٥٠٣ او را در ردیف مجروحین و مجهولین آورده است و وی را از ضعفا در قسم دوم شمرده است.

مضمون حدیث آن است که مؤمن برای دوست خود شفیع می‌شود مگر این‌که ناصبی باشد که شفاعت پیغمبر هم درباره او فایده ندارد. اگر این شفاعت در دنیا باشد صحیح است اما درآخرت شفاعت نیست.

حدیث بیست و چهارم: از سعدان بن مسلم است که ما هویت او را در حدیث منتخب آیت الله آوردیم که او را مهمل شمرده‌اند و گفته‌اند او ضعیف است و موثق نیست و سعدان آن را از معاویه بن وهب روایت کرده است و معاویه حالش مجهول است تنقیح المقال ٣/٢٢٦. مضمون حدیث: آن است که حضرت صادق فرمود: شفاعت ما در حق شیعیان ما رد نمی‌شود.

حدیث بیست و پنجم: نیز از سعدان است و مضمون حدیث نیز همان حدیث بیست و چهارم است چنانکه بارها گفته‌ایم شفاعت یعنی استغفار برای مؤمن از طرف فرشتگان و پیغمبران و اولیاء در دنیا صحیح است.

حدیث بیست و ششم: نیز همان حدیث بیست و چهارم است اما روایت آن از محمد بن الفضیل است محمد بن الفضیل همان است که ضعف و غلو او در ذیل حدیث هفدهم گذشت.

حدیث بیست و هفتم: نیز از همین محمد بن الفضیل است و مضمون حدیث تفسیر ﴿مَن ذَا ٱلَّذِي يَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦ[١٩٩] [البقرة: ٢٥٥] است که حضرت صادق ÷ فرموده است: ما آن شفیعانیم.

حدیث بیست و هشتم: از قاسم بن محمد و از علی بن ابی‌حمزه روایت کرده است مضمون حدیث مضمون حدیث یازدهم است. قاسم بن محمد طبق تصریح ارباب رجال واقفی بوده است و هیچ‌یک او را توثیق نکرده‌اند و جمیع فقهاء روایت او را رد کرده‌اند و بر او طعن زده‌اند. تنقیح المقال ٣/٢٤ قسم دوم قاسم بن محمد از علی بن ابی‌حمزه روایت می‌کند.

و علی بن ابی حمزه همان ملعونی است که ما در ذیل حدیث هشتم شرح حال نکبت مآل او را آوردیم.

حدیث بیست و نهم: از حمزه بن عبدالله روایت شده که شرحی از آن در کتب رجال نیست او از ابو عمیره روایت کرده است ابو عمیره کنیه رشید بن مالک السعدی است و وی از اصحاب رسول خدا  ص است و چنین کسی از حضرت باقر روایت نمی‌کند. فصل الکنی ص ٢٨ می‌نویسد: «لم أعرف اسمه ولا حاله». پس حدیث مجهول است و مضمون آن هم چیزی نیست. «قال أبوجعفر:إن لرسول الله شفاعة». یعنی برای رسول خدا یک نوع شفاعتی هست، نه تنها رسول الله بلکه برای بسیاری چنین است.

حدیث سی‌ام: از ابان از اسد بن اسمعیل از جابر بن یزید جعفی روایتی است که حضرت باقر ÷ به جابر فرموده است از دشمنان ما کمک مخواه. اسد بن اسمعیل طبق ١/٧ تنقیح المقال مجهول است. و مضمون حدیث چندان ربطی به شفاعت کذایی ندارد.

حدیث سی و یکم: از ابو فضاله از حسین بن عثمان از ابو حمزه روایت شده است.

ابو فضاله کنیه ثابت بن اسلم نبانی است که از اصحاب رسول الله  ص بوده و در رکاب امیر المؤمنین ÷ در صفین کشته شده است و روایت چنین کسی به واسطه حسین بن عثمان از ابو فضاله دیگری در اصحاب ائمه وجود ندارد اما بر طبق تصریح تنقیح المقال ١/١٨٨ صاحب المطاوی ثابت را جزو ضعفاء شمرده است و صاحب ذخیره در ذکر او اهمال کرده است و روایت به معصوم نمی‌رسد و قول ابو حمزه است، مضمون حدیث این هست که ابو حمزه گفت: رسول خدا را در امتش شفاعت است. البته رسول خدا  ص مأمور به شفاعت امت است که ﴿وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ [آل عمران: ١٥٩] ﴿وَٱسۡتَغۡفِرۡ لِذَنۢبِكَ وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ [محمد: ١٩].

حدیث سی و دوم: از علی از شعبه از قتاده از ابی الجوزاء از ابن عباس روایت شده است. تمامی راویان این حدیث از عامه (سنیان) است.

مضمون حدیث آن است که اول کسی‌که در روز قیامت شفاعت می‌کند رسول‌خدا ص است. و اول کسی‌که در مسلمانان حبشه شفاعت می‌کند، بلال است. جامعین احادیث شفاعت در کار خود حریص و عجول بوده‌اند. و برای گشودن باب جرأت و گستاخی بر معاصی و تخریب بنیان اسلام ساعی و عاشق بوده‌اند.

پس خوشا به حال معصیت کاران که هم در دنیا متنعم و متلذذند و هم در آخرت در شفاعت مستحق بهشت.

حدیث سی و سوم و سی و چهارم: از عامه است و مضمون آن هم چیز قابل ذکری نیست.

حدیث سی و پنجم: از تفسیر امام است که ما بی‌اعتباری و ضعف و کذب و جعل آن را در این کتاب قبلاً آورده‌ایم.

حدیث سی و ششم: همان حدیث چرند تفسیر عیاشی است که رسول خدا ص در روز قیامت به درب خانه خدا می‌آید و حلقه در راه می‌زند و خدا می‌گوید کیست که در را می‌زند؟ تا آخر. و ضعف این تفسیر بر عقلا و مطلعین پوشیده نیست.

حدیث سی و هفتم و سی و هشتم و سی و نهم: نیز از تفسیر عیاشی که سند مسلسل ندارد و قابل اعتناء نیست. این حدیث در چاپ جدید حدیث ٤٦ است.

حدیث چهلم: از یحیی بن محمد بن الحسن الجوابی از جامع بن احمد از الدهستانی از علی بن الحسین بن عباس الصدلی از احمد بن محمد بن ابراهیم الثعالبی از یعقوب بن احمد السری است که از هیچ‌کدام نامی‌ در کتب رجال شیعه نیست و یعقوب از محمد بن عبدالله بن محمد روایت می‌کند و این شخص اگر مجهول نباشد محمد بن عبدالله بن محمد بن عبدالله است که نجاشی او را ضعیف شمرده است او از احمد بن عامر توسط عبدالله روایت کرده است و احمد بن عامر در تنقیح المقال ١/٦٣ مجهول الحال است و احمد از پدرش عامر بن سلیمان بن صالح روایت کرده است و از این شخص نامی‌ در کتب رجال نیست. پس این حدیث از هر جهت مجهول و بی‌اعتبار است.

مضمون حدیث آن است که حضرت رضا  ÷ فرموده است: پیغمبر  ص فرمود: چهار نفرند که من شفیع ایشانم؛ گرامی‌ دارندگان ذریۀ من...

حدیث چهل و یکم: از محمد بن العباس از احمد بن هوزه از ابراهیم بن اسحاق از عبدالله بن حماد از عبدالله بن سنان. محمد بن العباس در کتب رجال مجهول الحال است ٣/١٣٥ تنقیح المقال. احمد بن هوزه نیز مانند اوست. تنقیح المقال ص ١/٩٩. ابراهیم بن اسحاق را شیخ طوسی در رجال خود ص ٤٥١ ضعیف شمرده است و در الفهرست ص ٢٩ نوشته است: «إبراهيم بن إسحاق أبو الإسحاق النهاوندي كان ضعيفا في حديثه متهما في دينه». علامه در خلاصه ص ١٩٨ دوم نوشته است: «إبراهیم بن إسحق.. کان ضعیفاً في دینه وفي مذهبه ارتفاع وأمره مختلط لا أعمل على شيء ممایرویه..». او هم در حدیث ضعیف و هم در دین متهم و هم در مذهبش ارتفاع و غلو است و امر او نامشخص است و من بدان‌چه او روایت می‌کند عمل نمی‌کنم.

ابراهیم از عبدالله بن حماد روایت می‌کند: ابن الغضائری درباره او می‌فرماید: «عبدالله بن حماد أبو محمد الأنصاري نزل قم لم يرو عن أحد من الأئمة وحديثه يعرف تارة وينكر أخرى». یعنی: ابو محمد انصاری به قم نزول کرد از هیچ یک از امامان روایت نمی‌کند و حدیث او گاهی خوب و گاهی زشت است، عبدالله بن حماد از عبدالله بن سنان خزانه‌دار روایت می‌کند وی خزانه‌دار منصور دوانقی است.

مضمون آن حدیث آیت الله العظمی‌ است که روز قیامت حساب شیعیان با ماست. در چاپ مشهد حدیث ٥٤ است.

حدیث چهل دوم: با همین سند تا عبدالله بن حماد از محمد بن جعفر از حضرت صادق  ÷ به همین مضمون روایت شده است! چون راویان آن را تا عبدالله بن حماد شناختیم و ناشناخته محمد بن جعفر است.

محمد بن جعفر فرزند حضرت صادق ÷ است شیخ مفید در ارشاد[٢٠٠] فرموده است: که او معتقد به مذهب زیدیه بوده و عقیده داشته است که امام زمان کسی است که با شمشیر خروج کند و خود او در زمان مأمون در سنه ١٩٩ خروج کرد و زیدیه جارودیه او را متابعت کردند او مردم را به خود خواند و ادعای خلافت کرد و در «کشف الغمه»[٢٠١] گفته است: از کسانی‌که درباره حضرت موسی بن جعفر در نزد هارون شکایت کرد از خویشان او بود که برادر آن جناب بود. و در عیون اخبار الرضا آمده است که هر گاه در نزد حضرت رضا  ÷ نام محمد بن جعفر برده می‌شد حضرت می‌فرمود: من عهد کردم بر خود که در زیر سقفی که بر من و او سایه افکند ننشینم. محمد بن جعفر بر هارون وارد شده و بر او به خلافت سلام داد و گفت: من خیال نمی‌کردم که در زمین دو خلیفه باشد تا اینکه دیدم برادرم موسی بن جعفر را که بر او هم به خلافت سلام می‌دادند.. در کتاب عیون اخبار الرضا آمده است که او خروج کرد و خود را امیر المؤمنین خواند، حضرت رضا به او فرمود با این عمل تکذیب پدر و برادر خود را مکن، و زشتی داستان خلافت او در تاریخ مسطور است.

حدیث چهل و سوم: از محمد بن سنان و او از ابن مسکان روایت کرده است: چون محمد بن سنان را در ذیل حدیث منتخب آیت الله العظمی‌ معرفی شد که او ضعیف و غالی است به همان اکتفاء کردیم. مضمون حدیث او آن است که حضرت فاطمه ‘ در کنار جهنم می‌ایستد و محبان و دوستان خود را نجات می‌دهد. حدیث ٥٨ چاپ جدید.

حدیث چهل و چهارم: از سهل بن احمد روایت شده است و سهل بن احمد همان است که ابن الغضائری درباره او فرموده است: که «کان یضع الأحادیث و یروي عن الـمجاهیل». (تنقیح المقال ٢/٧٤) و عقیقی نیز او را چنین معرفی کرده است: «کان واقفیاً غالیاً». او واقفی بوده است یعنی ائمه بعد از حضرت کاظم را قبول نداشته است و هم غالی بوده است. مضمون حدیث آن است که در روز قیامت چگونه منبرهای نور برای رسول الله و امیر المؤمنین و اولاد پیغمبران و حسنین نصب می‌شود و فاطمه زهرا ‘ چگونه وارد محشر می‌شود و درب بهشت خدا به او چگونه خطاب می‌کند که چرا معطلی داخل بهشت شو و او می‌خواهد که محبان خود را داخل بهشت کند و سر انجام خود را داخل بهشت می‌کند. در این روایت در بحار نامی‌ جز از سهل نیست و سهل را در تمام کتب رجال ضعیف و غالی شمرده‌اند. رجال ابن داود ص ٤٦٠ در قسم ضعفا. نقد الرجال ص ١٦٤ او کسی است که تفسیر امام را نیز وضع کرده است. قاموس الرجال ٥/٣٢.

حدیث چهل و پنجم: از تفلیسی از ابو العباس بن الفضل بن عبدالملک روایت شده است. تفلیسی لقب بشرین بیان است و او در تنقیح المقال ١/١٧٢ مجهول و در ص ٢٠ (لاوجود له) است و اگر مراد از تفلیسی بیان بن حموان باشد حال او مجهول است. تنقیح المقال١/١٨٥. و اگر مراد شریف بن سابق باشد وی به قول غضائری ضعیف و مضطرب الامر است و به قول صاحب تنقیح المقال ٢/٨٤ «کلهم یتسالـمون علی ضعف الرجل». یعنی: همه ائمۀ رجال در ضعیف بودن این مرد موافق هستند. مضمون حدیث آن است که دشمنان وقتی ببینند یکی از شما دوست خود را شفاعت می‌کند، می‌گویند: ﴿فَمَا لَنَا مِن شَٰفِعِينَ ١٠٠ وَلَا صَدِيقٍ حَمِيمٖ ١٠١[٢٠٢] [الشعراء: ١٠٠- ١٠١].

حدیث چهل و ششم: دارای مضمون صحیح است که موافق قرآن است. و او آن است که حضرت صادق  ÷ می‌فرماید: «واعلموا ليس يغني عنكم من الله أحد من خلقه شيئا لا ملك مقرب ولا نبي مرسل ولامن دون ذلك». چنانکه قبلاً گذشت (یعنی بدانید که هیچ‌کس از مخلوقات الهی شما را از خدا کفایت نمی‌کند نه فرشته مقرب و نه پیغمبر مرسل و نه کس دیگر).

حدیث چهل و هفتم: بدون سند از ابن عباس روایت شده است و چون سابقاً ابن‌عباس را شناخته‌ایم و این حدیث نیز بدون سند است لذا متروک است.

حدیث چهل و هشتم: از احمد بن ادریس از حنان روایت شده است حنان بن سدیر بر طبق معرفی کتب رجال واقفی‌مذهب بوده است (رجال کشی ص ٤٦٥) رجال ابن‌داود در ردیف مجهولین و مجرحین و ضعفاء ص ٤٥٠. «إنه واقفي». در رجال علامه ص ٢١٨ او را واقفی شمرده است و از قول شیخ طوسی آورده است که شیخ گفته است: «إنه ثقة وعندي في روایته توقف». که معلوم نیست این عقیده شیخ است. یا عقیدۀ خود علامه که در روایت او توقف دارد هر چند ظاهر آن است که این عقیده شیخ طوسی است، نجاشی (ره) در رجال خود ص ١١٣ او را غیر ثبت خوانده است و به قول تنقیح المقال ١/٣٨١ صاحب تنقیح گفته است: «حنان ضعیف لأنه کیساني». و تمام علمای رجال نوشته‌اند که او حضرت باقر  ÷ را درک نکرده است مع‌هذا او این حدیث را از آن حضرت روایت کرده است که می‌گوید: (سمعت أبا جعفر  ÷) که معلوم می‌شود حدیث از بیخ دروغ است.

مضمون حدیث این است که حضرت باقر  ÷ فرمود: از مخالفین حاجت مخواهید تا برای آن‌ها وسیله‌ای شود که در روز قیامت به رسول خدا متوسل شوند، یا به ما متوسل شوند و ما را به زحمت اندازند.

حدیث چهل و نهم: نیز با همین سند و نزدیک به همین مضمون است و اعتبار ندارد.

حدیث پنجاه‌ام: از ابن عبدون (احمد بن عبدالواحد است) درباره او در تنقیح المقال ١/٦٦ گفته است: «لم یرد في الرجل توثیق صریح». یعنی: از هیچ یک از علمای رجال درباره او توثیق صریحی صادر نشده است. او از ابن زبیر روایت کرده است که او را وحید بهبهانی غالی خوانده است. او از علی بن فضال روایت کرده است. علی بن فضال از بدنام‌ترین رجال حدیث است که ما قبلاً او را معرفی کرده‌ایم و سایر رجال این حدیث که نامی‌ از آن‌ها در کتب رجال نیست. پس حدیث از حیث سند از بی اعتبارترین احادیث است.

مضمون حدیث آن است که شیعیان علی را سبک مشمارید که یکی از آن‌ها شفاعت می‌کند به عدد قبیله معد ومضر. و این معنی ممکن است با تأویلی درست آید.

حدیث پنجاه ویکم: از تفسیر قمی‌ است و آن از تفسیر فرات روایت کرده است بدون سند ولی ظاهراً این اشتباه است و در تفسیر قمی‌ این حدیث سند دارد و در تفسیر فرات بی‌سند است. در تفسیر قمی‌ ص٤٧٣ چاپ قدیم این حدیث از ابراهیم بن هاشم از حسن بن محبوب از أبی أسامه از امام جعفر صادق  ÷ روایت شده است. در این روایت ابی اسامه زید الشحام است که هر چند در نزد اکثر ارباب رجال ممدوح است لکن غضائری او را در حدیثی که ممدوح شمرده‌اند ضعیف دانسته است و چون این حدیث را علی بن ابراهیم بن هاشم روایت کرده است که در نزد بسیاری از علمای رجال توثیق نشده است.

و مضمون حدیث نیز آن است ابراهیم در نزد بسیارى از علمای رجال توثیق نشده است. و مضمون حدیث نیز آن است که در روز قیامت چون ما و شیعیان ما شفاعت می‌کنند دیگران نیز آرزو می‌کنند: ﴿فَمَا لَنَا مِن شَٰفِعِينَ ١٠٠ وَلَا صَدِيقٍ حَمِيمٖ ١٠١ [الشعراء: ١٠٠-١٠١]. یعنی چرا برای ما کسی از شفاعت کنندگان نیست؟.

حدیث پنجاه و دوم: یکی از رواتش علی بن فضال است که ما او را قبلاً معرفی کرده‌ایم و باقی رواتش نیز مجهول ومهمل‌اند.

مضمون حدیث آن است که محبان ما به بهشت می‌روند و ناصبین بر ما می‌گویند: ﴿فَمَا لَنَا مِن شَٰفِعِينَ ١٠٠ وَلَا صَدِيقٍ حَمِيمٖ ١٠١ [الشعراء: ١٠٠، ١٠١]. که با شرحی که در خصوص شفاعت خواهد آمد صحیح است.

حدیث پنجاه سوم: همان حدیث رسوایی است که آیت الله العظمی‌ آن‌را انتخاب کرده است و ما در صفحات قبلی سند ضعیف آن‌را آوردیم.

حدیث پنچاه و چهارم: از محمد بن القاسم و او معنعناً از بشر بن شریح البصری روایت کرده است. اگر محمد بن القاسم الاسترابادی باشد محمد بن القاسم را بنا بر نقل تنقیح المقال غضائری در رجال خود چنین تعریف کرده است: «ضعیف کذاب». و او همان است که تفسیر امام را وضع و جعل کرده است، اگر نه محمد بن القاسم بن عبید و بشر بن شریح هیچ‌کدام را در کتب رجال نامی‌ نیست و حدیث مجهول و نامقبول است. در تفسیر فرات نام بشر، نشر است. و به هر صورت مجهول است.

مضمون حدیث تفسیر آیه شریفه: ﴿وَلَسَوۡفَ يُعۡطِيكَ رَبُّكَ فَتَرۡضَىٰٓ ٥[٢٠٣] [الضحى:٥] که مراد از آن شفاعت است.

حدیث پنجاه و پنجم: از تفسیر امام نقل شده است و ما در صفحات قبل بی‌اعتباری این تفسیر ننگین را آوردیم. مضمون آن هم غلط است زیرا در فضیلت و شفاعت اسامه بن زید است و اسامه بن زید از متخلفین از امیر المؤمنین است و دارای چنین فضیلتی نیست.[٢٠٤]

حدیث پنجاه و ششم: عمار ساباطی روایت شده است عمار ساباطی فطحی مذهب است. کاشف الرموز فرموده است: «عمار فطحی لا أعمل علی روایته». (یعنی عمار فطحی مذهب که من بر روایت او عمل نمی‌کنم). و شیخ طوسی در روایت سهو در نماز مغرب فرموده است: «هُو فَطحِي مَلعُونَ مِنَ الِکلاَبِ الـممطُورة». یعنی: «او از سگان باران خورده است».

مضمون حدیث؛ یکی از شیعیان شفاعت می‌کنند، مثل ربیعه و مضر (دو قبیله عرب).

حدیث پنجاه و هفتم: از دعوت رواندی از سماعه بن مهران روایت شده است و شیخ صدوق گفته است من به روایت سماعه فتوا نمی‌دهم و با اینکه او در زمان حضرت صادق در سال ١٤٥ فوت نموده ولی وی این روایت را از حضرت کاظم، متولد سال ١٤٨هـ آورده است.

مضمون حدیث آن است که در روز قیامت هیچ ملک مقرب و نبی مرسل و مومن ممتحنی نیست مگر اینکه محتاج شفاعت محمد  ص و علی  ÷ است.

حدیث پنجاه هشتم: از تفسیر امام است که ما بی‌اعتباری آن را کراراً یادآور شدیم. مضمون حدیث نیز چرند است زیرا می‌گویند شیعه علی در روز قیامت می‌آید در حالی‌که کفه سیئات او از کوه‌های بلند و دریاهای سیار بزرگ‌تر است آن‌گاه گناهان او به ثواب نفسی از نفس‌های علی ÷ که در فراش رسول الله  ص خوابیده است بخشیده می‌شود، و چیزهای دیگر که از چنین تفسیر مجعول و دروغی باید انتظار داشت.

حدیث پنجاه و نهم: از تفسیر عیاشی است که ضعف آن قبلاً مذکور شد.

مضمون آن نیز مربوط به موضوع نیست و سخن از صرف و عدل و نافله و فریضه است که قبول نمی‌شود.

حدیث شصت‌ام: نیز از تفسیر عیاشی است و سندی ندارد.

مضمون آن هم این است که ابان بن تغلب گفته است از حضرت صادق ÷ شنیدم که مؤمن شفاعت می‌کند در اهل بیت خود حتی در خادم خود. و در بحث حقیقت و شفاعت این معنی روشن خواهد شد که اگر مؤمن در حیات خود درباره کسی استغفار نمود همین استغفار در قیامت شفاعت مجسم خواهد شد.

این شصت حدیث است که علامه مجلسی آن را در بحار الانوار در باب شفاعت جمع آوری کرده است. و چنانکه ملاحظه فرمودید حتی یک حدیث صحیح هم در میان تمام این شصت حدیث نبود هر چند اگر شصت حدیث آن هم صحیح بود چون مضامین اکثر آن‌ها مخالف قرآن است اصلاً قابل اعتبار نبود مع‌هذا ببینید که مضلین و دجالان به اغوای شیطان در این موضوع چه کرده‌اند؟ و چه حدیث‌ها و به چه حدیث‌ها و داستان‌ها و خواب‌ها و خیال‌ها از آن ساخته‌اند و کتاب خدا و دین خدا را چگونه متروک و مهجور کرده و بیم و انذار رسول الله  ص را چگونه بی‌اثر کرده و از کار انداخته‌اند؟ توضیح این‌که در باب شفاعت در چاپ جدید بحار پیش از رقم شصت ردیف کرده‌اند لیکن بعض از آن رقم‌ها حدیث نیست و بعضی حدیث بی‌سند است لذا ما بدین شصت حدیث پرداختیم.

[١٩٥]- ر.ک. «بحث در اختصاص علم غيب به خدا» مبحث پیغمبر جُز وحی نمی‌داند، در کتاب حاضر.

[١٩٦]- «در حقيقت، بازگشت آنان به‌سوى ماست، (٢٥) آنگاه حساب [خواستن از] آنان به عهده ماست(٢٦)».

[١٩٧]- مطلبی را که مولف  / در مورد صحابه جلیل القدر پیامبر اکرم  ص، انس بن مالک ت ذکر کرده است، بنابر دلایل ذیل اشتباه و خلاف حقیقت است: ١- انس بن مالک ت به مدت ده سال، در حساس‌ترین سالهای حیاتش –طفولیت- که شخصیت‌ انسان در آن شکل می‌گیرد در خدمت رسول اکرم  ص بود و تحت سرپرستی ایشان تربیت یافت و در آن سال‌ها صداقت و امانت را از پیامبر اکرم  ص آموخت. و در نتیجه، اسوه و الگوی ایشان، پیامبر گرامی  ص بودند. و رسول خدا  ص در حق ایشان دعای خیر نموده و فرمودند: «بار خدايا، فرزندان و مال او را فزونى و عمرش را دراز فرما و گناهش را بيامرز». و اصلاً معقول نيست چنین شخصیتی که دست پروردۀ رسول خدا ص و خادم و همراه ایشان باشد، سپس بر ایشان دروغ ببندد و حدیث جعل کند. ٢- انس بن مالک ت در قضیۀ روایت حدیث از رسول الله  ص شدیدًا محتاط بود و خیلی تلاش می‌نمود تا در روایت حدیث اشتباهی از ایشان سر نزند. هرگاه از رسول خدا  ص حديثى نقل مى‌كرد این جمله را - از باب احتياط- در آن مى‌افزود: «يا همان گونه كه ايشان فرموده‌اند». و همچنان که امام احمد بن حنبل در مسند خویش با سند صحیح از ایشان روایت نموده که می‌فرمود: «لولا أني أخشى أن أخطئ لحدثتكم بأشياء سمعتها من رسول الله  ص لكنه قال: من كذب علي متعمداً فليتبوأ مقعده من النار». «اگر ترس از این نبود که اشتباه نمایم برای شما چیزهای نقل می‌نمودم که از رسول خدا  ص شنیده‌ام، اما ایشان فرموده‌: «هر کس عمداً بر من دروغ ‌بندد، نشیمنگاه (جایگاه) خود را در جهنم آماده سازد». یعنی وارد جهنم می‌گردد. آیا معقول است که چنین شخصی بر رسول خدا  ص دروغ ببندد؟! ٣- هرگز از انس بن مالک ت و همچنان از دیگر اصحاب پیامبر اکرم  ص ثابت نشده که آنها بر رسول خدا  ص حدیث دروغینی را نسبت داده باشند. و همچنان ثابت نشده که هیچ یک از صحابه انس را به دروغگویی و دروغ بستن به رسول الله  ص متهم کرده باشد. ٤- روایت منسوب به امام جعفر صادق ت، ساخته و پرداختۀ راویان شیعۀ رافضی است و ایشان از همچون روایات دروغینی بری هستند. این راویان مغرض جهت طعن وارد کردن به عدالت یک صحابی جلیل القدر پیامبر اکرم  ص چنین روایتی را جعل نموده و به امام جعفر صادق ت به دروغ نسبت داده‌اند، تا امت اسلامی را از احادیث یکی از بزرگترین راویان حدیث محروم سازند. ٥- انس بن مالک ت با تمامی خلفای راشدین بیعت کردند و حضرت علی را مانند بقیۀ خلفای راشدین دوست داشتند و هیچگونه انحراف و عداوتی نسبت به ایشان نداشتند. چنانچه روایت است که به ایشان گفته شد: مردم گمان می‌برند که محبت علی و عثمان در یک قلب جای نمی‌گیرد؟ ایشان فرمود: «فقد كذبوا والله لقد اجتمع حبهما في قلوبنا». «به خدا دروغ گفته‌اند محبت هر دویشان در قلب مان جمع شده است». (تاریخ دمشق ج ٣٩، ص ٥٠٠). ٦- انس ت در تمام غزوات و جهادها همراه رسول خدا  ص حضور داشت. از جمله در غزوۀ بدر كه خردسال هم بود اما به خاطر خدمت به رسول الله  ص شركت داشت. و ایشان از کسانی بود که در بیعت الرضوان هم حضور داشتند و این آیه: ﴿لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ يُبَايِعُونَكَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمۡ فَأَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ عَلَيۡهِمۡ وَأَثَٰبَهُمۡ فَتۡحٗا قَرِيبٗا١٨[الفتح: ١٨]«به راستی الله از مؤمنان - هنگامی‌که زیر درخت با تو بیعت کردند- خشنود شد، پس آنچه که در درون دل‌های شان بود دانست، لذا آرامش را بر آن‌ها نازل کرد و پیروزی (و فتحی) نزدیک را به آن‌ها پاداش داد»، شامل حال ایشان هم می‌شود. از شخصی که خداوند راضی شده باشد، محال است که وی بر پیامبر خودش دروغ ببندد. بنابراین، آنچه راویان شیعۀ رافضی درباره انس بن مالک ت نقل کرده‌اند که گویا ایشان از منحرفین امیر المؤمنین علی بن ابی طالب ت است و -نعوذ بالله- بر رسول خدا  ص دروغ می‌بست، همه اش بهتان محض و خلاف حقیقت است. (مُصحح)

[١٩٨]- «[آنان‌] اختيار شفاعت را ندارند، جز آن كس كه از جانب [خداى‌] رحمان پيمانى گرفته است».

[١٩٩]- «كيست آن كس كه جز به اذن او در پيشگاهش شفاعت كند؟».

[٢٠٠]- شيخ مفید، إرشاد، ج٢، ص ١١١ – ١١٢.

[٢٠١]- بهاء الدين إربلی، «كشف الغمَّة بمعرفة الأئمَّة»، ج٢، ص ٢٥٢.

[٢٠٢]- «در نتيجه شفاعتگرانى نداريم، (١٠٠) و نه دوستى نزديک.(١٠١)».

[٢٠٣]- «و بزودى پروردگارت تو را عطا خواهد داد، تا خرسند گردى».

[٢٠٤]- آنچه که مولف  / در صدد اثبات و یا رد آن است، ما با آن کاری نداریم، اما حقیقتی را نباید فراموش کرد که اسامه بن زید ب، فضایل و مناقبی زیادی دارد. او کسی است که در میان اصحاب، به لقب حبیب ابن حبیب مشهور بود. یعنی خود او و پدرش -زید بن حارثه- محبوب و دوست رسول الله  ص بودند. و مادرش، ام أیمن، کنیز رسول الله  ص بود که از پدر خویش عبدالله او را به ارث برده بود. ام اَیمن کسی بود که بعد از وفات آمنه، مادر رسول‌الله ص، حضانت و نگهداری رسول الله  ص را بر عهده داشت. اسامه ت در سال ششم بعثت چشم به جان گشود و در آغوش اسلام پرورش یافت زیرا که بسیار نزدیک به بیت نبوت بود و همواره همنشین و همراه رسول الله  ص بود. و رسول الله  ص او را به اندازه‌ای دوست داشت که بین او و نوه‌اش حسن ت هرگز فرقی نمی‌گذاشت چنان که در صحیح بخاری آمده: رسول‌الله‌ ص اسامه و حسن را می‌گرفتند سپس می‌فرمودند: «اللَّهُمَّ أَحِبَّهُمَا، فَإِنِّي أُحِبُّهُمَا». «پروردگارا، این دو را دوست بدار که من این دو را دوست می‌دارم». رسول الله  ص حتی سفارش به دوست داشتن اسامه نموده‌اند. از ام المؤمنین عایشه ل روایت شده که فرمود: «شایسته نیست کسی با اسامه دشمنی کند بعد از اینکه رسول الله  ص درباره او فرمود: «مَنْ كَانَ يُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَلْيُحِبَّ أُسَامَةَ». «کسی که الله و رسولش را دوست دارد پس اسامه را نیز باید دوست داشته باشد». [مسند احمد، مصنف ابن أبی شیبه. حدیث صحیح لغیره] از مهم‌تریم ویژگی‌های شخصیتی این صحابی بزرگوار سِمَت رهبری بود زیرا در سال یازدهم هجرت، رسول الله  ص دستور دادند برای غزوه روم ارتشی آماده شود، عمر، سعد بن ابی‌وقاص، ابوعبیده بن جراح و دیگر بزرگان صحابه  ش در آن عضویت داشتند. رسول الله  ص اسامه را که هنوز سنش از بیست سال تجاوز نکرده بود، امیر و فرمانده آن سپاه تعیین فرمود. برخی از مردم به فرماندهی‌اش اعتراض كردند، رسول الله  ص فرمودند: «شما كه هم اكنون به فرماندهی او اعتراض دارید، قبلاً به فرماندهی پدرش نیز اعتراض داشتید. سوگند به الله كه او (پدرش) شایسته فرماندهی و محبوبترین مردم نزد من بود و بعد از او،‌ این (اسامه) نیز محبوبترین مردم نزد من است». [صحیح بخاری و صحیح مسلم] اسامه ت در طول حیات مبارکش از احترام و محبت مسلمانان برخودار بود، زیرا رسول‌الله ص نسبت به شخص او محبت داشتند تا جایی که عمر ت در تقسیم عطایا و غنایم به او سهمی بیشتری از دیگران و حتی فرزند خود عبدالله اختصاص می‌داد و سبب این کار را علاقه و دوستی بسیار پیامبر  ص به اسامه ذکر می‌نمود. این صحابی بزگوار از فتنه‌هایی که بعد از قتل عثمانت میان مسلمانان به وجود آمده بود دوری کرد و به همین دلیل در شهر مزّه در غرب دمشق ساکن شد سپس به وادی القری برگشت و بعد از آن به مدینه تا اينكه در اواخر خلافت معاویهت، بین سال‌های ٥٤ تا ٥٩ هجری در جُرف دار فانی را وداع گفت. (مُصحح)