سخن در شفاعت بود که منشأ غلو در بین مسلمین مخصوصا شیعیان است
مسألۀ شفاعت در امم گذشته و ادیان باطله سابقۀ تاریخی دارد و در مذاهب خاموش که مملو از افساسههای عجیب است تا افسانههای خدایان یونان و کیش زردشت و مذاهب قدیم مصر و آئین مسیح ÷ و اخیرا بتپرستان حجاز و بابل در تمام این مذاهب موضوع شفاعت ریشۀ عمیق داشته است. و علت آن این بوده است که پس از آنکه بشر معتقد به وجود خدای بزرگ شد و خدایان دیگر که هنوز در صحنۀ عقاید و افکار مردم دارای مقامات عالیه و عرض اندام بودند ناچار هریک پستی از امور خلقت را عهدهدار بوده و شأنی از شؤون آفرینش را تدبیر مینمودند!! و بشر در عبادت و بندگی نسبت به خدایان دیگر همچنان خاضع و خاشع بود. از خدایی طلب باران میکرد و در سالهای قحط و غلا غضب او را به خود متوجه میدانست و برای رفع خشم او قربانیها میکرد، و از خدای دریا در بیم و هراس بود و از جزر و مد و طغیان و طوفان آن وحشت داشت، و برای جلب رضای او دختران زیبا را به عنوان عروس دریا با تشریفات خاص تقدیم مینمود. و همچنین خدایان جنگ و صلح هر یک در مقام خاص خود موجب امید و بیم مردم بودند تا اینکه در مذهب زردشت که قدرت خدایان تعدیل شده و تخفیف یافت و مُدَبِّری کون و صانِع عالم به دو خدا (یزدان و اهریمن) اختصاص یافت در این وقت خدایان دیگر از مقام خداوندی خود استعفا داده و جای خود را خالی کرده به فرشتگان و امشاسپندان دادند و به جای خدای باران تشتر فرشتۀ باران پای به عرصۀ عمل نهاد و با آپوش اهریمن به نبرد پرداخت. و همچنین فرشتگان مهر، امرداد، هریک پست مخصوص خود را تحویل گرفته مشغول رتق و فتق امور عالم شدند.
افسانه یونانیان دربارۀ خدایان نیز در نتیجه گسترش آراء فلاسفۀ آن سرزمین جای خود را به عقول عشره و افلاک تسعه سپرد و آن خدایان و این فرشتگان و آن عقول و افلاک با اینکه در اثر اعتقاد بشر به خدای بزرگ از مقام استقلال و استبداد خود نازل شده در تحت ریاست خدای بزرگ قرار گرفتند اما همچنان در مقام اختصاصی خود دارای نوعی استقلال بودند زیرا افسانۀ یونانیان مصدر اول و صادر نخستین را در درجهای از تجرد و استعلاء قرار داده بود که شأنش اجل از آن بود که به امور پست خلقت و رزق و اماته و احیاء و سایر شئون آفرینش پرداخته جزئیات را درک کند. لذا این امور ناچیز به فرشتگان و امشاسپندان و خدایان کوچک یا واسطه و شفعاء واگذار شد تا به وسیلۀ اینان از خدای بزرگ خواسته شود لذا انسان نادان همواره از اقبال و اعراض آنان امیدوار و هراسان بود، از موضوع شفاعت فرشتگان در عرب جاهلیت و در اخبار اسلامی نیز اثری از آن باقی است چنانکه گفتهاند حملۀ عرش چهار فرشتهاند که هر یک بصورت یکی از جاندارن است «وأن الذي في صورة رجل هو الذي يشفع لبني آدم في أرزاقهم، وأما الذي في صورة نسر فهو الذي يشفع للطير وأرزاقهم» (بلوغ الأرب، الوسی ٢/٢٥٣). یعنی: «آن فرشتهای که به صورت مردی است او فرشتهای است که برای فرزندان آدم و روزی آنان شفاعت میکند و آن فرشته که به صورت کرکس است فرشتهای است که برای پرندگان و روزی آنان شفاعت میکند».
پس مسألۀ شفاعت فرشتگان در ادیان گذشته سابقه دارد؛ پیدایش رژیم پادشاهی در میان بشر و ایجاد دستگاه سلطنت و ریاست و تقرب و تبعد افراد به رؤسا و پادشاهان و پاداش و کیفر نیکوکاران و بدکاران کم کم کار را بدانجا کشید که کسانی که مورد غضب سلطان و رئیس طائفه و قبیله قرار میگرفتند به نزدیکان و خویشان و عزیزان شخص سلطان و رئیس پناه میبردند و از عزت و آبروی آن عزیز استفاده کرده از غضب و خشم شاه و رئیس مصون میماندند. قهرا محبت آن شخص عزیز و شفیع در قلب مشفوع له قرار میگرفت و او را اکرام و انعام نموده برای روز مبادای خود ذخیره مینمود. پس در حقیقت منشأ اعتقاد شفاعت انس و عادت به دربار سلاطین جبار آن روزگار بود که میدیدند یک سو گلی و مقرب در پیشگاه شاه میتواند شخص مجرم سرتاپای گناه را از کیفر پاک و از عزیزان درگاه کند!!
عین این عقیده در متدینین پیدا شده و خدایان کوچک با امشاسپندان یا بتان یا فرشتگان یا پیغمبران را نیز داری همان عزت و احترام در پیشگاه خدای بزرگ پنداشته و تصور کردند که در هنگام نزول بلا و بروز قحطی باید اینان را در دربار پروردگار به شفاعت وادارند تا آن بلیه و سختی از ایشان برداشته شود.
این شفاعت در وهلۀ اول برای امور دنیوی و اصلاح کار معاش بود و هنوز مسألۀ معاد به میان نیامده بود خصوصاً در اعراب جاهلیت که مسألۀ شفاعت خدا بود و آنان بتان خود را فقط شفعایی در نزد خدا میپنداشتند و میگفتند: ﴿هَٰٓؤُلَآءِ شُفَعَٰٓؤُنَا عِندَ ٱللَّهِ﴾[یونس: ١٨] «اینان در نزد خداوند شفیعان ما هستند». چنانکه در تواریخ معتبر در علت پرستش بت در اعراب جاهلیت چنین آمده است که عمرو بن لحی که از اشراف جاهلیت بود از مکه به سوی شام آمد همینکه از سرزمین بلقأ باراضی مآب آمد عمالیق در آنجا بودند مشاهده کرد که آنان بتانی را میپرستند به ایشان گفت: «ما هذه الأصنام التي أراكم تعبدون» این اصنامی را که شما میپرستید چه چیز است؟ به او گفتند: «هذه أصنام نعبدها فنستمطرها فتمطرنا ونستنصرها فتنصرنا» گفتند: اینان بتانی هستند که ما از آنها طلب باران میکنیم برای ما میبارانند و از آنان یاری میخواهیم ما را یاری میکنند. عمرو بن لحی به ایشان گفت: آیا به من صنم را نمیدهید که به سرزمین عرب ببرم تا او را عبادت کنند لذا به او بتی دادند که نامش هبل بود. پس وی آن را به مکه آورده نصب کرد و مردم را امر کرد که او را عبادت کرده تعظیم نمایند[١٦١].
تا جایی که از پیغمبر خدا هم توقع آن را داشتند که شفاعت بتان را تصدیق نماید چنانکه داستان غرانیق نمونهای از این توقع بیجاست که «إنّهن الغرانيق العلی وإنَّ شفاعَتَهُنَّ لتُرْتَجى» اما این شفاعت هر چه بود برای امور دنیوی و اصلاح امر معاش بود زیرا اعراب جاهلیت و بتپرستان به آخرت ایمان نداشتند که از بتان شفاعت نجات از عذاب و دخول بهشت را خواستار شوند. و چنانکه آلوسی در (بلوغ الأرب ص١٩٨) آورده است مینویسد: «شبهات العرب كانت مقصورة علی إنكار البعث وجحد إرسال الرسل». یعنی: «عرب در مسأله دین به دو چیز شبههاش منحصر بود: اول مسألۀ بعثت و انگیزش روز رستاخیز بود، و دوم انکار ارسال رسل». چنانکه آیات بسیاری در قرآن شاهد این دعوی و مبیّن این معنی است که آنان اصلا اعتقاد به حیات بعد از مرگ نداشتند و پیغمبر خدا را که خبر میداد که پس از زندگانی این جهان بشر حیات دیگری بیپایان در پی دارد مسخره کرده میگفتند: ﴿هَلۡ نَدُلُّكُمۡ عَلَىٰ رَجُلٖ يُنَبِّئُكُمۡ إِذَا مُزِّقۡتُمۡ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّكُمۡ لَفِي خَلۡقٖ جَدِيدٍ ٧﴾ [سبأ: ٧] یعنی: «آیا میخواهید شما را راهنمائی کنم به مردی که خبر میدهد که چون ریزه ریزه شدید باز آفریده میشوید». و در حضور پیغمبر ص استخوانهای مردگان را آورده و میگفتند: ﴿مَن يُحۡيِ ٱلۡعِظَٰمَ وَهِيَ رَمِيمٞ ٧٨﴾ [یس: ٧٨] «چه کسی این استخوانها را زنده میکند در حالیکه پوسیده است؟». ﴿أَءِذَا مِتۡنَا وَكُنَّا تُرَابٗا وَعِظَٰمًا أَءِنَّا لَمَبۡعُوثُونَ ١٦ أَوَ ءَابَآؤُنَا ٱلۡأَوَّلُونَ ١٧﴾ [الصافات:١٦-١٧] «آیا هنگامى که ما مُردیم و به خاک و استخوان مبدّل شدیم، بار دیگر برانگیخته خواهیم شد؟! یا پدران نخستین ما (بازمىگردند)؟!» و از اشعار معروف آنهاست که میگفتند: «حيات ثم موت، ثم نشر، حديث خرافة يا أم عمرو».
و اول کسیکه از عرب ایمان به بعث داشته است، «قُسُّ بْنُ ساعِدَة» است که گفتهاند: «وهو أول من آمن بالبعث من أهل الجاهلية». و او معاصر رسول الله ص بوده است چنانکه جاحظ در کتاب البیان والتبیین گفته است: «لأنّ رسولَ اللهِ ج هو الذي رَوَى كلامَ قسّ بن ساعدةَ وموقفَه على جمله بعُكاظ وموعظتَه، وهو الذي رواهُ لقريشٍ والعرب، وهو الذي عَجبَ من حُسْنه وأظْهَر من تصويبه». و او تنها کسی بوده است که چنین عقیدهای داشته است و از کسی دیگر چنین عقیدهای در جاهلیت شهرت ندارد.
پس در میان اعراب کسی اعتقاد به آخرت نداشته که در آن مسألۀ شفاعت از گناهان را پیش بیاورد. چون چنین کسانی اعتقاد به آخرت نداشته لذا شفاعت اخروی را هم از معبودان خود نمیخواستند بلکه فقط در امور زندگی و شئون حیات را از آنان خواستار بودند چنانکه زردشتیان از امشاسپندان و فرشتگان باد و باران توقع ترحم و شفاعت در امر باد و باران را میخواستند فقط در مذهب مسیح ÷ که سخن از حیات بعد از مرگ و دخول در ملکوت آسمان بود مسألۀ شفاعت جنبۀ دیگری گرفت. و شاید افراد نادری نیز از مذاهب دیگر بودند.
پس آیات شفاعت که در قرآن است و آن را منوط و موقوف به اذن خدا میداند بسیاری از آن مرتبط به همین شفاعت در امر معیشت است که در امم گذشته مخصوصاً در جاهلیت محیط نزول قرآن سابقه داشته است مانند آیۀ شریفه ٢٥٥ سوره بقره که میفرماید: ﴿مَن ذَا ٱلَّذِي يَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦۚ﴾ «چه کسى است که بدون حکم او در پیشگاهش شفاعت کند؟» که ما قبل آن این جملۀ شریفه است: ﴿لَّهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾ «آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، از آن اوست». وما بعد آن ﴿يَعۡلَمُ مَا بَيۡنَ أَيۡدِيهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡ﴾ «گذشته و [حال و] آینده آنان را مىداند» که معلوم است اصلاً سخنی از آخرت نیست تا شفاعت آن منظور باشد. و همچنین آیۀ شریفه ٢٣ سوره یس که میفرماید: ﴿ءَأَتَّخِذُ مِن دُونِهِۦٓ ءَالِهَةً إِن يُرِدۡنِ ٱلرَّحۡمَٰنُ بِضُرّٖ لَّا تُغۡنِ عَنِّي شَفَٰعَتُهُمۡ شَيۡٔٗا وَلَا يُنقِذُونِ ٢٣﴾ [یس: ٢٣] یعنی: «آیا من غیر از خدا خدایانی را گیرم که اگر خدای بخشنده برای من بدی را بخواهد شفاعت آنان چیزی را از من کفایت نکند و مرا از او نرهانند» و نیز آیۀ شریفه ٣ سوره یونس که میفرماید: ﴿إِنَّ رَبَّكُمُ ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٖ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِۖ يُدَبِّرُ ٱلۡأَمۡرَۖ مَا مِن شَفِيعٍ إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ إِذۡنِهِۦۚ ذَٰلِكُمُ ٱللَّهُ رَبُّكُمۡ فَٱعۡبُدُوهُۚ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ ٣﴾ [یونس: ٣] یعنی: «همان پرودگار، آسمانها و زمین را در شش روز آفرید پس بر عرش استیلا یافت او خود تدبیر امور مىکند هیچ میانجی و واسطهای نیست مگر به اذن او؛ پروردگارتان خداست پس او را بپرستید». و آیۀ شریفه ٤ سوره سجده که میفرماید:﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَيۡنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٖ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِۖ مَا لَكُم مِّن دُونِهِۦ مِن وَلِيّٖ وَلَا شَفِيعٍۚ أَفَلَا تَتَذَكَّرُونَ ٤﴾[١٦٢] و آیات دیگر؛ که در این آیات شریفه نفی شفاعت از تدبیر امور آسمان و زمین و ضرر و نفع رسانیدن شفیعان بدون اذن پروردگار جهان میکند یعنی همان شفاعت و واسطهای که زردشتیان از امشاسپندان و تابعین فلاسفه از عقول عشره و مردم جاهلیت از بتان و فرشتگان انتظار داشته، قرآن کریم خود تصدیق مینماید که پارهای از امر خلقت به توسط فرشتگان انجام میگرد چنانکه امر موت را به ملک الموت نسبت میدهد که: ﴿قُلۡ يَتَوَفَّىٰكُم مَّلَكُ ٱلۡمَوۡتِ ٱلَّذِي وُكِّلَ بِكُمۡ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّكُمۡ تُرۡجَعُونَ ١١﴾ [السجدة:١١] یعنی: «بگو: (ای محمد) که فرشتۀ مرگی که به شما گماشته شده است جان شما را میگیرد». یا جملۀ: ﴿تَوَفَّتۡهُ رُسُلُنَا وَهُمۡ لَا يُفَرِّطُونَ ٦١﴾ [الأنعام: ٦١] یعنی: «آنگاه فرستندگان ما او را جان میستانند و کوتاهی نمیکنند». و تدبیر پارهای امور را به فرشتگان نسبت میدهد: ﴿فَٱلۡمُدَبِّرَٰتِ أَمۡرٗا ٥﴾ [النازعات: ٥] یعنی: «قسم به فرشتگانی که تدبیرکنندگان امورند». ﴿وَإِنَّ عَلَيۡكُمۡ لَحَٰفِظِينَ ١٠﴾ [الانفطار:١٠] یعنی: «همانا بر شما هر آینه نگهبانانی است»﴿إِن كُلُّ نَفۡسٖ لَّمَّا عَلَيۡهَا حَافِظٞ ٤﴾ [الطارق: ٤] یعنی: «بر هر نفس البته نگهبانی است». و از این قبیل، اما هیچکدام اینان بدون اذن پروردگار جهان در کون و مکان تصرفاتی ندارند و بسیاری از آنان را هیچگونه تصرفی در امر خلقت و غیر آن نیست، چنانکه در آیه ٢٧ سوره النجم میفرماید:
﴿وَكَم مِّن مَّلَكٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ لَا تُغۡنِي شَفَٰعَتُهُمۡ شَيًۡٔا إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ أَن يَأۡذَنَ ٱللَّهُ لِمَن يَشَآءُ وَيَرۡضَىٰٓ ٢٦﴾ [النجم: ٢٦] یعنی: «و ای بسا فرشتگانی که در آسمانها هستند لیکن شفاعت و واسطهای ایشان سودی ندارد جز اینکه خدا برای هر کس که بخواهد و بپسندد اجازه دهد». و این آیه ناظر به همان بتپرستان است که در آیات قبل عقیده آنانرا در خصوص پرستش فرشتگان که صورت آنان را به شکل بتان در آوردهاند مذمت کرده مىفرماید: ﴿أَفَرَءَيۡتُمُ ٱللَّٰتَ وَٱلۡعُزَّىٰ ١٩ وَمَنَوٰةَ ٱلثَّالِثَةَ ٱلۡأُخۡرَىٰٓ ٢٠ أَلَكُمُ ٱلذَّكَرُ وَلَهُ ٱلۡأُنثَىٰ ٢١ تِلۡكَ إِذٗا قِسۡمَةٞ ضِيزَىٰٓ ٢٢﴾ [النجم: ١٩-٢٢] «آیا به «لات» و «عزّى» نگریستهاید؟ و به «منات» سومین [بت] بىارزش. [چه؟]آیا شما پسر دارید و او دختر؟ این [تقسیم] آن گاه تقسیم بیدادگرانه است». و نیز مربوط به شفاعت عامه و استغفاری است که فرشتگان میکنند بعد از آنکه نفی شفاعت از فرشتگان میکند مگر آن فرشته مأذون یا آن کسی که خدا برای او امری را بخواهد و بپسندد در دنبال آن میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ لَيُسَمُّونَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ تَسۡمِيَةَ ٱلۡأُنثَىٰ ٢٧﴾ [النجم:٢٧] یعنی: «این بتپرستان که ملائکه را به نام دختران خدا مینامند اصلاً ایمان به آخرت نداشتند». و به فرمایش آیۀ ٢٩ همین سوره میفرماید: ﴿وَلَمۡ يُرِدۡ إِلَّا ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا ٢٩﴾ [النجم: ٢٩] «اینان جز زندگی دنیا چیزی نمیخواستند»، پس شفاعت اخروی را از آنان انتظار نداشتند و خیال میکردند که آنان در زندگی دنیا میتوانند شفاعت کنند. خدای متعال نیز آنان را از این عقیده مذمت مینماید که هیچکس بدون اذن او نمیتواند در امر دنیا و آخرت دخالت نماید در آیۀ ٤٣ سوره زمر نیز ایشان را مذمت میکند که اینان غیر خدا را شفیع گرفتهاند و میفرماید: ﴿أَمِ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ شُفَعَآءَۚ قُلۡ أَوَلَوۡ كَانُواْ لَا يَمۡلِكُونَ شَيۡٔٗا وَلَا يَعۡقِلُونَ ٤٣ قُل لِّلَّهِ ٱلشَّفَٰعَةُ جَمِيعٗاۖ لَّهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ ثُمَّ إِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ ٤٤﴾ [الزمر: ٤٣-٤٤] «آیا آنان غیر از خدا شفیعانى گرفتهاند؟! به آنان بگو: آیا (از آنها شفاعت مىطلبید) هر چند مالک چیزى نباشند و درک و شعورى براى آنها نباشد؟! بگو: تمام شفاعت از آن خداست، (زیرا) حاکمیت آسمانها و زمین از آن اوست و سپس همه شما را به سوى او بازمىگردانند!» یعنی: غیر خدا را نباید شفیع گرفت زیرا ملک آسمان و زمین از آن اوست و کس دیگر را در آن تصرفی نیست و بلا فاصله میفرماید: ﴿وَإِذَا ذُكِرَ ٱللَّهُ وَحۡدَهُ ٱشۡمَأَزَّتۡ قُلُوبُ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِۖ وَإِذَا ذُكِرَ ٱلَّذِينَ مِن دُونِهِۦٓ إِذَا هُمۡ يَسۡتَبۡشِرُونَ ٤٥ قُلِ ٱللَّهُمَّ فَاطِرَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ عَٰلِمَ ٱلۡغَيۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ أَنتَ تَحۡكُمُ بَيۡنَ عِبَادِكَ فِي مَا كَانُواْ فِيهِ يَخۡتَلِفُونَ ٤٦﴾ [الزمر: ٤٥، ٤٦] یعنی: «هنگامیکه خدا به یگانگىاش یاد شود دلهای کسانی که به آخرت ایمان نمیآورند میگیرد اما هنگامیکه معبودانی جز خدا مذکور شوند در این هنگام آنان شادمان گردند، بگو: خداوندا، ای پدید آورنده آسمانها و زمین، دانای نهان و آشکارا، تو خود در میان بندگانت بر سر آنچه [از عقاید و عبادات] اختلاف مىکردند، داورى خواهى کرد». در این آیات شریفه به خوبی روشن است که شفاعتی که بتپرستان از برای شفعاء خود قائل هستند در امور دنیوی است و آنان اصلاً اعتقاد به آخرت نداشتند، و آن شفاعت را قرآن نفی کرده میفرماید: ﴿قُل لِّلَّهِ ٱلشَّفَٰعَةُ جَمِيعٗاۖ لَّهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾ [الزمر:٤٤] «بگو: شفاعت سراسر از آنِ خداست. فرمانروایى آسمانها و زمین از آنِ اوست». که معلوم میدارد که ملک و ملکوت آسمان و زمین به دست خدا بوده زیرا او آفریننده آنهاست و کسی را در ملک او حق فضولی نیست و چیزی از غیر او خواستن شرک است و هر که هر چه بخواهد و انتظار داشته باشد باید فقط از خدا بخوهد اگر هم بتپرستان به وجود ارواح بعد از مرگ قائل بودند به حساب و کتاب و ثواب و عقابی قائل نبودند تا نیازمند شفاعت باشند. پس شفاعت در مذهب آنها منحصر به امور دنیوی بوده که خدا آن را نفی و یا موکول و موقوف باذن خود میفرماید که اگر ملائکه هم دستی در تدبیر امور دارند به اذن پروردگار است که خدای دو جهان آن امور را به ایشان واگذار کرده است و آنان تنها بر امر و اذن و حول و قوه او تدبیر پارهای از امور مىکنند.
در قرآن مجید هیچ آیه و جملهای یافت نمیشود که شفاعت کسی را درباره کسی دیگر در روز قیامت قائل باشد! بلکه آیات قرآن عموما نفی شفاعت و کفایت کسی از برای دیگری در عذاب اخروی مینماید چنانکه:
١- در آیۀ ٤١ از سوره دخان میفرماید: ﴿يَوۡمَ لَا يُغۡنِي مَوۡلًى عَن مَّوۡلٗى شَيۡٔٗا وَلَا هُمۡ يُنصَرُونَ ٤١﴾ یعنی: «روزی که هیچ دوستی از دوستی چیزی را کفایت نکند و نتوانند ایشان را یاری کنند».
٢- در سورۀ بقره، آیۀ ٤٨ میفرماید:﴿وَٱتَّقُواْ يَوۡمٗا لَّا تَجۡزِي نَفۡسٌ عَن نَّفۡسٖ شَيۡٔٗا وَلَا يُقۡبَلُ مِنۡهَا شَفَٰعَةٞ وَلَا يُؤۡخَذُ مِنۡهَا عَدۡلٞ وَلَا هُمۡ يُنصَرُونَ ٤٨﴾[١٦٣].
و در سورۀ بقره آیۀ ٢٥٤ میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقۡنَٰكُم مِّن قَبۡلِ أَن يَأۡتِيَ يَوۡمٞ لَّا بَيۡعٞ فِيهِ وَلَا خُلَّةٞ وَلَا شَفَٰعَةٞۗ وَٱلۡكَٰفِرُونَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ ٢٥٤﴾ «ای کسانیکه ایمان آوردهاید، انفاق کنید از آنچه روزی شما دادهایم پیش از آنکه روزی که در آن خرید و فروش نیست و دوستی نمیباشد، و شفاعتی نیست، و کافران (به این حقیقت) ستمگارانند». یعنی: در نتیجه مغرور بودن به شفاعت بسا که مرتکب معصیت شوند و به خویشتن ستم کنند، که در این آیه آب پاک به دست آنهایی که تصور میکنند نفی شفاعت فقط دربارۀ کفار و بتپرستان است لیکن مؤمنان را از آن بهرهای است، ریخته و تو گویی: میفرماید: آنانکه این معنی را باور ندارند و برای خود شفیعی تصور میکنند که آنان را از عذاب الهی میرهاند، به این آیات کافر بوده و به خود ظلم میکنند.
٣- در آیۀ ٥١ سوره الانعام میفرماید: ﴿وَأَنذِرۡ بِهِ ٱلَّذِينَ يَخَافُونَ أَن يُحۡشَرُوٓاْ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ لَيۡسَ لَهُم مِّن دُونِهِۦ وَلِيّٞ وَلَا شَفِيعٞ لَّعَلَّهُمۡ يَتَّقُونَ ٥١﴾ یعنی: «به وسیلۀ آیات وحی کسانی را که خوف آن دارند که به جانب پروردگار خود محشور میشوند بیم ده و بترسان که برای ایشان جز خدا دوستی و شفیعی نیست تا شاید پرهیزگار شوند».
٤- و در همین سوره، آیۀ ٧٠ میفرماید: ﴿وَذَكِّرۡ بِهِۦٓ أَن تُبۡسَلَ نَفۡسُۢ بِمَا كَسَبَتۡ لَيۡسَ لَهَا مِن دُونِ ٱللَّهِ وَلِيّٞ وَلَا شَفِيعٞ وَإِن تَعۡدِلۡ كُلَّ عَدۡلٖ لَّا يُؤۡخَذۡ مِنۡهَآ﴾ «و به آن (قرآن) پند ده تا مبادا کسى به [سزاى] آنچه (گناهى) که کرده است از پاداش محروم شود. برایش جز خداوند دوست و شفیعى نیست و اگر هر فدیهاى را به جاى [رهانیدن] خود دهد، از او گرفته نمىشود». که در تمام این آیات نفی شفاعت کرده و جای طمع خام برای کسی باقی نگذاشته است. و مخصوصاً مؤمنین را از مسألۀ شفاعت مایوس میکند.
آری، چیزی که دستاویز مدعیان شفاعت است آیاتی است که پس از آنکه قرآن نفی شفاعت کرده است کلمه (إلا) استثناء در آن آمده است مانند این آیه ٨٧ شریفه که درسوره مریم است: ﴿وَنَسُوقُ ٱلۡمُجۡرِمِينَ إِلَىٰ جَهَنَّمَ وِرۡدٗا ٨٦ لَّا يَمۡلِكُونَ ٱلشَّفَٰعَةَ إِلَّا مَنِ ٱتَّخَذَ عِندَ ٱلرَّحۡمَٰنِ عَهۡدٗا ٨٧﴾ [مریم: ٨٦-٨٧] در حالیکه همین آیه هم نفی شفاعت میکند زیرا میفرماید: «مجرمین را بهسوی جهنم میرانیم و مالک شفاعت نمیشوند مگر کسیکه در نزد خدا پیمانی گرفته است». و این عهد و پیمان اشاره به عهده و پیمانی است که در آیه ٨٠ سوره بقره میفرماید، -هنگامیکه یهود را مذمت میکند-: ﴿وَقَالُواْ لَن تَمَسَّنَا ٱلنَّارُ إِلَّآ أَيَّامٗا مَّعۡدُودَةٗۚ قُلۡ أَتَّخَذۡتُمۡ عِندَ ٱللَّهِ عَهۡدٗا فَلَن يُخۡلِفَ ٱللَّهُ عَهۡدَهُۥٓۖ أَمۡ تَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ ٨٠﴾ یعنی: «یهود گفتند که آتش ما را جز ایامی چند نخواهد رسید، بگو (ای محمد) آیا در نزد خدا پیمانی بدان گرفتهاید؟ اگر چنین باشد خدا پیمان خود را خلاف نخواهد کرد. آیا چیزی که نمیدانید بر خدا میگویید؟». یعنی: اگر با خدا چنین پیمانی بستهاید که هر قدر شما جرم و گناه کنید باز هم مورد شفاعت و بخشش قرار میگیرید البته خدا در آن صورت به پیمان خود وفا خواهد کرد!!. در حقیقت استثناء منقطع است. یعنی چنین چیزی نیست و خدا با کسی چنین پیمانی ندارد. و شاید مراد عهدی است که میفرماید: ﴿أَن لَّا تَعۡبُدُواْ ٱلشَّيۡطَٰنَۖ....٦٠ وَأَنِ ٱعۡبُدُونِي﴾ [یس: ٦٠-٦١] «شیطان را نپرستید... و مرا بپرستید» اساساً مسألۀ شفاعت به قدری مورد انکار قرآن است که چنانکه قبلاً هم گفتهایم و در سوره یونس آیۀ ١٨ هنگامیکه خدای متعال از قول بتپرستان نقل کرده میفرماید﴿وَيَقُولُونَ هَٰٓؤُلَآءِ شُفَعَٰٓؤُنَا عِندَ ٱللَّهِ﴾بلافاصله میفرماید: ﴿قُلۡ أَتُنَبُِّٔونَ ٱللَّهَ بِمَا لَا يَعۡلَمُ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾[١٦٤] یعنی: «آیا شما خدا را خبر میدهید به چیزی که نه در آسمانها و نه در زمین بدان علمی ندارد». یعنی اصلا خدا در ملک خود چنین چیزی را باور نمیکند که شفعایی هم در دربار او باشد. و این مثل و مانند آن است که کسی به شما خبر دهد که فلان کس یا جامه و خانه شما شریک است یا در خانه شما فلان چیز یا فلان شخص است و شما با علم کامل از آن اظهار بىاطلاعی نمائید و گوینده آن را به نادانی فضولانه ملامت کند. آنگاه خدا مسأله شفاعت گرفتن را شرک دانسته؛ اینگونه شفاعت را فضولی مالکانه و گستاخانه در ملک و ملکوت الهی میشمارد و در جواب میفرماید: ﴿سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ﴾[يونس: ١٨] «منزه است و متعالی از آنچه مشرکان برای خدا در ملک او شریک قایل میشوند» چنانچه غُلات شیعه چنین شفاعتی را در بارۀ امامان قایلاند. و پارهای از ارباب مذهب درباره روساء دینی خود معتقدند.
[١٦١] - سیره ابن هشام ص ٨٢ ج ١ - البدایة والنهایة ص ١٨٨ ج٢.
[١٦٢]- «خداوند کسى است که آسمانها و زمین و آنچه را که در میان آنهاست در شش روز آفرید آن گاه بر عرش استوا نمود. جز او هیچ دوست و شفاعتکنندهاى ندارید. آیا پند نمىپذیرید؟»
[١٦٣]- «و بترسید از روزی که (در آن به حساب همگان رسیدگی میشود و) از دست کسی برای کس دیگری، چیزی ساخته نیست، و از او میانجیگری پذیرفته نمیگردد، و از کسی بلاگردان و جایگزین قبول نمیشود، و کسی به یاری کسی برنمیخیزد و همدیگر را نمیتوانند کمک کنند».
[١٦٤]- چنانکه قبلاً گفتیم این نفی علم از باب عدم تعلق علم به معدوم است.