بنا به ترتيب حروف هجايی اولین رجال احادیث زیارت
١- احمد ابن هلال عبرتایی است، لیکن چون ترجمهی حال او در متن بحث آمده است[٢٧٤]. در اینجا فقط به ذکر نام او از لحاظ ترتیب، اشاره مینماییم و بقیه را به متن بحث إحاله میکنیم.
٢- بکر بن صالح الرازی، که شرح حال او در متن بحث آمده است لذا به آنجا إحاله میشود[٢٧٥].
٣- جعفر بن محمد بن مالک: الف: مجمع الرجال ٢/٤٢ (غض) جعفر بن محمد بن مالک بن عيسى بن شاپور، كذاب، متروك الحديث جملة، وكان في مذهبه ارتفاع ويروي عن الضعفاء والمجاهيل وكل عيوب الضعفاء مجتمعةٌ فيه!.
مرحوم عضائری میفرماید: جعفر بن محمد بن مالک مردی است بسیار دروغگو و همه حدیثهای او متروک است و در مذهب او ارتفاع و غلو است، به علاوه از ضعفاء و مجهولان روایت مىکند، و تمام عیوب ضعفاء در او جمع شده است.
ب: در رجال نجاشی ص ٩٤، همین صفات زشت را دربارهی او میشمارد به علاوه میفرماید: «وسمعت من قال كان أيضاً فاسد الـمذهب والرواية».
یعنی: جناب ایشان او را «فاسد المذهب والروایة» میداند.
یعنی علاوه برصفات زشتی که عضائری بر او مىشمارد فاسد المذهب والروایة هم هست!.
ج: رجال علامه حلی ص ٢١٠ همین گفتههای نجاشی و غضائری را تکرار کرده و سر انجام میفرماید: «عندي في حديثه توقف ولا أعمل بروايته»
یعنی: «من در حدیث او توقف کرده و به روایت او عمل نمیکنم».
٤- حسن بن عبدالله القمی:
این شخص را بنابه نقل تنقیح المقال ١/٢٨٨ و خلاصه علامه ص ٢١٢ حسن بن عبدالله با حسن بن عبیدالله گفتهاند که متهم به غلو است.
٥- حسن بن علی بن ابی حمزه البطائنی:
أ/ رجال نجاشی ص ٢٨: «إنه كان من وجوه الواقفة، لا أستحلُّ روايته».
- وی از بزرگان واقفه است که منکر امامت حضرت رضا و ائمه بعد از او ÷ بودند به طوری که جناب نجاشی روایت از حسن به علی را حلال نمیشمارد.
ب/ مجمع الرجال قهپائی ٢/١٢١: «محمد بن مسعود قال: سألت علي بن الحسن الفضّال عن الحسن بن علي بن أبي حمزة البطائني؟ فقال: كذَّابٌ ملعونٌ».
یعنی: «محمد بن مسعود میگوید که: از علی بن فضال که خود از فطحیه بود درباره احوال حسن بن علی بن ابی حمزه بطائنی پرسیدم، علی گفت: او بسیار دروغگوی ملعونی است»!
ج/ غضائری درباره او فرموده است: «الحسن بن علي بن أبي حمزة البطائني مولى الأنصار أبو محمد واقفيّ بن واقفيّ ضعيف في نفسه».
یعنی: حسن بن علی بن ابی حمزه واقفی فرزند واقفی است و خود به خود ضعیف است.
د/ در نقد الرجال تفرشی ص ٩٢ مراتب بالا را آورده و اضافه مىکند: «حكى لي أبوالحسن حمدويه ابن نصير عن بعض أشياخه أنه قال: الحسن بن علي بن أبي حمزة رجلُ سوءٍ».
یعنی: «حسن بی علی بن أبی حمزه مرد بدی است».
اینک این احادیث را از این کذاب ملعون در کامل الزیاره «ابن قولویه» بخوانید که در ص ١١٩ آن کتاب مینویسد: «عن علي بن أبي حمزة عن أبي بصير عن أبي عبد الله علیه السلام قال: وَكَلَ اللهُ تبارك وتعالى بالحسين علیه السلام سبعين ألف ملك يصلون عليه كل يوم شعثاً غبراً ويدعون لمن زاره ويقولون يا رب! هؤلاء زوار الحسين علیه السلام افعل بهم وافعل بهم [كذا وكذا]».
یعنی: «این علی بن أبی حمزه کذاب ملعون از أبی بصیر از حضرت صادق ÷ روایت کرده است که آن حضرت فرموده است: خدا هفتاد هزار فرشته بر قبر حسین ÷ گمارده است که هر روز به صورت ژولیدهمو و غبارآلود از روز کشتهشدن آن حضرت تا روزی که قائم، قیام کند بر او صلوات میفرستند و به کسی که آن حضرت را زیارت کند دعا مىکنند و میگویند: پروردگارا اینان زائران حسیناند به ایشان چنین و چنان کن».
کسی نمیداند این خدای حکیم برای چه فرشتگان را به این صورت در آنجا گمارده است، ژولیدهمو و غبارآلودبودن فرشتگان چه فایدهای دارد؟ مگر پاکیزه و مرتببودن عیبی دارد؟ آیا با سر و وضع مناسب و پاک نمیتوان عزاداری کرد؟
در ص ١٥٣ آن کتاب: «عن حسن بن علي بن أبي حمزة عن حسين بن محمد بن عبدالكريم عن مفضل بن عمر عن جابر الجعفي في حديث طويل فإذا انقلبت من عند قبر الـحسين ناداك مناد لو سمعت مقالته لأقمت عمرك عند قبر الحسين ÷ وهو يقول لك أيها العبد قد غنمت وسلمت قد غفر لك ما سلف فاستأنف العمل».
یعنی: همین حسن بن علی بن أبی حمزه از حسن بن محمد بن عبدالکریم که در کتب رجال از او نامی نیست از مفضل بن عمر که خود از رجال بدنام است از جابر جعفی که او نیز خوشنام نیست روایت میکند که حضرت صادق ÷ در حدیث طولانی فرمود: همینکه از نزد قبر حسین ÷ برگردی نداکنندهای تو را ندا کند که اگر گفتار او را میشنیدی در تمام عمر خود در نزد قبر حسین اقامت میکردی. او میگوید: ای بنده خدا راستی که غنیمت کردی و سالم ماندی، گناهان گذشته تو آمرزیده شد این عمل را از سر بگیر!.
آری، اینگونه احادیث است که از یک طرف مغروران را به گستاخی در معصیت إلهی جرأت میدهد و هر منکری را به امید ثواب زیارت مرتکب میشوند، و از سوی دیگر سالی میلیونها تومان رنجدست خود و دیگران را در این راه مصرف مىکنند و نتیجهاش همین وضع است که ملاحظه میفرمایید.
٦- حسن بن علی بن ابی عثمان:
أ/ در رجال شیخ طوسی ص٤١٣ و ٤٢٠ مىنویسد: حسن بن ابی عثمان السجاده، غلوکننده.
ب/ در مجمع الرجال قهپایی ج٢/١٢٤، غضائری میفرماید: «الحسن بن علي بن أبي عثمان أبو محمد الملقب بسجادة في عداد القميين ضعيف وفي مذهبه ارتفاع». حسن بن علی بن ابی عثمان که ملقب به سجاده است در عداد غالیان قم بوده و ضعیف است و در مذهب او ارتفاع و غلو است.
ج/ رجال نجاشی ص ٤٨ «حسن بن أبي عثمان الـملقب بسجادة أبو محمد كوفي ضعّفه أصحابنا» علمای ما (شیعیان) او را ضعیف شمردهاند.
د/ رجال کشی ص ٤٧٨ چاپ کربلا مینویسد: «قال أبو عمرو... السجادة لعنه الله ولعنه اللاعنون والملائكة أجمعون».
یعنی: «أبوعَمرو صاحب رجال کشی فرموده است: این سجاده را خدا لعنت کند و تمام لعنتکنندگان و همه فرشتگان لعنتش کنند».
٥این بدبخت ملعون به همراهی رفیق دیگرش، «حسین بن عبدالله» که إن شاءالله شرح حال نکبت مآلش خواهد آمد[٢٧٦] در صفحه ١٣٢ کامل الزیاره این حدیث سراسر اغراق و غلوآمیز را از یکدیگر روایت کردهاند: «عن حسين بن عبدالله عن حسن بن علي بن أبي عثمان عن عبدالجبار النهاوندي عن أبي سعيد عن حسين بن ثور بن أبي فاخته، قال: قال أبوعبدالله ÷: يا حسين، من خرج من منزله يريد زيارة قبر حسين بن علي صلوات الله عليهما إن كان ماشياً كتب الله له بكل خطوة حسنة ومُحي عنه سيئة حتى إذا صار في الـحائر كتب الله من الـمصلحين (الـمفلحين الـمنجحين) الـمنتجبين حتى إذا قضى مناسكه كتبه الله من الفائزين حتى إذا أراد الانصراف أتاه ملكٌ فقال إن رسول الله ص يقرئك السلام ويقول لك استأنف العمل فقد غُفِرَ لك ما مضى!!».
یعنی: «حضرت صادق ÷ فرمود: ای حسین (بن ثور) کسی که از منزل خود بیرون شود و قصد زیارت قبر حسین بن علی را داشته باشد اگر پیاده برود خدا به هر گامی برای او حسنهای نوشته و گناهی از او را محو نماید تا هنگامی که وارد حائر شود خدا او را از مصلحین (رستگاران و پیروزان) شایستگان بنویسد تا آنگاه که مناسک[٢٧٧] خود را به جا آورد خدا او را از فائزین بنویسد، همین که قصد انصراف کند فرشتهای آمده و میگوید رسول خدا ص تو را سلام فرستاده میفرماید عمل خود را از سر گیر که گناهان گذشته تو آمرزیده شد»!.
تعجب ما از این است که هرگاه مردی در کتب رجال بدین بدنامی است، اگر بخواهیم روایت رجل بدنامی را رد کنیم حق این است که آنچه مربوط به عقیده اوست و این قبیل احادیث که روح غلو از آن میبارد مطرود شود، پس چرا مسؤولین شریعت به چنین عملی همت نگماشتهاند؟ مگر نه این چنین احادیث است که روح خوف و خشیت را در افراد کشته و آنان را به جرأت در معصیت و سستی در انجام احکام مغرور مینماید که یک زیارت چندین هزار حسنه در نامه عمل زائر ثبت و چندین هزار سیئه را محو میکند فلذا برای دستیافتن بدان به هر قیمتی باشد اقدام میکند تا از قید سایر احکام آزاد گردد؟
٧- دیگر از رجال احادیث زیارت حسن بن علی بن زکریا یا حسین بن علی بن زکریا (به اختلاف نسخهها) است. این شخص را در کتب رجال چنین معرفی کردهاند:
أ/ غضائری در «مجمع الرجال» ٢/١٩٠ فرموده است: «حسين بن علي بن زكريا بن صالح زفر العدوي أبو سعيد ضعيف جداّ كذاب».
یعنی: «حسین بن علی بن زکریا بن صالح... خیلی ضعیف و بسیار دروغگو است».
ب/ رجال علامه حلی ص ٢١٧ نیز او را به همین صفات نکوهیده مذمت کرده است.
٨- حسین بن عبد الله: که در ضمن شرح حال حسن بن علی بن أبی عثمان نامی از او برده شده[٢٧٨] وی را در کتب رجال چنین وصف کردهاند:
٦أ/ رجال علامه حلی ص ٢١٦: «الحسين بن عبد الله السعدي أبو عبد الله بن عبيد الله بن سهل ممن طعنوا عليه ورُمِي بالغلو».
«حسین بن عبدالله از کسانی است که بر او طعن زده و او را به غلو نسبت دادهاند».
ب/ رجال کشی ص ٤٣٢ «إن الحسين بن عبد الله القميّ أُخْرِجَ من قُم في وقت كانوا يُخرِجون من اتهموه بالغلو».
یعنی: «حسین بن عبدالله قمی کسی است که او را هنگام اخراج غالیان از قم از شهر بیرون راندند»!.
٩- حسین بن مختار: تنقیح المقال ١/٣٤٣ او را از قول شیخ طوسی واقفی میشمارد و در قسمت دوم رجال علامه که مخصوص حال ضعفاء است نیز او را واقفی مىداند و همچنین شیخ بهایی در «وجیزه» او را از ضعفاء میشمارد.
١٠- حسین بن یزید النخعی: مجمع الرجال از قول نجاشی آورده است که: «قال قوم من القميين أنه غلا في آخر عمره». یعنی: او در آخر عمر، غلوکننده شده است!.
١١- خیبری بن علی الطحان: غضائری مجمع الرجال ٢/ص٢٧٥ فرموده است: «خيبري بن علي بن الطحان ضعيف الـحديث غال الـمذهب كان يصحب يونس بن الظبيان ويكثر الروايات عنه وله كتاب عن أبي عبد الله ÷ لا يُلْتَفَتُ إلى حديثه».
یعنی: «خیبری از مردم کوفه و ضعیف الحدیث و غلوکننده مذهب است، او همنشین و صاحب یونس بن ظبیان است که از بدترین غالیان و دروغگویان است. و از او روایات بسیار نقل میکند وی دارای کتاب حدیثی است به نقل از حضرت صادق ÷ اما به حدیث او نباید اعتناءکرد».
و در رجال نجاشی ص ١١٨ نیز او را به همین صفات نکوهیده مذمت میکند که در مذهب او ارتفاع و غلو است.
این بدبخت غلوکننده احادیثی چند در موضوع زیارت دارد. یکی از احادیث او این حدیث سراسر کذب و غلو است که در کتاب «کامل الزیارة» ص ١٤٧: «...عن الخیبری عن الحسین بن محمد القمی عن أبی الحسن الرضا ÷ قال: من زار قبر أبي عبد الله ÷ بشط الفرات كمن زار الله في عرشه».
یعنی: «حضرت رضا ÷ فرمود: کسی که قبر حسین ÷ را در شط فرات زیارت کند چون کسی است که خدا را در عرش زیارت کرده است»!.
آری، حسین ÷ چون خدا و فرات، چون عرش است[٢٧٩] عجب است که این حدیث را با همین سند شیخ طوسی نیز در «تهذیب الأحکام» ٦/٤٦ آورده است.
١٢- داوود بن کثیر الرقی: شرح حال او در متن بحث مذکور است بدانجا رجوع شود[٢٨٠].
١٣- سلمه بن الخطاب: از سلمه بن الخطاب بیش از بیست حدیث در «کامل الزیارة و تهذیب الاحکام» روایت شده است اینک ترجمه او:
أ/ مجمع الرجال غضائری ص ١٥٢: «سلمة بن الـخطاب البراوستاني أبو محمد من سواد الري ضعيف».
ب/ رجال نجاشی، ص١٤٢: «سلمة بن الخطاب أبو الفضل البراوستاني الأيرقاني قرية من سواد الري كان ضعيفاً في حديثه».
که هر دو بزرگوار: غضائری و نجاشی او را در حدیث، ضعیف شمرده است.
ج/ رجال علامه ص ٢٢٧ نیز او را ضعیف الحدیث دانسته است. همچنین دیگر کتب معتبر رجال.
١٤- سهل بن زیاد الادمی: این شخص نیز ترجمه حال نکبت مآل او در متن بحث آمده است[٢٨١].
١٥- سیف بن عمیره: این شخص به فرموده مؤلف «کشف الرموز» و بنابه نقل تنقیح المقال مطعون و ملعون است.
١٦- صالح بن عقبه: از این بدبخت درموضوع زیارت در «تهذیب» و «کامل الزیارة» احادیث بسیار آمده است. اینک ترجمه حال او:
أ/ مجمع الرجال ج٣ ص ٢٠٦ غضائری درباره او فرموده است: «صالح بن عقبة بن قيس بن سمعان ريحة مولى رسول الله ص، روى عن أبي عبد الله علیه السلام ، غالٍ، كذّاب، لايُلتَفَت إليه!».
یعنی: «وی هم غلوکننده و هم کذاب است که نباید به او اعتناء نمود»!.
ب/ در رجال علامه ص ٢٣٠ قسم الثانی عین همین عبارات تکرار شده است.
ج/ تنقیح المقال ج٢ ص ٩٣ به نقل از ابن داوود با ذکر همین جملات میفرماید: «ونُسِب إلى ابن الغضائري أنه قال: ليس حديثه بشيء، غالٍ، كذاب، كثير المناكير». حدیثش به هیچ نمیارزد، او هم غلوکننده است و دروغگو و کثیر المناکیر است یعنی حدیث منکر زیاد روایت میکرده است.
اینک این تحفه غالیانه را که در «کامل الزیارة» صفحه ١٠٤ آمده است از او بشنوید:«... عن صالح بن عقبة عن أبي هارون المكفوف قال قال أبو عبد الله علیه السلام : يا أبا هارون! أنشدني في الحسين علیه السلام ، قال: فأنشدته فبكى فقال أنشدني كما تنشدون -يعني بالرقة- قال: فأنشدته: امْرُرْ عَلى جَدَثِ [القبر] الحسيــــن * فَــقُــلْ لأعْظُمِهِ الزَّكيَّـــــة...
قال: فبكى ثم قال زدني قال فأنشدته القصيدة الأخرى قال فبكى، وسمعت البكاء من خلف الستر، قال: فلما فرغت قال لي: يا أبا هارون! من أنشد في الحسين علیه السلام شعراً فبكى وأبكى عشراً كتبت له الجنة، ومن أنشد في الحسين شعراً فبكى وأبكى خمسةً كتبت له الجنة، ومن أنشد في الحسين شعراً فبكى وأبكى واحداً كتبت لهما الجنة، ومن ذكر الحسين ÷ عنده فخرج من عينه [عينيه] من الدموع مقدار جناح ذباب كان ثوابه على الله ولم يرض له بدون الجنة...».
یعنی: «صالح بن عقبه از أبوهارون مکفوف روایت مىکند، همین أبوهارون را «تنقيح الـمقال» فصل الکنی و خلاصه علامه حلی ص ٢٦٧ چنین معرفی مىکنند که «رُوي فيه طعنٌ عظيمٌ!» بر وی طعن عظیم وارد کردهاند این شخص بدنام میگوید: که حضرت صادق ÷ به من فرمود: ای أبا هارون در مرثیه امام حسین شعری بسرای، من قصیده: «امْرُرْ عَلى جَدَثِ [القبر] الحسيــــن» را تا آخر سرودم. و آن حضرت گریه کرد، آنگاه فرمود: زیاده کن، من قصیدهای دیگر سرودم، باز حضرت گریست و من صدای گریه را از پشت پرده (حرم حضرت) شنیدم، چون فارغ شدم، حضرت فرمود: ای أبوهارون، کسی که در مرثیۀ حسین شعری بگوید که خود گریه کند و ده نفر را بگریاند، بهشت برای او نوشته میشود و کسی که شعری بسراید و گریه کند و پنج نفر را بگریاند بهشت برای او نوشته میشود، و کسی که شعری بگوید و خود بگرید و یک نفر را بگریاند، بهشت برای او نوشته شود، و کسی که نام حسین در نزد او ذکر شود و از چشمان او به اندازه بال مگس اشک بتراود ثواب آن بر خدا است که حدأقل آن، این است که به کمتر از بهشت برای او راضی نمیشود».
آری اینگونه افسانههاست که از این شیاطین انسی به وحی و الهام شیاطین جنی بر مردم ما شب و روز القاء میشود، آنگاه بعضیها بیحساب و کتاب و بدون عقل و شعور و انسانیت و گستاخ و فاسد بار میآیند که دیگر به هیچ وجه اصلاح آنان امکانپذیر نمیباشد، زیرا از همان راهی فاسد شدهاند که باید اصلاح میشدند یعنی از راه دین و همان است که چون فاسد شد دیگر چیزی جانشین آن نمیشود.
از این غلوکننده کذاب کثیر المناکیر که در کفر و غلو بینظیر است احادیث بسیار در کتب اخبار از هر قسم آمده است. اما در «کامل الزیارة» ص ١٦٩:
«عن صالح بن عقبة، عن بشير الدهان قال: قلت لأبي عبد الله ÷: ربما فاتني الـحج فأعرف عند قبر الـحسين ÷ فقال: أحسنت يا بشير! من أتى قبر الـحسين عارفاً بحقه غير يوم عيد كتب الله له عشر من حجة وعشرة من عمرة مبرورات ومتقبلات وعشر من غزوة مع نبي مرسل وإمام عدل، ومن أتاه يوم عيد كتب له مائة عمرة ومائة غزوة مع نبي مرسل أو إمام عدل ومن أتاه يوم عرفة كتب الله له ألف حج وألف عمرة متقبلات وألف غزوة مع نبي مرسل وإمام عدل قال: فقلت له وكيف لي بمثل الـموقف؟ قال: فنظر إليَّ شبه الـمغضب ثم قال: يا بشير، إن الـمؤمن إذا أتى قبر الـحسين ÷ يوم عرفة واغتسل في الفرات ثم توجّه إليه كتب الله له بكل خطوة حجة بمناسكها ولا أعلم إلا قال وعمرة؟!».
یعنی: «صالح بن عقبه از بشیرالدهان روایت میکند که من به حضرت صادق ÷ عرض کردم که بسا میشود که حج از من فوت میشود و من عرفه را در نزد قبر امام حسین ÷ به سر میبردم، حضرت فرمود: کار نیک میکنی ای بشیر، کسی که به زیارت قبر حسین بیاید و عارف به حق آنحضرت باشد اگر غیر از روز عید باشد، خدا برای او ثواب ده حج و ده عمره نیکو و ده غزوه (جهاد با پیامبر) با پیغمبر مرسل و امام عادل مینویسد، اما کسی که در روز عید بیاید برای او صد حج و صد عمره مقبول و صد جهاد به همراهی پیغمبر مرسل و امام عدل مینویسد، اما کسی که در روز عرفه بیاید خدا برای او ثواب هزار حج و هزار عمره مقبوله و هزار جهاد با پیغمبر مرسل و امام عادل مینویسد، بشیر میگوید: عرض کردم چگونه برای من ثواب موقف عرفه نوشته خواهد شد؟ آن حضرت در حالی که خشمگین شده بود به من نگریست و فرمود: ای بشیر همین که مؤمن روز عرفه به زیارت قبر حسین ÷ بیاید و در فرات غسل کند آنگاه متوجه مرقد آن حضرت شود خدا برای او به هر قدمی ثواب حج با تمام مناسک آن مینویسد، بشیر میگوید نمیدانم حضرت عمره هم فرمود یا نه»!.
آیا کسی که ایمان به خدا و رسول و روز قیامت دارد، چنین حدیثی را که با شرک فاصلهی چندان ندارد از چنین کذابی هرگز باور مىکند؟ و از چنین حدیثی جز بیاعتنایی و سهلانگاری به احکام حیاتبخش اسلامی و اکتفاء به چنین عملی که هرگز در ردیف اوامر الهی نیست چه برمىآید؟!.
از همه مهمتر زیارت عاشوراست که یکی از روات آن نیز همین صالح بن عقبه است که محمد بن موسی الهمدانی که خود نیز از غالیان و کذابان است از سیف بن عمیره واقفی مطعون و ملعون از صالح بن عقبه روایت میکند که در ص ١٧٤ «کامل الزیارة» نقل شده که سند را صالح بن عقبه به مالک جهمی و او به حضرت باقر ÷ میرساند که فرمود: «من زار الحسين ÷ يوم عاشوراء من المحرم حتى يظل عنده باكياً لقيَ اللهَ تعالى يوم القيامة بثواب ألفي ألف [ألف] حجة وألفي [ألف] ألف عمرة وألفي ألف غزوة وثواب كل حجة وعمرة وغزوة كثواب من حج واعتمر وغزا مع رسول الله ص ومع الأئمة الراشدين صلوات الله عليهم أجمعين!».
یعنی: «حضرت باقر ÷ فرمود: کسی که حسین را در روز عاشوراء زیارت کند با ثواب دو میلیون حج و دو میلیون عمره و دو میلیون غزوه (جهاد با پیامبر) که ثواب هر حج و عمره و غزوهای چون ثواب حج و عمره و غزوهی کسی است که با رسولخدا ص و ائمه راشدین علیهم السلام انجام داده باشد»!.
میبینید که با این عمل که به موجب همین روایت از دور هم میتوان انجام داد دیگر آبرو و ارزشی برای سایر احکام باقی نمیماند! آیا این کذب بر خدا و رسول و ائمه هدی علیهم السلام نیست؟ آیا همین روایت خود نشانه غلو که برادر شرک است نمیباشد؟ آیا برای هیچ پیغمبری و امامی و صالحی ممکن بوده است که در عمر خود دو میلیون حج و دو میلیون عمره و دو میلیون جهاد با پیغمبر یا امام انجام دهد؟ ثواب آن تنها در یک زیارت عاشورا نصیب فردی میشود و اگر چندین عاشورا باشد چگونه است؟ آیا چنین افسانهای بازی با دین خدا نیست؟ پیغمبر خدا و ائمه هدی ÷ هرکدام در عمر خود یک حج و حد اکثر تا بیست حج به جا آوردند و زائر با یک زیارت این همه!.
٧١٧- عبدالرحمن بن کثیر: رجال نجاشی ص ١٨٩ ضمن ترجمه حال علی بن حسان که از عموی خود عبدالرحمن بن کثیر روایت میکند مینویسد: «عبد الرحمن بن كثير الهاشمي ضعيف جداً ذكره بعض أصحابنا في الغلاة فاسد الإعتقاد». و غضائری در مجمع الرجال ص١٧٦ در شرح حال علی بن حسان میفرماید: «روي عن عمه عبد الرحمن ابن كثير غالٍ ضعيف». (یعنی عبدالرحمن بن کثیر غلوکننده و ضعیف است). و رجال حلی ص٢٣٣ قول غضائری و نجاشی را نقل کرده و میگوید مسعودی فرموده است: «فهو كذاب وهو واقفي». عبدالرحمن کذاب و واقفیمذهب است.
١٨- عبدالله بن عبدالرحمن الأصم: این شخص که بسیاری از احادیث «کامل الزیارة» از طرف او روایت شده است ترجمه حالش در کتب رجال چنین است:
أ/ رجال نجاشی ص ١٦١ «عبد الله بن عبد الرحمن الأصم الـمسمى بصري ضعيف غال ليس بشيء وله كتاب الـمزار!». «عبدالله بن عبدالرحمن الأصم ضعیف و غلوکننده بود، هیچ ازرشی ندارد، و او را کتاب مزار است»، (یعنی: همین لاطائلات که در احادیث زیارت آورده است!).
ب/ غضائری در مجمع الرجال ج٤ ص ٢٥ درباره او فرموده است: «عبد الله بن عبد الرحمن الأصم الـمسمى بصري ضعيف مرتفع القول وله كتاب في الزيارات مايدل على خبث عظيم ومذهب متهافت وكان من كذابة أهل البصرة».
ج/ رجال حلي ص٢٣٨، القسم الثاني: «عبد الله بن عبد الرحمن الأصم بصري ضعيف غال ليس بشيء وله كتاب في الزيارات يدل على خبث عظيم ومذهب متهافت وكان من كذابة أهل البصرة».
خلاصه فرمایش هر سه بزرگوار (غضائری و نجاشی وعلامه) چنین است: عبدالله بن عبدالرحمن الأصم شخصی است ضعیف درحدیث و در مذهب غلوکننده و مشرک و هیچ ارزشی ندارد و او را کتابی است درموضوع زیارات [احادیث کامل الزیاره و غیره از اوست] که دلالت بر خباثت عظیمی دارد و مذهبی متهافت (که گاهی مؤمن و گاهی کافر است) و او از دروغگویان درجه اول اهل بصره است.
اینک چند حدیث از احادیث این ضعیف غلوکننده خبیث بسیار دروغگو که زینتبخش کتاب «ابن قولویه» است. در صفحه ٦٨ این کتاب از حضرت صادق ÷ چنین روایت مىکند: «و كان الـحسين ÷ مع أمه تحمله فأخذه رسول الله ص فقال: لعن الله قاتليك...» تا آنجا که رسول خدا ص به فاطمه میفرماید: «ويأتيه قومٌ من محبينا ليس في الأرض أعلم بالله ولا أقوم بحقنا منهم وليس على ظهر الأرض أحدٌ يلتفت إليه غيرهم أولئك مصابيح في ظلمات الجور وهم الشفعاء».
یعنی: «امام حسین ÷ را مادرش برداشته بود، پس رسول خدا او را گرفت و گفت خدا قاتلان تو را لعنت کند... تا آنجا که پیغمبر خدا ص شرح شهادت حسین را داد و فرمود: گروهی از دوستان ما به زیارت او میآیند که در روی زمین از ایشان کسی داناتر به خدا و قائمتر به حق ما نیست و در روی زمین احدی جز ایشان به حسین توجه ندارد، آنان چراغهایی هستند که در تاریکیهای ظلم وجور میدرخشند و شفیعان روز قیامتاند»!.
در این حدیث فقط زائران حسین را عالمترین مردم به خدا و قائمترین ایشان به حقوق رسول الله ص و تنها کسانی که متوجه آن حضرت هستند، چراغهای درخشنده در ظلمتهای ظلم وجور و شفیعان روز قیامت میشمارد، آیا به راستی چنین است؟
در ص٨١ «کامل الزیارة» درحدیثی از حضرت صادق ÷ روایت میکند که آن حضرت به زراره میفرماید: «يا زرارة! إن السماء بكت على الحسين أربعين صباحاً بالدم وإن الأرض بكت أربعين صباحاً بالسواد وإن الشمس بكت أربعين صباحاً بالكسوف والحمرة وإن الجبال تقطعت وانتشرت وإن البحار تفجرت وإن الـملائكة بكت أربعين صباحاً على الحسين ÷ وما اختضبت منا امرأة ولا ادهنت ولا اكتحلت ولا رجلت حتى أتانا رأس عبيد الله بن زياد... (تا آن جا كه):... وما من عينٍ أحب إلى الله ولا عبرة من عين بكت ودمعت عليه، وما من باكٍ يبكيه إلا وقد وصل فاطمة ‘ وأسعدها عليه ووصل رسول الله وأدى حقنا وما من عبد يحشر إلا وعيناه باكية إلا الباكين على جدي الحسين ÷ فإنه يحشر وعينه قريرة والبشارة تلقاه والسرور بيِّنٌ على وجهه والخلق في الفزع وهم آمنون والخلق يعرضون وهم حداث الحسين ÷ تحت العرش وفي ظل العرش لا يخافون سوء يوم الحساب يُقَالُ لهم: ادخلوا الجنة فيأبون ويختارون مجلسه وحديثه وإن الحور لترسل إليهم...... ».
یعنی: «ای زراره آسمان چهل روز بر حسین ÷ با خون و زمین چهل روز با سیاهی و آفتاب چهل روز با کسوف و سرخی گریه کرد و کوهها پاره پاره و پراکنده شدند، تا آنجا که فرمود: هیچ چشمی نزد خدا دوستتر و گریانتر از چشمی که گریان و اشکریز بر حسین باشد نیست تا آنجا که فرمود: گریهکننده برحسین محشور میشود درحالی که چشمش روشن و بشارت او را روبرو و شادمانی ازچهرهاش آشکار است در حالی که مردم در فزع و ترس روز قیامت هستند، ولی گریهکنندگان ایمناند و مردم در معرض حساباند و اینان با حسین ÷ در زیر عرش و در سایه عرش در حال گفتگو میباشند درحالی که از سختی روز حساب نمیترسند، به ایشان گفته میشود که داخل بهشت شوید و حوریان بهشتی، قاصدها به نزدشان میفرستند که ما مشتاق شما هستیم ولی اینان ابا کرده و همنشینی و گفتگو با امام حسین را ترجیح میدهند... الخ»!.
آری اینگونه احادیث را کذابان و غالیان، آن معرکههایی که دیدهاید، به پا میکنند.
در صفحه ٨٦ این کتاب این حدیث از این کذاب، آمده است که حضرت صادق ÷ فرمود: «إذا زرتم أبا عبد الله ÷ فَالْزَمُوا الصَّمْتَ إِلَّا مِنْ خَيْرٍ وَإِنَّ مَلَائِكَةَ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ مِنَ الْـحَفَظَةِ تَحْضُرُ الْـمَلَائِكَةَ الَّذِينَ بِالْـحَائِرِ فَتُصَافِحُهُمْ فَلَا يُجِيبُونَهَا مِنْ شِدَّةِ الْبُكَاءِ فَيَنْتَظِرُونَهُمْ حَتَّى تَزُولَ الشَّمْسُ وَحَتَّى يُنَوِّرَ الْفَجْرُ ثُمَّ يُكَلِّمُونَهُمْ وَيَسْأَلُونَهُمْ عَنْ أَشْيَاءَ مِنْ أَمْرِ السَّمَاءِ، فَأَمَّا مَا بَيْنَ هَذَيْنِ الْوَقْتَيْنِ فَإِنَّهُمْ لَا يَنْطِقُونَ وَلَا يَفْتُرُونَ عَنِ الْبُكَاءِ وَالدُّعَاءِ وَلَا يَشْغَلُونَهُمْ فِي هَذَيْنِ الْوَقْتَيْنِ عَنْ أَصْحَابِهِمْ، فَإِنَّهُمْ شُغُلُهُمْ بِكُمْ إِذَا نَطَقْتُمْ!. تا آنجاکه: إِنَّهُمْ يَمُرُّونَ إِذَا عَرَجُوا بِإِسْمَاعِيلَ صَاحِبِ الْـهَوَاءِ......».
یعنی: همینکه حضرت أبا عبدالله الحسین ÷ را زیارت کردید خاموش باشید مگر از حرف خوب، برای اینکه فرشتگان شب و روز با فرشتگان محافظ که در حایراند حاضر میشوند و با آنان مصافحه مىکنند لیکن آن فرشتگان به ایشان از شدت گریه جواب نمیگویند. لذا این فرشتگان تا زوال آفتاب و یا تا وقتی که فجر روشن شود انتظار میکشند وآنگاه با ایشان سخن میگویند و از چیزهایی از امر آسمان از ایشان سؤال میکنند، اما در بین این دو وقت آنها سخن نمیگویند. و از گریه نمیایستند و مشغول شما هستند که چه میگوئید!
و از این قبیل موهومات که دلالت کامل برجهل گوینده و جاعل آن دارد.
و در صفحه ١٣٨، این کذاب در روایتی تارک زیارت امام حسین ÷ را عاق رسولالله ص شمرده و کسی که آن حضرت را زیارت کند گناه پنجاهسالهاش را آمرزیده و هر درهمی را که در این راه صرف کند ثواب انفاق ده هزار درهم دارد و ثوابهای بیحد و شمار دیگری را وعده میدهد!.
این حدیث را طوسی در تهذیب ٦/٤٥ از همین خبیث آورده است!.
آری، چنین غالیان کذابی آفرینش خدا و دین خدا و پیغمبران خدا و اولیای خدا را به استهزاء گرفته و چنان مینمایند که خدا و انبیاء و بالأخره دستگاه خلقت و هدف آفرینش چیزی نیست جز گریهکردن بر امام حسین یا زیارت آن حضرت و چنانکه در حدیث صفحه ٨ آمده است: «حضرت فاطمه‘ همین که نظری به زائران میکند درحالی که هزار پیغمبر و هزار شهید و یک میلیون کروبی او را برای گریستن مدد مىکنند ناگاه فریادی میکشد که در آسمانها فرشتهای نماند مگر اینکه از صدای فاطمه‘ به گریه درآید و فاطمه‘ از گریه آرام نمیگیرد، تا اینکه پیغمبرخدا ص بیاید و بگوید ای دخترکم تو اهل آسمانها را به گریه درآوردی و آنها را از تسبیح و تقدیس بازداشتی، پس خودداری کن تا آنان خدا را تقدیس کنند که خدا خود به کارهای خود رساست. و این حدیث را با این عبارت خاتمه میدهد که: «وَإِنَّهَا لَتَنْظُرُ إِلَى مَنْ حَضَرَ مِنْكُمْ فَتَسْأَلُ اللهَ لَهُمْ مِنْ كُلِّ خَيْرٍ وَلَا تَزْهَدُوا فِي إِتْيَانِهِ فَإِنَّ الْـخَيْرَ فِي إِتْيَانِهِ أَكْثَرُ مِنْ أَنْ يُحْصَى..».
یعنی: «حضرت فاطمه‘ مینگرد به شما که در آنجا حاضر میشوید و از خدا برای زائران از همه گونه خوبیها درخواست مىکند. پس شما در رفتن به زیارت حسین خودداری نکنید که در آمدن به زیارت او آنقدر خیر است بیش از آنکه به شمارش درآید»!.
از مجموع این حدیث برمىآید که همه روزه این معرکه برقرار است که فرشتگان پائین و بالا میروند و پیغمبران و صدیقان و شهیدان با کروبیان در خدمت فاطمه‘ بوده و به تبعیت از او گریه مىکنند و پیغمبر خدا ص همه روزه مىآید و او را آرام میفرماید و فاطمه بر زائران دعا میکند و باز روز دیگر همین کیفیت تکرار میشود! و موهومات دیگر که در این حدیث است. تو گویی این همه مصیبتها که فاطمه زهرا‘ در دنیا بدان مبتلی بود برای آزار او کافی نبود که باید در بهشتی هم که برای مؤمنان: ﴿فَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ ٣٨﴾ [البقرة: ٣٨].
«نه بیمی دارند و نه اندوهگین شوند» است دائماً بگرید و در حزن و اندوه باشد. و همچنین سایر پیغمبران و اولیا خدا!.
در صفحه ١٠١ این کتاب نیز حدیثی عجیب از این کاذب کذیب از سمع بن عبدالملک کرد بن المبصری روایت میکند که حضرت صادق به او وعدههای زیادی در ثواب زیارت حضرت حسین ÷ میدهد، تا آنجا که میفرماید: «أَمَا إِنَّكَ سَتَرَى عِنْدَ مَوْتِكَ وَحُضُورِ آبَائِي لَكَ وَوَصِيَّتِهِمْ مَلَكَ الْـمَوْتِ بِكَ وَمَا يَلْقَوْنَكَ بِهِ مِنَ الْبِشَارَةِ مَا تَقَرُّ بِهِ عَيْنَكَ قَبْلَ الْـمَوْتِ فَمَلَكُ الْـمَوْتِ أَرَقُّ عَلَيْكَ وَأَشَدُّ رَحْمَةً لَكَ مِنَ الْأُمِّ الشَّفِيقَةِ عَلَى وَلَدِه». یعنی: «تو به زودی در هنگام مرگ، حضور پدران مرا خواهی دید که سفارش تو را به فرشته مرگ مىکنند و آنچه از بشارات که با تو رخ میدهد بالاتر است و ملک الموت نسبت به تو رفیقتر و مهربانتر است از مادر مهربان نسبت به فرزندش».
آنگاه حدیث را با موهومات دیگر ادامه میدهد که برای تفصیل بیشتر باید به آن کتاب مراجعه شود.
این کتاب مملو است از این قبیل احادیث از غالیان و کذابان، تا مغروران و مفسدان را به معصیت خدا گستاختر کند و ارزش عبادات مقرره در شرع انور را پائین آورده و با این قبیل اعمال مبادله کند که قیمت آن یک چندین هزار برابر عبادات تشریعی است!
١٩- عبدالله بن القاسم الحضرمی: یکی از راویان احادیث زیارت و شفاعت و امثال آن «عبدالله بن القاسم الحضرمی» است او در کتب رجال چنین معرفی شده است:
أ/ درمجمع الرجال ج ٤ ص ٣٥ جناب غضائری میفرماید: «عبد الله بن القاسم الحضرمي كوفي غالٍ متهافت لا إرتفاع به». «عبدالله بن قاسم حضرمی از اهل کوفه، غلوکننده و تناقصگو، حساب و نظامی درکار و گفتارش نیست».
ب/ رجال نجاشی ص ١٦٧: «عبد الله بن القاسم الحضرمي الـمعروف بالبطل، كذابٌ، غالٍ، يروي عن الغلاة، لا خير فيه ولا يُعْتَدُّ بروايته». یعنی: «وی غلوکننده بسیار دروغگویی است که از غلات روایت میکند و هیچ خیری در او نیست و به روایتش اعتناء نمیشود».
ج/ رجال علامه ص ٣٣٦: «عبد الله بن القاسم الحضرمي من أصحاب الكاظم ÷ واقفيٌّ وهو يُعْرَفُ بالبطل، وكان كذّاباً روى عن الغلاة لا خير فيه ولا يُعْتَدُّ بروايته وليس بشيء ولا يُرتَفَع به».
یعنی: «عبدالله از اصحاب امام کاظم ÷ و واقفیمذهب و دروغگویی است که از غلات روایت میکند و به روایتش اعتماد نمیشود و ارزشی ندارد و...».
این شخص غلوکننده و کذاب با این سابقه احادیثی به منظور غرور و فریب بدکاری به وحی شیطان از امامان علیهم السلام ساخته و پرداخته است. ازجمله در ص ١١٩ «کامل الزیاره» مذکور است که مردی کذاب به نام «موسی بن سعدان» که بعدا معرفی خواهد شد[٢٨٢] از او و او از «عمر بن ابان الکلینی» و بالاخره از حضرت صادق ÷ روایت میکند که آن حضرت فرمود: «أربعة آلاف ملك عند قبر الحسين ÷ شعث غبر يبكونه إلى يوم القيامة رئيسهم ملك يقال له منصور ولا يزوره زائر إلا استقبلوه ولا يودعه مودع إلا شيعوه ولا يمرض إلا عادوه ولا يموت إلا صلوا عليه [وعلى جنازته] واستغفروا له بعد موته».
یعنی: «چهار هزار مَلَک غبارآلود در نزد قبر حسین ÷ هستند که تا روز قیامت بر او گریه میکنند، رئیس ایشان فرشتهای است که به او منصور گفته میشود، هیچ زائری آن حضرت را زیارت نمیکند مگر اینکه او را استقبال مىکنند و هیچ وداع کنندهای آن حضرت را وداع نمیکند مگر اینکه او را مشایعت مىکنند و مریض نمیشود مگر اینکه او را عیادت مىکنند و نمیمیرد مگر اینکه بر او و جنازهاش نماز میخوانند و پس از مرگش برای او استغفار میکنند».
در صفحه ١٩٢ نیز همین حدیث را تکرار میکند جز اینکه میگوید که این چهار هزار مَلَک همان فرشتگاناند که برای جنگ به مدد آن حضرت آمدند ولی آن جناب به ایشان اجازه نداد، چون مرتبه دیگر برای استیذان برگشتند حضرت کشته شده بود لذا ماندند.
در صفحه ٦٦ این کتاب داستان فطرس ملک که به علت سستی در امر الهی مغضوب و در جزیرهای شصت سال به عبادت مشغول بود تا در روز تولد حسین به شفاعت قنداقهی آن حضرت آزاد شد و اکنون در نزد قبر آن حضرت مشغول تبلیغ سلام زائران به آن حضرت است.
چون این قبیل موهومات در زبان روضهخوانان برای مغرورکردن جاهلان در جریان است لذا یادآوری شد تا بدانند از کدام ریشه آب میخورد و چه غالیان و کذابان و مفسدان اصل و ریشه آن هستند، یعنی عبدالله بن قاسم حضرمی و موسی بن سعدان[٢٨٣] و امثال ایشان!.
٢٠- عبدالله بن میمون القداح: این مفسد از بانیان مذهب اسماعیلیه است و همین برای شناخت او کافی است.
٢١- عثمان بن عیسی: این شخص به تصریح ائمه رجال واقفیمذهب است و «کشی» در رجال خود در احوال او میگوید: در نزد او اموال بسیاری از رضا ÷ که به آن حضرت مسترد نکرد و رضا ÷ به او خشمناک بود و سوابق او به تفصیل در صفحه ٢٤٧ جلد دوم تنقیح المقال و تخلف و استنکاف او از اوامر حضرت رضا ÷ مذکور است.
جزائری و ابن داوود و محقق اردبیلی و فاضل مقداد و صاحب مدارک و حلی عموماً او را ضعیف شمردهاند.
اینک یک حدیث دیگر در موضوع زیارت از این مغرور غرور آفرین و گستاخکننده مجرمین: «.. عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنِ الْـمُعَلَّى بْنِ شِهَابٍ قَالَ: قَالَ الْـحُسَيْنُ ÷ لِرَسُولِ الله ص: يَا أَبَتَاهْ مَا جَزَاءُ مَنْ زَارَكَ؟ فَقَالَ: يَا بُنَيَّ! مَنْ زَارَنِي حَيّاً أَوْ مَيِّتاً أَوْ زَارَ أَبَاكَ أَوْ زَارَ أَخَاكَ أَوْ زَارَكَ كَانَ حَقّاً عَلَيَّ أَنْ أَزُورَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ».
یعنی: «امام صادق ÷ فرمود: که امام حسین ÷ از پیامبر ص پرسید: ای پدر پاداش کسی که تو را زیارت کند چیست؟ آن حضرت پاسخ داد: ای پسرکم کسی که مرا زنده یا مرده زیارت کند یا پدرت و یا تو را زیارت کند، بر من است که او را روز قیامت دیدار کنم»!.
گویی که حسین ÷ از آغاز طفولیت میدانسته که خلقتش برای زیارت است لیکن از ثواب آن بیخبر بوده است! یا خواسته است بدین وسیله به مردم ابلاغ شود لذا از رسول خدا ص از ثواب آن پرسیده است!.
٢٢- علی بن حسان: که ترجمه حال و ارزش او در ضمن ترجمه عمویش عبدالرحمن بن کثیر اشاره شد[٢٨٤] و روایتش قابل اعتماد نیست.
٢٣- علی بن فضال: به قول صاحب سرائر خود و پدرش ملعون و رأس کل ضلالاند.
٢٤- عمروبن ثابت: را مجمع الرجال ص ٢٧٥ به صفت «ضعیف جدا» بسیار ضعیف نکوهش مىکند.
٢٥- قاسم بن یحیی: او از جدش «حسن بن راشد» روایت مىکند.
در مجمع الرجال ٥/٥٣ غضائری درباره او میفرماید: «روى عن جده، ضعيف» از جد خود روایت میکند که ضعیف است. و در نقدالرجال، فاسد المذهب معرفی شده است، و حلی، غضائری را در این خصوص تبعیت مینماید و در خلاصه او را ضعیف میشمارد با این حال اولین حدیث «کامل الزیارة» که شیخ طوسی هم در تهذیب ٦/٤٠ آورده است از همین «قاسم بن یحیی» است که در آن حدیث منتهای آرزوی امام حسین ÷ و سؤال او هنگامی که در دامن جد بزرگوارش رسول خدا ص نشسته است، این است که میپرسد: «يا أبه ما لـمن زارك بعد موتك؟» «ای پدر پاداش کسی که پس از وفاتت، تو را زیارت کند چیست؟» و پیغمبر خدا ص به او همان جوابی را میدهد که در حدیث عثمان بن عیسی[٢٨٥] گذشت.
٨در صفحه ١٧١ «کامل الزیارة» یک حدیث پرخیر و برکت دیگر از قاسم بن یحیی فاسد المذهب و ضعیف الروایه، هست که خود خیلی خوشنام است از جد خوشنامش(!!) و او از یونس بن ظبیان که از مشهورترین غالیان و کذابان است، روایت مىکند: «قال أبو عبد الله ÷ من زار الـحسين ÷ ليلة النصف من شعبان وليلة الفطر ليلة العرفة في سنة واحدة كتب الله له ألف حجة مبرورة وألف عمرة مقبولة وقضيت له ألف حاجة من حوائج الدنيا والآخرة».
یعنی: «امام صادق ÷ فرمود: هرکه در یک سال شب نیمه شعبان و شب عید فطر و شب عرفه مرقد امام حسین ÷ را زیارت کند خداوند برایش ثواب هزار حج نیکو و هزار عمره مقبول نویسد و هزار حاجت از حوائج دنیوی و اخروی او را برآورده سازد!».
ملاحظه میفرمایید که با یک زیارت، اعمالی که برای هیچ پیغمبر و امامی توفیقش امکان ندارد برای یک زائر با سه زیارت حاصل میشود، تا کور شود هر آنکه نتواند دید!
سرّ خدا که عارف کامل به کس نگفت
در حیرتم که بادهفروش از کجا شنید؟
٢٦- محمد بن ارومه:
أ/ رجال نجاشی ص٢٥٣: «محمد بن أورمة أبو جعفر القمي: ذكره القميون وغمزوا عليه ورموه بالغلو حتى دس عليه من يفتك به، فوجدوه يصلي من أول الليل إلى آخره فتوقفوا عنه. وحكى جماعة من شيوخ القميين عن ابن الوليد أنه قال محمد بن أورمة طُعِنَ عليه بالغلو».
یعنی: «علمای قم او را به بدی یاد کرده و طعنها زدهاند و او را به غلو نسبت دادهاند، حتی کسی را وادار کردند که بر او بتازد و کارش را بسازد و او چون دید که وی از اول شب تا آخرش مشغول نماز است از کشتن او خودداری نمود. و محمد بن الولید که از بزرگان علمای قم است جماعتی از شیوخ قم از جنابش حکایت کردهاند که فرموده است: محمد بن ارومه مطعون به غلو است».
ب/ در مجمع الرجال ٥/١٦٠ غضائری نیز میفرماید: «محمد بن أرومة أبو جعفر القمّيّ اتهمه القمِّيُّون بالغلو». محمد بن ارومه را علمای قم به غلو نسبت دادهاند.
ج/ شیخ طوسی در«فهرست» ص١٧٠ میفرماید: «محمد بن أرومة له كتب مثل كتب الـحسين بن سعيد وفي رواياته تخليط، أخبرنا بجميعها إلا ما كان فيها من تخليط أو غلو.... وقال أبو جعفر بن بابويه، محمد بن أرومة طعن عليه بالغلو».
یعنی: «محمد بن ارومه را کتابهایی است چون کتب حسین بن سعید و در روایات او حق و باطلی است که ما را به جمیع آن خبر دادهاند جز آنکه در آن باطل و غلو است، و صدوق نیز بر او به غلو طعن زده است».
د/ در رجال حلی ص٢٥٢ نیز این صفات زشت را بر او میشمارد و در آخر میفرماید: «والذي أراه التوقف في روايته». یعنی: «من معتقدم که در روایت او باید توقف کرد (و آن را نباید نپذیرفت)».
٢٧- محمد بن اسلم: رجال حلی ص ٢٥٥: «يقال إنه كان غالیاً وفاسد الحديث» یعنی: «او هم غلوکننده و هم حدیثش فاسد است».
٢٨- محمد بن الحسن بن الجمهور:
أ/ مجمع الرجال ج٥ ص ١٨٤ (غض): «محمد بن الـحسن بن جمهور أبو عبدالله العمي غالٍ فاسد الـحديث لا يكتب حديثه ورأيت له شعراً يحلل فيه محرمات الله ﻷ». یعنی: «او علاوه بر اینکه غلوکننده و فاسد المذهب و حدیثش قابل نوشتن نیست، شعری از او دیدهام که حرامهای خدا را در آن حلال شمرده است».
ب/ رجال نجاشی ص٢٦٠ او را به همین صفت نکوهیده معرفی کرده و میفرماید: «وقيل فيه أشياء، الله أعلم بها من عظمها». درباره او سخنانی گفتهاند، و چیزهایی هست که از بزرگی خباثت آن خدا آگاهتر است.
٢٩- محمد بن حسن بن شمّون:
أ/ در مجمع الرجال ص ١٨٧ غضائری فرموده است: «أصله بصري واقفي ثم غلا ضعيف متهافت لا يلتفت إليه وإلى مصنفاته».
یعنی: «محمد بن حسن بن شمون از مردم بصره است او در مذهب، واقفی است، اما بعداً غلوکننده شده است، ضعیف و تناقصگویی است که نباید به او و تصنیفاتش اعتناء و التفاتی داشت».
ب/ در رجال نجاشی ص ٢٥٨: «محمد بن حسن بن شمون أبو جعفر بغدادي واقف ثم غلا كان ضعيفاً جداً فاسد الـمذهب». یعنی: «او هم واقفی و هم غلوکننده و هم ضعیف و هم فاسد المذهب است».
ج/ رجال علامه حلی ص ٢٥٢ نیز همین صفات نکوهیده را در مذمت این واقفی غلوکننده ضعیف الحدیث فاسد المذهب برمیشمارد.
٣٠- محمد بن سلیمان الدیلمی: در کتب رجال ترجمه حالش چنین است:
أ/ رجال نجاشی ص ٢٨٢: «محمد بن سليمان الديلمي ضعيف جداً لا يعول عليه في شيء». یعنی: «ضعیفی است که در هیچ گفتهای نمیتوان به او تکیه کرد».
ب/ در مجمع الرجال ٥/٢١٩ غضائری میفرماید: «محمد بن سليمان زكريا الديلمي أبوعبد الله ضعيف في حديثه مرتفع في مذهبه لا يلتفت إليه». یعنی: «او در حدیث ضعیف و در مذهب، غلوکننده و اصلاً قابل اعتناء نیست».
ج/ علامه حلی در رجال خود ص ٢٥٥ همان عبارت نجاشی را در مذمت او میآورد.
٣١- محمد بن سنان: ما این غلوکننده بدنام را که از کذابان مشهور است، در این کتاب معرفی کردهایم در اینجا فقط به ذکر چند حدیث از احادیث کذب و غلوآمیز او میپردازیم. و ترجمه حالش را به خود کتاب وامیگذاریم.
(ترجمه محمد بن سنان در قسمتهای قبلی کتاب راه نجات از شر غلاتگذشت[٢٨٦]).
أ/ کامل الزیارة ص ٦٧: «... عن محمد بن سنان عن أبي سعيد القماط عن ابن أبي يعفور عن أبي عبد الله الإمام الصادق ÷ قال: بينما رسول الله ص في منزل فاطمة ‘ والحسين في حجره، إذ بكى وخر ساجداً ثم قال: يا فاطمة! يا بنت محمد! إن العليَّ الأعلى تراءى لي في بيتك هذا في ساعتي هذه في أحسن صورة وأهيأ هيئة وقال لي: يا محمد! أتحب الحسين ÷؟ فقلت: نعم قرة عيني وريحانتي وثمرة فؤادي وجلدة ما بين عيني. فقال لي: يا محمد! -ووضع يده على رأس الحسين ÷- بورك من مولود عليه بركاتي وصلواتي ورحمتي ورضواني ولعنتي وسخطي وعذابي وخزيي ونكالي على من قتله وناصبه وناوأه ونازعه أما إنه سيد الشهداء من الأولين والآخرين في الدنيا والآخرة».
یعنی: «حضرت صادق ÷ فرموده است: درحالی که رسول خدا ص در منزل حضرت فاطمه‘ بود وحسین ÷ در دامن آن حضرت بود ناگهان به گریه درآمد و به سجده افتاد آنگاه فرمود: ای فاطمه دختر محمد همانا خدای علی اعلا در این خانهی تو و در همین ساعت در بهترین صورت و نیکوترین هیئت بر من نمایان شد، و گفت: ای محمد آیا حسین را دوست میداری؟ من گفتم: آری او روشنی چشمم و گلدستهام و میوه دلم و نور چشم من است، خداوند در حالی که دستش را روی سر حسین گذاشته بود فرمود: مبارک باد مولودی که برکات و صلوات و رحمت و رضوان من بر اوست و لعنت و خشم و عذاب و رسوایی و عقاب من بر کسی که او را بکشد و نصب عداوت و دشمنی با او کرده به کشمکش بپردارد. همانا او سید شهیدان از اولین و آخرین در دنیا و آخرت است».
میبینید در این حدیث چگونه خدا به خانهى فاطمه آمده و برای نوازش حسین دست بر سر او میگذارد و چنین و چنان میگوید! اینها معارفی است که در شناخت خدا میخواهند به نام شیعیان علی ÷ به جامعه بشریت هدیه کنند، آری محمد بن سنان از مشهورترین کذابان و غالیان است.
باز حدیثی عجیب در ص ٣٦٧ همین کتاب: «عن محمد بن سنان عن أبي سعيد القماط عن عمر بن يزيد بياع السابري عن أبي عبد الله ÷ قال: إِنَّ أَرْضَ الْكَعْبَةِ قَالَتْ: مَنْ مِثْلِي وَقَدْ بُنِيَ بَيْتُ اللهِ عَلَى ظَهْرِي يَأْتِينِي النَّاسُ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ وَجُعِلْتُ حَرَمَ اللهِ وَأَمْنَهُ؟ فَأَوْحَى اللهُ إِلَيْهَا: كُفِّي وَقِرِّي مَا فَضْلُ مَا فُضِّلْتِ بِهِ فِيمَا أُعْطِيَتْ أَرْضُ كَرْبَلَاءَ إِلَّا بِمَنْزِلَةِ الْإِبْرَةِ غُمِسَتْ فِي الْبَحْرِ فَحَمَلَتْ مِنْ مَاءِ الْبَحْرِ! وَلَوْ لَا تُرْبَةُ كَرْبَلَاءَ مَا فَضَّلْتُكِ وَلَوْلَا مَنْ ضَمَّتْهُ كَرْبَلَاءُ لَمَا خَلَقْتُكِ وَلَا خَلَقْتُ الَّذِي افْتَخَرْتِ بِهِ! فَقِرِّي وَاسْتَقِرِّي وَكُونِي ذَنَباً مُتَوَاضِعاً ذَلِيلًا مَهِيناً غَيْرَ مُسْتَنْكِفٍ وَلَا مُسْتَكْبِرٍ لِأَرْضِ كَرْبَلَاءَ وَإِلَّا مَسَخْتُكِ وَهَوَيْتُ بِكِ فِي نَارِ جَهَنَّم».
یعنی: «حضرت صادق ÷ فرمود: زمین کعبه گفت: کیست که مانند من در حالی که خدا خانه خود را بر پشت من بنا کرده است و مردم از هر درهی ژرفناکی به سوی من آیند و من حرم امن إلهی شدهام، پس خدا به او وحی کرد که بس کن و برجای خود نشین که به عزت و جلالم سوگند که فضیلتی که به تو دادهام در مقابل فضیلتی که به زمین کربلا دادم چیزی نیست جز چنان سوزنی که در آب دریا فرو برند، پس مقداری از آب دریا را به خود گیرد، و اگر خاک کربلا نبود تو را فضیلتی نمیدادم و اگر آنچه را که خاک کربلا دربر گرفته است، نبود اصلاً تو را خلق نمیکردم و نیز خانهای را که تو بدان افتخار میکنی نمیآفریدم، پس آرام باش و بر جای خود بنشین و پست شو، متواضع باش، ذلیل و خوار شو و در برابر زمین کربلا بدون استنکاف و استکبار باش، و گرنه تو را فرو برده و به آتش جهنم میافکنم»!.
آری اینهاست آن اسراری که امامان ÷ جز به این غالیان بیدین به کسی نگفتهاند! خدا لعنت کند کاذبان و غلوکنندهگانی که دین اسلام را بدین صورت به جهانیان میشناسانند و اهل بیت رسول خدا ص را با این کفریات به عالم معرفی میکنند. و اینهاست همان دسیسهها که به منظور محو آثار اسلام به کار بردهاند.
٣٢- محمد بن صدقه:
أ/ مجمع الرجال ٥/٢٣٦: «محمد بن صدقه بصري غال».
ب/ رجال طوسی ص ٣٩١: «محمد بن صدقه بصري غال». یعنی: «او از غالیان اهل بصره است».
اما عجیب است که همین طوسی که «محمد بن صدقه» را در رجال خود غلوکننده میخواند حدیث ذیل را در تهذیب ٦/٤٤ از او میآورد:
«...عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ صَالِحٍ النِّيلِيِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ الله ÷: مَنْ أَتَى قَبْرَ الْـحُسَيْنِ ÷ عَارِفاً بِحَقِّهِ كَتَبَ الله لَهُ أَجْرَ مَنْ أَعْتَقَ أَلْفَ نَسَمَةٍ وكَمَنْ حَمَلَ عَلَى أَلْفِ فَرَسٍ فِي سَبِيلِ الله مُسْرَجَةٍ مُلْجَمَةٍ». یعنی: «محمد بن سنان که خود از غالیان و کذابان است از محمد بن صدقه که به فرمودهی طوسی نیز غلوکننده است از صالح نیلی که به فرمودهی نجاشی ضعیف است، روایت میکند که صادق ÷ فرمود: کسی که به زیارت قبر حسین بیاید درحالی که عارف به حق او باشد یعنی او را امام بداند خدا برای او اجر هزار بندهای که آزاد کرده باشد، مینویسد و چون کسی است که هزار اسب برای جهاد در راه خدا زین و لگام کرده و فرستاده باشد»!.
آیا دستگاه ثواب بخشی خدا که در کتاب مبین خود، آن گونه دقیق است که میفرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ ٱشۡتَرَىٰ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَنفُسَهُمۡ وَأَمۡوَٰلَهُم بِأَنَّ لَهُمُ ٱلۡجَنَّةَ﴾ [التوبة:١١١] «خدا از مؤمنین جانها و مالهایشان را میخرد تا بهشت برای آنان باشد».
و در جای دیگر میفرماید: ﴿أَمۡ حَسِبۡتُمۡ أَن تَدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ وَلَمَّا يَأۡتِكُم مَّثَلُ ٱلَّذِينَ خَلَوۡاْ مِن قَبۡلِكُمۖ مَّسَّتۡهُمُ ٱلۡبَأۡسَآءُ وَٱلضَّرَّآءُ وَزُلۡزِلُواْ حَتَّىٰ يَقُولَ ٱلرَّسُولُ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ مَتَىٰ نَصۡرُ ٱللَّهِۗ﴾ [البقرة: ٢١٤].
«آیا پنداشتید که به بهشت داخل میشوید و حال اینکه هنوز آنچه که برای مؤمنین قبل از شما رخ داد برای شما پیش نیامده است، برآنان سختیها و زیانها میرسید و متزلزل میشدند تا حدی که پیامبر و کسانی که با او بودند میگفتند پس چه وقت نصرت خدا میرسد؟».
یعنی دخول بهشت به این آسانی نیست! اما میبینیم این منظور اینگونه گشاده و بیحساب و کتاب شده و اختیارش در دست غالیان و کذابان است که آن را اینگونه چوب حراجزده و مبتذل مینمایند!.
بنابراین با یک زیارت دیگر جای هیچ بیم و ترسی از معصیت و عذاب خدا برای کسی باقی نمیماند و بدین ترتیب مردمی بیبندوبار چنین که اینک هستند به وجود مىآید!.
پس چرا در قرآن مجید آن قدر دقت به خرج داده شده و برای هر عملی اعم از خیر و شر نتیجه و اثری مقرر داشته است؟ که: ﴿فَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَيۡرٗا يَرَهُۥ ٧ وَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا يَرَهُۥ ٨﴾ [الزلزلة: ٧-٨].
«هرکه قدر مثقال ذرهای عمل نیک به جای آورد پاداش آن را میبیند و از هرکه به قدر مثقال ذرهای کار بد سرزند جزای آن را خواهد دید».
و نیز میفرماید: ﴿وَنَضَعُ ٱلۡمَوَٰزِينَ ٱلۡقِسۡطَ لِيَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ فَلَا تُظۡلَمُ نَفۡسٞ شَيۡٔٗاۖ وَإِن كَانَ مِثۡقَالَ حَبَّةٖ مِّنۡ خَرۡدَلٍ أَتَيۡنَا بِهَاۗ وَكَفَىٰ بِنَا حَٰسِبِينَ ٤٧﴾ [الأنبياء: ٤٧].
«و روز ستاخیز ترازوی عدل را درمیان نهیم و به هیچ کس ستم نخواهد شد و اگر عمل به قدر دانه خردل باشد آن را بیاوریم و کافی است که ما خود حسابگر باشیم».
و نیز میفرماید: ﴿يَٰبُنَيَّ إِنَّهَآ إِن تَكُ مِثۡقَالَ حَبَّةٖ مِّنۡ خَرۡدَلٖ فَتَكُن فِي صَخۡرَةٍ أَوۡ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ أَوۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ يَأۡتِ بِهَا ٱللَّهُۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٞ ١٦﴾ [لقمان: ١٦].
«به قدر دانه خردل در سنگی سخت یا در آسمانها یا در زمین باشد خداوند آن را میآورد، همانا الله باریکبین و بسیار آگاه است».
خدایا زین معما پردهبردار! البته در فضل و رحمت إلهی که بینهایت است شکی نیست، اما در عملی که کمترین امری در قرآن کریم دربارهی آن نیست، این فضولی غلو است!.
٣٣- محمد بن عیسی بن عبید الیقطینی:
أ/ در رجال طوسی ص ٤٢٧: «محمد بن عيسى بن عبيد اليقطيني ضعيف».
ب/ در الفهرست ص ١٦٧: «محمد بن عيسى بن عبيد اليقطيني ضعيف وقيل: إنه كان يذهب مذهب الغلاة». یعنی: «این شخص ضعیف است و گفتهاند که وی از غالیان است».
٣٤- محمد بن فضیل: مجمع الرجال ٦/٢٣: «محمد بن فضيل الأزدي ضعيف يُرمى بالغلو». یعنی: «او ضعیف است و او را به غلو متهم کردهاند».
٣٥- محمد بن موسی الهمدانی:
أ/ مجمع الرجال ص ٥٢، (غض): «محمد بن موسى بن عيسى السمان أبو جعفر الهمداني ضعيف يروي عن الضعفاء تكلم فيه القميون بالرد». یعنی: «او هم ضعیف است و هم از راویان ضعیف روایت میکند و علمای قم او را رد کردهاند».
ب/ رجال نجاشی ص ٢٦٠: «محمد بن موسى بن عيسى أبو جعفر الهمداني السماني ضعفه القميون بالغلو وكان ابن الوليد يقول: إنه كان يضع الـحديث». یعنی: «علاوه بر آن صفات نکوهیده که غضائری فرموده «محمد بن الولید» میفرمود: که او حدیث جعل میکرد!».
ج/ رجال علامه حلی ص ٢٥٢: «محمد موسى ملعون غال» «او ملعون و غلوکننده است».
همین محمد بن موسی الهمدانی است که از کذابانی چون «سیف بن عمیره» و «صالح بن عقبه» زیارت عاشورا با آن چنان ثواب به طائفه شیعه ارزانی داشته است که برای هیچ نبی و ولی و مؤمنی و حتی فرشتهای توفیق بدان حاصل نشده است!.
٣٦ - معلی بن محمد:
أ/ مجمع الرجال ٦/١١٣: «المُعَلَّى بن محمد البصري أبو محمد يُعرف حديثه ويُنْكَر، ويروي عن الضعفاء».
یعنی: «معلی بن محمد حدیثش خوب و بد دارد و نیز از ضعفاء روایت مىکند».
ب/ رجال نجاشی صفحه ٣٢٧ «المُعَلَّى بن محمد البصري أبو اسحق مضطرب الحديث والمذهب». یعنی: «معلی بن محمد هم حدیثش پریشانگویی (مضطرب) و هم مذهبش پریشان و بیثبات است».
ج/ رجال علامه ص ٢٥٩ نیز همین صفات زشت را درباره او ذکر مىکند.
٣٧- مفضل بن صالح أبو جمیله الأسدی:
أ/ تنقیح المقال ج ٣ ص ٢٣٧:«قال الغضائري (ره): المفضل بن صالح أبو جميلة الأسدي النحاس مولاهم، ضعيف كذاب يضع الحديث». یعنی: «مفضل بن صالح از موالی اسدیان است، هم ضعیف است و کذاب و هم حدیث جعل مىکند!».
ب/ در قسمت دوم خلاصه حلی، مفضل بن صالح را به همین صفات نکوهیده است، همچنین ابن داوود، و سایر علمای رجال نیز او را ضعیف و کذاب و جعال (جعلکننده) حدیث میدانند.
٣٨- مفضل بن عمر:
أ/ در مجمع الرجال ص ١٢٣ تا ص ١٣١، غضائری فرموده است: «الـمُفضل بن عمر الجعفي أبو عبد الله ضعيف متهافت مرتفع القول خطّابي وقد زيد عليه شيء كثير، وحمل الغلاة في حديثه حملاً عظيماً ولا يجوز أن يُكْتَبَ حديثه».
ب/ رجال نجاشی ص ٣٢٦: «مفضل بن عمر أبو عبد الله قيل أبو محمد الجعفي كوفي فاسد الـمذهب مضطرب الرواية لايعبأ به وقيل: إنه كان خطابياً وقد ذكرت له مصنفات لا يعول عليها».
ج/ علامه حلی در رجال خود ص ٢٥٨:«مفضل بن عمر أبو عبد الله ضعيف كوفي فاسد الـمذهب مضطرب الرواية لا يعبأ به متهافت مرتفع القول خطابي وقد زيد عليه شيء كثير وحمل الغلات في حديثه حملا عظيماً ولا يجوز أن يكتب حديثه».
خلاصه فرمایش علمای رجال درباره این شخص فاسد المذهب غلوکننده آن است که غلاتدر حدیث، بار خود را بر دوش او نهادهاند، تا جایی که علمای رجال نوشتن حدیث او را جایز ندانستهاند، و گفتهاند که به حدیث و مصنفات او نباید اعتماد کرد، علاوه بر اینها خطابی[٢٨٧] است که از بدترین مذاهب غلات است.
٩٣٩- موسی بن سعدان:
١٠أ/ در رجال نجاشی ص ٣١٧: «موسى بن سعدان الـحفاظ ضعيف في الـحديث».
ب/ در رجال علامه ص٢٥٧: «موسى بن سعدان الـحفاظ... روى عن أبي الـحسن ضعيف في مذهبه غلو». یعنی: «او در حدیث ضعیف و در مذهب غلوکننده است».
٤٠- یونس بن ظبیان: که از غالیان و کذابان مشهور است و در این کتاب نامش و ترجمه حالش به کرات آمده و در این مقدمه تکرار نمیکنیم و حدیثی از او در ذیل احوال قاسم بن یحیی[٢٨٨] آوردیم که برای معرفی او کافی است[٢٨٩].
٤١- احوال «موسی بن عمران النخعی» را در فصل «زیارت و حیقیقت آن» در بررسی سند «زیارت جامعه کبیره» میآوریم[٢٩٠].
١١اینک که از ترجمه احوال ننگین مآل تعدادی از روات (راویان) احادیث زیارت فارغ شدیم و معلوم شد که جملگی[٢٩١] غلوکننده و کذاب و جعال و در یک کلام غیر قابل اعتماد بودهاند[٢٩٢]، ممکن است این سؤال مطرح شود که:
آیا واقعاً همانگونه که بزرگان و ائمهی علم رجال و در آیة الحدیث چون غضائری و نجاشی و کشی و شیخ طوسی و حلی و ابن داوود آنان را معرفی کردهاند غلوکننده و وضاع و کذاب بودهاند؟ در این صورت نه تنها میبایست به اقوال و منقولات این روایات بیاعتنایی نمود بلکه لازم است از ایشان اظهار براءت و بیزاری کرد، زیرا دروغبستن به خداوند متعال و پیامبر ص از معاصی (گناهان) کبیره و از بزرگترین جنایتهاست و با دروغگویی کسانی که در موضوعات شخصی و عرفی دروغ میگویند تفاوت بسیار دارد. با اینکه هر نوع دروغگویی، زشت و معصیت پروردگار عالم است و مرتکب آن سزاوار نفرت و لعنت است که: ﴿فَنَجۡعَل لَّعۡنَتَ ٱللَّهِ عَلَى ٱلۡكَٰذِبِينَ ٦١﴾ [آل عمران: ٦١]. «پس لعنت خدا را بر دروغگویان قرار میدهیم».
اما دروغگفتن از قول خدا و رسول، بدترین و شدیدترین ظلم و ستمکاری نسبت به خلق خدا است که: ﴿فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبًا﴾ [الأعراف: ٣٧، الصف: ٧، الأنعام: ١٢، ٩٣، ١٤٤، العنکبوت: ٦٨] «پس چه کسی است ظالمتر از آن کسی که بر الله دروغ و افترا میبندد».
یعنی ستمگرتر از او کسی نیست، زیرا موجب گمراهی و ضلالت مردمان در مدتی طولانی بسا که تا پایان جهان شود.
با این وصف پس چرا در بسیاری از احکام و فروعات و مطالب و احکام شرعی، از همین کاذبین و جعالین که نام برخی از آنان در این کتاب ذکر شد، احادیثی در کتب دینی آمده و براساس آن عمل کردهاند؟!.
اگر احادیث آنان مقبول و قابل تبعیت بوده پس مطرود و متروک نبودهاند که به گفتهشان اعتماد شده است، چرا از طرف ائمه رجال از قبیل کسانی که نامشان مذکور شد، مورد اینگونه حملات سخت قرار گرفته و ضربات نسبتهای غلو و کذب و جعل را هدف گشتهاند؟ مگر نه اینکه در شریعت مطهره تهمت و غیبت و اشاعهی فحشاء درباره مؤمنین شدیدترین و خبیثترین معصیت است که: ﴿وَٱلَّذِينَ يُؤۡذُونَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ بِغَيۡرِ مَا ٱكۡتَسَبُواْ فَقَدِ ٱحۡتَمَلُواْ بُهۡتَٰنٗا وَإِثۡمٗا مُّبِينٗا ٥٨﴾ [الأحزاب: ٥٨]. «کسانی که مردان و زنان مؤمن را با گفتن کاری که مرتکب نشدهاند، آزار میکنند، بهتان و گناه آشکاری برعهده میگیرند».
و نیز: ﴿وَ لَا تَجَسَّسُواْ وَلَا يَغۡتَب بَّعۡضُكُم بَعۡضًاۚ أَيُحِبُّ أَحَدُكُمۡ أَن يَأۡكُلَ لَحۡمَ أَخِيهِ مَيۡتٗا فَكَرِهۡتُمُوهُ﴾ [الحجرات: ١٢] «در احوال دیگران تجسس نکرده وغیبت یکدیگر را مکنید، آیا هیچیک از شما دوست دارد گوشت مردار برادرش را بخورد، پس ناخوش میدارید».
و نیز: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ ٱلۡفَٰحِشَةُ فِي ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِۚ-﴾ [النور: ١٩]. «کسانی که دوست دارند که در میان ایمانآوردگان زشتیها شایع شود، در دنیا و آخرت عذابی دردناک دارند».
پس چرا علمای رجال این نگون بختان را تیرباران نسبتهای غلو و کذب و جعل قرار دادهاند!.
لازم است بدانیم که شکی نیست که در نسبتهایی که آنان به این راویان غلوکننده و کذاب دادهاند نه تنها تمام این نکات را رعایت و از تمام آن معاصی پرهیز کردهاند و از تهمت و غیبت و اشاعه فحشاء در غایت احتراز و اجتناب بودهاند، بلکه حقیقت آن است که آنچه در مذمت آنان بوده آوردهاند، یک از هزار و اندکی از بسیار است. زیرا این راویان در واقع از بدترین دشمنان خدا و رسول و اعداء (دشمنان) و عدّو اسلام بودهاند که با نشر اینگونه احادیث، جعل مذاهب نموده، خیانتهای بزرگی به حقایق اسلام کرده و موجب تحقیر و استهزا به شریعت مطهرهای که چشمه زندگی جاودانی الهی بوده، گردیدهاند، و بشریت را از فواید بیکران این سرچشمهی حیات تا حد زیادی محروم کردهاند، و از همه مهمتر اینکه شکاف عمیقی در حصار وحدت اسلامی و مسلمین که بالاترین آرزو و هدف اسلام است به وجود آوردهاند، و از همین جهت است که آنان بدترین ستمکاران و موجب لعنت خالق سبحان و جمیع خلق از انس و جناند.
به نظر ما دربارهی احادیث، علاج همان است که ائمه خود فرمودهاند که هر حدیث موافق قرآن را میتوان قبول کرد و آنچه نبود باید نابود نمود[٢٩٣]. و احادیث زیارت از طرف آیات قرآن مردود و مطرود است و ساخته و پرداخته غلات و کذابان است و طبعا مقبول نیست.
اینک نتیجه جعل و کذب این گروه ضال، غالی و جعال را در بحث زیارت که چند سال قبل برای چاپ آماده بود و به علت کارشکنی محافظین خرافات در بوته اهمال ماند، از نظر خوانندگان حقجو میگذرانیم تا خود عقل خداداد خود و با عرضه به کتاب خدا قضاوت نموده حقیقت را دریابند و از ورطهی شرک و غلو که بزرگترین آفت این شریعت مطهره است نجات یابند.
شاید الله بار دیگر نظری از رحمت و کرم خویش بر این امت افکند و آن را از این ذلت و نکبتی که دامنگیرش شده است، نجات بخشد و مسلمانان را از احکام حیاتبخش و عظمتآفرین دین مبین خود از قبیل داشتن اتحاد و حکومت و جمعه و جماعت و جهاد و عدالت و امت و سایر مزایای اسلامی بهرهمند فرماید.
﴿وَمَا تَوۡفِيقِيٓ إِلَّا بِٱللَّهِۚ عَلَيۡهِ تَوَكَّلۡتُ وَإِلَيۡهِ أُنِيبُ﴾[هود: ٨٨]
«هیچ توفیقی نیست برای من مگر از جانب الله، بر او توکّل میکنم و به سوی او رجوع مینمایم».
با این بیان، معلوم شد که اکثر، بلکه تمام راویان احادیث زیارت یا خود، غلوکننده و کذاب و وضّاع الحدیث بودهاند و یا از غالیان و کذابان تبعیت کرده و از آنان روایت نمودهاند و موجب این همه فساد و اتلاف مال و اوقات و از همه بدتر باعث نشر شرک و خرافات گردیدهاند، و گرنه احترام اولیای خدا و عبرت و تأسی از حوادث حیات آن بزرگواران و دیدار مزار آنان که موجب تحریک حس غیرت و فداکاری و عزت و حرمت دین خدا شود، در نزد تمام عقلای عالم پسندیده است و مطلوب، ما در کتاب فلسفهی قیام حسین ÷ به نحو احسن در این باره داد سخن دادهایم[٢٩٤]. و هنوز هم بر همان اعتقادیم وَلَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ..
[٢٧٤]- ر.ک صفحه ٤٨٤ همین کتاب.
[٢٧٥]- ر.ک صفحه ٤٦٠ همین کتاب.
[٢٧٦]- ر.ک صفحه ٤٢٥ همین کتاب، وی با شماره ٨ معرفی شده است.
[٢٧٧]در این حدیث جعلی زیارت قبر امام ÷ را «مناسک» خوانده درحالی که لفظ «مناسک» اختصاص به اعمال «حج» دارد و یا عباراتی که خدا و رسول امر کرده باشند. (برقعی)
[٢٧٨]- حسن در صفحه ٤٢٣ با شماره ٦ معرفی شده است.
[٢٧٩]- اینان هرگز خود نیندیشیدهاند که فرق عرش خدا از نظر احاطه با زمین چیست؟ ﴿أَلَآ إِنَّهُۥ بِكُلِّ شَيۡءٖ مُّحِيطُۢ ٥٤﴾ [فصلت: ٥٤] «آگاه باشید که خداوند بر همه چیز احاطه دارد» و آیا تشبیه و مقایسه امام حسین با خدا و شط فرات با عرش إلهی جز مقایسه غلو است؟! (برقعی)
[٢٨٠]- ر.ک ص ٤٦١ همین کتاب.
[٢٨١]- ر.ک ص ٤٧٢ همین کتاب.
[٢٨٢]- ر.ک ص ٤٤٦ همین کتاب.
[٢٨٣]- چنانکه گفتیم شرح حال او در صفحه ٤٤٦ همین کتاب مرقوم است.
[٢٨٤]- وی در صفحه ٤٣٠ و ٤٩٥ همین کتاب معرفی شده است.
[٢٨٥]- وی با شماره ٢١ معرفی شده است.
[٢٨٦]- جناب مولف «ابن سنان» را در بخش «شفاعت» کتابش معرفی فرموده، اینجانب کلام ایشان را درباره وی در کتاب «خرافات وفور در زیارات قبور» عینا نقل کردهام. (برقعی). إن شاءالله کتاب خرافات وفور بعد از این کتاب چاپ میشود. (ناشر)
[٢٨٧]- خطابیه فرقهای را گویند که عقیده داشتند «أبو الخطاب» پیامبری است که حضرت صادق به سوی خلق مبعوث نموده است!!.
[٢٨٨]- ر.ک صفحه ٤٣٨ همین کتاب.
[٢٨٩]- درباره یونس ر.ک صفحه ٤٨٥ کتاب حاضر.
[٢٩٠]- ر.ک صفحه ٤٥٧ همین کتاب.
[٢٩١]- چه آنان که احوالشان ذکر شد و چه سایرین که نام و حالشان در اینجا نیامده است.
[٢٩٢]- مولف محترم به عنوان نمونه، نام ٤٤ تن از روات (راویان) احادیث زیارت را ذکر فرموده (ص٤١٩) ما نیز در تأئید کلام ایشان که راویان زیارت جملگی غلوکننده و کاذب و جعال و یا در یک کلام ناموثقاند، ١١٧ راوی دیگر را در خاتمه همین کتاب به نقل از کتب رجال معرفی نموده و در آنجا اولین راوی را با شماره ٤٥ آوردهایم. (برقعی) ر.ک صفحه ٥١٢ کتاب حاضر.
[٢٩٣]- در این مورد مراجعه شود به: "باب الْأَخْذِ بِالسُّنَّةِ وَشَوَاهِدِ الْكِتَابِ" از کتاب «اصول کافی»؛ چنانکه امام صادق می¬گوید: رسول خدا ص فرمودند: «إِنَّ عَلَى كُلِّ حَقٍّ حَقِيقَةً وَ عَلَى كُلِّ صَوَابٍ نُوراً فَمَا وَافَقَ كِتَابَ الله فَخُذُوهُ وَمَا خَالَفَ كِتَابَ الله فَدَعُوهُ»: «هر حقی حقیقتی دارد و هر امر درستی نوری با خود دارد؛ پس آنچه را با کتاب الله موافق است بگیرید و آنچه را که با کتاب الله مخالف است رها کنید.» و از ابن ابی یعفور روایت است که می¬گوید: از ابوعبدالله در مورد اختلاف دو حدیث که آن¬را کسی روایت کرده که به او اطمینان داریم و کسانی روایت کرده¬اند که به آنها اطمینان نداریم سوال کردم؛ فرمود: «چون حدیثی بر شما روایت شد و برای آن شاهدی از کتاب الله یا قول رسول خدا یافتید، آن¬را دریافت نموده (و بدان عمل کنید) وگرنه کسی که آن¬را برای شما روایت نموده بدان سزاوارتر است. (این روایت به درد خود راوی می¬خورد.)» (کنایه از نادرستی روایت) یا اینکه معنای این بخش از روایت چنین است که: باید به امامی مراجعه شود که این روایت از او نقل شده است و نسبت به صدور و یا عدم صدور آن جویا شد. (دكتر سعد رستم)
[٢٩٤]- خطابهای در بیش از سی سال پیش در شب ١٩ ماه صفر ١٣٦٩ هجری قمری در صحن حسینی؛ در کربلا در حضور چندین هزار زائر ومجاور القاء نمودم، و اینک با اندک تغییر و مختصر تفسیر به نظر خوانندگان محترم میرسد و یادآوری میشود که ما همچنان بدین نظر معتقد و پایبندیم و آن را پیشنهاد میکنیم!. در این کتاب یادآوری این نکته را بسی لازم میدانم که شاید کسانی، پیش خود تصور کنند یا تلقین شوند که اینگونه نظرات، که از افکار و تبلیغات وهابیت و غیر آن که مخالف شیعهاند، میباشد! برای رد این شبهه میگوییم: اولاً: آنچه ما در این رساله آوردهایم همه از منابع شیعه و مأخوذ از کتاب خدا و سنت رسولالله ص و تواریخ معتبر و متبع از سیره مسلمین صدر اول است که آلوده به بدعتها و خرافات أمم دیگر نبودند. ثانیاً: اگر وهابیت یا هر فرقهی دیگر سخن حقی بگویند و اگر قولی موافق کتاب وسنت آورند آیا نباید قبول کرد؟!. درحالی که مسلمانان به حکم قرآن که: ﴿فَبَشِّرۡ عِبَادِ ١٧ ٱلَّذِينَ يَسۡتَمِعُونَ ٱلۡقَوۡلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحۡسَنَهُۥٓ﴾ [الزمر: ١٧-١٨] «بشارت باد بر بندگانی که سخنان را میشنوند و بهترینش را پیروی میکنند» مأمورند به سخن حق گوش دهند و آن را تبعیت نمایند و ما در این طریقیم، إن شاءالله تعالی.