راه نجات از شر غلاة - بحث غلاة

فهرست کتاب

دانستن علم غیب برای بشر مفید نیست

دانستن علم غیب برای بشر مفید نیست

اینک ببینیم فائدۀ دانستنِ علم غیب برای افراد بشر از امام و پیغمبر چیست؟

نگارنده سال‌ها قبل (سال ١٣٣٩ ﻫ.ش) کتابی به نام «ارمغان آسمان» تألیف و منتشر کرد و شرحی کافی و مقنع در موضوع علم غیب امام و پیغمبر و عدم فائدۀ آن برای بشر و سایر عقاید باطله، آورده که در این‌جا از کتاب مذکور موضوع بی‌فائده بودنِ علم غیب و سخافت این عقیدۀ باطله را با اندکی تصرّف می‌آوریم:

أوّلاً: باید دانست که این یک آروزی عامیانه و هوس کودکانه است که کسی بخواهد به ماورای عالمِ مشهود خود مطّلع شود که در بواطن جهان چه می‌گذرد و مخلوقات زمین و آسمان تماماً در چه حالی هستند در حالی که مشاهدۀ اندکی از حقیقت اوضاع جهان، نیرومندترین مغزها را می‌ترکاند و در آنی انسان را هر چقدر هم فرزانه و خردمند باشد دیوانه بلکه هلاک می‌کند.

دانستن علم غیب حتّى اندکی از آن تا چه رسد به ﴿لَا يَعۡزُبُ عَنۡهُ مِثۡقَالُ ذَرَّةٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِ[٥٥]؟! برای هر بشری حتّى امام و پیغمبر هم مُضِرّ است. زیرا در همین کرۀ زمین صرف نظر از کرات دیگر، وقایع و حوادثی جریان دارد از زلزله‌ها و طوفان‌ها و مرگ و میرها و قتل و غارت‌ها و فسق‌ها و فجورها و جزر و مدّها و دروغ و خیانت‌ها و ظالم و مظلوم‌ها و... که هیچ بشر نیرومند حتّى دقیقه‌ای و آنی نمی‌تواند آن را تحمّل نماید.

دیگر آن‌که خاصیت «امامت» که پیشوای و مقتدای مردم در امور دینی است از آن‌ها سلب می‌شود زیرا «أُسوه» و «إمام» به معنای پیشوا و کسی است که در اعمال و افعال باید به او اقتداء نمود و أساساً بعثت پیامبرانی از جنس بشر برای آن بود که مردم به هرچه امر می‌نمایند، خود بهترین عامل آن باشند و از هرچه نهی می‌کنند، خود بیش از سایرین از آن اجتناب نمایند. چنان‌که فرموده: ﴿لَّقَدۡ كَانَ لَكُمۡ فِي رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ [الأحزاب: ٢١] «هر آینه شما را در (قول و فعل) فرستادۀ خدا نمونه و سرمشق نیکویی است». و فرموده: ﴿قَدۡ كَانَتۡ لَكُمۡ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ فِيٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ [الممتحنة: ٤]. «به راستی که برای شما را (راه و روش) ابراهیم و کسانی که با او بودند نمونه و سرمشق نیکویی است». و فرموده: ﴿فَٱسۡتَقِمۡ كَمَآ أُمِرۡتَ وَمَن تَابَ مَعَكَ [هود: ١١٢]. «(ای پیامبر) چنان‌که فرمان یافته‌ای پایدار و مقاوم باش و (باید) کسانی که با تو به سوی خدا روی آوره‌اند (پایدار باشند)».

و چنان‌که اشاره کردیم اگر بنا باشد پیغمبر یا امامی که امر به دادن مال و انفاق در راه خدا می‌کند – و پُر واضح است که دادن چیزی یعنی از دست دادن آن – و خود پیغمبر هم مثلاً مالی در راه خدا انفاق کند یا أمیر المؤمنین نانش را با شکم روزه به سائل و محتاج دهد ولی در عوض در همین دنیا به طعام بهشتی مرزوق گردد و در چهل خانه مهمان شود و لابُدّ غذایی در آن خانه‌ها میل نماید، چنین عملی شایان تبعیت و چنین انفاقی فضیلت نیست زیرا کسی در یک شب در چهل خانه یا بیشتر طعام خورده اگر نان جوی در راه خدا داده، هنری نکرده که مسلمانان از آن تبعیت کنند! و اگر علی  ÷ چنین بوده که چون دست به شمشیر می‌برده ملائکه هراسان می‌شدند که مبادا گاو زمین (گاوی که زمین روی شاخهایش قرار دارد!) کشته شود و خدا برای جلوگیری از چنین پیشامدی حاملین عرش را به زمین می‌فرستاد تا به منظور کاستن از نیروی علی بازوی او را بگیرند و پَرهای خود را زیر شمشیرش فرش کنند تا مبادا گاو زمین از بین برود و زمین و اهل زمین نابود شوند و بازهم از بختِ بد(!!) پَرِ جبرئیل از ضربت شمشیر علی شکسته و مجروح شد به طوری که نالان و بال‌کشان خدمت خاتم پیغمبران آمد و از ضرب شصت علی و ویرانی شهرهای لوط داستان‌ها گفت!!.

با چنین قدرتی، اقدام به جهاد و جانبازی فضیلتی نیست و مانند آن است که رستم دستان به جنگ با مورچه‌ای ناتوان اقدام کند و فی المثل بخواهند با بمب اتمی خانه‌ی موری را ویران نمایند!.

این کارها را هنر و فضیلت و شجاعت و فداکاری نمی‌گویند تا مردم به رفتار و کردار مباشران آن تأسّى نمایند، علی  ÷ در صورتی می‌تواند امام و مقتدای مسلمانان باشد که به منظور عمل به فی المَثَل آیۀ: ﴿وَيُطۡعِمُونَ ٱلطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِۦ مِسۡكِينٗا وَيَتِيمٗا وَأَسِيرًا ٨[٥٦] [الإنسان: ٨] با شکم گرسنه و اشتهای زیاد در راه خدا انفاق نماید.

وقتی می‌توان به مردم گفت که از جهاد و مبارزۀ علی  ÷ با دشمنان تبعیت نمایند که با احتمال تلف شدن و مرگ، علی بدان کار قیام نماید و اگر به جنگ مبادرت فرمود لا أقلّ مجروح شود چنان‌که در غزوۀ «أُحُد» بیش از شانزده زخم کاری به بدن مبارکش رسید، در این صورت می‌توان به مردم گفت شما هم به علی  ÷ تأسّى نمایید زیرا او یک مسلمان و مؤمن به خدا و رسول است و چنین عمل می‌کند شما هم که ادّعای مسلمانی و ایمان به خدا و رسول دارید، از آن بزرگواران تبعیت نمایید.

احمقان و خرافه‌فروشان هنوز ندانسته‌اند که فضائل شریفۀ انسانی و فضائل حمیدۀ آدمی چگونه است! این‌ها تصوّر می‌کنند همین‌که کسی علم غیب داشت و دانست که در هر گوشۀ جهان چه اعمال و حرکاتی انجام می‌شود و یا بدون وسیله به آسمان‌ها پرواز کرد یا همین‌که شمشیر برداشت، همه از جنّ و انس از ترس پا به فرار گذاشتند یا با ضربتی که فرود آورد چندین هزار نفر را نابود کرد یا در هر شب در چندین خانه طعام خورد یا با چندین زن مقاربت کرد! این قبیل خیالات کودکانه را فضیلت می‌شمارند و آن را معجزه می‌دانند، غافل از این‌که فضیلت آدمی در علم و شناخت خدا و آشنا گشتن با نظام طبیعت و تسلیم اراده و مشیت إلهی شدن و بر نفس سرکش مسلّط بودن و إغماض از إهانات و از ستم‌هایی که از جاهلان صادر می‌شود و هدایت گمراهان و دستگیری از بینوایان است. این‌ها صفاتی است که انبیاء و ائمّه علیهم السلام داشته و همین فضائل است که ایشان را بر دیگران فضیلت داده و آنان را امام و مقتدای عالمیان کرده است. مردم مأموراند که به قدر توانایی و استطاعت بدین فضائل آراسته شوند تا در بازار تجارت دنیا سود کرده و سعادت دارَین و فوز نَشْأَتَین را کسب نمایند و گرنه انجام آن اعمال که بیشتر زائیدۀ اوهام و خیالات است برای انسان فضیلتی نیست. زیرا چه حظّی دارد که شخصی بداند در فلان گوشۀ دنیا فلان فقیر چگونه جان می‌دهد و فلان غنی عیاش چگونه دارد دل از شهوات می‌ستاند یا فلان دزد قفل خانۀ فلان تیره بخت را برید یا در فلان بیشه شیر چگونه گردن آهویی را درید و یا چه فضیلتی است که فردی بتواند به دریا فرو رود و به ابرها برآید و با یک ضربت شمشیر شمار فراوانی زن را بیوه و طفل را یتیم نماید!!.

هر فرد بشر اگر آرزومند دانستن غیبی باشد فقط آن غیبی است که مربوط به سرنوشت خود آن فرد است که می‌خواهد بداند فردای او چه خواهد بود. و دانستن چنین غیبی هم به صلاح بشر نیست، و او را از کار و زندگی باز می‌دارد! زیرا اگر دانست که فردای او به نفع اوست، مغرور و تنبل می‌شود و اگر به ضرر او باشد، محزون و کسل می‌گردد پس هر صورت به صلاحِ او نیست.

و اگر علم غیب، دانستن احوال گذشته و آیندۀ دیگران باشد و لو یک فرد یا چند نفر هیچ فایده‌ای به حال انسان ندارد.

در اخبار اسلامی ذیل تفسیر آیۀ شریفۀ ﴿وَكَذَٰلِكَ نُرِيٓ إِبۡرَٰهِيمَ مَلَكُوتَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ [الأنعام: ٧٥] «و بدین‌گونه ملکوت آسمان‌ها و زمین را به ابراهیم نمودیم» آمده است که حضرت ابراهیم همین قدر که اجازه یافت به مشرق و مغرب عالَم نظر کند و به جزئی از وقایعی که در آن رخ می‌دهد اطّلاع یابد، در مشرق عالَم مردی را با زنی بیگانه در حال زنا دید نفرین کرد و زانی هلاک شد! هم‌چنین به غرب عالم نگریست و مُنْکری نظیرِ آن دید، از خدا خواست که آن نیز نابود شود همین‌که کار به حادثۀ سوّمین رسید خدای جهان بر چشم حادثه بین خلیل خود پردۀ ستر کشید! زیرا وی را آن قدرت و توان نبود که آن عجائب ببیند و بیش از آن به حوادث جهان نگران باشد!! این حدیث هر چه باشد، خالی از این حقیقت نیست که انسان را طاقت دید رویدادهای جهان نیست زیرا زمین مسکن انسان است و انسان به جُز قلیلی، مذموم قرآن است:

- ﴿إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَكَفُورٞ مُّبِينٌ ١٥ [الزخرف: ١٥] یعنی: «همانا انسان آشکارا بسیار ناسپاس است».

- ﴿إِنَّهُۥ كَانَ ظَلُومٗا جَهُولٗا ٧٢ [الأحزاب: ٧٢] یعنی: «براستی که انسان بسیار ستمگر و بسیار نادان است».

- ﴿كَلَّآ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَيَطۡغَىٰٓ ٦ أَن رَّءَاهُ ٱسۡتَغۡنَىٰٓ ٧ [العلق: ٦-٧] یعنی: «همانا انسان همین‌که خودرا بی‌نیاز بیند سرکشی و نافرمانی کند».

- ﴿إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَفِي خُسۡرٍ ٢ [العصر: ٢] «همانا انسان هر آینه در زیان است».

- ﴿قُتِلَ ٱلۡإِنسَٰنُ مَآ أَكۡفَرَهُۥ ١٧ [عبس:١٧] «کشته باد انسان که چه ناسپاس است».

حال از موجودی چنین، چه بر می‌آید جُز ناسپاسی و فساد؟ ﴿وَلَوۡ يُؤَاخِذُ ٱللَّهُ ٱلنَّاسَ بِمَا كَسَبُواْ مَا تَرَكَ عَلَىٰ ظَهۡرِهَا مِن دَآبَّةٖ [فاطر: ٤٥] «و اگر خداوند مردم را به جزای آن‌چه کسب کرده‌اند به مؤاخذه و محاسبه می‌گرفت، هیچ جنبنده‌‎ای را بر پشت زمینِ باقی نمی‌نهاد»، ﴿ظَهَرَ ٱلۡفَسَادُ فِي ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِ بِمَا كَسَبَتۡ أَيۡدِي ٱلنَّاسِ [الروم: ٤١] «به سبب آن‌چه مردم کرده‌اند در خشکی و دریا فساد و تباهی پدیدار شده است»، و ده‌ها آیۀ دیگر که خدای خالق البشر از تمرّد و طغیان او خبر می‌دهد با چنین حال اگر در کسوتِ بشری به کسی به قدری بصیرت داده شود که اعمال بشر را از خیر و شرّ ببیند چه خواهد دید؟ جز جنگ‌ها، نزاع‌ها، قتل‌ها، زناها، خیانت‌ها، دغل‌ها، غش‌ها، دزدی‌ها، و...؟

حال انسان دارای عاطفه و وجدان از دیدن این مناظر چه بهره‌ای خواهد داشت؟ جُز این‌که روح و جانش در عذاب است و چشمش در تب و تاب؟ آری، خداوند به رسول خود پاره‌ای از حوادث آینده را خبر داده است و آن حضرت نیز به خواصّ اصحاب و اهل بیت خود آن اخبار را فرموده تا آیتی برای آیندگان و معجزه‌ای برای بینندگانِ آن حوادث باشد که آن جناب مُقَرَّب به خداست از قبیل خبر از گسترش اسلام به نقاط عالَم و تسلّط مسلمین بر کشورهای روم و ایران و هجوم ترکان و اخبار از تباهی مردم در آخر الزّمان. امّا هیچ کدامِ اینها به آن معنى که اینان می‌گویند، علم غیب نیست (یعنی به آن صورت که روح امام بر حوادث آینده احاطه داشته و از آن‌ها خبر دهد) بلکه وحی است آن هم فقط به رسول خدا  ص و هر چه از أمیر المؤمنین و ائمّه از این قبیل روایت شده نقل آن اخبار است به روایت از رسول‌الله ص و چنان‌که حضرت علی  ÷ تصریح فرموده: «تعلُّمٌ من ذي علم» «آموختن از کسی است که دارای علم است» (نهج البلاغه، خطبۀ ١٢٨).

گاهی افراد سطحی می‌گویند امروزه ادارۀ هواشناسی از وضع هوای فردا و جنین‌شناسی از مولود آینده خبر می‌دهند. آیا ائمّه علیهم السلام از اینان هم کم‌تر بوده‌اند؟!.

این قول تصوّری عامیانه است زیرا اگر فرضاً إخبار این افراد راست و درست باشد با وسایل علمی است که سال‌ها تجربه شده است و حصول آن برای صالح و طالح یکسان است و مربوط به اخبار و علوم أنبیا و أولیا نیست که بدون وسائل صورت می‌گیرد و ناشی از قرب آن‌ها به خدا شمرده می‌شود و گرنه چه فرقی بین آنان و دیگران هست؟ پس علم غیب خاصّ خداست و آن‌چه غالیان می‌گویند کفر و ناروا و بدون دلیل و پا در هواست!!.

پس با توّجه به آن‌چه گذشت ادّعاهای خلاف عقل و شرع راجع به عجائب و معجزات و اعمال خارق العاده هوس‌های کودکانه و ناشی از عدم بلوغ فکری و فرهنگی است و به سعادت حقیقی مربوط نیست.

فضیلت «علی بن أبی طالب» که عالی‌ترین فضائل آن بزرگوار شمرده می‌شود آن است که در راه خدا از بذل مال و جان و نابودی نام و نشان دریغ نداشت. فضیلت حضرتش آن است که در «لَيْلَةُ الـمبيت» که یک در هزار، احتمال جان به سلامت بردن نداشت در بستر رسول‌خدا  ص خوابید و این فداکاری بزرگ تا بدان‌جا کشید که مورد مباهات پروردگار جهان به فرشتگان گردید! اگر علی  ÷ چنان‌که خرافیان می‌گویند عالم به غیب بود و می‌دانست آن شب خطری عارضِ وجود عزیزش نمی‌گردد، این عمل برای او فضیلتی نبود من هم که خاک پای آن بزرگوار نیستم اگر معلومم باشد که خطر و ضرری متوّجهم نمی‌شود حاضرم به هر کار ظاهراً خطرناکی اقدام کنم!! فضیلت علی آن بود که پس از رسول خدا با این‌که به لحاظ «علم و سابقیت در ایمان و مجاهدت و توانایی جسمانی و...»[٥٧] از سایرین به خلافت سزاوارتر بود[٥٨]. بنابراین وقتی که دید کسانی با امتیازات کم‌تر، از او جلو افتادند و در عین حال دشمن می‌خواهد از موقعیت سوء استفاده کند و «ابوسفیان» صریحاً به او پیشنهاد می‌نماید که اگر بخواهی مدینه را از سواره و پیاده پر می‌کنم و نمی‌گذارم کار بر ابوبکر استقرار یابد با کمال فطانت و فداکاری فرمود: «يا أَبا سُفْيان طالَ ما عادَيْتَ اللهَ وَرَسُولَهُ» «ای ابوسفیان، تو دیر زمانی است که خدا و رسولش را دشمن می‌داری». و بدین ترتیب نقشۀ بدخواهان را نقش بر آب فرمود و از سوی دیگر نقایص و معایبِ کارِ پیش افتادگان را نیز به آنان فهمانید[٥٩]. و با این وسائل انتقام و ایجاد مزاحمت برای پیش افتادگان برای وی چندان دور از دسترس نبود. و بنابراین چشم بر هم نهاد و دل به بلا و مصیبت داد و از خدمت به نهال نورس اسلام و همکاری با سایرین دریغ نورزید و گوشه گیری نکرد و همۀ ناملایمات را تحمّل فرمود تا دین خدا استوار گردد و احکام اسلام از جریان نیفتد و خَلَل و رخنه‌ای در دیوار اتّحاد مسلمانان راه نیابد. این است آن فضایل بزرگ که عقل انسان خردمند در برابرش مات و مبهوت می‌شود، نه حدیث بساط و نه پرواز بر بالای ابر و فرو رفتن در بئر العلم و جنگ قصر الذهب و بردن عمر به کوه قاف و امثال این خرافات که به کار سرگرمی کودکان می‌آید! امان از جهل و نادانی، امان از دوستی احمقانه!.

ملاحظه می‌کنید که مردم ما در مقام امام به چه گمراهی و ضلالت بعیدی دچار شده‌اند و بر پایۀ همین گمراهی، گمراهی‌های دیگر نشسته است ﴿ظُلُمَٰتُۢ بَعۡضُهَا فَوۡقَ بَعۡضٍ إِذَآ أَخۡرَجَ يَدَهُۥ لَمۡ يَكَدۡ يَرَىٰهَاۗ وَمَن لَّمۡ يَجۡعَلِ ٱللَّهُ لَهُۥ نُورٗا فَمَا لَهُۥ مِن نُّورٍ [النور: ٤٠] «تاریکی‌هایی است برخی بالای برخی دیگر؛ [مبتلای این امواج و تاریکی‌ها] هرگاه دستش را بیرون آورد، بعید است آن را ببیند. و کسی که خدا نوری برای او قرار نداده است، برای او هیچ نوری نیست».

کار بدان‌جا کشیده که با این تصوّرات جاهلانه و کودکانه می‌پندارند ذکر این قبیل فضایل و نشر این‌گونه مناقب باعث رضایت و موجب جلب رحمت آن‌ها می‌شود و ثناخوانی و مدّاحی و نسبتِ این قبیل موهومات به آن بزرگواران با این خیال که اختیار تمام ملکوت إلهى در دست ایشان است این متملّقین و ثناخوانان را هم‌چون پادشاهان خودخواه و مقتدران صاحب جاه، صله و إنعام می‌دهند، هرچند عاصی و بزه‌کار و ستم‌گر و بدکردار باشند، آنان را از عقبات برزخ و عرصات قیامت می‌رهانند و باب شفاعتی به چنان وسعتی ساخته‌اند که دیگر به تهدیدات خدا و انذارات پیغمبرش کمترین اثری نمانده است و چون گاهی جسته و گریخته به قرآن مراجعه می‌نمایند و آیات عذاب و وعید عِقاب گوششان را آزار می‌دهد و ناچاراند بدان اقرار نمایند لذا به اغوای شیطان برای گریز از آن عذاب‌ها را چاره‌ای که خیلی هم آسان است ساخته‌اند که همین غرور و گزاف در باب شفاعت است و چون می‌بینند که حصول جان و مال و عمل صالح می‌خرد و بس ﴿إِنَّ ٱللَّهَ ٱشۡتَرَىٰ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَنفُسَهُمۡ وَأَمۡوَٰلَهُم بِأَنَّ لَهُمُ ٱلۡجَنَّةَ [التوبة: ١١١] «همانا خداوند از مؤمنان جان‌ها و مال‌هایشان را خرید در برابر این‌که بهشت برای ایشان باشد».و چون دل بریدن از جان و حتّى مال به آن کیفیت که خدا خواسته خیلی سخت است و به خیال اینان به دست آوردن دل فلان امام یا امام‌زاده آسان است زیرا با نفس خود قیاس می‌کنند که به یک تملّق بی‌جا و یا بخشش ناروا دلباخته می‌شوند، لذا تصوّر کرده‌اند که امام و امامزاده که به عقیدۀ اینان در مُلک خدا صاحب نفوذ هستند نیز این چنین‌اند، از این رو آن موقوفات بیهوده و نذورات عجیب و روضه خوانی‌ها و سینه‌زنی‌ها و عزاداری‌های نامشروع را برپا می‌کنند و دین خدا و خود را در واقع به استهزاء می‌گیرند. علّتِ این خطاها آن است که این گمراهانِ جاهل معنای امام را نفهمیده‌اند و با این همه کتاب‌ها و رساله‌ها و گفته‌ها هنوز مسألۀ «امامت» و امام روشن نگشته بلکه بر جهل و گمراهیشان افزوده شده است.

[٥٥]- «[همان‌] داناى نهان‌[ها] كه هموزن ذره‌اى، نه در آسمان‌ها و نه در زمين، از وى پوشيده نيست».

[٥٦]- «و طعام (خود) را عَلی رَغْمِ دوست داشتن و میلی که به آن دارند، به بینوا می‌خورانند».

[٥٧]- اشاره است به آیات ٩ سورۀ زُمَر و ١٠ سورۀ واقعه و ٩٠ سورۀ نساء و ٢٤٧ سورۀ بقره. (برقعی).

[٥٨]- اما بنابر دلایل قاطع (که اینجا مجال ذکر آن نیست) و اجماع صحابۀ پیامبر اکرم  ص؛ ابوبکر صدیقت از هر نگاه سزاوارتر از همگی برای خلافت بعد از رسول اکرم  ص بودند. همین بود که با اجماع صحابه، خلیفه مسلمین شد. اگر ابوبکر صدیق ت شایسته و سزاوار خلافت نبود، هرگز صحابه کرام با ایشان بیعت نمی‌کردند. و ما اعتقاد داریم بدون هیچ شک و شبهه‌ایی، اصحاب رسول اکرم  ص نسبت به همه، داناتر به افراد شایسته به خلافت، و مخلص‌تر به دین اسلام بودند. [مُصحح]

[٥٩]- ر.ک. شاهراه اتّحاد، حاشیۀ صفحۀ ٩٢ تا ٩٤. (برقعی)