پیغمبر جُز وحی نمیداند!
اینک آیاتی که صریحاً دلالت دارد که پیغمبر خدا چیزی از غیب نمیدانست جُز آنچه گاهگاه به وی وحی میشد، و آنچه به او وحی میشد آن را قولاً و عملاً به جا میآورد و آنچه مأمور به ابلاغ آن بود عموم حاضرین آن را دیده یا میشنیدند و چیزی از کس پوشیده و پنهان نبود:
خدای متعال میفرماید: ﴿قُلۡ مَا كُنتُ بِدۡعٗا مِّنَ ٱلرُّسُلِ وَمَآ أَدۡرِي مَا يُفۡعَلُ بِي وَلَا بِكُمۡۖ إِنۡ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰٓ إِلَيَّ وَمَآ أَنَا۠ إِلَّا نَذِيرٞ مُّبِينٞ ٩﴾ [الأحقاف: ٩] «(ای محمّد) بگو من پیغمبری نو در آمد [متفاوت از سایر پیامبران] نیستم و نمیدانم با من و با شما چه عملی انجام خواهد شد؟ من چیزی جُز آنچه به من وحی میشود پیروی نمیکنم و من جُز ترسانندهای آشکارا نیستم».
و نیز میفرماید: ﴿قُلۡ إِنَّمَا يُوحَىٰٓ إِلَيَّ أَنَّمَآ إِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ فَهَلۡ أَنتُم مُّسۡلِمُونَ ١٠٨ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَقُلۡ ءَاذَنتُكُمۡ عَلَىٰ سَوَآءٖۖ وَإِنۡ أَدۡرِيٓ أَقَرِيبٌ أَم بَعِيدٞ مَّا تُوعَدُونَ ١٠٩ إِنَّهُۥ يَعۡلَمُ ٱلۡجَهۡرَ مِنَ ٱلۡقَوۡلِ وَيَعۡلَمُ مَا تَكۡتُمُونَ ١١٠ وَإِنۡ أَدۡرِي لَعَلَّهُۥ فِتۡنَةٞ لَّكُمۡ وَمَتَٰعٌ إِلَىٰ حِينٖ ١١١﴾ [الأنبياء: ١٠٨-١١١] «(ای محمّد) بگو جز این نیست که به وحی میشود که خدای شما یگانه است پس آیا شما مسلمان هستید؟ پس اگر روی گردانیدند آنگاه بگو من به تمام شما یکسان اعلام کرده، آگاهتان نمودم. هرچند که نمیدانم آنچه وعده داده شدهاید، زود یا دیر انجام خواهد شد؟ تنها خداست که گفتار آشکار شما را و آنچه را که کتمان میکنید، میداند. و من نمیدانم بسا باشد که این آزمایش و یا بهرهای باشد تا مدّتی».
عالم بزرگوار شیخ طوسی این آیات را چنین تفسیر میکند: «اگر از آنچه تو ایشان را از توحید خالص دعوت میکنی اعراض کنند به ایشان بگو: من به شما انذار و اعلام کردم که در علم به آن همگان یکسان باشند و چنان نیست که مطلبی را به کسی اظهار کنم و آن را از دیگری کتمان نمایم. و این خود دلیل بزرگی است بر بطلان قول اصحاب زبُر و بینات و آنانی که میگویند قرآن دارای بطونی است که گروه مخصوص در علم به آن اختصاص دارند، و اینکه فرموده: ﴿عَلَىٰ سَوَآءٖ﴾ یعنی علم تو و علم ایشان در اینباره مساوی است؛ و اینکه میفرماید: ﴿وَإِنۡ أَدۡرِيٓ أَقَرِيبٌ أَم بَعِيدٞ مَّا تُوعَدُونَ١٠٩﴾ معنایش این است که من نمیدانم آنچه را که خدا از عقاب به شما وعده داده است آیا آمدنش نزدیک است یا دور؟ و اینکه میفرماید: ﴿وَإِنۡ أَدۡرِي لَعَلَّهُۥ فِتۡنَةٞ لَّكُمۡ وَمَتَٰعٌ إِلَىٰ حِينٖ ١١١﴾ یعنی من نمیدانم شاید تأخیر در عذاب شما موجب شدّت در عبادت شما شود آنچه در شما از خیر وشرّ پنهان است آشکار گردد پس پاداش بر حسب عمل خالص داده شود[٦].
در اینجا شیخ (ره) بر نکتۀ مهمّی از بطلان دعاوی غالیان اشاره فرموده که در قرآن آنچه هست، دانستن آن برای تمام عالمیان یکسان است و آن چنان نیست که فهم آن خاصّ گروهی مخصوص باشد، و از این راه بتوان برای شکار کردن عوام استفاده نمود!!.
شما اگر باگفتار غالیان آشنا باشید میبینید که اینان مدّعیاند که قرآن دارای بطونی است تا هفتاد بطن! و علم آن مخصوص به امامان است و هیچ کس از جهانیان را در آن بهرهای نیست!!.
یعنی در واقع ما هرچه دلمان خواست از قول امامان میبافیم و در مقابل اشکال و نپذیرفتن مؤمنین میگوییم این یکی از آن هفتاد بطن است که امام گفته است! و شما نمیتوانید خودتان بفهمید پس ناچارید قبول کنید.
چنانکه همین آیت الله العظمی در صفحۀ ٣١١ کتاب خود آورده است که ابنعبّاس گفت: فرزند أبی طالب از ابتدای شب برایم تفسیر باء بِسْمِ الله میگفت که ناگاه صدای مؤذّن صبح را شنیدم. امام فرمود: «يا ابن عباس! لو شئت لأوقرت سبعين بعيراً من تفسير فاتحة الكتاب» ای ابن عبّاس، اگر میخواستم هفتاد شتر را از تفسیر فاتحه الکتاب بار میکردم!!.
معلوم نیست این مطالب چه بوده که نه خود أمیر المؤمنین ÷ چیزی از آن به غیر ابن عبّاس فرموده است و نه ابن عبّاس چیزی به جای مانده است؟ مثل اینکه ابنعبّاس خوابی دیده و همه را فراموش کرده است!! (یا اصلاً چنین چیزی نبوده است و غالیان آن را بافتهاند!).
آیت الله العظمی در این باره عربدههای مستانه میکشد و میگوید: آیا برای چه کسی میسّر است که تنها یک کتاب حجیم و نسبتاً ضخیم در تفسیر فاتحة الکتاب بنویسد یا لا أقلّ دو ساعت بتواند دربارۀ بسم الله سخنِ صحیح و مناسب بگوید؟؟ (ولابد هر کس چنین کند به عقیدۀ ایشان مُدَبر کون و مکان و متصرّف در عالم امکان است!!). آنگاه از قول امام چیزهایی میگوید که متأسفانه دلیلی همراه آن نیست.
جناب آیت الله، میپندارد که هر ادّعایی از طرف غالیان، حقیقتی ثابت است! تمام این عربدهها و رجز خوانیها در صورتی صحیح میبود که لا أقلّ نمونۀ کوچکی از آن همه تفسیرها که ابن عباس گفته است (اگر گفته باشد!؟) در دسترس بود و شما آن را ارائه میکردید و گرنه چیزی که فقط ادّعایش مانده و از خود مُدعی خبری نیست، هیچ عاقلی آن را باور نمیکند!.
این ادّعاها سر تا پا دروغ است که غالیان و دشمنان دین به أمیر المؤمنین و أئمۀ طاهرین علیهم السلام بستهاند، چنانکه شیخ طوسی هم فرموده قول کسانی که میگویند قرآن دارای بواطنی است که گروهی بدان اختصاص دارند، باطل است.
از جمله تفاسیری که دوستانِ نادان یا دشمنانِ ائمّه و قرآن، به امامان نسبت دادهاند، تفسیری است که آن را به امام مظلوم حضرت حسن عسکری ÷ نسبت دادهاند که ای کاش هرگز چنین تفسیری در میان شیعیان بلکه مسلمانان نبود!.
ما بیاعتباری این تفسیر پر از کذب، و جعل بودن آن را در کتاب «ارمغان آسمان» (از صفحۀ ١٨٨ تا صفحۀ ١٩٠) که دوازده سال قبل چاپ و منتشر شد، آشکار کردیم[٧]. و خوشبختانه بعداً کتاب پرارزش و بی مانند «الأخبار الدّخيلة» تألیف علاّمۀ محقّق جناب آقای حاج شیخ «محمّد تقی شوشتری» -أدام الله ظله الوارف- دو سال قبل چاپ و منتشر گردید و صحّت نظر ما را به بهترین صورت واضح و آشکار نمود.
در این تفسیر که مخلوطی از حقّ و باطل است و پارهای از علمای شیعه را نیز به اشتباه انداخته و نسبت آن را به امام مظلوم عسکری ÷ صحیح پنداشتهاند، مطالبی هست که هر کس أدنی شعوری داشته باشد از آن بیزار است!.
علاّمۀ شوشتری[٨] ـ دام بقاءه ـ در کتاب «الأخبار الدخیلة» (از صفحۀ ١٥٢ تا صفحۀ ٢٢٨) به انتقاد از این تفسیر و جعل و کذب مندرجات آن پرداخته، سرانجام مینویسد: «اگر این اخباری که در این تفسیر است صحیح باشد پس اصل اسلام صحیح نیست! زیرا متضمّن جمع بین ضدّین و آن محال است![٩].
با مطالعۀ کتاب گرانقدر آقای شوشتری معلوم میشود که دشمنان دین و دوستان نادان بدتر از دشمن، از همان صدر أوّل یعنی در زمانی که خود أئمّۀ بزرگوار حیات داشتند چقدر کذب و افتراء بر آن عزیزان بستهاند و چگونه آن مظلومان گهربیان را نه با سیف وسنان بلکه یا قلم و زبان به قتل فجیع در آوردهاند! تا حدّی که آن بزرگواران را ـ العیاذ بالله ـ به صورت دشمنان حقیقت و خودپرستانِ خدا نشناس معرّفی کردهاند! تا چه رسد به این زمان!!.
بدتر از آنها کسانیاند که همان دروغها و افتراها و غلوها را در میان مردم تبلیغ کرده رواج میدهند، و صورت نورانی دین را آن چنان مشوّه و مکروه جلوه میدهند که هیچ عاقلی راغب و مایل نیست که نظری به آن اندازد تا چه رسد که آن را وسیلۀ سعادت آخرت خویش سازد.
چنانکه متأسّفانه میبینیم در دنیای علم و دانش یک مشت مدّعیان علم و دیانت از تفالۀ بافته های فلاسفۀ یونان وریزه خوار کشکول گدایان و قلندران هند و ایران! همان چرندها را با قالبهای دیگر به مردم عرضه میکنند و اگر روزی بنده خدایی[١٠] برای ردّ این أوهام کتابی به نام «درسی از ولایت» یا بی اعتباری و جعل دعای ندبه و أمثال آن منتشر نماید، در آن روز است که قیامت این دلسوختگان دین، قائم میشود و با تمام نیرو و قدرت به تکاپو درافتاده و معابد و منابر را پر از فحش و دشنام، و عوام الناس را به غوغا و ازدحام علیه آن برمی انگیزند!!!.
باری، سخن در این بود که به تصریح آیات قرآن، نه پیغمبر و نه هیچ کس از علم غیب خبر ندارد مگر آنچه را که به وسیلۀ وحی بر پیغمبر ابلاغ شود. قرآن کریم در این موضوع میفرماید: ﴿وَمِمَّنۡ حَوۡلَكُم مِّنَ ٱلۡأَعۡرَابِ مُنَٰفِقُونَۖ وَمِنۡ أَهۡلِ ٱلۡمَدِينَةِ مَرَدُواْ عَلَى ٱلنِّفَاقِ لَا تَعۡلَمُهُمۡۖ نَحۡنُ نَعۡلَمُهُمۡۚ سَنُعَذِّبُهُم مَّرَّتَيۡنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَىٰ عَذَابٍ عَظِيمٖ ١٠١﴾ [التوبة: ١٠١] «کسانی از اعراب بادیه نشین که در پیرامون شمایند منافقاند و نیز کسانی از أهل مدینه بر طبق نفاقاند (ای محمّد) تو آنها را نمیدانی (نمیشناسی) ولی ما ایشان را میدانیم و میشناسیم».
شیخ طوسی (ره) در تفسیر این آیه نوشته است: ﴿لَا تَعۡلَمُهُمۡ﴾ ای لا تعرفهم یا محمد ﴿نَحۡنُ نَعۡلَمُهُمۡۚ﴾ أی نحن نعرفهم». نمیدانی ایشان را یعنی ای محمّد تو آنها را نمیشناسی، ما میدانیم ایشان را یعنی ما آنان را میشناسیم[١١].
پس به تصریح قرآن، پیغمبر خدا حتی منافقان پیرامون خود را نمیشناخته و نمیدانسته است تا چه رسد به علم غیب ﴿لَا يَعۡزُبُ عَنۡهُ مِثۡقَالُ ذَرَّةٖ﴾ و احاطه به عالم امکان!!.
خداوند سبحان به پیغمبر آخر الزّمان میفرماید: ﴿وَلَا تَقۡفُ مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٌ﴾ [الإسراء: ٣٦]». «(ای پیغمبر) چیزی را که بدان علم نداری پیروی مکن». شیخ طوسی فرموده است: «ثم نهى نبيه ص أن يقفو ما ليس له به علم» آنگاه خداوند پیامبرش را از پیروی چیزی که بدان علم ندارد، نهی فرموده است[١٢].
پروردگار از زبان پیغمبر بزرگوار میفرماید: ﴿مَا كَانَ لِيَ مِنۡ عِلۡمِۢ بِٱلۡمَلَإِ ٱلۡأَعۡلَىٰٓ إِذۡ يَخۡتَصِمُونَ ٦٩﴾ [ص: ٦٩] «مرا به ملأ أعلی (جایگاه فرشتگان) علمی نیست آنگاه که مخاصمه میکردند». شیخ طوسی میفرماید: «آنگاه خدا پیغمبر خود را أمر فرمود که بگوید من هیچگونه علمی به ملأ أعلی ندارم آنگاه که مخاصمه میکردند. مقصود از ملأ أعلی فرشتگاناند که دربارۀ آدم هنگامی که به ایشان گفته شد که من در روی زمین خلیفه قرار میدهم، محاجّه و مخاصمه میکردند»[١٣].
میبینید که در تمام این آیات شریفه خداوند عالم به پیغمبر اکرم ص میفرماید که به مردم اعلام کند که نه تنها پیغمبر علم غیب نمیداند بلکه حتی منافقان اعراب و اهل مدینه را هم نمیشناسد و علم به احوال آنها ندارد، و نمیداند خدا با او و دیگران چه خواهد کرد؟ و نمیداند که آنچه از طرف خدا به مردم وعده میدهد به زودی انجام میگیرد یا دیر؟ همچنین نمیداند این تأخیر موجب آزمایش است یا غیر آن؟
حال با این همه تأکید که خدای متعال در این آیات میفرماید که پیغمبر علم غیب نمیداند، باید دید او راست میگوید یا این آیاتِ عظمای إلهی که میگویند خیر، ائمّه و أولیاء همان علم را دارند که ﴿لَا يَعۡزُبُ عَنۡهُ مِثۡقَالُ ذَرَّةٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾؟؟!
آیا ـ العیاذ بالله ـ خدا دروغ میگوید که پیغمبر چیزی جُز وحی نمیداند و خود پیغمبر هم آن را به مردم ابلاغ فرموده است؛ یا اینان؟!!.
اینان در مقابل این همه آیات محکمات که علم غیب را از غیر خدا نفی میکند و به پیغمبر خود مکرّراً مأموریت میدهد که به مردم اعلام کند که او را از علم غیب بهرهای نیست غیر از مفاد وحی، و امتیاز دیگری از این حیث با سایر بشر ندارد، به گوشهای از یک آیۀ شریفۀ قرآن چسپیدهاند و درست مصداق ﴿عَٰلِمُ ٱلۡغَيۡبِ فَلَا يُظۡهِرُ عَلَىٰ غَيۡبِهِۦٓ أَحَدًا ٢٦ إِلَّا مَنِ ٱرۡتَضَىٰ مِن رَّسُولٖ فَإِنَّهُۥ يَسۡلُكُ مِنۢ بَيۡنِ يَدَيۡهِ وَمِنۡ خَلۡفِهِۦ رَصَدٗا ٢٧ لِّيَعۡلَمَ أَن قَدۡ أَبۡلَغُواْ رِسَٰلَٰتِ رَبِّهِمۡ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيۡهِمۡ وَأَحۡصَىٰ كُلَّ شَيۡءٍ عَدَدَۢا٢٨﴾ [الجن: ٢٦، ٢٨]. «خدا دانای غیب است و از غیب خود هیچ کس را آگاه نمیکند مگر کسی را از جنس رسولان که او را بپسندد آنگاه او را از جلو و عقب مراقبت میکند تا معلوم باشد که آن رسولان، رسالات پروردگار خود را ابلاغ نمودهاند و خدا بدانچه نزد ایشان است احاطه داشته و شمارۀ هر چیزی را احصا کرده است».
میبینید که در این آیات فقط اعلام این معنی است که خداوند گاهی از غیب خود به رسولی از جنس فرشته یا بشر که مورد پسند اوست آشکار میکند و آنگاه از وی مراقبت مینماید تا زمانی که ایشان آن غیب را که وحی إلهی است به مردم ابلاغ نمایند.
در این آیه چند نکته باید مورد توجّه قرار گیرد:
١- دانای غیب فقط خداست و آن را بر هیچ کس اظهار نخواهد کرد.
٢- گاهی از غیب بر رسولی که او را پسندیده باشد، ابراز میدارد.
٣- پس از ابراز غیب بر رسول، از او مراقبت و نگاهبانی میکند تا آن را به مردم ابلاغ کند.
٤- این نگاهبانی و مراقبت که در اصطلاح به آن عصمت میگویند تا زمانی است که آن رسولان رسالت خویش را ابلاغ نمایند.
٥- خدا بر آنچه در نزد رسولان است از غیب و غیر آن، احاطه دارد و اندازه و شمارۀ هر چیزی در نزد خدا معلوم است و از کم و زیاد ابلاغ رسالت، آگاه بوده و از آن مؤاخذه میکند، پس رسول نمیتواند در ابلاغ رسالت کم یا زیاد کند زیرا شماره و حساب آن و هر چیز در نزد خدا معین و معلوم است.
اینک باید دید آن غیبی که خدا، رسول پسندیدهاش را بدان آگاه میکند چه چیز است؟!.
برای فهمیدن این مطلب باز هم به خود قرآن کریم مراجعه میکنیم و غیبی که پارهای از رسولان از آن آگاه شده و به مردم ابلاغ کردهاند در آن جستجو میکنیم:
خدای سبحان پس از داستان نذرِ زنِ عمران وتولّد مریم و آوردن او به بیت المقدس و کفالت زکریا میفرماید: ﴿ذَٰلِكَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلۡغَيۡبِ نُوحِيهِ إِلَيۡكَۖ وَمَا كُنتَ لَدَيۡهِمۡ إِذۡ أَجۡمَعُوٓاْ أَمۡرَهُمۡ وَهُمۡ يَمۡكُرُونَ ١٠٢﴾ [آل عمران: ٤٤] آن از اخبار غیب است که به سوی تو وحی میکنیم کسی که اندک اطلاّعی از تاریخ داشته و أناجیل موجودۀ مسیحیان را مطالعه کند که داستان مریم در این کتب مُحرَّف آسمانی قبل از قرآن به چه صورتی بوده است! اقرار خواهد کرد که این داستان از انباء غیب است، زیرا قبل از نزول قرآن در میان بشر کسی داستان مریم را بدین کیفیت نمیدانست. داستان حمل مریم و تولّد عیسی أ و سرپرستی یوسف نجّار شوهر مریم از عیسی و سایر مطالبی که در أناجیل أربعه هست با آنچه در قرآن است تفاوتی از زمین تا آسمان دارد که تا هنگام نزول قرآن کسی را از آن آگاهی نبوده است.
پروردگار ودود در سورۀ هود پس از داستان نوح و دعوت او از قوم خویش به توحید و دستور یافتن او از جانب خدا به ساختن سفینه و سوار شدن او و مؤمنین زمانش به کشتی و مخالفت پسر نوح و غرق شدن او میفرماید: ﴿تِلۡكَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلۡغَيۡبِ نُوحِيهَآ إِلَيۡكَۖ مَا كُنتَ تَعۡلَمُهَآ أَنتَ وَلَا قَوۡمُكَ مِن قَبۡلِ هَٰذَاۖ...﴾ [هود: ٤٩] «این از جمله خبرهای غیبی است که به سوی تو وحی میکنیم که تو و قوم تو (مردم حجاز) پیش از این نمیدانستید».
قرآن کریم پس از شرح داستان یوسف میفرماید: ﴿ذَٰلِكَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلۡغَيۡبِ نُوحِيهِ إِلَيۡكَ﴾ [یوسف: ١٠١] «این از اخبار غیب است که بهسوی تو وحی میکنیم»، که معلوم میدارد داستان یوسف بدین شرح و کیفیت از اخبار غیبیه است که خدا به رسولش وحی فرموده است و رسول نیز تمام و کمال آن را به مردم ابلاغ کرده است و در ابتدای سورۀ یوسف نیز بدین معنی تصریح فرموده که قبل از نزول این سوره پیغمبر از آن اطّلاعی نداشته است چنانکه میفرماید: ﴿وَإِن كُنتَ مِن قَبۡلِهِۦ لَمِنَ ٱلۡغَٰفِلِينَ ٣﴾ [يوسف: ٣] «و همانا پیش از این تو از بی خبران بودی».
پس با این بیان معلوم و مسلّم است که غیبی را که خدا، پارهای از رسولان پسندیدهاش را بدان اختصاص میدهد همان وحی و اخبار غیبی است که ما آن را مجموع قرآن میدانیم و میخوانیم و آن هم مطالب محرمانهای نیست! بلکه رسول مأمور است که آن غیب را به مردم ابلاغ نماید و خدا نیز با ابلاغ این غیب به مردم، آن رسول را از اطراف و جوانب مراقبت و محافظت میکند که دچار نسیان یا اشتباه نشود!.
آیا با این کیفیت دیگر مجال اینگونه دغل بازیهاست که با اینکه معنی و مقصود آن اینگونه آشکار وروشن است، آن گونه لا طائلات و تُرَّهات به هم ببافند و با تصوّرات باطل و خیالات خام در وادی اوهام افتند؟!.
اینها آیات کتاب آسمانی مسلمانان است که در قسمت اوّل دیدیم علم غیب را از آفریدگان عموما نفی میکند و در این قسمت، پارهای از آن را با کیفیتی خاصّ به پیغمبران اختصاص میدهد، حال این غالیانِ شوربخت در برابر قرآن چه میگویند؟
در فصل آینده میپردازیم به نقل احادیثی از ائمّه اسلام که قرآن مجید مصِدّق آنهاست.
***
[٦]- التبیان، ج٢، ص٢٩٧.
[٧]- کتاب مذکور در سال ١٣٣٩هـ.ش. منتشر گردید. اینجانب نیز مطالب مذکور را در تحریر دوّم کتابی که در نقد «مفاتیح الجنان» تألیف کردهام (فصل مربوط به ماه شعبان) آوردهام (برقعی).
[٨]- ایشان آیت الله شیخ محمد تقی بن شیخ محمد کاظم شوشتری ـ یا تستری ـ علامهای محقق، از علمای علم رجال و از شخصیتهای معاصر امامیه در ایران می¬باشد. در سال ١٣٢٠ هجری در نجف متولد شده و سپس در سنین کودکی همراه پدرش به تستر در جنوب ایران منتقل شد و آنجا سکونت گزید، تا اینکه در سال ١٤١٥ هجری وفات کرد. از وی آثار ارزشمندی به جا مانده است که مشهورترین آنها کتاب «الأخبار الدخیلة» در یک جلد می¬باشد که بعدها سه جلد دیگر نیز به آن افزود. این اولین کتابی است که به بررسی احادیث، روایات موضوع و ساختگی و تحریف احادیث در مصادر حدیثی امامیه می¬پردازد. از جمله آثار دیگر وی: «قضاء أمير المؤمنين علي بن أبي طالب» و«النجعة في شرح اللمعة» و کتاب بزرگی در باب رجال با عنوان «قاموس الرجال في شرح تنقيح المقال» در ١١ جلد است. (دکتر سعد رستم)
[٩]- الأخبار الدّخیلة، ص٢٢٨.
[١٠]- منظور ایشان آية الله برقعی است، زیرا ایشان کتب «درسی از ولایت»، دعای ندبه و غیره را تألیف کردهاند. (مُصحح)
[١١]- تفسیر «التّبیان»، ج١،ص٨٥٤.
[١٢]- التّبیان، ج٢،ص٢٠٤.
[١٣]- التبیان، ج٢، ص٥١١.