راه نجات از شر غلاة - بحث غلاة

فهرست کتاب

احاديثی كه در نهی از تعمير قبور وارد شده

احاديثی كه در نهی از تعمير قبور وارد شده

اینک برویم سراغ احادیثی که از جانب پیغمبر و ائمه علیهم السلام در باب نهی از تعمیر قبور وارد شده و آن احادیث شریف را که کتاب خدا و سنت پیغمبر نیز مؤید آنهاست با این حدیث قلابی مقایسه کنیم:

١- در کتاب «محاسن» برقی و «وسائل الشیعة» باب ٤٣ از ابواب دفن اموات از اصبغ بن نباته از امیرالمؤمنین ÷ روایت شده که فرمود: «مَنْ جَدَّدَ قبراً أو مَثَّلَ مثالاً، فَقَدْ خَرَجَ عَنِ الإسْلامِ». «کسی که قبری را تجدید کند یعنی بعد از مندرس (فرسوده) شدن از نو تعمیر نماید یا مجسمه‌ای بسازد در حقیقت از اسلام خارج شده است».

٢- در کتاب کافی از ابی القداح روایت شده که امام جعفر صادق ÷ فرمود: «بعثني رسول الله  ص إلى الـمدينة في هَدْمِ القبور وَكَسْرِ الصُّوَر فقال: لا تَدَعْ صُوْرَةً إلّا مَحَوْتَهَا ولا قَبْرَاً إلا سَوَّيْتَه».

- «علی ÷ فرمود: رسول خدا ص مرا به مدینه گسیل داشت (فرستاد) برای خرابی گورستان‌ها و شکستن صورت‌ها (تصویر و مجسمه) و فرمود: هیچ تصویری مگذار مگر این‌که آن را محو کنی و هیچ قبری را مگذار مگر این‌که آن را با زمین مساوی گردانی».

٣- شهید اول در کتاب «ذکری» از ابی الهیاج روایت نموده که امیر المؤمنین ÷ به او فرمود: «أَبْعَثُكَ عَلَى مَا بَعَثَنِي بِهِ النَّبِيُّ  ص أَنْ لَا تَدَعَ قَبْرًا مُشْرِفًا إِلَّا سَوَّيْتَهُ وَلَا تِمْثَالًا إِلَّا طَمَسْتَهُ».

یعنی: «تو را به مأموریتی می‌فرستم که پیامبر مرا به چنین مأموریتی فرستاد، هیچ قبری را که از زمین بلند شده (یعنی آن را بالا آورده‌اند) مگذار مگر این‌که آن را مساوی زمین گردانی و هیچ تمثال و مجسمه‌ای را مگذار مگر این‌که آن را از بین ببری».

٤- در کتاب تهذیب شیخ طوسی ووسائل الشیعیه باب ٤٤ از ابواب دفن آورده‌اند: «عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا الْـحَسَنِ مُوسَى  ÷ عَنِ الْبِنَاءِ عَلَى الْقَبْرِ وَالجُلُوسِ عَلَيْهِ هَلْ يَصْلُحُ؟ قَالَ: لَا يَصْلُحُ الْبِنَاءُ عَلَيْهِ وَلَا الْـجُلُوسُ وَلَا تَجْصِيصُهُ وَلَاتَطْيِينُهُ».

یعنی: «علی بن جعفر می‌گوید: از برادارم موسی بن جعفر ÷ سؤال کرد که آیا ساختمان روی قبر و نشستن بر روی آن خوب است؟ فرمود: نه ساختمان روی قبر خوب است و نه نشستن بر روی آن، نه گچ‌کاری آن و نه گل‌مالی‌نمودن آن».

٥- در مجالس شیخ صدوق از صادق ÷ روایت کرده که آن حضرت از اجداد بزرگوارش روایت نمود و گفت: رسول خدا ص از گچ‌مالی‌نمودن قبر و نمازخواندن در آن نهی فرمود.

٦- در محاسن برقی از جراح مداینی از ابی عبدالله صادق ÷ روایت شده که فرمود: «لَا تَبْنُوا عَلَى الْقُبُورِ وَلَا تُصَوِّرُوا سُقُوفَ الْبُيُوتِ فَإِنَّ رَسُولَ الله  ص كَرِهَ ذَلِكَ».

یعنی: «بر قبرها بنا نکنید و سقف‌های خانه‌ها را نقاشی نکنید برای این‌که رسول‌خدا ص این عمل را مکروه می‌دانست».

٧- در وسائل الشعیه، باب ٤٤ ابواب دفن از صادق ÷ روایت شده که فرمود: «نَهَى رَسُولُ الله  ص أَنْ يُصَلَّى عَلَى قَبْرٍ أَوْ يُقْعَدَ عَلَيْهِ أَوْ يُبْنَى عَلَيْهِ».

یعنی: «رسول خدا ص نهی فرمود که بر قبری نماز‌گزاری شود یا روی آن بنشینند یا بر آن ساختمانی بنا کنند».

٨- در «معانی الأخبار» آمده است: «عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ عُبَيْدٍ (رَفَعَهُ عَنِ النَّبِيِّ  ص) أَنَّهُ نَهَى عَنْ تَقْصِيصِ الْقُبُورِ قَالَ وَهُوَ التَّجْصِيصُ».

یعنی: پیامبر  ص از گچ کاری گورها نهی فرمود.

٩- «فقه الرضا» روایت کرده: «خرج علي إلى الناس فقال:... وهل تعلمون أنه  ص لعن من جعل القبور مصلَّى ولعن من يجعل مع الله إلهاً؟!».

یعنی: «علی ÷ به سوی مردم آمد و فرمود: آیا می‌دانید که رسول خدا  ص کسی را که قبرها را مصلی و جای نمازخواندن قرار دهد لعنت کرده است و کسی که با خدا معبودی دیگر قرار دهد نیز لعنت فرموده؟ یعنی هردو مشرک‌اند»![٣١٨].

١٠- شیخ صدوق در «من لا یحضره الفقیه» از کاظم ÷ روایت کرده است که فرمود: چون داخل قبرستان شدی قبرها را پامال کن تا آنکه مؤمن است، بدین وسیله آرامش یابد و آن‌که منافق است احساس درد کند.

مختصراً به همین ده حدیث شریف اکتفاء می‌کنیم و اگر می‌خواستیم تمام احادیثی که در این باب رسیده در این‌جا بیارویم مقاله طولانی می‌شد، و برای این‌که بدانید فرقی بین پیغمبر و ائمه علیهم السلام و سایرین در این مورد نیست حدیث علل الشرایع را می‌آوریم که حضرت صادق از پدر بزرگوارش روایت می‌کند که: «إن قبرَ النبيِّ  ص رُفع شبراً من الأرض، وإن النبيَّ  ص أمر برشِّ القُبُور».

یعنی: قبر پیغمبر فقط یک وجب از زمین بالا آمده بود.

و خود پیغمبر  ص فرمود: «لَا تَتَّخِذُوا قَبْرِي قِبْلَةً وَلَا مَسْجِداً فَإِنَّ اللهَ   لَعَنَ الْيَهُودَ حَيْثُ اتَّخَذُوا قُبُورَ أَنْبِيَائِهِمْ مَسَاجِدَ».

یعنی: «قبر مرا قبله قرار ندهید و مسجد نکنید زیرا خدای تعالی یهود را برای این‌که قبور پیغمبران خود را مسجد کرده بودند لعنت فرمود».

احادیثی که در این صفحات به نظر خوانندگان رسید همه از کتب معتبر شیعه است و از کتاب ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب و حتی از کتاب‌های سنیان نیست که اشکالات نیش غولی به آن گرفته شود!.

البته مضمون این حدیث در کتب اهل سنت نیز آمده است: «عَنْ عَائِشَةَ أَنَّ أُمَّ سَلَمَةَ ذَكَرَتْ لِرَسُولِ اللهِ ص كَنِيسَةً رَأَتْهَا بِأَرْضِ الْحبَشَةِ يُقَالُ لَهَا مَارِيَةُ فَذَكَرَتْ لَهُ مَا رَأَتْ فِيهَا مِنْ الصُّوَرِ فَقَالَ رَسُولُ اللهِ  ص: أُولَئِكَ قَوْمٌ إِذَا مَاتَ فِيهِمْ الْعَبْدُ الصَّالِحُ أَوْ الرَّجُلُ الصَّالِحُ بَنَوْا عَلَى قَبْرِهِ مَسْجِدًا وَصَوَّرُوا فِيهِ تِلْكَ الصُّوَرَ أُولَئِكَ شِرَارُ الخَلْقِ عِنْدَ اللهِ!».

یعنی: «أم سلمه به رسول خدا ص یادآور شد که معبدی را در سرزمین حبشه دیده است که به آن ماریه می‌گفتند و آن‌چه در آن از نقش و نگارها و آیینه‌کاری‌ها دیده بود تعریف کرد، حضرت رسول الله ص فرمود: اینان گروهی بودند که چون بنده‌ی صالح و مرد خوبی در میان ایشان می‌مُرد، روی قبر او مسجد می‌ساختند و در آن نقش و نگارها به کار می‌بردند، این قبیل مردم، بدترین خلق خدایند»[٣١٩].

اینک ملاحظه کنید آن یک حدیث دروغ و جعلی چون مطابق هوی و هوس کسانی بوده است که روح اموات‌پرستی و شاه‌پرستی در حیاتشان نفوذ داشته لذا آن همه قبه‌ها و بارگاه‌ها ساخته و پرداخته و مال و وقت خود را در این راه ضایع و تلف کرده‌اند تا جایی که ربع معموره‌ی این کشور را معطل و باطل نموده‌اند و در نتیجه یک مشت مفت‌خور بیکار بار آورده و بر این ملت بدبخت تحمیل نموده‌اند و از سنت رسول و چندین حدیث که در مذمت این عمل که یادگار فراعنه و اکاسره است، وارد شده، چشم پوشیده‌اند! تو گویی نهایت آرزویشان آن است که هر روزه بارگاهی از مرده‌ای سرپا کنند و به کار او بپردازند و دین و آیین را عبارت از همین چیزها بدانند و بس!.

دین که در عرف عقل و شرع عبارت از امر و نهی پروردگار و احکام و قوانینی است که با اجرای آن سعادت دو جهان بندگان تأمین می‌شود در عرف این گمراهان عبارت از ذکر و فکر افراد و اشخاص و احترام و نیایش قبور آن‌هاست و دیگر اصلا به فکر آن‌که پیغمبر برای چه آمد و پروردگار عالم از بعثت او چه خواسته و چه چیزی از جانب پروردگار عالم آورده است، نبوده‌اند بلکه تا توانسته‌اند هرکدام را به عذری معطل و موقوف و در نتیجه دین ابدی إلهی را مهجور و منسوخ نموده‌اند و هیچ هم باکشان نیست!.

از دین خدا فقط چیزی که در نظر این‌ها مهم است همان دایر بودن مقابر و عزاداری است و به سایر امور مهم عنایت کمتری دارند.

جالب توجه است که علی المشهور موقعی که پادشاه کشور حجاز در ایران بود عده‌ای از متظاهرین به دیانت و غم‌خواران امت! از او درخواست نموده بودند که قبور ائمه‌ی بقیع تعمیر شود، می‌گویند او چنین گفته بود:

به نص هشت آیه‌ی قرآن حجاب بر زن مسلمان واجب است شما این حکم محکم را که مستند به آیات محکمه‌ی قرآن است منسوخ نموده و زنان خود را با این وضع رسوا در کوچه‌ها و خیابان‌ها سر داده‌اید و هیچ به رگ غیرتتان برنمی‌خورد، ولی در تعمیر قبور اموات که اگر از طرف شرع نهی وارد نشده باشد (و چنان‌که دیدیم وارد شده) لاأقل دستوری در این باره نداریم، شما آن‌قدر اصرار و ابرام (پافشاری) دارید!.

یکی از هنرنمایی‌های آقایان این است که چون از این مقوله سخن به میان آید می‌گویند «کسروی» و فلان و فلان هم چنین می‌گفتند و آقایان جواب آن‌ها را داده‌اند، بروید کتاب آقای فلان را بردارید و ببینید! در جواب این آقایان باید گفت اولا: مگر هر حرفی را که «کسروی» گفت باطل است؟ هرچند از روی غرض باشد.

شکی نیست که آن مرد افیونی داعیه‌ای داشت و روی این نظر مقداری حرف حق و باطل به هم آمیخت اما این دلیل بطلان تمام حرف‌های او نمی‌شود. دروغ‌بودن آن حدیث که مورد استناد گنبدسازان است، چیزی نیست که بتوان کتمان کرد و این‌که قبه و بارگاه‌ساختن یادگار فراعنه و اکاسره است هم چیزی نیست که در آن تردید توان نمود!؟ آن همه احادیث هم که از ناحیه‌ی پیغمبر و ائمه علیهم السلام در مذمت این عمل وارد شده، و ما چند حدیث را آوردیم، نمی‌توان از کتب احادیث برداشت، سیره‌ی مسلمین صدر اول هم معلوم است که این قبیل کارها را اصلا مشروع نمی‌دانسته‌اند.

در مقابل کتاب خدا و سنت رسول و احادیث شریف هرکه هرچه بگوید، چرند است، هرچند عمامه‌اش به قدر گنبد مسجد اعظم و ادعایش اتصال به لاهوت و هنرش فلسفه و عرفان‌بافی باشد و کتابش را سرا پا از دشنام پُر کند.

در مقالاتی که ما در روزنامه‌ی «وظیفه» انتشار دادیم یادآور شدیم که با این‌که اساس ادیان حق و بعثت انبیای إلهی برای برکندن ریشه‌ی شرک و بت‌پرستی و جانشین‌نمودن روح توحید و یکتاپرستی بوده با این حال چون نوع انسانی مدت‌ها در ظلمات جهل و بت‌پرستی بوده، ارواح و اشخاص گذرانیده هنوز برای درک تعالیم انبیاء و أخذ معارف حق کاملا آماده نبوده و در هر مذهبی کم و بیش آثاری از آن عقاید زشت کهن باقی مانده است، چنان‌که در مذهب یهود و نصاری که اساس دینشان برحق بود لیکن در نتیجه‌ی انس و الفت به همان خرافات دوران ظلمت و وحشیت نتوانسته‌اند آراء و عقاید موهوم و زشت و باطل را ترک گویند و بازهم می‌بینیم که عملاً به خدایی افراد معین معتقد بوده و به پرستش آن‌ها روزگار می‌گذرانند.

دین مقدس اسلام که به دین توحید و یکتاپرستی مشهور و کتاب آسمانی آن حافظ و ملقن این عقیده است و آیات صریح و شریفش جداً با هر گونه کرنش به اشخاص، مخالف و هر ستایشی را شایسته‌ی ذات احدیت می‌شمارد که: ﴿فَلَا تَدۡعُواْ مَعَ ٱللَّهِ أَحَدٗا ١٨ [الجن: ١٨] «با خداوند احدی را نخوانید».

هرگز اجازه نمی‌دهد که از مخلوقات وی هرکس که بوده باشد جنبه‌ی ربوبیت گرفته و تقدیس و تسبیح شود.

پیشوایان دین مبین اسلام از پیغمبر ص گرفته تا ائمه علیهم السلام وصحابه‌ی رسول همواره مراقب و مواظب بودند که کوچک‌ترین حرکتی که از آن اثر غلونمایان باشد از مسلمانان سر نزند تا جایی که رسول خدا از بلندشدن اشخاص در مقابل خود ممانعت می‌فرمود[٣٢٠] و از غایت تواضع بر الاغ بی‌پالان سوار گشته و بُز را به دست مبارک می‌دوشید و در بیابان و در سفر برای پختن غذای خود هیزم جمع می‌کرد و از احدی کوچک‌ترین تملق را نمی‌پذیرفت و اجازه نمی‌داد کسی آن جناب را با القاب و عناوین اشرافی خطاب کرده و بستاید و از شرح بسیاری از فضایل امیرالمؤمنین ÷ خودداری می‌فرمود تا مبادا مردم نادان درباره‌ی آن حضرت غلو نمایند و نسبتی ناروا دهند.

با این حال بعضی از مردم که دماغشان آکنده به بت‌پرستی و روحشان از پرستش اشخاص و ارواح سیراب شده بود نتوانستند حقیقت تعالیم اسلام را کاملا درک کنند که در عالم وجود و جهان غیب و شهود جز یک خدای معبود نیست و هیچ قدرت و نیرو و مشیتی و اراده‌ای جز الله که مؤثر در آفرینش و هستی است یافت نمی‌شود.

افسوس که با آن همه تأکیدات، متأسفانه روح بت‌پرستی‌شان از بین نرفت با این‌که از رسول خدا ص بارها شنیده می‌شد که می‌فرمود: «إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ إِذَا أَمَرْتُكُمْ بِشَيْءٍ مِنْ دِينِكُمْ فَخُذُوا بِهِ وَإِذَا أَمَرْتُكُمْ بِشَيْءٍ مِنْ رَأْيٍ فَإِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ»[٣٢١].

یعنی: «من نیز بشر هستم هرگاه شما را به چیزی امر کردم که از دستورات دین شما است آن را از من فرا بگیرید ولی هرگاه چیزی را از روی سلیقه و رأی خودم گفتم بدانید که من یک بشرم».

و نیز از آن حضرت به صحت پیوسته است که می‌فرمود: «أَنْتُمْ أَعْلَمُ بِأَمْرِ دُنْيَاكُمْ»[٣٢٢] «شما در امور دنیاتان از من داناترید» و این را زمانی فرمود که دید نخلی را هرس مى‌کنند فرمود چرا چنین می‌کنید آن‌ها گمان کردند که حضرت نهی‌شان می‌نماید لذا از هرس آن، خودداری کردند، اتفاقاً محصول نخل خوب نشد و بار فراوان نیاورد، چون حضرت چنین دید آن کلمات مبارک را بیان فرمود. و ائمه علیهم السلام نیز مقامی برای خود جز بیان حلال و حرام ادعا نکرده و جز راویانی از جانب خود محمد ص نبودند. در کتاب «بصائر الدرجات» محمد بن حسن الصفار از هشام بن سالم روایت شده از محمد بن مسلم که گفت: بعد از قتل ابن ابی الخطاب بر امام جعفر صادق ÷ وارد شدم و از احادیثی که قبل از این حادثه حضرت روایت می‌کرد یادآور گشتم حضرت فرمود: «بحسبك يا أبا محمد أن تقول فينا يعلمون الـحلال والـحرام في يسير من القرآن». یعنی: همین اندازه تو را کافی است که درباره‌ی ما بگویی اینان کسانی هستند که حلال و حرام را همراه با اندکی از قرآن تعلیم می‌دهند.

و در تفسیر «البرهان» سید هاشم بحرانی از ایوب بن الحر از صادق ÷ روایت می‌کند که به آن حضرت گفتیم امامان پاره‌ای داناتر از پاره‌ی دیگرند فرمود: «نعم! وعلمهم بالحلال والحرام وتفسير القرآن واحد». یعنی: «آری و علمشان به حلال و حرام و تفسیر قرآن یکی است».

ائمه علیهم السلام از دانستن غیب که پاره‌ای از غلات لعنهم الله به وجود مقدسشان نسبت می‌دهند کمال استیحاش را داشتند چنان‌که در کتاب بحار از «اختصاص» از صادق ÷ روایت شده که فرمود: «لقد كان مني إلى أم هذه أو إلى هذه كخطة القلم فأتتني هذه فلو كنت أعلم الغيب ما كانت تأتيني ولقد قاسمتُ مع عبد الله بن الحسن حائطاً بيني وبينه فأصابه السهل والشرب وأصابني الجبل».

در این حدیث از پیش‌آمدهایی که خود حضرت در باطن به آن راضی نبوده و در صدد تغییر آن بوده لیکن چون قدرت بر تغییر و علم به غیب نداشته بیان می‌نماید که از جمله باغی بوده که بین او و عبدالله بن حسن بوده و حضرت دوست می‌داشت که قسمت آبادتر نصیب وی شود ولی قسمت سنگستان نصیب وی می‌گردد!.

ندانستن غیب نه تنها از مقام امامت ائمه نمی‌کاهد بلکه حتی رسول خدا ص که مؤید تأییدات إلهی و مهبط وحی الهی است دانستن آن را ازخود نفی می‌کند به موجب آیه‌ی شریفه‌ی قرآن[٣٢٣]: ﴿قُل لَّآ أَمۡلِكُ لِنَفۡسِي نَفۡعٗا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۚ وَلَوۡ كُنتُ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ لَٱسۡتَكۡثَرۡتُ مِنَ ٱلۡخَيۡرِ وَمَا مَسَّنِيَ ٱلسُّوٓءُۚ إِنۡ أَنَا۠ إِلَّا نَذِيرٞ وَبَشِيرٞ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ ١٨٨ [الأعراف: ١٨٨].

«بگو: اگر غیب می‌دانستم خیر بسیار گرد می‌آوردم و به من بدی نمی‌رسید، من برای آنان که ایمان آورده‌اند جز بیم‌دهنده و مژده‌آورنده‌ای بیش نیستم».

نه تنها آن بزرگواران علم غیب نمی‌دانستند بلکه بسیاری از عوارض بشری که عارض هر فرد عادی می‌شد برایشان نیز عارض می‌گردید چنان‌که درجلد هفتم «بحار الأنوار» و در «عیون أخبار الرضا» از «هروی» روایت شده است که می‌گوید: خدمت رضا ÷ عرض کردم که یا ابن رسول الله در کوفه گروهی هستند که می‌پندارند که بر رسول خدا ص سهو و اشتباهی در نمازش واقع نمی‌شد حضرت فرمود: «كذبوا لعنهم الله أن الذي لايسهو هو الله».

یعنی: «خدا ایشان را لعنت کند دروغ گفته‌اند آن که سهو نمی‌کند فقط خدای تعالی است که جز او خدایی نیست».

«فضیل» روایت می‌کند که به حضرت صادق موضوع سهو را یادآور شدم، حضرت فرمود: «ذكرتُ لأبي عبد الله  ÷ السهوَ فقال: وينفلت من ذلك أحد؟! ربما أقعدت الخادمَ خلفي يحفظ علىَّ صلاتي». یعنی: «مگر ممکن است کسی سهو نکند؟ بسا می‌شود که من خادم خود را پشت سرم می‌گزارم که حساب رکعات نماز مرا محفوظ دارد!».

أمیر المؤمنین در نامه‌ای که به «منذر بن جارود» نوشته می‌فرماید: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ صَلَاحَ أَبِيكَ غَرَّنِي مِنْكَ وَظَنَنْتُ أَنَّكَ تَتَّبِعُ هَدْيَهُ وَتَسْلُكُ سَبِيلَهُ». یعنی: «همانا نیکوکاری پدرت مرا فریفت و پنداشتم که هدایت او را پیروی می‌کنی و به راه او می‌روی». (نهج البلاغه /نامۀ ٧١).

چنان‌که در مقدمه‌ی تفسیر «البرهان» در باب دهم منقول است کسانی بعضی از آیات را به أئمه تفسیر می‌کردند. «مفضل بن عمر» این معنی را خدمت حضرت صادق عرض نمود آن بزرگوار فرمود: «من كان يدين بهذه الصفة التي سألتني عنها فهو عندي مشرك بالله». یعنی: «کسی که چنین عقیده‌ای که تو از آن پرسش نمودی دارد در نزد من مشرک به خداست».

و یا وصایای مؤکدی که امیر المؤمنین و ائمه علیهم السلام درباره‌ی برحذربودن از غلو درباره‌ی خودشان فرمودند، مانند: «هَلَكَ فِيَّ رَجُلَانِ؛ مُحِبٌّ غَالٍ وَمُبْغِضٌ قَالٍ».

یعنی: «دو کس در مورد من هلاک شدند: دوست‌دار غلو کننده و دشمنی که اظهار کند». (نهج البلاغه، کلمات قصار‌،‌ شماره ١١٧)

که به عبارات مختلف از آن حضرت روایت شده در «تحف العقول» نیز ضمن وصایای امیر المؤمنین است که: «إِيَّاكُمْ وَالْغُلُوَّ فِينَا! قُولُوا إِنَّا عِبادٌ مَرْبُوبُونَ وَقُولُوا فِي فَضْلِنَا مَا شِئْتُم. مَنْ أحبَّنا فليعمل بعملنا وليستعن بالورع».

یعنی: «از غلو و مبالغه درباره‌ی ما برحذر باشید، ما بندگانی پروردۀ خداییم درباره‌ی فضائل ما آن‌چه می‌خواهید بگویید، کسی که ما را دوست بدارد باید عمل ما را انجام دهد و از پرهیزکاری مدد گیرد».

و مکرر سفارش می‌کردند که: «لا تفضحوا أنفسكم عند عدوكم في القيامة! ولاتكذِّبوا أنفسكم عندهم...».

یعنی: «با این عقاید سخیفه موجب روشنی چشم دشمن و رسوایی خودتان در روز قیامت نشوید».

اما متأسفانه چنان‌که در بحث «جهاد» یاد‌آور شدیم دشمنان زیرک و دوستان احمق احادیث زیادی درباره‌ی ائمه علیهم السلام جعل نمودند که آنان عالم به غیب‌ هستند و مرده را زنده مى‌کنند و مریضی را شفا می‌دهند و روزی مردم را تقسیم مى‌کنند و هیچ ملکی بدون اذن ایشان ازجای نمی‌جنبد و در موقع ضربت زدن به «مرحب» جبرئیل و میکائیل و اسرافیل از آسمان نازل می‌شوند که مبادا ضربت امیر المؤمنین گاو و ماهی حامل زمین را از بین ببرد! و در گهواره اژدها می‌درند و در قنداقه به آسمان می‌پرند. و قبل از نزول قرآن و بعثت پیغمبر آخر الزمان علی ÷ در گهواره قرآن خواند! [و تازگی‌ها والعیاذ بالله علی و ائمه را تقسیم کننده‌ی بهشت و دوزخ نامیده‌اند] و از این قبیل افسانه‌ها که در نظر عقل و شرع مردود است،‌ وضع نموده‌اند و بارها ائمه علیهم السلام آنان را لعن کرده‌اند و از آن‌ها اظهار برائت و بیزاری نموده‌اند چنان‌که در «خصال» صدوق از رضا ÷ نقل شده که فرمود: «إِنَّمَا وَضَعَ الْأَخْبَارَ عَنَّا فِي التَّشْبِيهِ وَالْـجَبْرِ الْغُلَاةُ الَّذِينَ صَغَّرُوا عَظَمَةَ اللهِ تَعَالَى؛ فَمَنْ أَحَبَّهُمْ فَقَدْ أَبْغَضَنَا وَمَنْ أَبْغَضَهُمْ فَقَدْ أَحَبَّنَا».

یعنی: «همانا غلات که عظمت پروردگار را کوچک شمرده‌اند از ما اخباری در جبر و تشبیه جعل کرده‌اند، هرکه ایشان را دوست بدارد با ما دشمنی ورزیده و هرکه آنان را دشمن بدارد با ما دوستی کرده است».

در جلد هفتم بحار و در کتاب شریف «عیون أخبار الرضا» از ابراهیم بن ابی محمود روایت شده که به رضا ÷ عرض کردم که در نزد ما اخباری در فضائل امیرالمؤمنین و فضائل شما اهل بیت است که آن روایات مخالف چیزهایی است که در نزد شماست و مانند آن را از شما ندیده و نمی‌شناسیم آیا بدان معتقد شویم، حضرت فرمود: «يَا ابْنَ أَبِي مَحْمُودٍ! إِنَّ مُخَالِفِينَا وَضَعُوا أَخْبَاراً فِي فَضَائِلِنَا وَجَعَلُوهَا عَلَى أَقْسَامٍ ثَلَاثَةٍ أَحَدُهَا: الْغُلُوُّ وَثَانِيهَا: التَّقْصِيرُ فِي أَمْرِنَا وَثَالِثُهَا: التَّصْرِيحُ بِمَثَالِبِ أَعْدَائِنَا».

یعنی: «مخالفین ما اخباری در فضایل ما وضع و جعل کردند و آن را بر سه قسمت نمودند یک قسمت غلو است درباره‌ی ما (مانند احادیثی که به آنان جنبه‌ی ربوبیت وعلم غیب و احیای اموات وامثال آن را می‌دهد)[٣٢٤] و دومی تقصیر در أمر ماست (مانند احادیثی که تضییع احکام را به آن بزرگواران نسبت داده‌اند)[٣٢٥] و سومی تصریح در مذمت و بدگویی درباره‌ی دشمنان ماست (چنان‌که درباره‌ی دشمنان اهل بیت چیزهایی می‌گویند که با هیچ منطقی سازگار نیست)»[٣٢٦].

حیدر علی قلمداران

***

[٣١٨]- این حدیث نمازخواندن روی قبر را در کنار شرک قرار داده زیرا اسلام که توحید خالص است باتوجه به قبر نمی‌سازد باید به مقبره‌سازان و کسانی که آن‌جا را محل عبادت و دعا قرار می‌دهند گفت، آیا ائمه با فرمایش جدشان موافق‌اند یا خیر؟ وآیا مدّعیان پیروی از آن‌ها باید سخن آنان را بپذیرند یا خیر؟ (برقعی)

[٣١٩]- التاج الجامع للأصول، ج١ ص ٢٤٣و ٢٤٤.

[٣٢٠]- شيخ طوسی در امالی خود با سند خویش ازابوذر ت روایت می‌کند که پیامبر  ص به او گفت: «يَا أَبَا ذَرٍّ! مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَتَمَثَّلَ لَهُ الرِّجَالُ قِيَاماً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّار». «اى ابوذر، کسى که دوست داشته باشد که مردان (دیگران) دست به سینه در مقابل او ایستاده باشند، جایگاه خود را در جهنّم آماده کند». و در مصادر اهل سنت؛ سنن ابوداود، حديث [٥٢٢٩]، وسنن ترمذی، حديث [٢٧٥٥]، ومسند أحمد ج ٤، ص ١٠٠. و ترمذی گوید: هذا حديث حسن. (مُصحح)

[٣٢١]- صحيح مسلم.

[٣٢٢]- صحيح مسلم.

[٣٢٣]- فایده: این آیه ثمرات علم غیب (جلوگیری از ضرر و جلب منافع) را نفی می¬کند و این در حقیقت انتفای هر شکلی از اشکال علم غیب را اثبات می¬کند چه علم غیبی که ذاتی و مستقل باشد یا به اذن خداوند باشد. پس این آیه پاسخی قاطع به کسانی است که ادعا می¬کنند آیاتی که علم غیب را از رسول خدا ص نفی می¬کنند در واقع علم ذاتی و مستقل او از علم خداوند را نفی می¬کنند و علم غیب پیامبر به اذن خداوند را نفی نمی¬کنند؛ چراکه این آیه هر دو نوع علم غیب را نفی می¬کند. پس دقت کن. (مُصحح)

[٣٢٤] - زیرا رواج این اخبار، سبب می‌شود مسلمین، پیروان ائمه را مشرک بدانند.

[٣٢٥] - این‌گونه اخبار سبب می‌شود که مردم به خود ائمه بدبین شوند.

[٣٢٦] - این دسته از احادیث موجب می‌شود که مسلمانان، ائمه و پیروان آن‌ها را بی‌انصاف و مغرض دانسته و نسبت به ائمه بزرگوار سخنان ناروا بگویند. (برقعی)