بررسی «رسالة في سهو النبي صلی الله علیه وآله وسلم»
جناب علامه میفرماید:
«شیخ مفید رسالهای نقض بر صدوق، به خاطر عقیدهاش به سهو النبی ص، نوشته و گفته است: «صدوق به موضوعی پرداخته که کار او نبوده، و آن را خوب انجام نداده و نشناخته است». سپس گفته: «حدیثی که ناصبیها و مقلدان شیعه [به تقلید ناصبیها] روایت کردهاند که پیامبر ص در نمازش سهو نمود و در رکعت دوّم سلام داد، پس وقتی که به اشتباهش پی بُرد، دو رکعت بدان افزود و سپس دو سجدۀ سهو گزارد، از اخبار آحاد است که موجب علم و عمل نمیگردد، زیرا اخبار آحاد موجب ظنّ است». پس از آن در مورد ابطال عمل به ظنّ، به قرآن و عقل استدلال کرده و بعد به قدر کافی در مورد ابطال قول کسی که حکم کند به سهو پیامبر ص در نماز، سخن رانده است. سپس شروع به بیان وجوه طعن بر حدیث «سهو» نموده و سه وجه را مطرح میسازد:
١- راویان احادیث، در نمازی که سهو پیامبر ص را در آن ادّعا نمودهاند، اختلاف نظر دارند، برخی گفتهاند نماز ظهر، برخی نماز عصر، و بعضی نماز عشاء، و همین اختلاف دلیل وهن حدیث و سقوط اعتبار آن و وجوب ترک عمل به آن و موجب کنار گذاشتن آن میباشد.
٢- نفس خبر شامل موردی است که دلیل برساختگی بودن آن است زیرا راویان گفتهاند: هنگامی که پیامبر ص نماز چهار رکعتی را در رکعت دوّم سلام داد، ذو الیدین به وی گفت: ای رسول خدا، آیا نماز را قصر نمودید یا فراموش کردید؟ آن حضرت در پاسخ گمان وی فرمود: «كلُّ ذلك لم يكن» هیچ کدام نبود! پس آن بزرگوار ص قصر نماز و سهو را انکار و نفی کرد! و به عقیدۀ ما و هم به عقیدۀ حشویه - که سهو را برای پیامبر ص جایز میشمردند - جایز نیست که پیامبر ص عمداً یا سهواً دروغ بگوید! پس چون وی ص خبر داده که سهو نفرموده و در این اخبار صادق است، در نتیجه دروغ کسی که سهو را به آن اضافه نموده و بطلان ادّعای او بدون تردید، به اثبات میرسد!.
٣- اختلاف راویان در خبر، در مورد نمازی که ادعای سهو در آن نمودند و این که آیا پیامبر ص بنا را بر ما مضی گذارد یا آن را إعاده فرمود؟
علمای عراق میگویند: آن حضرت ص نماز را إعاده فرمود زیرا در خلال آن تکلم نمود، و سخن گفتن در نماز، موجب اعادۀ آن میگردد (به عقیدۀ ایشان).
علمای حجاز و کسی که متمایل به عقیدۀ آنان میباشد، گمان میکنند که آن حضرت ص بنا را بر ما مضی گزارده و نماز را إعاده نفرموده و قضا هم بهجا نیاورده و برای سهو خویش دو سجده گزارده است.
هرکس از شیعه به این حدیث پایبند شود، در مورد آن، طبق مذهب عراقیین سلوک نموده، زیرا آن حدیث، متضمن تکلم پیامبر ص در نماز است به طور عمد، و این که وی از قبله به سوی فرد پشت سرش روی گردانده و در مورد حقیقت ماجرا سؤال فرموده است. و فقهای اهل عراق، در مورد این که این عمل موجب إعاده میگردد، اختلافی باهم ندارند. و نیز حدیث شامل این مطلب است که پیامبر ص بنا را بر ما مضی گذارد و إعاده نفرمود، و این اختلافی که ذکر نمودیم بهترین دلیل بر بطلان این حدیث، و روشنترین برهان بر ساختگی بودنِ آن است».
در جای دیگر اظهار داشته:
«اگر جایز باشد پیامبر ص، که پیشنماز و امام است، در نمازش سهو کند و قبل از تمام آن سلام دهد و پیش از کامل شدن آن، روی برگرداند و مردم به این امر شهادت دهند و احاطۀ علمی به او داشته باشند از این جهت، هر آینه جایز است آن حضرت در روزه هم سهو کند به گونهای که در ماه رمضان میان اصحابش بخورد و بیاشامد و یا با زنانش در روز ماه رمضان بیامیزد! و در زکات سهو نماید و در ادای آن تأخیر روا داشته و به غیر اهلش بدهد، و از روی فراموش مستحقین را در شمار نیاورد! و در حجّ سهو نموده و در حال إحرام مجامعه کرده، کیفیت رمی جمره را فراموش کند! و از این حدود نیز تجاوز کرده در کلّ اعمال شریعت سهو نماید![٨١]».
در قسمتی دیگر، شیخ مفید متعرض کلام شیخ صدوق در «الفقیه» شده میگوید:
«شگفتا! حکم او (صدوق) که: «سهو النبی ص از جانب خداست و سهو دیگر افراد أمّت و تمام بشر، از جانب شیطان»، بدون علم در آنچه ادعا کرده میباشد، و فاقد دلیل و یا شبههای است که کسی از عقلاء بخواهد بدان متوسل شود!.
شگفتی دیگر از گفتار او این که: «سهو پیامبر ص از خداست، زیرا شیطان بر پیامبر سلطه ندارد! و گمان کرده که سلطۀ او بر کسانی است که با او دوستی میکنند و مشرک اند و گمراهانی که از او تعبیت مینمایند!». سپس میگوید: «این سهوی که از طرف شیطان است تمام افراد بشر را دربر میگیرد، به جُز انبیاء و ائمّه †!»
بنابراین تمام افراد بشر دوستان شیطان بوده و گمراهاند؛ چون شیطان بر آنان سلطه دارد و سهو آنها از اوست، نه از خدای رحمان! و هرکه از جهل خویش در این مورد بیرون نیاید، در شمار أموات است[٨٢].
امّا این که مرد مذکور (صدوق) گفته: ذو الیدین، معروف است و نامش ابومحمد عمیر بن عبد عمرو میباشد، و مردم بسیار از او روایت کردهاند، اصلاً چنانکه گفته نیست! و صدوق او را طوری معرفی کرده که از کنیهاش شناخته شدهتر باشد، و تسمیۀ او به آن نام [یعنی: عمیر بن عمرو] ناشناخته است! و اگر او (صدوق) وی را به (ذو الیدین) معرفی میکرد از تعریف و تسمیهاش به (عمیر) شایستهتر بود، زیرا کسی که منکر اوست میگوید: ذو الیدین کیست؟ عمیر کدام است؟ و عبد عمرو چه کسی است؟! همۀ اینها مجهول و ناشناخته است! و ادعای او (صدوق) که گفته: «مردم از او روایت کردهاند»؛ ادّعایی بدون دلیل است، و ما در اصول فقهاء و رُوات اصول اربعمائه [چهارصد کتاب معتبر محدثان شیعه] حدیثی و ذکری از این مرد نیافتهایم» (پایان سخن شیخ مفید).
استاد بزرگوار جناب علاّمه حاج شیخ در پاسخ به وجوه سه گانۀ طعن شیخ مفید بر گفتار شیخ صدوق، چنین فرمودهاند:
این که شیخ مفید گفته: «سخن گفتن در این مطلب کار شیخ صدوق نبوده!» در پاسخش باید گفت: چنین نیست که هرکس اصطلاحات متکلّمین را نداند، نمیتواند دربارۀ چیزی سخن بگوید! چطور ممکن است! در حالی که حضرت حجّت (عج) در خواب به او اشاره فرموده (و چنان که از اخبار معصومین علیهم السلام بر میآید، دیدن پیامبر و امام ÷ در خواب از جمله رؤیاهای صادقه است) به تصنیف کتابی دربارۀ «غیبت» در ردّ مخالفین، چنان که خود او در اوّل کتاب «إکمال الدّین» به صراحت بیان داشته است. [در مورد شخصیت صدوق لازم به ذکر است که] او به دعای حضرت حجت ÷ به دنیا آمد[٨٣] و صاحب سیصد تألیف بود و شیوخ طایفۀ امامیه از وی حدیث شنیدند در حالی که جوانی بیش نبود، آن بزرگوار چهرۀ درخشان شیعه در خراسان، جلیل القدر، حافظ احادیث و ناقد اخبار بود و در میان علمای قم در حفظ و کثرت علم، نظیر نداشت!.
و امّا این که شیخ مفید اظهار داشته: حدیث «سهو النبی» [که ناصبیها و مقلدین شیعه] روایت کردهاند، از اخبار آحاد است؛ باید گفت: از شیعه، کسانی که این حدیث را روایت کردهاند عبارتند از:
١- سماعه بن مهران٢- حسن بن صدقه
٣- سعید الاعرج٤- جمیل بن درّاج
٥- أبو بصیر ٦- زید الشحّام
٧- أبو سعید قمّاط٨- أبو بکر حضرمی
٩- الحارث (حرث) بن مغیره النصری
که همگی از ثقات و بزرگان رُوات بوده و برخی از آنها از کسانی هستند که عموم علما بر تصحیح آنچه از ایشان به صحت رسیده اجماع داشته و به فقاهتشان اقرار دارند!.
و «جمیل» که أفقه علمای ستۀ ثانیۀ[٨٤] و از اصحاب امام صادق ÷ میباشد، خود را در شمار برخی از آنها مانند زید الشّحام و سماعۀ بن مهران آورده به علت آن است که هر دو نفر از اصحاب امام باقر ÷ و امام صادق ÷ هستند که هیچگونه طعنی در مورد ایشان وجود ندارد!.
پس چگونه شیخ مفید اینان را مقلّدین ناصبیان به شمار آورده؟! در حالی که تعداد اخبار «سهو» بیش از تعداد اکثر اخباری است که در فقه در مورد آنها ادعّای تواتر شده است! به گونهای که «کلینی» در کتاب «کافی» بابی برای آن گشوده تحت عنوان: (بَابُ مَنْ تَكَلَّمَ فِي صَلاتِهِ أَوِ انْصَـرَفَ قَبْلَ أَنْ يُتِمَّهَا) [روایات مربوط به این مسأله را در اینجا میآوریم]:
١- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ ÷: مَنْ حَفِظَ سَهْوَهُ فَأَتَمَّهُ فَلَيْسَ عَلَيْهِ سَجْدَتَا السَّهْوِ فَإِنَّ رَسُولَ اللهِ ص صَلَّى بِالنَّاسِ الظُّهْرَ رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ سَهَا فَسَلَّمَ فَقَالَ لَهُ ذُو الشِّمَالَيْنِ يَا رَسُولَ اللهِ أَ نَزَلَ فِي الصَّلاةِ شَيْءٌ فَقَالَ وَمَا ذَاكَ قَالَ إِنَّمَا صَلَّيْتَ رَكْعَتَيْنِ فَقَالَ رَسُولُ اللهِ ص أَتَقُولُونَ مِثْلَ قَوْلِهِ قَالُوا نَعَمْ فَقَامَ ص فَأَتَمَّ بِهِمُ الصَّلاةَ وَسَجَدَ بِهِمْسَجْدَتَيِ السَّهْوِ قَالَ قُلْتُ أَرَأَيْتَ مَنْ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ وَظَنَّ أَنَّهُمَا أَرْبَعٌ فَسَلَّمَ وَانْصَـرَفَ ثُمَّ ذَكَرَ بَعْدَ مَا ذَهَبَ أَنَّهُ إِنَّمَا صَلَّى رَكْعَتَيْنِ قَالَ يَسْتَقْبِلُ الصَّلاةَ مِنْ أَوَّلِهَا قَالَ قُلْتُ فَمَا بَالُ رَسُولِ اللهِ ص لَمْ يَسْتَقْبِلِ الصَّلاةَ وَإِنَّمَا أَتَمَّ بِهِمْ مَا بَقِيَ مِنْ صَلاتِهِ فَقَالَ إِنَّ رَسُولَ اللهِ ص لَمْ يَبْرَحْ مِنْ مَجْلِسِهِ فَإِنْ كَانَ لَمْ يَبْرَحْ مِنْ مَجْلِسِهِ فَلْيُتِمَّ مَا نَقَصَ مِنْ صَلاتِهِ إِذَا كَانَ قَدْ حَفِظَ الرَّكْعَتَيْنِ الأَوَّلَتَيْنِ.
٢- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِيِّ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنِ الـحسَنِ بْنِ صَدَقَةَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي الـحسَنِ الأَوَّلِ ÷ أَ سَلَّمَ رَسُولُ اللهِ ص فِي الرَّكْعَتَيْنِ الأَوَّلَتَيْنِ فَقَالَ نَعَمْ قُلْتُ وَحَالُهُ حَالُهُ قَالَ إِنَّمَا أَرَادَ اللهُ ﻷ أَنْ يُفَقِّهَهُمْ.
٣- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ سَعِيدٍ الأَعْرَجِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ ÷ يَقُولُ صَلَّى رَسُولُ اللهِ ص ثُمَّ سَلَّمَ فِي رَكْعَتَيْنِ فَسَأَلَهُ مَنْ خَلْفَهُ يَا رَسُولَ اللهِ أَحَدَثَ فِي الصَّلاةِ شَيْءٌ قَالَ وَمَا ذَلِكَ قَالُوا إِنَّمَا صَلَّيْتَ رَكْعَتَيْنِ فَقَالَ أَكَذَلِكَ يَا ذَا الْيَدَيْنِ وَكَانَ يُدْعَى ذَا الشِّمَالَيْنِ فَقَالَ نَعَمْ فَبَنَى عَلَى صَلَاتِهِ فَأَتَمَّ الصَّلاةَ أَرْبَعاً وَقَالَ إِنَّ اللهَ هُوَ الَّذِي أَنْسَاهُ رَحْمَةً للأُمَّةِ أَلا تَرَى لَوْ أَنَّ رَجُلاً صَنَعَ هَذَا لَعُيِّرَ وَقِيلَ مَا تُقْبَلُ صَلاتُكَ فَمَنْ دَخَلَ عَلَيْهِ الْيَوْمَ ذَاكَ قَالَ قَدْ سَنَّ رَسُولُ اللهِ ص وَصَارَتْ أُسْوَةً وَسَجَدَ سَجْدَتَيْنِ لِمَكَانِ الْكَلامِ.
٤- وَرَوَى الشيخ [أي الشيخ الطوسي في التهذيب] بإسناده عن الـحسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ ÷ عَنْ رَجُلٍ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ قَامَ قَالَ يَسْتَقْبِلُ قُلْتُ فَمَا يَرْوِي النَّاسُ فَذَكَرَ لَهُ حَدِيثَ ذِي الشِّمَالَيْنِ فَقَالَ إِنَّ رَسُولَ اللهِ ص لَمْ يَبْرَحْ مِنْ مَكَانِهِ وَلَوْ بَرِحَ اسْتَقْبَل.
٥- وعَنْهُ عَنْ فَضَالَةَ عَنِ الـحسَيْنِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ ÷ عَنْ رَجُلٍ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ قَامَ فَذَهَبَ فِي حَاجَتِهِ؟ قَالَ: يَسْتَقْبِلُ الصَّلاةَ. فَقُلْتُ: مَا بَالُ رَسُولِ اللهِ ص لَمْ يَسْتَقْبِلْ حِينَ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ؟ فَقَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللهِ ص لَمْ يَنْفَتِلْ مِنْ مَوْضِعِهِ.
٦- وبإسناده [أي الشيخ الطوسي في «التهذيب»] عن أَحْمَدِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الـحسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِي جَمِيلَةَ عَنْ زَيْدٍ الشَّحَّامِ أَبِي أُسَامَةَ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ صَلَّى الْعَصْرَ سِتَّ رَكَعَاتٍ أَوْ خَمْسَ رَكَعَاتٍ؟ قَالَ: إِنِ اسْتَيْقَنَ أَنَّهُ صَلَّى خَمْساً أَوْ سِتّاً فَلْيُعِدْ وَإِنْ كَانَ لا يَدْرِي أَ زَادَ أَمْ نَقَصَ فَلْيُكَبِّرْ وَهُوَ جَالِسٌ ثُمَّ لْيَرْكَعْ رَكْعَتَيْنِ يَقْرَأُ فِيهِمَا بِفَاتِحَةِ الْكِتَابِ فِي آخِرِ صَلاتِهِ ثُمَّ يَتَشَهَّدُ وَإِنْ هُوَ اسْتَيْقَنَ أَنَّهُ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ أَوْ ثَلاثاً ثُمَّ انْصَرَفَ فَتَكَلَّمَ فَلَمْ يَعْلَمْ أَنَّهُ لَمْ يُتِمَّ الصَّلاةَ قَائِماً عَلَيْهِ أَنْ يُتِمَّ الصَّلاةَ مَا بَقِيَ مِنْهَا فَإِنَّ نَبِيَّ اللهِ ص صَلَّى بِالنَّاسِ رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ نَسِيَ حَتَّى انْصَرَفَ فَقَالَ لَهُ ذُو الشِّمَالَيْنِ يَا رَسُولَ اللهِ أَ حَدَثَ فِي الصَّلاةِ شَيْءٌ فَقَالَ: أَيُّهَا النَّاسُ أَصَدَقَ ذُو الشِّمَالَيْنِ؟؟ فَقَالُوا: نَعَمْ لَمْ تُصَلِّ إِلا رَكْعَتَيْنِ. فَقَامَ فَأَتَمَّ مَا بَقِيَ مِنْ صَلَاتِه.
٧- وبإسناده [أي الشيخ الطوسي في «التهذيب»] عَنْ مُوسَى بْنِ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْقَمَّاطِ قَالَ سَمِعْتُ رَجُلاً يَسْأَلُ أَبَا عَبْدِ اللهِ ÷ عَنْ رَجُلٍ وَجَدَ غَمْزاً فِي بَطْنِهِ أَوْ أَذًى أَوْ عَصْـراً مِنَ الْبَوْلِ وَهُوَ فِي الصَّلاةِ الـمكْتُوبَةِ.... [إلى قوله] إِنَّمَا هُوَ بِمَنْزِلَةِ رَجُلٍ سَهَا فَانْصَرَفَ فِي رَكْعَةٍ أَوْ رَكْعَتَيْنِ أَوْ ثَلاثٍ مِنَ الـمكْتُوبَةِ فَإِنَّمَا عَلَيْهِ أَنْ يَبْنِيَ عَلَى صَلاتِهِ ثُمَّ ذَكَرَ سَهْوَ النَّبِيِّ ص.
٨- وبإسناده عن سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الـحسَيْنِ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ أَبِي بَكْرٍ الـحضْرَمِيِّ قَالَ صَلَّيْتُ بِأَصْحَابِيَ الـمغْرِبَ فَلَمَّا أَنْ صَلَّيْتُ رَكْعَتَيْنِ سَلَّمْتُ فَقَالَ بَعْضُهُمْ إِنَّمَا صَلَّيْتَ رَكْعَتَيْنِ فَأَعَدْتُ فَأَخْبَرْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ ÷ فَقَالَ لَعَلَّكَ أَعَدْتَ فَقُلْتُ نَعَمْ فَضَحِكَ ثُمَّ قَالَ إِنَّمَا كَانَ يُجْزِيكَ أَنْ تَقُومَ وَتَرْكَعَ رَكْعَةً إِنَّ رَسُولَ اللهِ ص سَهَا فَسَلَّمَ فِي رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ ذَكَرَ حَدِيثَ ذِي الشِّمَالَيْنِ فَقَالَ ثُمَّ قَامَ فَأَضَافَ إِلَيْهَا رَكْعَتَيْن.
٩- وعنه أيضاً وَرَوَى سَعْدٌ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الـحسَيْنِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِيرٍ عَنِ الـحارِثِ بْنِ الـمغِيرَةِ النَّصْرِيِّ قَالَ قُلْتُ لأَبِي عَبْدِ اللهِ ÷ إِنَّا صَلَّيْنَا الـمغْرِبَ فَسَهَا الإِمَامُ فَسَلَّمَ فِي الرَّكْعَتَيْنِ فَأَعَدْنَا الصَّلاةَ فَقَالَ وَلِمَ أَعَدْتُمْ أَلَيْسَ قَدِ انْصَرَفَ رَسُولُ اللهِ ص فِي رَكْعَتَيْنِ فَأَتَمَّ بِرَكْعَتَيْنِ أَلا أَتْمَمْتُم.
١٠ - وَروى في العيون [أي في كتاب «عيون أخبار الرضا» للشيخ الصدوق] في آخر باب «باب ما جاء عن الرضا ÷ في وجه دلائل الأئمَّة وَالردِّ على الغُلاة وَالـمفوِّضة لعنهم الله» عن تَمِيمٍ الْقُرَشِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِيٍّ الأَنْصَارِيِّ عَنِ الْـهَرَوِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا ÷ إِنَّ فِي سَوَادِ الْكُوفَةِ قَوْماً يَزْعُمُونَ أَنَّ النَّبِيَّ لَمْ يَقَعْ عَلَيْهِ سَهْوٌ فِي صَلاتِهِ! فَقَالَ: كَذَبُوا لَعَنَهُمُ اللهُ إِنَّ الَّذِي لا يَسْهُو هُوَ اللهُ الَّذِي لا إِلَهَ إِلا هُوَ! قَالَ قُلْتُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ! وَفِيهِمْ قَوْمٌ يَزْعُمُونَ أَنَّ الـحسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ لَمْ يُقْتَلْ وَأَنَّهُ أُلْقِيَ شَبَهُهُ عَلَى حَنْظَلَةَ بْنِ أَسْعَدَ الشَّامِيِّ وَأَنَّهُ رُفِعَ إِلَى السَّمَاءِ كَمَا رُفِعَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ ÷ وَيَحْتَجُّونَ بِهَذِهِ الآيَةِ ﴿وَلَن يَجۡعَلَ ٱللَّهُ لِلۡكَٰفِرِينَ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ سَبِيلًا﴾ [النساء:١٤١] فَقَالَ كَذَبُوا عَلَيْهِمْ غَضَبُ اللهِ وَلَعْنَتُه.... الـحديث.
١١- وفي الفقيه [أي كتاب «من لا يحضـره الفقيه» للشيخ الصدوق]: روى الـحسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنِ الرِّبَاطِيِّ عَنْ سَعِيدٍ الْأَعْرَجِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ ÷ يَقُولُ: إِنَّ اللهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى أَنَامَ رَسُولَ اللهِ ص عَنْ صَلاةِ الْفَجْرِ حَتَّى طَلَعَتِ الشَّمْسُ، ثُمَّ قَامَ فَبَدَأَ فَصَلَّى الرَّكْعَتَيْنِ اللَّتَيْنِ قَبْلَ الْفَجْرِ ثُمَّ صَلَّى الْفَجْرَ، وَأَسْهَاهُ فِي صَلاتِهِ فَسَلَّمَ فِي الرَّكْعَتَيْنِ، ثُمَّ وَصَفَ مَا قَالَهُ ذُو الشِّمَالَيْنِ، وَإِنَّمَا فَعَلَ ذَلِكَ بِهِ رَحْمَةً لِهَذِهِ الأُمَّةِ لِئَلا يُعَيَّرَ الرَّجُلُ الـمسْلِمُ إِذَا هُوَ نَامَ عَنْ صَلَاتِهِ أَوْ سَهَا فِيهَا فَقَالَ قَدْ أَصَابَ ذَلِكَ رَسُولَ اللهِ ص.
١٢ - وفي الفقه الرضويّ: وَكُنْتُ يَوْماً عِنْدَ الْعَالـم ÷ وَرَجُلٌ سَأَلَهُ عَنْ رَجُلٍ سَهَا فَسَلَّمَ فِي رَكْعَتَيْنِ مِنَ الـمكْتُوبَةِ ثُمَّ ذَكَرَ أَنَّهُ لَمْ يُتِمَّ صَلَاتَهُ قَالَ فَلْيُتِمَّهَا وَلْيَسْجُدْ سَجْدَتَيِ السَّهْوِ وَقَالَ إِنَّ رَسُولَ اللهِ ص صَلَّى يَوْماً الظُّهْرَ فَسَلَّمَ فِي رَكْعَتَيْنِ فَقَالَ ذُو الْيَدَيْنِ يَا رَسُولَ اللهِ أُمِرْتَ بِتَقْصِيرِ الصَّلاةِ أَمْ نَسِيتَ فَقَالَ رَسُولُ اللهِ ص لِلْقَوْمِ صَدَقَ ذُو الْيَدَيْنِ فَقَالُوا نَعَمْ يَا رَسُولَ اللهِ لَمْ تُصَلِّ إِلا رَكْعَتَيْنِ فَقَامَ فَصَلَّى إِلَيْهِمَا رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ سَلَّمَ وَسَجَدَ سَجْدَتَيِ السَّهْو.
اینها بودند روایات دوازدهگانه، که بزرگانی چون شیخ صدوق و [استادش] محمد بن حسن بن ولید و سید مرتضی [که از بزرگ شاگردانِ مفید هستند] صریحاً بدانها فتوا دادهاند! حالِ نفر اوّل را که بیان داشتیم؛ امّا در مورد «محمد بن الحسن بن ولید» باید گفت: او استاد علمای قم و فقیه آنان و پیشکسوت و چهرۀ درخشان آنان بود. و به قول نجاشی: «ثقةٌ ثقةٌ، عينٌ، مسكونٌ إليه»، و به قول شیخ طوسی: «جليل القدر، عارفٌ بالرجال، موثوق به»؛ و کسی مانند «ابن الغضائری»، که به احدی دو بار متمایل نمیشود، او را دو بار توثیق نموده، چنان که ابن داود ذکر کرده است.
و به الله سوگند! که در میان اصحاب [بزرگان امامیه]، در زمینۀ نقد رجال و أخبار هیچ کس مانند او نیست! و برای جلال و بزرگی او همین بس که شخصی مثل صدوق در حقّ او اظهار داشته: «هر خبری که شیخ (محمد بن حسن بن ولید) آن را صحیح نشمارد، نزد ما متروک و ناصحیح است»[٨٥].
امّا در مورد نفر سوّم [سید مرتضی] شیخ طوسی در حقّ او گفته: «او در علوم بسیاری یگانه بود، و همگی بر فضل او اجماع داشته وی را در علوم بسیاری چون: علم کلام، فقه،اصول فقه،ادب، نحو، شعر،معانی شعر و غیره، مقدّم میشمارد. او از لحاظ فضل و ادب از ادیبان عصر خویش بلند مرتبهتر، و فقیه و متکلم و جامع همۀ علوم بود».
«نجاشی» دربارهی وی گفته: «از علوم به مرتبهای رسید که در زمانش هیچ کس با او برابری ننمود، حدیث شنید، متکلم و شاعر و ادیب بود، و در علم دین و دنیا والا مقام».
***
نظر نفر اوّل و دوّم در مورد «سهو النبی» روشن شد! امّا نفر سوم، در کتاب «تنزيه الانبياء» پس از ذکر آیۀ شریفه ﴿قَالَ لَا تُؤَاخِذۡنِي بِمَا نَسِيتُ ٧٣﴾ [الکهف: ٧٣] «مرا بدانچه فراموش کردم، باز خواست مکن»، اظهار داشته: «.... امّا خارج از آنچه ذکر نمودیم، [از امور رسالت] برای پیامبر ص منعی برای بروز نسیان وجود ندارد....»؛ و در دنباله، موضوع سهو یا نسیان در اکل و شرب را مطرح ساخته[٨٦].
و در کتاب «ناصريّات» [بعد از حکم نمودن به عدم بطلان نماز با سلام دادن در حال فراموشی] میگوید: «و خبر «ذی الیدین» دلالت دارد بر این که هرکس از روی نسیان سلام دهد نمازش باطل نمیگردد. و از همین طریق، استدلال مینماید در عدم بطلان نماز هنگامی که از روی فراموشی، کلامی بر زبان آورده شود». و عمل به آن از کلام کلینی فهمیده میشود و سایر روات اخبار دوازدهگانه [به جُز شیخ طوسی] به گونهای که هیچ یک از ایشان، طعنی به مخالفت عقل یا نقل دربارهاش ذکر نشده است! و همگی از سوی مشایخ و فقهای بزرگ، تجلیل شدهاند! پس چطور ایشان «مقلد» هستند؟! و بر اساس آنچه ذکر نمودیم آن اخبار به حدّ تواتر رسیده یا ملحق به آن هستند، ابن الولید گفته: «وَلَوْ جَازَ أَنْ تُرَدَّ الأَخْبَارُ الْوَارِدَةُ فِي هَذَا الـمعْنَى لَجَازَ أَنْ تُرَدَّ جَمِيعُ الأَخْبَارِ» و چگونه بپذیریم که چنین خبری، خبر واحد است در حالی که خاصّه و عامّه بر آن اتفاق داشته، موافق و مخالف، بر آن اجماع کردهاند[٨٧]؟!.
و از جانب هیچ عالم شیعۀ امامی راستین، تشکیکی در آن خبر، معلوم نگشته است و اگر وجود داشت «صدوق» اکتفاء نمیکرد به این که فقط به غلات و مفوضه نسبت مخالفت بدهد.
بلکه مخالف را ذکر مینمود و با وی مباحثه میکرد، همان طور که در بخش میراث «الفقيه» با یونس بن عبد الرحمان و فضل بن شاذان [با وجود قدر و منزلتشان] مباحثه نموده، و در بسیاری از مسائل نسبت اشتباه به آنان داده است!
باری، گفتار صدوق [مبنی بر این که منکرین سهو النبی ص، غلات و مفوضه هستند] را خبر پیشین منقول از «عیون اخبار الرّضا»، تصدیق میکند، آن خبر میافزاید که منکرین سهو پیامبر ص، همان منکرین قتل حسین ÷ هستند که آن برداشت غلط را از آیۀ مذکور نمودند.
امّا از میان قدماء، هیچکس، قبل از شیخ مفید، منکر این خبر نبود، و مفهوم سخن سید مرتضی در «ناصریات» این است که: موضوع سهو النبی امری مسلّم و بدون خلاف بوده است و شیخ طوسی [در این مورد] از استادش شیخ مفید پیروی کرده[٨٨]، و متأخرین [بنا بر عادتشان در تبعیت از بسیاری آراء شیخ طوسی] در این مسأله از او پیروی کردهاند!![٨٩] و امّا «اسحاق بن حسن بن بکران» که از معاصرین نجاشی است و نجاشی او را در کوفه دیدار نموده و کتاب «نفی السهو عن النبی ص» را از جمله کتابهای وی برشمرده، ظاهراً غالی است! زیرا نجاشی گفته: «او ضعیف المذهب است»!!.
بنابراین به چه دلیل آن خبر، بنا به ادّعای شیخ مفید خبر واحد است؟ حال آن که علاوه بر تواتر در اصل آن، مُعاضدی چون قرآن دارد! و میزان در صحّت أخبار، موافقت قرآن میباشد[٩٠]. خداوند متعال فرموده: ﴿سَنُقۡرِئُكَ فَلَا تَنسَىٰٓ ٦ إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۚ إِنَّهُۥ يَعۡلَمُ ٱلۡجَهۡرَ وَمَا يَخۡفَىٰ ٧﴾ [الأعلى: ٦- ٧] «بزودی تو را [به قرآن] خوانا گردانیم تا فرمواش نکنی».
و دربارۀ حضرت موسی و جوان همراهش فرموده: ﴿فَلَمَّا بَلَغَا مَجۡمَعَ بَيۡنِهِمَا نَسِيَا حُوتَهُمَا﴾ [الکهف: ٦١] «پس هنگامی که به محل برخورد دو دریا رسیدند، ماهی خود را [که برای خوردن فراهم کرده بودند] از یاد بردند».
و نیز: ﴿قَالَ لَا تُؤَاخِذۡنِي بِمَا نَسِيتُ﴾ ¬[الکهف: ٧٣] «مرا بدانچه فرمواش کردم بازخواست مکن»[٩١].
و لذا علامه مجلسی در بحار الأنوار پس از نقل اخبار سهو و استدلال بر عدم صدور آن، گفته: «والـمسألة في غاية الإشكال لدلالة كثير من الآيات والأخبار على صدور السهو عنهم ـ †ـ و إطباق الأصحاب إلا من شذَّ منهم على عدم الجواز مع شهادة بعض الآيات والأخبار والدلائل الكلامية عليه» و مسأله به غایت مشکل است زیرا بسیاری از أخبار و آیات قرآن بر صدور سهو آن بزرگواران دلالت دارد ولی علمای أصحاب ما شیعیان جُز اندکی از ایشان، به رغم شهادت آیات إلهی و احادیث و دلائل کلامی بر این موضوع، بر جایز نبودن سهو بر ایشان اتفاق دارند[٩٢].
[٨١]- از شیخ مفید که متکلم بزرگی است، این سخن بسیار بعید مینماید!! زیرا پُر واضح است که افراد عادی بشر ـ از علماء و اولیاء ـ که پیامبر نیستند و در نماز یا امور دیگر دچار سهو میشوند به چنین اعمال ناهنجاری دست نمییازند، حال سهواً باشد یا نسیاناً! مگر آن که مبتلا به نوعی مالیخولیا یا جنون گردیده باشند!! لذا در مورد پیامبر ص به مراتب أولى چنین سخنی بس ناصواب بوده و أبداً جایی برای مطرح ساختن آن نیست!
[٨٢]- انصاف باید داد که إشکال شیخ مفید، بر این کلام شیخ صدوق کاملاً وارد است، زیرا نمیتوان پذیرفت که هر انسانی ـ بویژه مؤمن و مسلمان ـ به جُز پیغمبر و امام، اگر دچار سهو گردید، دوست شیطان و گمراه است! چون این حکم برای خود شیخ صدوق هم ایجاد مشکل میکند! به لحاظ آنکه حتماً خود او هم سهو و نسیان داشته، پس آیا میتوان گفت که او هم دوست شیطان و گمراه بوده است؟ مسلماً خیر!
[٨٣]- در مرتبت بلند و جلالت شیخ صدوق در میان علمای شیعه تردیدی وجود ندارد، امّا دیدن پیغمبر ص و امام ÷ در خواب، و یا تولد یافتن به دعای حضرت حجت [که از امور ظنی است] نمیتواند دلیل حقانیت سخن کسی باشد! بلکه در مسائلی مانند مبحث این مقاله، باید دلایل مستند به کتاب و سنت و عقل ارائه گردد!.
[٨٤]- آنان عبارت انداز: جمیل بن درّاج، عبد الله بن سمکان، عبد الله بن بکیر، حمّاد بن عیسی، حمّاد بن عثمان و أبان بن عثمان.
[٨٥]- چنین مدح بلیغی در حقّ کمتر عالمِ امامیه مشاهده میگردد! همچنین ملاحظه کنید مدح وی را در قاموس الرجال علامه حاج شیخ ـ دام عزه ـ (ج٨، ص١٢٠). آری شیعیان قم که در زمان ائمه † بودند، از طرف آنان † بسیار مدح شدهاند که تنها در جلد ١٤ بحار الانوار چاپ کمپانی (از ص٣٣٧ تا ٣٤١) بیش از چهل حدیث در مدح ایشان آمده است. امام ÷ فرموده: «هُمْ أَهْلُ رُکوعٍ وَسُجُودٍ وَقِیامٍ وَقُعُودٍ هُمُ الفُقَهَاءُ العُلَمَاءُ الفُهَمَاءُ هُمْ أَهْلُ الدِّرَایةِ وَالرِّوَایةِ وَحُسْنِ العِبَادَةِ».
[٨٦]- سید مرتضى (ره) دربارۀ آیۀ ٧٣ سورۀکهف فرموده: اگر نسیان را به معنى حقیقی آن بگیریم از آن چنین مفهوم میشود که انبیاء به ندرت به سهو یا نسیان دچار میشوند. رسول خدا در آنچه باید برساند و تبلیغ نموده و به عنوان شریعت اعلام نماید و یا در امور که موجب بیزاری از وی گردد به سهو و فراموشی دچار نمیشود امّا در غیر امور مذکور مانعی ندارد سهو یا نسیان بر او عارض شود، آیا نمیبینی که اگر در خورد و نوش خود البته نه به طور مستمر یا طولانی سهو یا فراموشی کند، اشکالی ندارد. [خصوصاً که سهو و نسیان گناه نیست و ارتباطی به عصمت در ابلاغ دین ندارد].
[٨٧]- برای ملاحظۀ اخبار عامّه میتوان به «التاج الجامع للأصول في أحادیث الرسول» مراجعه کرد، ج١، ص٢٢٠.
[٨٨]- شیخ طوسی که این احادیث را نمیپسندد، پس از نقل أخبار سهو النبی ص، میفرماید: «إِنَّمَا ذَکرْنَاهَا لأَنَّ مَا تَتَضَمَّنَهُ مِنَ الأَحْکامِ مَعْمُولٌ بِهَا» این اخبار را از آن رو که مشتمل است بر أحکامی که مورد عمل واقع میشود، ذکر کردهام (تهذیب الأحکام، ج١، ص٢٣٦). این کلام به وضوح میرساند که أخبار مذکور تا زمان شیخ مقبول و معمول بوده است. بنابه نقل علامۀ مجلسی، شهید ثانی (ره) در کتاب «ذکرى» (ص١٣٤) پس از ذکر روایتی صحیح از «زراره» از امام باقر ÷ که فرمود: «روزی رسول خدا ص نماز صبحش قضا شد»، میگوید ندیدهام کسی این خبر را ردّ کرده باشد. علامه مجلسی سپس قول شیخ بهائی را میآورد که: «از کلام شیخ شهید معلوم میشود که امامیه این مسأله و مانند این را از معصوم جائز میدانند» (بحار الأنوار، ج١٧،ص ١٠٧و١٠٨) و باز از قول عالم والامقام جناب قاضی عیاض قمی نقل میکند که وی در کتاب «شفا» (ج٢ ص ٢٦٧( ٢٧٠) فرموده: «وأما ما لیس طریقه البلاغ ولا بیان الأحکام من أفعاله ص وما یختص به من أمور دینه وأذکار قلبه ما لم یفعله لیتبع فیه فالأکثر من طبقات علماء الأمة على جواز السهو والغلط فیها على سبیل الندرة» امّا آنچه از اعمال پیامبر صکه در طریق ابلاغ دین و بیان احکام نبوده و مربوط به امور دین و توجه قلبی آن حضرت نیست بلکه از کارهایی است که آنها را به منظور آنکه مورد تبعیت سایرین قرار گیرد، انجام نمیدهد، اکثر طبقات علمای أمّت اسلام، سهو و اشتباه را البتّه بر سبیل ندرت بر آن حضرت، جایز و ممکن میدانند» (بحار الأنوار، ج ١٧، ص ١١٨).
[٨٩]- اینطور که پیداست، عنوان «مقلده» که شیخ مفید دربارۀ شیخ صدوق و استادش، ابن ولید قمی، بکار برده، متأخرین را روشنتر شامل میشود تا آن دو استاد بزرگ را!
[٩٠]- چنانکه از پیامبر ص و ائمّه علیهم السلام روایت شده: «ما وافق القرآن فخذوه وما خالف القرآن فدعوه»» «آنچه موافق قرآن است بگیرید و بپذیرید و آنچه مخالف قرآن است ترک کنید و نپذیرید».
[٩١]- دربارۀ این آیه قول سید مرتضى را در صفحات گذشته آوردهایم.
[٩٢]- بحار الأنوار، ج ١٧، ص ١١٨ و١١٩. ونیز ج ٢٥، ص ٣٥١..