[معنای صحیح و درست «امام» و «امامت»]
معنای امام چنانکه گفتیم و شرع و عقل و وجدان هم بدان گواه است به دو معنای حقیقی و چند معنای مجازی است. دو معنای مذکور عبارت اند از:
اوّل معنای «إِمام»، پیشوای سیاسی و اجتماعی و متصدّی امر حکومت مسلمین است و به تمام کسانی که متصدّی امر حکومت شوند این لفظ إطلاق میشود که اگر متصدّی این امر صالح باشد از وی به امام عادل و اگر ناصالح باشد به امام جائر تعبیر میشود و سیرۀ مسلمین و احادیث فریقین مملوّ از این اصطلاح است. دوّمین معنای «امام» راهبر و راهنما به سوی خدا و هادی به طریق حقّ و صراط مستقیم است. این تقسیم در فرمایش أمیر المؤمنین ÷ مندرج است که فرموده: «لا غزو إلا مع إمام عادل، ولا نقل إلا مع إمام فاضل» «جهاد جُز با امام عادل (درست) نیست و نقل (روایت) جُز با امام فاضل ودانا نباشد»[٦٠].
«امام» به معنای اول شامل ائمّۀ اهل بیت نمیشود مگر أمیر المؤمنین که حدود پنج سال و امام حسن به مدّت شش ماه، دیگر کسی از آن بزرگواران متصدّی امر حکومت و پیشوای سیاسی مسلمانان نگشت، لیکن معنای دوّم که گفته شد همان دلیل و رهنمای راه خدا و رهبری مردم به طریق حقّ و صراط مستقیم و هدایت مردم به سبیل سعادت است و مصداق عالی آن ائمّۀ اهل بیت بوده و پس از ایشان کسانی هستند که بدان طریق سلوک نمایند و به نور علم قرآن در طریق دستگیری و هدایت مردم کوشا باشند.
پُر واضح است، شخصی که امام و راهبر قومی به سوی مقصدی است تمام همّ و غمّ او مصروف آن است که راهروان راهِ سعادت را پیموده و هرچه زودتر و بهتر به مقصد برسند. چنین کسی مدح و ثناخوانی و تملّق و چاپلوسی این و آن را انتظار ندارد، خصوصاً آنگاه که رهروان، مقصد و راه را گذاشته و به راههای کج و معوج افتاده و در مقابلِ آنهمه اصرار و تأکیدِ راهبر که به طریق حقّ بازآید و راه درستِ وصول به مقصد را بپیماید، بیشتر به ثناگویی چاپلوسانه و مدّاحی متملّقانه و اعمال بیهوده بلکه مضرّ (از قبیل زنجیر زنی و طبل و سنج کوبیدن و حمل عَلَمهای بسیار سنگین و...) و حرکات ساختگی و آداب بیگانگان مجوسی به مدح و ثنای او مشغول شده و از پیمودن راه اصلی وصول به مقصد غافل گردند! این قبیل اعمال اگر موجب خشم و غضب آن راهبر و پیشوای دلسوز نگردد، باری بیتردید باعث خُشنودی و رضایت وی نخواهد شد.
واقعاً انسان تعجّب میکند از اینکه آداب مجوسیان و ارواح پرستی مِلَلِ وحشی و مرده پرستی مصریان و توّسل آنان به ارواحِ مردگان و امثال این عقائد خرافی در پیروانِ دینی راه یافته که مأمور مبارزۀ جدّی با این موهومات و خرافات است و در آیات کتاب آسمانی و سیرۀ پیامبر بزرگوار و أئمّۀ نیکوکردار، کوچکترین أثری از این کارها نیست.
پیغمبر و امامی که وظیفۀ مردم آن است که در مسائل دینی و دانستن احکامی که بدان دانا نیستند، به وی مراجعه و از او أخذ و بدان عمل نمایند، این شوربختان این وظیفۀ بزرگ را کنار نهاده در عوض به تملّق و ثناخوانی و مدیحه سرایی غالیانه و خواستنِ حوائجی که باید از خدا خواست و أمثال این کارها که شرک یا لا أقلّ نزدیک به شرک است، پرداختهاند و اصلاً در صدد نیستند برای آنچه پیغمبر و امام برای آن آمدهاند، به وی مراجعه ویا از آثار و احکام باقیمانده از او، تبعیت کنند و حتّى اگر کسی به ایشان بگوید که اَیهَا النّاس پیغمبر و امام که برای برآوردنِ حاجات و شفای مرضى و دادن أولاد و کم و زیاد کردنِ روزی افراد و این قبیل امور مبعوث نشدهاند، بلکه پیغمبر و امام فقط مأموریتِ راهبری و راهنمایی در امور دینی و تعلیم آداب و احکام شرع دارند و اینگونه کارها که شما دوست میدارید به آنان مربوط نیست ﴿وَمَا عَلَى ٱلرَّسُولِ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِينُ﴾ [النور: ٥٤ و العنکبوت: ١٨]. «و بر فرستادۀ خدا (وظیفهای) جُز رساندنِ آشکارِ پیام (خدا) نیست» در این موقع است که میبینی از فرط تعصّب و غضب، صورت مخاطب بر افروخته و رگهای گردن برجسته شده و با نگاهی شرربارمیگوید: این توسّل است و تو میگویی توسّل به پیغمبر و ائمّه جایز نیست؟! و هرچه تهمت و اهانت از پیر و استاد خود یاد گرفته نثار گوینده میکند!.
آیا کسی به ایشان نگفته که اوّلاً: با وجود خدای تعالی که بنده را بیهیچ واسطه میپذیرد و اصلاً واسطه گرفتن در حضرتش منافی توحید عبادت است و نیازی به توّسل نیست و خود فرموده: ﴿وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌۖ أُجِيبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِۖ فَلۡيَسۡتَجِيبُواْ لِي وَلۡيُؤۡمِنُواْ بِي لَعَلَّهُمۡ يَرۡشُدُونَ ١٨٦﴾ [البقرة: ١٨٦] «و چون بندگانم در بارۀ من از تو پرسش کنند، همانا من نزدیکم و دعوتِ دعا کننده را هنگامی که مرا بخواند، پاسخ میدهم پس باید دعوت مرا (وفرا خواندنشان به سوی خودم) را بپذیرند»، و فرموده: ﴿وَنَحۡنُ أَقۡرَبُ إِلَيۡهِ مِنۡ حَبۡلِ ٱلۡوَرِيدِ ١٦﴾ [ق: ١٦] «و ما به او از رگ گردن نزدیکتریم»، و میفرماید: ﴿فَلَا تَدۡعُواْ مَعَ ٱللَّهِ أَحَدٗا ١٨﴾ [الجن: ١٨] «با خدا أحدی را مخوانید»، و در هر شبانه روز لا أقلّ ده بار به نحو وجوب به ما تعلیم داده که بگوییم: ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ﴾ [الفاتحه: ٥] «فقط تو را عبادت میکنیم و فقط از تو کمک و استعانت میجوییم»، پس استعانت خواستنِ عبادی منحصراً باید از خدا باشد چنانکه عبادت کردن منحصراً برای او است. یا به عبارت دیگر کمک خواستن نامقید از غیر او شرک است چنانکه عبادت غیر او شرک است.
آیا با این همه آیات واضحات جایز است که انسان خدای حی قادر لا یمُوت سمیع و بصیر و پاینده و نزدیکتر از رگ گردن را گذاشته و به سراغ کسانی رود که در همه چیز محتاج و فقیر دریای بیپایان فضل و رحمت او هستند و خودشان به دستور قرآن میگویند: ﴿قُل لَّآ أَمۡلِكُ لِنَفۡسِي نَفۡعٗا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُ﴾ [الأعراف: ١٨٨] «همانا من مالک هیچ سود و زیانی برای خویشتن نیستم مگر آنچه خدا بخواهد»، ﴿وَمَآ أُغۡنِي عَنكُم مِّنَ ٱللَّهِ مِن شَيۡءٍ﴾ [یوسف: ٦٧] «و من شما را در برابرِ (خواستِ) خدا هیچ سودی نتوانم رساند».
ثانیاً: بر فرض عدم نهی از این عمل چون این وادی، وادی هولناک و پرتگاهی مخوف است که امکان دارد انسان را به هلاکتگاه شرک درآورد، همان بهتر که ترک شود، زیرا اگر شما در میان راههایی که به سوی مقصد منتهی میشود، چندین راه داشته باشید که معلوم و مسلّم است که بیخطر و کوتاهتر است و راهی هم داشته باشید که طولانیتر و خطرناک است، أوْلى آن است که آن راه را واگذارید و از راههای بیخطر رهسپار شوید.
[٦٠]- مستدرک الوسائل، چاپ سنگی، ج٢، ص ٢٤٧.