[شفاعت نزد خداوند با شفاعت نزد پادشاهان، قیاس مع الفارق میباشد]
قبلاً از نظر مطالعه کننده محترم گذشت که شفاعت به این معنی که شخص مقربی در درِ بزرگی از شخص مجرمی شفاعت کند که در کیفر او تخفیف داده شود یا از گناه او صرف نظر کنند یک عادتی بوده که از دوران سلاطین جبار و متکبرین روزگار به یادگار مانده است و هرگز با نظام جهان هستی که در تحت اراده و مشیت پروردگار علیم اداره میشود مناسب و سازگار نیست. بلکه نسبت به ساحت اقدس پروردگار یک نوع جسارت و جهالت و به عبارت سادهتر خدانشناسی است، زیرا قیاس آن مع الفارق و نامربوط است. در شفاعت خواستن از پیغمبر و امام به پروردگار یک نوع جسارت و گستاخی است که شریعت مطهره اسلام از آن منع فرمود است چنانکه در کتاب البداية والنهاية أبو الفداء [ابن کثیر] (١/١٠) چنین آمده است... «عن جبير بن محمد بن جبير بن مطعم عن أبيه عن جده قال: أتى رسولَ الله صأعرابيٌّ فقال: يارسول الله! جهدت الأنفس وجاعت العيال ونهكت الأموال وهلكت الأنعام، فاستسق الله لنا فإنّا نستشفع بك على الله ونستشفع بالله عليك. قال رسول الله ص:«ويحك أتدري ما تقول؟» وسبح رسول الله ص فما زال يُسبِّح حتى عُرِفَ ذلك في وجوه أصحابه.ثم قال: ويحك إنه لا يُسْتَشْفَعُ بالله على أحد من خلقه شأن الله أعظم من ذلك». یعنی: جبیر بن محمد بن جبیر بن مطعم از پدرش از جدش روایت میکند که «اعرابی خدمت رسول الله آمد و عرض کرد: یا رسول الله! جانها به جان آمد و خانوادهها گرسنه ماندند و اموال نابود شد و چهارپایان هلاک شدند پس تو از خدا برای ما باران بخواه زیرا ما تو را شفیع بر خدا گرفته و خدا را به تو شفیع میکنیم، رسول خدا فرمود: وای بر تو آیا میفهمی چه میگویی؟ و رسول خدا به به تسبیح پرداخت و همواره خدا را تسبیح میگفت تا جاییکه این معنی در چهرههای اصحاب شناخته میشد آنگاه فرمود: وای بر تو! خدا را در نزد هیچیک از آفریدههای او شفیع نتوان آورد و شأن خدا از این چیزها خیلی بزرگتر است».
شفاعتی که در زمان سلاطین جبار متکبرین روزگار در دربارشان انجام میگرفت چند جهت داشت:
١- مجرم عملی که انجام داده بود در غیبت آن سلطان صاحب قدرت بود و از وقوع آن جرم اطلاعی نداشت.
٢- جرم مجرم هرگاه فاش میشد و به محضر سلطان میکشید کیفر آن از طرف سلطان بر طبق نظر و دلخواه او تعیین میشد و قاعدۀ صحیحی نداشت و قانون معلومی نبود!.
٣- مجرم هیچگونه وسیلهای برای تبرئۀ خود نمییافت زیرا نمیتوانست خود از خویشتن دفاع کند برای آنکه قدرت و حشمت و غضب سلطان به او اجازه هیچگونه دفاعی نمیداد و بسا که بیگناهی به جرم متهم میشد و چون وسیلۀ دفاع نداشت محبوس و یا مقتول میشد.
٤- اگر مجرم به صاحب جاهی که در نزد سلطان مقرب بود دست مییافت و آن صاحب جاه در شفاعت او برای خود نفعی تصور میکرد که ارزش آن بیش از سنگینی خواهش از سلطان بود در نزد سلطان از مجرم شفاعت میکرد و اگر چنین ارزشی نداشت (ارزش مادی یا معنوی) شفاعت نمیکرد.
٥- شفیع در نزد سلطان متعذر به عذرهایی میشد از قبیل اینکه این شخص چنین جرمی را مرتکب نشده و قضیه بر خلاف واقع به عرض سلطان رسیده است یا اینکه مجرم شخص مغرضی نبوده و از روی جهل و نادانی یا بدون اراده این جرم از او صادر شده، یا این که از این مجرم برای شخص سلطان یا مملکت در آینده منافعی انتظار میرود، سلطان را قانع و راضی به شفاعت خود مینمود.
٦- سلطان اگر از شفیع این شفاعت را قبول میکرد از جهت آن بود که اطلاع کامل بر قضیه نداشت و احتمال یا یقین داشت که آنچه شفیع در بیگناهی مجرم میگوید صحیح است و مجرم واقعاً گناهی ندارد یا اینکه تصور میکرد که اگر شفاعت شفیع را قبول نکند او را از خود دلخور و ناراضی کرده است و ممکن است نارضایتی او بر سلطان گران تمام شود و در آینده نفعی که از شفیع انتظار دارد به دست نیاید یا ضرری از طرف او متوجه سلطان شود لذا ناچار شفاعت او را میپذیرفت.
٧- نتیجه این شفاعت آن میشد که مجرم از کیفر نجات میافت و در نتیجه این شفاعت مقبوله آن شخص مقرب که شفیع شده بود احترامش در نزد مردم زیادتر میشد و به او کرنش بیشتر میکردند اما به همان اندازه عظمت و قدرت سلطان در نزد مردم کاهش مییافت زیرا معلوم میشد که سلطان در کشور خود مبسوط الید به تمام معنی نیست و قدرت نهایی هم هست که مانع قدرت مستقله او میشود...
با این کیفیت مجرمین هم از شفیع بیشتر راضی میشدند و محبت شفیع در قلبشان بیش از محبت سلطان جای میگرفت. زیرا آنچه مانع کیفر ایشان شد قدرت شفیع نسبت به قدرت سلطان بود. شما پیش خود این هفت جهت را در شفاعت با اراده و مشیت و قدرت خالق عالم بسنجید و ببینید آیا ممکن است یکی از آن جهت در دربار خداوندی راه داشته باشد؟!.
آیا خدا از وقوع جرم بیخبر است؟ یا دستگاه خلقت بدون حساب و کتاب است یا مجرم و گناهکار خود به دربار پروردگار راه ندارد؟ در حالیکه میفرماید: ﴿فَإِنِّي قَرِيبٌۖ أُجِيبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِ﴾ [البقرة: ١٨٦]. یعنی: «همینکه خوانندهای مرا بخواند او را بزودی اجابت میکنم».
یا شفاعتی که غالیان و جاهلان برای روز قیامت ساختهاند احتیاجی به مجرمین دارند یا آنان نسبت به خلق خدا از خدا مهربانتر هستند!؟ در صورتیکه حتی محمد ص و علی که به عقیده اینان به مردم با شیعیان خود علاقه زیادی دارند آن علاقه و محبت نسبت به علاقهای که خدا به بندگان خود دارد هر چه باشد کمتر از قطرهای در مقابل دریایی است یا شفیعانی میتوانند قضیه را به خدا بر خلاف آنچه خدا میداند حالی کنند؟ یا خدا از شفیعان حسابی میبرد و به آنان احتیاجی دارد!؟ یا از ملولی آنها به خود ضرری متوجه میبیند؟ و از آن بیمناک است و ناچار به شفاعت آنها تن در میدهد؟ یا در آن حکمتی است!؟ هر چه در اینباره به خدا نسبت داده شود کفر است «تعالی الله عما یقول الجاهلون».
یک اشتباه دیگر در مسألۀ شفاعت آن است که تصور کردهاند نتیجه شفاعت نجات از عذاب جهنم و دخول در بهشت است مثلاً مانند دنیاست که گاهی مجرمی را که مستحق کیفر گناهی میدانند همینکه شفیع صاحب مَنزِلَتی او را در نزد صاحب قدرتی که در صدد اجرای مجازات اوست شفاعت کرد نه تنها از کیفر نجات مییابد بلکه گاهی فوق آنچه تصور میرود آنقدر عزیز و مقرب میشود که بسا باشد که از پای دار داخل قصر سلطنتی شده با مقربان آن صاحب قدرت قرین و همنشین میشود. وقوع چنین پیش آمدی هر چند در دنیا کم است ولی ممکن است. گاهی مجرمی بدین کیفیت به قصر سلطنتی راه یابد و از نزدیکان و مقربان سلطان گردد و حتی به وزارت هم برسد و این بدان جهت است که اگر فرضا آن مجرم گناهی را مرتکب شده است که به نظر سلطان جرم بوده است لکن به هر صورت آن مجرم دارای لیاقت و شخصیت دیگر بوده است که همینکه به دستگاه سلطنت راه یافت و برای ابراز لیاقت و شخصیت خود محل مناسبی پیدا کرد شخصیت خود را به ظهور رسانید و لیاقت خود را به سلطان فهمانید ارزش آن را پیدا کرد که تا قصر سلطنتی بلکه تا حرمسرای سلطان راه یابد و خود را تا منصب وزارت ارتقاء دهد. اما این تصور در شفاعت شافعان روز محشر هیچگونه راه ندارد زیرا آنجا عذاب و ثواب بر حسب لیاقت و شخصیت محصله هر کس است، یعنی ترقی کمال روحی اگر کسی معذب است برای ملکات خبیثهای است که در نفس او حاصل شده است. فرضاً که او را به باغ بهشت ببرند از آن هیچگونه لذتی نخواهد یافت و مانند مریضی است که تمام جهاز هاضمه و دستگاه گوارش و مذاق خود را از دست داده باشد، چنین کسی از دیدن غذاهای لذیذ و مطبوخ که برای تندرستان سالم لذت بخش است چه لذتی خواهد برد!؟ و مرد غمگین و پیری که تمام قوای جنسی خود را از دست داده، حتی لمس و بصری هم برای او باقی نمانده است چه لذتی از دیدن چیزهای قشنگ برایش حاصل میشود؟ در قیامت سنت خداوند هیچ کمالی آنی و خلق الساعه به کسی نمیبخشد که مجرمی را که گناه تمام مذاق معنوی او را از بین برده است و به جای آن ملکاتی زشت جانشین شده است فوراً او را تبدیل به یک شخص متقی دارای کمالات معنوی کند که در طی سالیان دراز با عبادت و ریاضت جهاز هاضمۀ روحش برای بلعیدین غذاهای معنوی بهشتی آماده و حریص و پر اشتها است. مثل معروف بابا طاهر شود که میگفت: «أمسیتُ کُردِیًّا وَأصبَحتُ عَرَبِیا». یعنی: «شبانه کُرد بودم و صبح کردم در حالیکه عرب بودم»! نه خیر! چنین طفرهای در طبیعت عالم نیست. برای درک و حیازت آن مقام عبادت و ریاضت لازم است و تحصیل چنین کمالات فقط دار دنیاست چنانکه امیر المؤمنین ÷ فرمود: «اَلیوَمَ عَمل وَلاحساب وغدا الـحساب ولاَ عَمل». یعنی: «امروز در دنیا عمل است و حسابی نیست و فردا (قیامت) حساب است و دیگر جای عمل نیست». (خطبه ٤٢ نهج البلاغه). دین اسلام دین بودا و برهما نیست که برای تحصیل مقام قرب و عروج به معارج انسانیت و معنویت قائل به نسخ و عودت باشد که انسان برای رسیدن به آن مقام چندین بار به دنیا بیاید و بر گردد! تا سر انجام لایق مقام قرب به وسیله ریاضتها و مشقتها که در این عالم متحمل میشود بگردد. نه خیر چنین نیست زندگی در دنیا همین یکدفعه و تحصیل کمالات در همین چند روزه است. هر چه شدی، شد.
چه رفتی از جهان یکباره رفتی
دگـر هرگـز به عـالم در نیفتی
روزی است که انسان آرزو میکند اما افسوس که دیگر جای حسرت است و کار تمام: ﴿وَأَنذِرۡهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡحَسۡرَةِ إِذۡ قُضِيَ ٱلۡأَمۡرُ﴾ [مریم: ٣٩]. یعنی: «(ای محمد)، این مردم را از روز حسرت بترسان از آن وقتی که دیگر کار از کار گذشته است». ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَ أَحَدَهُمُ ٱلۡمَوۡتُ قَالَ رَبِّ ٱرۡجِعُونِ ٩٩ لَعَلِّيٓ أَعۡمَلُ صَٰلِحٗا فِيمَا تَرَكۡتُۚ كَلَّآۚ إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَآئِلُهَاۖ﴾ [المؤمنون: ٩٩-١٠٠] یعنی: «وقتیکه موت به سراغ یکی آنها آید [آن شخص مقصر] خواهد گفت: پروردگار من، مرا به دنیا برگردان شاید کار خوبی کنم! نه چنین است، این سخنی است که فقط او میگوید». مقامات اخروی به همان درجهای است که انسان در این عالم تحصیل کرده است و خلق الساعه نیست که به شفاعت حاصل شود.
آری، نیل به مقامات و درجات اخروی خیلی مشکلتر از وصول به مقامات و مناصب دنیوی است. همچون مقامات و ترقیات علمی که آن را نمیتوان در یک لحظه به کسی تفویض کرد بلکه باید سالها زحمت کشید و خون دل خورد تا بدان نایل شد. آری درجات اخروی چنین است که با سالها عبادت و ریاضت میتوان به معرفت و مقامات معنوی ارتقا یافت.
چنانکه میفرماید: ﴿وَلِكُلّٖ دَرَجَٰتٞ مِّمَّا عَمِلُواْۚ﴾ [الأنعام: ١٣٢]. یعنی: «برای هر کسی همان درجهای است که به وسیله عمل نایل شده است». ﴿وَأَن لَّيۡسَ لِلۡإِنسَٰنِ إِلَّا مَا سَعَىٰ ٣٩﴾ [النجم: ٣٩] یعنی: «و اینکه انسان را نیست جز آنچه کوشش کند». ﴿وَمَنۡ أَرَادَ ٱلۡأٓخِرَةَ وَسَعَىٰ لَهَا سَعۡيَهَا وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَأُوْلَٰٓئِكَ كَانَ سَعۡيُهُم مَّشۡكُورٗا ١٩ كُلّٗا نُّمِدُّ هَٰٓؤُلَآءِ وَهَٰٓؤُلَآءِ مِنۡ عَطَآءِ رَبِّكَۚ وَمَا كَانَ عَطَآءُ رَبِّكَ مَحۡظُورًا ٢٠ ٱنظُرۡ كَيۡفَ فَضَّلۡنَا بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۚ وَلَلۡأٓخِرَةُ أَكۡبَرُ دَرَجَٰتٖ وَأَكۡبَرُ تَفۡضِيلٗا ٢١﴾ [الإسراء: ١٩، ٢١] «و آن کس که سراى آخرت را بطلبد، و براى آن سعى و کوشش کند- در حالى که ایمان داشته باشد- سعى و تلاش او، (از سوى خدا) پاداش داده خواهد شد. هر یک از این دو گروه را از عطاى پروردگارت، بهره و کمک مىدهیم و عطاى پروردگارت هرگز (از کسى) منع نشده است. ببین چگونه بعضى را (در دنیا به خاطر تلاششان) بر بعضى دیگر برترى بخشیدهایم درجات آخرت و برتریهایش، از این هم بیشتر است!». ﴿وَلِكُلّٖ دَرَجَٰتٞ مِّمَّا عَمِلُواْۖ وَلِيُوَفِّيَهُمۡ أَعۡمَٰلَهُمۡ وَهُمۡ لَا يُظۡلَمُونَ ١٩﴾ [الأحقاف:¬ ١٩] یعنی: «و همه را برای اعمالی که کرد¬ند درجاتی است و [خدا پاداش] کارهای آنان را تمام دهد». ﴿يَرۡفَعِ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ دَرَجَٰتٖۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٞ١١﴾[المجادلة: ١١][٢٠٥]. ﴿وَمَن يَأۡتِهِۦ مُؤۡمِنٗا قَدۡ عَمِلَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ فَأُوْلَٰٓئِكَ لَهُمُ ٱلدَّرَجَٰتُ ٱلۡعُلَىٰ ٧٥ جَنَّٰتُ عَدۡنٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ وَذَٰلِكَ جَزَآءُ مَن تَزَكَّىٰ ٧٦﴾ [طه: ٧٥، ٧٦] یعنی: «کسیکه در محضر عدل الهی حاضر شود درحالیکه مؤمن باشد و کارهای خوب انجام داده باشد چنین کسانی برای ایشان درجاتی بسیار عالی است بهشتهایی که از زیر قصرها و درختهای آن، نهرهایی جاری است که در آن همیشه جاویدان هستند اینگونه کرامتها پاداش کسانی است که خود را پاکیزه و شایسته کرده باشند».
و آیات دیگری که مفهوم این معنی است که درجات بهشت و درک لذات آن به قدر استعدادات و کمالاتی است که انسان آن را در دنیا کسب کرده است. این آیات به روشنی میرساند که در دستگاه آفرینش گزاف و طفره نیست و حساب آخرت خیلی دقیقتر از حساب دنیاست. اگر در این دنیا تقسیم روزی به تقدیر خدا است اما در آن دنیا هر کس در گرو اعمال خود است. ﴿كُلُّ ٱمۡرِيِٕۢ بِمَا كَسَبَ رَهِينٞ ٢١﴾ [الطور: ٢١] یعنی: «هر شخصی در خور و گرو کارکرد خود است». ﴿كُلُّ نَفۡسِۢ بِمَا كَسَبَتۡ رَهِينَةٌ ٣٨﴾ [المدثر: ٣٨] یعنی: «هر نفسی بدانچه کسب کرده مرهون است». فرضاً که شفاعتی باشد بهوسیلۀ شفاعت نمیتوان بهدرجات عالی جنّت که فقط بطّی مقامات انسانیت بهوسیلۀ عبادت است راه یافت. این کمال باید در نفس انسان بهوسیلۀ علم و عرفان و عبادت و احسان حاصل شده باشد و خلق الساعه نیست. واقعاً جای تعجب است که چگونه شخص عاقل از خود و هدف خلقت خود غافل باشد با اینکه در دنیا به هر مقامی که میرسد به آن قانع نشده در صدد احراز مقام دیگر و بالاتر است. با اینکه مقامات دنیا هر چه باشد فانی و هیچ است اما در کسب مقامات اخروی که ابدی و جاوید است مغرور به شفاعت آنچنانی شود که هیچ اصل و پایهای از نظر عقل و شرع ندارد و ساخته و پرداخته اوهام و خیالات غافلان با مکر و شیطنت دشمنان اسلام است که مسلمین را به چنین روز سیاهی بنشانند چنانکه مشهود است که امروز هیچیک از احکام حیاتبخش اسلام در بین مسلمین نه تنها عملی نیست بلکه از آن حتی نامی در میان مسلمین نیست. چون احکام دفاع، جهاد، حکومت، اتحاد، و اکثر آنچه به نام دین صورت میگیرد ساخته و پرداخته غالیان و دجالان است و با انجام آنگونه بدعتها تصور میکنند که بهترین اعمال را انجام میدهند در حالیکه ضرر و زیان آن را با چشم خود آشکارا میبینند: ﴿قُلۡ هَلۡ نُنَبِّئُكُم بِٱلۡأَخۡسَرِينَ أَعۡمَٰلًا ١٠٣ ٱلَّذِينَ ضَلَّ سَعۡيُهُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَهُمۡ يَحۡسَبُونَ أَنَّهُمۡ يُحۡسِنُونَ صُنۡعًا ١٠٤﴾ [الکهف: ١٠٣، ١٠٤] یعنی: «[ای محمد] بگو: آیا شما را خبر بدهیم بر زیانکارترین کسان؟ کسانیکه کارهای انجام میدهند؟ آنان کسانی هستند که نتیجه اعمالشان در همین زندگی دنیا هم هیچ و بیفایده است و معهذا میپندارند که بهترین کارها انجام میدهند»!!.
حقیقت شفاعت همان است که قبلاً عرض شد که فرشتگان برای مؤمنین و پارهای [از فرشتگان] برای تمام اهل زمین، [استغفار] میکنند و درسورۀ غافر میفرماید: ﴿وَيَسۡتَغۡفِرُونَ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾[٢٠٦] [غافر: ٧].
و در سورۀ شوری میفرماید: ﴿يُسَبِّحُونَ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡ وَيَسۡتَغۡفِرُونَ لِمَن فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾[٢٠٧] [الشورى: ٥].
اما این استغفار و شفاعت آنان در حق تمام مردم جهان نفعی نخواهد داشت جز برای کسانی که پروردگار مهربان از ایشان راضی باشد چنانکه آیۀ شریفه ٢٦ سورۀ نجم میفرماید: ﴿وَكَم مِّن مَّلَكٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ لَا تُغۡنِي شَفَٰعَتُهُمۡ شَيًۡٔا إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ أَن يَأۡذَنَ ٱللَّهُ لِمَن يَشَآءُ وَيَرۡضَىٰٓ ٢٦﴾ یعنی: «چه بسیار از فرشتگان که در آسمانند که شفاعتشان سودی نمیبخشد مگر پس از آنکه خدا اذن دهد برای کسیکه بخواهد و از او راضی باشد». و این شفاعت حتی شامل پیغمبران هم میشود زیرا آنان نیز ﴿لِمَن فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾ هستند. و خود آن حضرت از امت چنین خواهش داشت که میفرمود: «إن ربي قد وعدني درجة لا تنال إلا بدعاء أمتي». و چون چنانکه دیدیم و قبلا هم آوردیم فرشتگان آسمان برای عموم اهل زمین خیر خواهی و استغفار میکنند چنانکه در آیۀ ٥ سورۀ شوری میفرماید: ﴿وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡ وَيَسۡتَغۡفِرُونَ لِمَن فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾[٢٠٨] خبر حمله عرش که فقط برای مؤمنین استغفار میکنند چنانکه در سورۀ غافر آیۀ ٧ و٨ میفرماید: ﴿ٱلَّذِينَ يَحۡمِلُونَ ٱلۡعَرۡشَ وَمَنۡ حَوۡلَهُۥ يُسَبِّحُونَ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡ وَيُؤۡمِنُونَ بِهِۦ وَيَسۡتَغۡفِرُونَ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْۖ رَبَّنَا وَسِعۡتَ كُلَّ شَيۡءٖ رَّحۡمَةٗ وَعِلۡمٗا فَٱغۡفِرۡ لِلَّذِينَ تَابُواْ وَٱتَّبَعُواْ سَبِيلَكَ وَقِهِمۡ عَذَابَ ٱلۡجَحِيمِ ٧ رَبَّنَا وَأَدۡخِلۡهُمۡ جَنَّٰتِ عَدۡنٍ ٱلَّتِي وَعَدتَّهُمۡ وَمَن صَلَحَ مِنۡ ءَابَآئِهِمۡ وَأَزۡوَٰجِهِمۡ وَذُرِّيَّٰتِهِمۡۚ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ ٨﴾ [غافر: ٧-٨] یعنی: «فرشتگان که عرش خدا را حمل میکنند و فرشتگانی که در پیرامون عرش هستند طلب آمرزش میکنند برای کسانیکه ایمان آوردهاند [بدین بیان که] پروردگار تو هر چیزی را از حیث علم وسعت بخشیدی و همچنین از حیث رحمت، خدایا بیامرز کسانی را که توبه کردند و پیروی راه [دین] تو را کردند و آنانرا از عذاب دوزخ نجات بخش و نگاهدار، پروردگارا! آنانرا به بهشتهای بیزوال که به ایشان وعده فرمودهای درآور و نیز هر کس که راه اصلاح گرفت از پدران ایشان و ذریات ایشان، همانا که تو قدرتمند و حکمت مداری».
پس شفاعت و خیر خواهی و دعای فرشتگان غیر حمله عرش که برای عموم اهل زمین است موقوف به اجازه امر بعد الحضر نیست وقتی شامل کسانی از اهل زمین میشود که آن کس خود قابل و مستحق و لایق آن شفاعت و استغفار عمومی کرده باشد. و چون این کیفیت با پیدایش وجود آمدن افراد و طی آن مقامات به تدریج و تناوب صورت میگیرد و علی الدوام در وقوعِ انجام است به همین جهت است که آن شفاعت هنگامی نافع میشود که پروردگار جهان به یکی بعد از دیگری طی آن مقام میکنند اجازه انتفاع و استفاده میدهد لذا کلمۀ ﴿يَسۡتَغۡفِرُونَ﴾ به صورت مضارع آمده است که تدریج و توالی را میرساند.
حقیقت شفاعت همان است که در صفحات قبل به عرض رسید که همان استغفار و طلب آمرزشی است که فرشتگان و پیغمبران یا مؤمنین دربارۀ یکدیگر میکنند[٢٠٩]. و چون انجام شفاعت به اذن پروردگار است که خدا میفرماید: ﴿يَوۡمَئِذٖ لَّا تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَةُ إِلَّا مَنۡ أَذِنَ لَهُ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَرَضِيَ لَهُۥ قَوۡلٗا ١٠٩﴾ [طه: ١٠٩][٢١٠] پس شرط مهم آن این است که خدا قبلاً یعنی در دنیا به فرشته یا پیغمبر یا مؤمن اذن شفاعت (طلب آمرزش) داده باشد و گرنه شفاعت در روز قیامت نفع نخواهد داد لذا با صیغۀ ماضی میفرماید: ﴿إِلَّا مَنۡ أَذِنَ لَهُ﴾خدا چنین اذنی را به فرشتگان داده است چنانکه در سوره غافر میفرماید: ﴿وَيَسۡتَغۡفِرُونَ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾ [غافر: ٧] و به پیغمبران خود نیز چنین اذن و اجازهای داده است چنانکه در سورۀ محمد آیۀ ١٩ میفرماید: ﴿فَٱعۡلَمۡ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱللَّهُ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لِذَنۢبِكَ وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِۗ﴾ یعنی: «پس بدان که جز ذات احدیت خدا نیست و برای گناهان خود و برای مؤمنین و مؤمنات آمرزش بخواه». این همان اذن بلکه امری است که پروردگار برای شفاعت به پیغمبرش داده است.
و در سورۀ نور آیۀ ٦٢ میفرماید: ﴿وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمُ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ﴾ یعنی: «برای ایشان [مؤمنین] از خدا آمرزش بخواه زیرا خداوند غفور و رحیم است». و در سورۀ آل عمران آیۀ ١٥٩ میفرماید: ﴿فَٱعۡفُ عَنۡهُمۡ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ﴾ یعنی: «از ایشان عفو کن و برای ایشان آمرزش بخواه». و در سوره ممتحنه آیۀ ١٢ میفرماید: ﴿فَبَايِعۡهُنَّ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُنَّ﴾ «با زنان مؤمنه بیعت کن و برای ایشان از خدا آمرزش بخواه». و حضرت ابراهیم ÷ به خداوند عرض میکند: ﴿رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لِي وَلِوَٰلِدَيَّ وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ يَوۡمَ يَقُومُ ٱلۡحِسَابُ ٤١﴾ [إبراهیم: ٤١]یعنی: «پروردگار ما، مرا و پدر و مادر مرا و مؤمنین را در روزی که حساب بر پا میشود بیامرز!».
و حضرت نوح ÷ برای خود و پدر و مادر و مؤمنینی که جزو خانوادهی او بوده و بر جمیع مؤمنین و مؤمنات دعا کرده به خدا عرض میکند: ﴿رَّبِّ ٱغۡفِرۡ لِي وَلِوَٰلِدَيَّ وَلِمَن دَخَلَ بَيۡتِيَ مُؤۡمِنٗا وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِۖ﴾[٢١١] [نوح: ٢٨].
پس همچنانکه در صفحات قبل توضیح دادیم استغفار و طلب آمرزش که همان شفاعت است پس از اذن خدا جز درباۀ مؤمنینی که مرضی خدا باشند و بتوان گفتهای دربارۀ آنان پذیرفت سودی ندارد. چنانکه همین استغفاری که فرشتگان و پیغمبران دربارۀ مؤمنین مأذونند بر فرض انجام دربارۀ کفار و منافقین و کسانیکه با معصیت زیاد دربارۀ خود ظلم کردهاند هیچ سودی ندارد و دعای پیغمبران و شفاعت ایشان هیچ نفعی نمیبخشد چنانکه در آخر همین آیۀ شریفه ٢٨ سورۀ نوح میفرماید: ﴿وَلَا تَزِدِ ٱلظَّٰلِمِينَ إِلَّا تَبَارَۢا ٢٨﴾[٢١٢] و بر رسول خدا میفرماید: ﴿سَوَآءٌ عَلَيۡهِمۡ أَسۡتَغۡفَرۡتَ لَهُمۡ أَمۡ لَمۡ تَسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ لَن يَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡفَٰسِقِينَ ٦﴾[٢١٣] [المنافقون: ٦] و نیز میفرماید: ﴿إِن تَسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ سَبۡعِينَ مَرَّةٗ فَلَن يَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَهُمۡ﴾ [التوبة: ٨٠] «اگر برای آنها هفتاد مرتبه هم آمزرش خواهی هرگز خداوند برای آنها آمرزش نمیکند». پس شفاعت جز دربارۀ مؤمنین که مرضی و پسندیده خدا باشند و خدا قبلاً بر رسول خود و فرشتگان و مؤمنین اذن داده باشد که دربارۀ آنان استغفار نمایند سودی ندارد و این شفاعت بیبام و دری که گشوده شده است جز غرور شیطانی نیست که: ﴿وَمَا يَعِدُهُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ إِلَّا غُرُورًا ١٢٠﴾[٢١٤] [النساء: ١٢٠].
پارهای از معتقدین شفاعت از تنگی قافیه و نبودن دلیل روشنی در قرآن مجید در موضوع شفاعت متثبت شدهاند، به پارهای از توهمات از مفاهیم آیاتی مانند این آیۀ شریفۀ ٤٨ سورۀ مدثر که میفرماید: ﴿فَمَا تَنفَعُهُمۡ شَفَٰعَةُ ٱلشَّٰفِعِينَ ٤٨﴾ «آن روز شفاعت شافعین [کافران] را سودی نمیدهد» یا آیۀ شریفۀ: ﴿فَمَا لَنَا مِن شَٰفِعِينَ ١٠٠ وَلَا صَدِيقٍ حَمِيمٖ ١٠١﴾ [الشعراء: ١٠٠-١٠١]. یعنی: «برای ما از شفاعتکنندگان کسی نیست و دوست گرمی نداریم». که از آنها استدلال میکنند به اینکه پس شفاعتی در روز قیامت هست لکن برای کفار از آن نفعی نیست با اینکه جواب اینگونه پندارها را در صفحات گذشته دادیم که در آن روز صدیق و حمیمی نیست نه برای غیر آنها که همچنین شفاعتی نه برای کفار نه برای غیر آنها که: ﴿يَوۡمٞ لَّا بَيۡعٞ فِيهِ وَلَا خُلَّةٞ وَلَا شَفَٰعَةٞ﴾ [البقرة: ٢٥٤] یعنی «روزی که نه مهربانی و دوستی و نه شفاعتی هست». باید توجه داشت که کلمه شفاعت در آیۀ شریفۀ نکره در سیاق نفی است که شامل تعمیم جمیع انواع شفاعت است یعنی در روز قیامت هیچگونه شفاعتی نیست. و در هیچ آیهای از آیات قرآن اثبات شفاعت حتی به طور کنایه هم در روز قیامت برای هیچکس نشده است. اما چون عاشقان کذایی میخواهند از مفهوم مخالف این آیات اثبات شفاعت نمایند. میگوییم: مگر آنجا که خدا در وصف قیامت میفرماید: ﴿يَوۡمَ لَا يَنفَعُ مَالٞ وَلَا بَنُونَ ٨٨﴾ [الشعراء: ٨٨] «روز قیامت روزی است که در آن روز هیچ مال و فرزندانی نفع نداشته و نمیدهند». مگر در آن روز مالی یا فرزندانی هست که نفع نمیدهند؟ مالی وجود ندارد که نفعی بدهد یا ندهد یا در آنجا که میفرماید: ﴿وَلَا يُؤۡخَذُ مِنۡهَا عَدۡلٞ﴾ [البقرة: ٤٨] یعنی «[در روز قیامت از هیچ کس] فدیه و قربانی و عوض قبول نمیکنند». مگر در آن روز فدیهای یا قربانی یا عوضی هست که قبول کنند یا نکنند؟ یا اینکه میفرماید: ﴿يَوَدُّ ٱلۡمُجۡرِمُ لَوۡ يَفۡتَدِي مِنۡ عَذَابِ يَوۡمِئِذِۢ بِبَنِيهِ ١١﴾ [المعارج:١١]. یعنی: «روز قیامت روزی است که گناهگار دوست میدارد که برای نجات از عذاب آن پسران خود را به فدیه بپردازد». مگر در آنروز برای کسی پسرانی هست که میتوان به فدیه داد؟ و مگر از کسی فدیه میپذیرند که از مجرم نمیپذیرند؟ پس در حقیقت سالبۀ به انتفاء موضوع است. شفاعتی نیست که نفع بدهد یا ندهد چنانکه مالی نیست تا اینکه نفعی بدهد یا ندهد. فرزندی در اختیار کسی نیست که آنرا فدیه کند تا اینکه فدیه قبول کنند یا نکنند. صدیق حمیمی برای هیچکس نیست. نه تنها برای کفار نیست. همچنین شافع برای هیچکس نیست تا برای کفار و گناهکار باشد یا نباشد. اما از آنجا که روح طمع در انسان قوی است از داغ کردن خر بوی کباب میشنود. و از شنیدن نام شفیع به طمع شفاعت آن هم آن چنان شفاعتی بیبام و در میافتند. خصوصا که شیطان هم کمک میکند، پس اینگونه آیات در بیان شدت عذاب روز قیامت و بیچارگی انسان است نه اثبات شفاعت.
در قرآن مجید هیچ آیه و اشارهای در خصوص شفاعت در دنیا و آخرت برای انبیاء جز استغفار برای مؤمنین نیست.
مگر آنچه دربارۀ ابراهیم ÷ و شفاعت برای قوم لوط یا آن چه در بارۀ نوح و پسرش در سورۀ هود آمده است که میفرماید از آیۀ ٣٦ به بعد: ﴿وَأُوحِيَ إِلَىٰ نُوحٍ أَنَّهُۥ لَن يُؤۡمِنَ مِن قَوۡمِكَ إِلَّا مَن قَدۡ ءَامَنَ فَلَا تَبۡتَئِسۡ بِمَا كَانُواْ يَفۡعَلُونَ ٣٦ وَٱصۡنَعِ ٱلۡفُلۡكَ بِأَعۡيُنِنَا وَوَحۡيِنَا وَلَا تُخَٰطِبۡنِي فِي ٱلَّذِينَ ظَلَمُوٓاْ إِنَّهُم مُّغۡرَقُونَ ٣٧﴾ [هود: ٣٦-٣٧] یعنی: «به نوح وحی شد که دیگر از قوم تو هیچکس ایمان نخواهد آورد جز کسانی که قبلاً ایمان آوردهاند. پس اندوهگین مباش بدانچه آنان میکنند [از تکذیب رسالت و اهانت و اذیت تو] و در تحت نظارت و مراقبت ما و دستور ما کشتی بساز و درباره کسانی که ظلم کردهاند مرا مورد مخاطبه [و تضرع و التماس شفاعت] مکن زیرا اینان غرق شدهگان هستند». یعنی حجت خدا بر اینان تمام است و دیگر شفاعت و دعا و استغفار دربارۀ آنان مؤثر نخواهد بود. آنگاه داستان ساختن کشتی و مسخره و استهزاء قوم نوح ÷ را بیان میکند در آیۀ ٤٢ میفرماید: ﴿وَهِيَ تَجۡرِي بِهِمۡ فِي مَوۡجٖ كَٱلۡجِبَالِ وَنَادَىٰ نُوحٌ ٱبۡنَهُۥ وَكَانَ فِي مَعۡزِلٖ يَٰبُنَيَّ ٱرۡكَب مَّعَنَا وَلَا تَكُن مَّعَ ٱلۡكَٰفِرِينَ ٤٢ قَالَ سََٔاوِيٓ إِلَىٰ جَبَلٖ يَعۡصِمُنِي مِنَ ٱلۡمَآءِۚ قَالَ لَا عَاصِمَ ٱلۡيَوۡمَ مِنۡ أَمۡرِ ٱللَّهِ إِلَّا مَن رَّحِمَۚ وَحَالَ بَيۡنَهُمَا ٱلۡمَوۡجُ فَكَانَ مِنَ ٱلۡمُغۡرَقِينَ ٤٣ وَقِيلَ يَٰٓأَرۡضُ ٱبۡلَعِي مَآءَكِ وَيَٰسَمَآءُ أَقۡلِعِي وَغِيضَ ٱلۡمَآءُ وَقُضِيَ ٱلۡأَمۡرُ وَٱسۡتَوَتۡ عَلَى ٱلۡجُودِيِّۖ وَقِيلَ بُعۡدٗا لِّلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ ٤٤﴾ [هود: ٤٢، ٤٤] یعنی: «و آن کشتی با جمیعتی که در آن بود در امواجی که مانند کوهها بود در جریان است در اینحال نوح پسر خود را صدا زد در حالیکه او در کنارهای بود که: ای پسرک من بیا با ما سوار کشتی شو و با کفار مباش گفت: به زودی جای در کوهی میگیرم که مرا از آب نگهداری کند. نوح گفت: امروز نگهدارندهای از امر الهی نیست مگر آنکه را که خدا رحم کند و موج بین ایشان [کشتی نشستگان و آنانکه بیرون بودند] حائل شد و آن پسر از غرق شدگان گردید. و به زمین گفته شد: که آبهای خود را ببلع و بر آسمان گفته شد: که باران را قطع کن و آب در زمین فرو رفت و کشتی در کوه جودی قرار گرفت و گفته شد [از مصدر جلال]: دوری و هلاکت سزای گروه ستمگاران است». در آیۀ ٤٥ میفرماید: ﴿وَنَادَىٰ نُوحٞ رَّبَّهُۥ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ٱبۡنِي مِنۡ أَهۡلِي وَإِنَّ وَعۡدَكَ ٱلۡحَقُّ وَأَنتَ أَحۡكَمُ ٱلۡحَٰكِمِينَ ٤٥ قَالَ يَٰنُوحُ إِنَّهُۥ لَيۡسَ مِنۡ أَهۡلِكَۖ إِنَّهُۥ عَمَلٌ غَيۡرُ صَٰلِحٖۖ فَلَا تَسَۡٔلۡنِ مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٌۖ إِنِّيٓ أَعِظُكَ أَن تَكُونَ مِنَ ٱلۡجَٰهِلِينَ ٤٦ قَالَ رَبِّ إِنِّيٓ أَعُوذُ بِكَ أَنۡ أَسَۡٔلَكَ مَا لَيۡسَ لِي بِهِۦ عِلۡمٞۖ وَإِلَّا تَغۡفِرۡ لِي وَتَرۡحَمۡنِيٓ أَكُن مِّنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٤٧﴾ [هود: ٤٥، ٤٧] یعنی: «نوح پروردگار خود را ندا داده عرض کرد: پروردگارا! همانا پسر من از خانوادۀ من است [که مستحق نجات است] و همانا وعدۀ تو [در نجات خانوادۀ من] حق است و تو بهترین حکم کنندگانی. [خدا] گفت: ای نوح او از اهل تو نیست او بد کردار است پس در چیزی که تو را بدان علمی نیست از من درخواست مکن من تو را موعظه میکنیم تا جاهل نباشی. [نوح ÷] گفت: پروردگارا، من به تو پناه میبرم از اینکه از تو درخواست کنم چیزی را که بدان مرا علمی نیست و اگر تو مرا نیامرزی و رحم نکنی همانا من از زیانکارانم»!
این حقیقت قرآنی به خوبی میرساند که: در دربار عزت و جلال الهی هیچ قربت و قرابتی جز ایمان و تقوی نیست و اصل و نسب و پیغمبر زادگی هرگاه تقوای نباشد کمترین ارزشی را ندارد، ثانیا: شفاعت هیچ پیغمبری دربارۀ مجرمی یا کافری کمترین فایده را نخواهد داشت چنانکه دربارۀ شفاعت ابراهیم ÷ برای قوم لوط در سورۀ هود آیۀ ٧٥ میفرماید: ﴿فَلَمَّا ذَهَبَ عَنۡ إِبۡرَٰهِيمَ ٱلرَّوۡعُ وَجَآءَتۡهُ ٱلۡبُشۡرَىٰ يُجَٰدِلُنَا فِي قَوۡمِ لُوطٍ ٧٤ إِنَّ إِبۡرَٰهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّٰهٞ مُّنِيبٞ ٧٥ يَٰٓإِبۡرَٰهِيمُ أَعۡرِضۡ عَنۡ هَٰذَآۖ إِنَّهُۥ قَدۡ جَآءَ أَمۡرُ رَبِّكَۖ وَإِنَّهُمۡ ءَاتِيهِمۡ عَذَابٌ غَيۡرُ مَرۡدُودٖ ٧٦﴾ [هود: ٧٤- ٧٦] یعنی: «هنگامی که ترس و دلهره از ابراهیم برطرف شد و آن مژده به او رسید، با ما درباره قوم لوط [به قصد دفع عذاب از آنان] به گفتگو پرداخت، به راستی که ابراهیم بسیار بردبار و دلسوز و روی آورنده [به سوی خدا] بود. ای ابراهیم! از این [گفتگو] درگذر؛ زیرا فرمان پروردگارت [بر عذاب قوم لوط] فرا رسیده و یقیناً آنان را عذابی بدون بازگشت خواهد آمد».
شفاعت ابراهیم ÷ دربارۀ آنان پذیرفته نشد بلکه اصلاً در هیچ پیغمبری شفاعت به این معنی وجود ندارد. و اگر استغفار و دعا را شفاعت بدانیم جز دربارۀ افراد شایسته اثری نخواهد بخشید.
ثالثا: استغفار که همان شفاعت است باید دربارۀ اشخاصی باشد که علم به ایمان و عمل صالح او فی الجمله داشته باشد و گرنه دعا و شفاعت دربارۀ کسانی که علم به نیکی ایشان نداریم یا به بدی آنان تا حدی واقفیم عملی خطاست و مورد ملامت پروردگار عالم است و چنانکه میدانیم شفیعانی که مغرورین میپندارند هیچکدام با احوال امت خود علم ندارند تا روز قیامت از آنان شفاعت کنند چنانکه در سورۀ مائده آیۀ ١٠٩ میفرماید: ﴿يَوۡمَ يَجۡمَعُ ٱللَّهُ ٱلرُّسُلَ فَيَقُولُ مَاذَآ أُجِبۡتُمۡۖ قَالُواْ لَا عِلۡمَ لَنَآۖ إِنَّكَ أَنتَ عَلَّٰمُ ٱلۡغُيُوبِ ١٠٩﴾ یعنی: «در روز قیامت که خدا پیغمبران را جمع میکند میفرماید: شما پیغمبران به چه نحو و به چه کیفیت اجابت شدید [و امت از شما تبعیت کردند]؟ میگویند: ما هیچ علمی بدان نداریم همانا تنها تو دانای غیبها هستی». و در دنیا نیز به اعمال امت خود اطلاعی نداشته چنانکه در سورۀ شعرا در داستان نوح ÷ میفرماید: ﴿قَالُوٓاْ أَنُؤۡمِنُ لَكَ وَٱتَّبَعَكَ ٱلۡأَرۡذَلُونَ ١١١ قَالَ وَمَا عِلۡمِي بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١١٢ إِنۡ حِسَابُهُمۡ إِلَّا عَلَىٰ رَبِّيۖ لَوۡ تَشۡعُرُونَ ١١٣﴾[٢١٥] [الشعراء: ١١١، ١١٣].
و در سورۀ انعام آیۀ ٥٠ نیز نوح ÷ میگوید: ﴿قُل لَّآ أَقُولُ لَكُمۡ عِندِي خَزَآئِنُ ٱللَّهِ وَلَآ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ﴾[٢١٦].
پس او از اعمال امت خود نفی علم میکند. و خدای متعال در سورۀ توبه آیۀ ١٠١ به پیغمبر اسلام میفرماید: ﴿وَمِنۡ أَهۡلِ ٱلۡمَدِينَةِ مَرَدُواْ عَلَى ٱلنِّفَاقِ لَا تَعۡلَمُهُمۡۖ نَحۡنُ نَعۡلَمُهُمۡ﴾[٢١٧].
پس پیغمبر به منافقین مدینه علم ندارد و صالح و طالح را نمیشناسد و خدا نیز به او میفرماید: ﴿وَلَا تَقۡفُ مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٌ﴾[٢١٨] [الإسراء: ٣٦].
با این کیفیت چگونه ممکن است کسانی را که نمیشناسد از ایشان شفاعت کند؟ با صرف نظر از اینکه اصلاً شفاعتی نیست و اگر هست دربارۀ پیغمبر و امامی از هیچ آیه از آیات الهی صراحت حتی کنایهای نیست و اگر شفاعت همان استغفار است آن هم دربارۀ مؤمنین است نه فاسقین چنانکه شرح آن گذاشت!.
[٢٠٥]- «الله مقام (و درجات) کسانی را از شما که ایمان آوردهاند و کسانی را که علم داده شدهاند بالا میبرد، و الله به آنچه میکنید آگاه است».
[٢٠٦]- «و برای کسانیکه ایمان آوردهاند استغفار میکنند».
[٢٠٧]- «و فرشتگان به ستایش پروردگارشان تسبیح میگویند، و برای کسانیکه در زمین هستند آمرزش میطلبند».
[٢٠٨]- «و [حال آنكه] فرشتگان به سپاس پروردگارشان تسبيح مىگويند و براى كسانى كه در زمين هستند آمرزش مىطلبند».
[٢٠٩]- یادآوری این نکته لازم است چنانکه پیغمبر ص مأمور به شفاعت برای امت است، امت نیز مأمور به شفاعت برای پیغمبر ص است، که پیغمبر خود هم طلب شفاعت کند، زیرا خود رسولالله ص فرمودهاند: «إن ربي قد وعدني درجة لا تنال إلا بدعاء أمتي».
[٢١٠]- «آن روز شفاعت (هیچ کس) سود نمیبخشد، جز کسیکه (الله) رحمان به او اجازه داده، و گفتار او را پسندیده است».
[٢١١]- «پروردگارا، بر من و پدر و مادرم و هر مؤمنى كه در سرايم درآيد، و بر مردان و زنان با ايمان ببخشاى».
[٢١٢]- «و جز بر هلاكت ستمگران ميفزاى».
[٢١٣]- «براى آنان يكسان است: چه برايشان آمرزش بخواهى يا برايشان آمرزش نخواهى، خدا هرگز بر ايشان نخواهد بخشود. خدا فاسقان را راهنمايى نمىكند».
[٢١٤]- «شیطان جز فريب به آنان وعده نمىدهد».
[٢١٥]- «گفتند: آیا به تو ایمان بیاوریم در حالیکه فرومایگان از تو پیروی کردهاند؟! (١١١) (نوح) گفت: من چه میدانم آنها چه کارها کردهاند! (١١٢) اگر میفهمیدید، حساب آنها تنها با پروردگار من است(١١٣)».
[٢١٦]- «بگو: من نمیگویم خزاین الله نزد من است و غیب نمیدانم».
[٢١٧]- «تو آنها را نمیشناسی، (ولی) ما آنها را میشناسیم».
[٢١٨]- «و از آنچه به آن علم نداری، پیروی نکن».