علت مهم نشر کتب غُلات و عقاید غالیان
در بخش اول قبلا گفتیم که آنچه باعث شده است که درباره امامان غلو کنند ابتدا از ناحیۀ دشمنان اسلام این مطالب در بین مسلمانان ترویج و اشاعه یافت و بعدا از طرف ارباب فسق و فجور از مسلمانان غافل و مُنهمک در شهوات این مطالب تبلیغ و توزیع شد زیرا آنان که طبعا مایل به ارتکاب منکرات و علاقمند به انجام محرمات بودند و در ارتکاب آن از تهدید و وعیدِ آیات قرآن احساس ناراحتی میکردند اینگونه مطالب را به داعی نفس و وسوسۀ شیطان بزودی پذیرفتند تا در مقابل انذار و تهدید آیات الهی پناهگاهی داشته باشد و از این جهت باب شفاعت بدان وسعت در اسلام گشایش یافت و کار را به جایی کشانید که تمام احکام اسلام در مسلخ شفاعت و مذبح غلو ولایت، کشته و نابود گردید. و این بابی بود که شیطان هزاران سال قبل از پیدایش اسلام در امم گذشته و ادیان منسوخه و باطله گشوده بود و نتیجهاش را دیده بود: مثلاً در مذهب مسیح ÷ موضوع دوستی و محبت مسیح ÷ که خود این موضوع موجب بسته شدن باب تکلیف و آزادی در ارتکاب فسق و فجور شد و نتیجهاش آن شد که شریعتی که از زمان آدم تا آن زمان به وسیلۀ انبیای الهی ابلاغ و آبیاری شده بود چیزی باقی نماند زیرا ولایت و محبت مسیح ÷ و شفاعت او دیگر مجالی برای احکام و حلال و حرام باقی نگذاشت. و پولس نصرانی با تبلیغات مزوّرانه یهودانه، دوستی مسیح ÷ را، جانشین احکام کرد، و شفاعت مسیح ÷ را ذخیرۀ یوم القیامه نمود[١٥٨].
اسلام با همۀ کوششی که در این باب کرد و در حقیقت باب شفاعت را بست اما غرور شیطانی و هوای نفسانی و اغوای دشمنان دین و طمع خام فاسقین و فاجرین مجدداً این راه ضلالت را با عریضترین وسعت قبل از جاهلیت و مسیحیت به روی مسلمانان باز کرد و شد آنچه شد.
دشمنان اسلام که میدیدند دین اسلام با قدرتی که از مبانی آن که ایمان به خدا و روز قیامت است میگیرد و کتاب آسمانی آن که قرآن مجید است هر نفسی را در گرو کردار آن گذاشته است که: ﴿كُلُّ نَفۡسِۢ بِمَا كَسَبَتۡ رَهِينَةٌ ٣٨﴾ [المدثر: ٣٨] ﴿كُلُّ ٱمۡرِيِٕۢ بِمَا كَسَبَ رَهِينٞ ٢١﴾ [الطور: ٢٠] «هر شخص در گرو عمل خویش است» ﴿لَّيۡسَ لِلۡإِنسَٰنِ إِلَّا مَا سَعَىٰ٣٩﴾ [النجم: ٣٩] «برای انسان چیزی نیست مگر آنچه را که کوشش کرده باشد».
و راه نجات مسلمان را از عذاب آخرت و دخول به بهشت فقط در عرضه داشتن و فروختن مال و جان در راه خدا میداند که:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ ٱشۡتَرَىٰ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَنفُسَهُمۡ وَأَمۡوَٰلَهُم بِأَنَّ لَهُمُ ٱلۡجَنَّةَۚ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ فَيَقۡتُلُونَ وَيُقۡتَلُونَ﴾ [التوبة: ١١١] یعنی: «خدا از مؤمنان جانها و مالهایشان را میخرد که در راه خدا جهاد کنند و کشته شوند تا بهشت برای ایشان بوده باشد».
و راه دخول در بهشت را آسان نمیگیرد بلکه میفرماید: ﴿أَمۡ حَسِبۡتُمۡ أَن تَدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ وَلَمَّا يَأۡتِكُم مَّثَلُ ٱلَّذِينَ خَلَوۡاْ مِن قَبۡلِكُمۖ مَّسَّتۡهُمُ ٱلۡبَأۡسَآءُ وَٱلضَّرَّآءُ وَزُلۡزِلُواْ حَتَّىٰ يَقُولَ ٱلرَّسُولُ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ مَتَىٰ نَصۡرُ ٱللَّهِۗ أَلَآ إِنَّ نَصۡرَ ٱللَّهِ قَرِيبٞ ٢١٤﴾ [البقرة: ٢١٤]
یعنی: «آیا چنان پنداشتید که داخل بهشت میشوید و حال اینکه هنوز برای شما مانند آنچه بر کسانیکه قبل از شما بودند نیامده است آنانرا سختیها و زیانها میرسید و متزلزل میشدند تا جایی که رسول خدا و مؤمنین میگفتند: پس نصرت و یاری خدا چه وقت خواهد رسید؟ بدان که نصرت خدا نزدیک است». و در سورۀ آل عمران میفرماید: ﴿أَمۡ حَسِبۡتُمۡ أَن تَدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ وَلَمَّا يَعۡلَمِ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ جَٰهَدُواْ مِنكُمۡ وَيَعۡلَمَ ٱلصَّٰبِرِينَ ١٤٢﴾ [آل عمران: ١٤٢] یعنی: «آیا چنان میپندارید که داخل بهشت میشوید و هنوز خدا را معلوم نشده است که آنان که جهاد میکنند از شما و صابران کیانند»[١٥٩]. یا میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بَِٔايَٰتِنَا وَٱسۡتَكۡبَرُواْ عَنۡهَا لَا تُفَتَّحُ لَهُمۡ أَبۡوَٰبُ ٱلسَّمَآءِ وَلَا يَدۡخُلُونَ ٱلۡجَنَّةَ حَتَّىٰ يَلِجَ ٱلۡجَمَلُ فِي سَمِّ ٱلۡخِيَاطِۚ وَكَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُجۡرِمِينَ ٤٠ لَهُم مِّن جَهَنَّمَ مِهَادٞ وَمِن فَوۡقِهِمۡ غَوَاشٖۚ وَكَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلظَّٰلِمِينَ٤١﴾[الأعراف: ٤٠-٤١]یعنی: «همانا کسانیکه به آیات ما تکذیب کرده و از آن گردنکشی نمودند درهای آسمان برای ایشان باز نمیشود و داخل بهشت نمیشود تا اینکه شتر (با طناب کلفت) در سوراخ سوزن در آید (یعنی محال است) و ما مجرمان را نیز چنین پاداش میدهیم (یعنی گناهگاران نیز داخل بهشت نمیشوند مگر اینکه شتر در سوراخ سوزن در آید) برای ایشان جهنم جایگاه بوده و از بالای سر ایشان پوششهاست که ما ستمکاران را چنین کیفر میکنیم».
اینگونه تهدیدات که اگر کسی آنرا از صاحبان سلطنت عاریتی که همه چیزشان در اختیار دیگری است بشنود خواب را بر او حرام میکند مسلمانان آنها را به وسیلۀ رسول خدا از خدا میشنیدند و میدیدند که در پایان جهان و روز قیامت جز یکی از دو محل برای آنان نیست که خدا در قرآن سورۀ شوری آیۀ ٧ میفرماید: ﴿فَرِيقٞ فِي ٱلۡجَنَّةِ وَفَرِيقٞ فِي ٱلسَّعِيرِ ٧﴾ یعنی: «گروهی از مردم در بهشتند و گروهی در جهنم». لذا برای تحصیل رضای او و دخول به بهشت و رضوان الهی و تنعم در نعمتهای لایتناهی باید از جان و مال صرف نظر کرده آن دو را صمیمانه در طبق اخلاص گذاشته با خوف و رجا در بازار خرید و فروش سعادت ابدی در آورند: نتیجۀ چنین عقیدهای آن بود که در زمان رسول خدا و بعد از آن حضرت در رکاب خلفای او، جان را به کف گرفته با آنچه از اموال که در دسترس آنان بود برای بسط و توسعۀ اسلام در سرتاسر عالم به تکاپو پردازند و عند اللزوم جان و مال را بیدریغ بلکه در نهایت شوق و علاقه در راه وصول به مقصود در بازند. مآل کار آن شد که در ظرف کمتر از نیم قرن با برق شمشیر، مسلمین قاف تا قاف جهان را روشن و زمین مرده و تاریک را از حیات دین و نور عدالت زنده و گلشن کردند و اساسی از حکومت عدل و نظام احسن ریختند که قبل از آن نه کسی دیده بود و نه گوشی شنیده بود بلکه در خاطر هیچ آفریدهای خطور نکرده بود.
اما همینکه مسلمین در نتیجۀ توسعه قلمرو اسلام با ارباب ملل و مذاهب قبل از اسلام که آلوده به خرافات و موهومات بودند آمیزش و اختلاط پیدا کردند قهرا عقاید باطله و آرای فاسدهای که در دماغ و قلب آنها بود، به اینان نیز سرایت نمود و دشمنان نیز برای جلوگیری از فتوحات نظامی و دینی و علاج این مصیبتی که بر آن وارد شده بود همان عقاید خرافی و موهومات مذهبی خودشان را که آنان را به چنان روز سیاهی نشانیده بود وارد دین اسلام کردند، به تدابیری و حِیَلِی که خود میدانستند! مثلا به ظاهر ادعای اسلام میکردند و حتی در ردیف علما و دانشمندان دینی خود را جا میزدند: چون کعب الاحبار و عبدالله بن سبأ و شیخ رجب برسی غالی که به مذهب قبلی خود که یهودیت یا نصرانیت یا زردشتیت بود علاقه داشتند آنگاه اخبار غلوآمیزی با نسبت دادن آن به ائمهی اسلام به زبان آنان در بین مسلمین پراکنده شد و بهشت را به بهایی اندک در اختیار آنان گذاشتند که با یک صلوات و خواندن فلان دعا و گرفتن چند روز روزه و زیارت بیمغز و میان تهی و گریه کردن بر فلان حادثه شخص معصیت کار مالک قصور بهشت و همسر حوران و همنشین پیغمبران و امامان میگشت!!.
از این راه توانستند اولاً: مسلمانان را از آن جذب و جوش و جانبازی و فداکاری در گسترش اسلام و حفظ حدود و قوانین باز دارند. و ثانیا: آنان را به به گستاخی و جرأت در معصیت و ارتکاب فسق و فجور که خود بزرگترین وسیله برای نابودی یک ملت است جری گردانند. زیرا باعث بدبختی سایر ملل خداپرست نیز همین علتها بوده است چنانکه خداوند در سوره آل عمران آیه: ٢٣ -٢٤ از احوال آنها خبر میدهد: ﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ أُوتُواْ نَصِيبٗا مِّنَ ٱلۡكِتَٰبِ يُدۡعَوۡنَ إِلَىٰ كِتَٰبِ ٱللَّهِ لِيَحۡكُمَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ يَتَوَلَّىٰ فَرِيقٞ مِّنۡهُمۡ وَهُم مُّعۡرِضُونَ ٢٣ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ قَالُواْ لَن تَمَسَّنَا ٱلنَّارُ إِلَّآ أَيَّامٗا مَّعۡدُودَٰتٖۖ وَغَرَّهُمۡ فِي دِينِهِم مَّا كَانُواْ يَفۡتَرُونَ ٢٤﴾[١٦٠]. یعنی: مردم دعوت شدهاند که به کتاب خدا رجوع کنند تا کتاب خدا در اعمال و افعال آنان حکم کند و نظر دهد لکن مجرمان مغرور از کتاب خدا اعراض میکنند و مدّعیاند که اگر خدا ناکرده به جهنم هم بروند جز چند روزی معذب نیستند یا این گفتارهای شیرین را پیش خود میبافند و بدان مغرور میشوند! مگر یهود جز چنین بودند؟ مگر نصاری دربارهی مسیح ÷ جز چنین ادعا میکردند که از تمام اعمال و احکامی که از جانب خدا آمده است تنها محبت و ولایت مسیح ÷ کافی است!! اینها نمیدانستند اگر ولایت پیغمبر و امامی مفید باشد ولایتی است که در زمان خود آن پیغمبر و امام است، یعنی در زمان حیات او که منشأ عملی شود که نصرت و معاونتی به عمل آید و در رکاب آن پیغمبر و امام جهادی صورت گیرد و به فرمودههای آن ولی کاری انجام شود. وگرنه دوستی خشک و خالی آن هم بعد از فوت او منشأ چه خیری خواهد بود؟! عشق با مرده که کار عاقلانهای نیست، دوستی با رفتهگان چه معنایی دارد؟ مثلاً شیعیان علی ÷ که در این همه مدت اظهار ولایت او کردهاند چه کاری انجام دادهاند؟ آن روزی که آن حضرت زنده و به یاری و نصرت مردم نیاز داشت از ولایت او خبری نبود و از نصرت او رویگردانی کردند، امروز ادعای ولایت چه کاری صورت میدهد؟! پیغمبر بزرگوار ص آن روز که ولایت علی ÷ را برمردم عرضه نمود مگر نفرمود: «اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله».
آیا مراد پیغمبر همان ولایت قلبی بود بدون عمل؟! مگر در همین عرض ولایت نصرت و یاری علی را نخواسته است؟ مدعیان ولایت چه نصرتی از علی کرده و میکنند؟ پس مسألۀ ولایت و شفاعتی که اکنون بین مردم هست بیشباهت به مسألۀ محبت و شفاعت مسیح ÷ نیست، آنچه مسلم است اگر این مسأله از طرف مسیحیان بر مسلمانان پیشنهاد نشده باشد از طرف آنان تائید و تقویت میشود. زیرا با این تائیدات، هم ملت اسلام را از فعالیت دینی باز میدارد و هم به معصیت و فسق و فجور که نتیجهاش احتیاج و اسارت است گستاخ و تشویق میکند! برای گشودن باب شفاعت ظاهراً زحمتهای کشیدهاند و تبلیغات دامنهداری صورت گرفته است که امان اهل بیت و شفیعان روز قیامت تدریجا بالا رفته تا جایی که والعیاذ بالله تعالی از مقام خدا نیز بالاتر شدهاند!؟ زیرا مسلمانان صدر اول معتقد بودند که آفرینندۀ جهان در وعد و وعید خود صاحب قدرت و اراده و مشیت است و چنانکه در صدها آیات قرآن آمده به هر کسی جزای عمل او داده خواهد شد: ﴿مَّنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا فَلِنَفۡسِهِۦۖ وَمَنۡ أَسَآءَ فَعَلَيۡهَاۗ﴾ [فصلت: ٤٦ و الجاثیة: ١٥] یعنی: «هر کس عمل نیکی انجام دهد به نفع خود اوست و کسیکه بدی کند به ضرر خود اوست». و چون تهدیدات الهی سخت و وحشت انگیز زهرگداز است باید در مقابل آن به کسی پناه برد که لا اقل همسنگ او باشد! و گرنه هیچ ضعیفی در مقابل قویتر از خود طاقت مقاومت ندارد. لذا از ذهنیات خود اولیایی برای خدا تراشیدند که به قول عوامشان عزیز کردۀ خدا باشد تا بتواند در مقابل قوانین و سنت الهیه مقاومت نماید. و به قول آیت الله عظمی ایشان مدبر عالم امکان و متصرف در کون و مکانند که خود صاحب همه چیزند!.
به این کیفیت بود که مسألۀ شفاعت را تا آن حد وسعت دادند که با عملی سهل و اندک تمام آن تهدیدات الهی را ناچیز کردند، و آن بهشت و نعمتهای جاوید آن را به دست آورده مالک و متصرف شدند! یعنی شریعت الهیه را یکسره منسوخ و موقوف کردند. واین همان خواستۀ دشمن بود که به آسانترین وجه صورت گرفت!.
تمام کششها و کوششها و مجاهدتها و جانبازیها برای آن بوده و هست که انسان از عذاب الهی برهد و به بهشت مقصود برسد و این منظور با اعمالی از آن قبیل که گذشت با بدست آوردن دل مخلوقی چون خود بهوسیلۀ مدحها و ثناها و تملقها و امثال آن حاصل میشد! دیگر چه لازم که انسان خود را مقید به حلال و حرام و اجرای احکام کند؟ چه احتیاج که جان و مال را در کف دست خود گرفته از حدود و ثغور اسلامی مراقبت نماید و از مال و ناموس مسلمانان دفاع کند؟! چه نیاز که برای بسط و توسعۀ اسلام پای در رکاب جهاد نهد؟ و روی به طرف زمینهایی که کفر در آن استقرار دارد بیاورد؟ و خود را دچار هزاران مخاطرهها و سختیها کند؟ تا سرانجام با نهایت آرزو و اشتیاق جان عزیز را در راه عزیزتر از جان یعنی دین فدا نماید؟ نه خیر! دیگر اینها لازم نیست!!.
کاری که با چند قطره اشک صورت میگیرد و حاجتی که با ادعای دوستی چند نفر از آفریدههای خدا که اکنون دوستی آنها هیچگونه تکلیفی برای او ایجاد نمیکند زیرا در دنیا نیستند و امر و نهی ندارند و چیزی نمیخواهند بر میآید، بهشتی را که به بها نمیدهند اما به بهانه میدهند؟! آری، دشمنان اسلام هم بدینوسیله به مقصود رسیدند زیرا آنچه را آرزو میکردند به آسانترین وجه یافتند. مگر مقصود دشمنان چه بود که بدینوسیله بدان دست یافتند؟
١- شمشیر جهاد مسلمانان را میخواستند که در غلاف باشد زیرا برق این شمشیر که با نور هدایت قرآن همراه بود چشمها را خیره میکرد و فوج فوج مردم را داخل دین خدا مینمود. دشمنان در غلاف بودن آن را آرزو میکردند. با بازکردن ولایت آن چنانی و باب شفاعت این چنینی به مقصود خود دست یافتند و چه خوب دست یافتند! روح سربازی و سلحشوری در راه دین را از مسلمین گرفتند و بدینوسیله خود را از مصیبت تسلط اسلام و مسلمانان رها کرده و آسوده خاطر ساختند آنگاه در مقام انتقام از اسلام برآمدند و کردند آنچه کردند چنانکه هنوز هم میکنند.
٢- مسلمانان را که هرگز جرأت ارتکاب گناه و اشاعۀ فسق و فجور نداشتند در نتیجه اعتماد و اطمینان به شفاعت اولیا با انجام پارهای اعمال مبتدعانه به انواع گناهان بزرگ مبتلا کردند به طوریکه امروز کشورهای اسلامی مخصوصا شیعه در بیاعتنایی به نظامات و قوانینی که موجب آسایش جامعه است و در دین اسلام به بهترین صورت موجود و به شدیدترین وجه اجرای آن توصیه شده است. از اکثر ملل عالم حتی بیدینان و بتپرستان به قوانین موضوعۀ خود بیاعتناتر هستند، و با سرعت بیمانندی در مخالفت با احکام به سوی هلاکت و نابودی رهسپارند. در حالیکه در مذهب شیعه همیشه به تقوی توصیه و تاکید شده است.
در بین مذاهب اسلامی چنانچه گفتیم این تعلیمات مغرضانۀ شیطانی و تبلیغات سوء و بیاساس ابلیسانه به علت وجود غلو و غُلات در مذهب شیعه شدیدتر است زیرا بواعث و دواعی در آن از سایر مذاهب بیشتر است؛ زیرا از طریق این مذهب آسانتر میتوان مسلمانان را از اتحاد اسلامی دور نمود و قاعدۀ مسلمه (تفرقه بینداز و آقایی کن) را اجرا داشت. به همین منظور تاکنون دشمنان اسلام و کشورهای استعماری انواع کوششها را برای تفرقه و جدایی مسلمانان به کار برده و میبرند از پروریدۀ علمای استعماری و نوشتن کتابهای استعماری و تشکیل مجالس استعماری و خلاصه آنچه برای منظور استعمار مفید است!! .... و تاکنون هریک از مردان مصلح و دانشمندان روشنفکر اسلامی که درصدد ترمیم و اصلاح این شکاف برآمده و خواستهاند مردم را قدمی به وحدت اسلامی نزدیک کنند بهوسیلۀ همان عمّال و ایادی استعمار به صورت گوناگون مورد حملۀ علمای استعماری و گویندگان استعماری و کتابهای استعماری شدهاند و این حملهها غالبا مؤثر واقع شده و آن مصلحین و دانشمندان دیر یا زود از بین رفته و از کوششهای ایشان نتیجه بالعکس گرفته شده است، زیرا حریف چند برابر آن مصلح کوشش به کار برده و شکاف را وسیعتر کرده است.
[١٥٨]-مسئله شفاعت در ملت نصاری از کتب دینی و به اصطلاح از اسفار آسمانی مایه میگیرد و چنین تلقین میکند که خود انسان قادر نیست که حوائج خود را مستقیماً از خدا بخواهد بلکه نیاز و احتیاج به واسطه و شفیعی دارد که حاجت انسان را با زبانی که واسطه میداند از خدا برای او بخواهد؛ بر خلاف اسلام که تعلیم میدهد: ﴿ٱدۡعُونِيٓ أَسۡتَجِبۡ لَكُمۡ﴾ [غافر: ٦٠] «مرا [به دعا] بخوانید تا برایتان اجابت کنم». ﴿فَإِنِّي قَرِيبٌۖ أُجِيبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِ﴾». [البقرة: ١٨٦] «یقیناً من نزدیکم، دعاى دعا کننده را زمانى که مرا بخواند اجابت مىکنم». چنانکه در نامه پولِس به رومیان باب ٨ آیه ٢٦ آمده است: «وهم چنین روح نیز ما را مدد میکند زیرا آنچه دعا کنیم به طوریکه میباید، نمیدانیم لیکن خود روح برای ما شفاعت میکند به نالههایی که نمیشود بیان کرد». در تعلیمات دین مسیح ( برای شفاعت باید شفیع و واسطه در درگاه خدا دارای مقام قربانی شدن و قرب خدا را داشته باشد! و فدیه جریمهای است که شخص مجرم به پیشگاه مجنی علیه تقدیم میکند و چون حضرت عیسی در راه نجات بشر و اصلاح بین فرزندان آدم و خدا قربانی شده است لذا مقام شفاعت به او تفویض گردیده: زیرا قربانی راه امت روسیاه است !!!. در نامۀ اول پولس به تیمو تائوس باب ٢- آیۀ ٥-٦ آمده است: «که خدا واحد است، و میان خدا و مردم، انسانی وجود دارد به نام عیسی مسیح که جان خود را فدای بشریت کرد تا با این کار، خدا و انسان را با یکدیگر آشتی دهد».
[١٥٩]- بهتر است که این آیۀ کریمه را اینگونه ترجمه نمود: «آیا پنداشتهاید وارد بهشت میشوید، در حالی که هنوز خدا کسانی از شما را که در راه خدا جهاد کردهاند و شکیبایان را [از دیگران] مشخص و معلوم نکرده است». [مُصحح]
[١٦٠]- «آیا ندیدى کسانى را که بهرهاى از کتاب (آسمانى) داشتند، به سوى کتاب الهى دعوت شدند تا در میان آنها داورى کند، سپس گروهى از آنان، (با علم و آگاهى) روى مىگردانند، در حالى که (از قبول حق) اعراض دارند؟. این عمل آنها، به خاطر آن است که مىگفتند: آتش (دوزخ)، جز چند روزى به ما نمىرسد. (و کیفر ما، به خاطر امتیازى که بر اقوام دیگر داریم، بسیار محدود است). این افترا (و دروغى که به خدا بسته بودند،) آنها را در دینشان مغرور ساخت (و گرفتار انواع گناهان شدند)».