راه نجات از شر غلاة - بحث غلاة

فهرست کتاب

بررسی وجوه طعن شیخ مفید (ره)

بررسی وجوه طعن شیخ مفید (ره)

١- امّا طعن اول شیخ مفید که گفته بود: «اختلاف راویان در آن نماز [که ظهر بود یا عصر یا عشاء] دلیلی است بر وهن حدیث مزبور!» از جانب کسی چون شیخ مفید، شگفت‌آور و عجیب می‌نماید!! زیرا ایجاب وهن وقتی است که اختلاف در نفس خبر باشد، نه در خارج آن! و اگر موضوع، آن‌چنان باشد که وی اظهار داشته، پس اختلاف أمّت در باب این که «صلاة وسطى» کدام نماز است؟ باید موجب طعن در آن نماز گردد، با این‌که «صلاة وسطی» در قرآن وارد شده است! از طرفی، اختلافی که «مفید» ذکر نموده در میان علمای عامّه است! و میان علمای خاصّه اختلافی وجود ندارد و جملگی قائل‌اند که: «نماز ظهر» بوده، چنان‌که خبر «سماعة بن مهران» و خبر «الفقه الرّضوي» دلالت بر آن دارند.

٢- لکن طعن دوّم شیخ مفید که اظهار نموده: در خبر، چیزی است که دلالت بر ساختگی بودن آن می‌کند! عجیب‌تر از أولی به نظر می‌آید! به لحاظ آن‌که وی تمام أخبار خاصّه را رها ساخته و استناد به خبر عامّه نموده، و لذا طعن در آن خبر را موجب طعن در اخبار خاصه قرار داده است! حال آن که جملۀ «كلُّ ذلك لم يكن» هیچ کدام نبود، حتی در یک خبر خاصه موجود نیست؛ بلکه در آن‌ها آمده است که وقتی «ذو الشمالین» به پیامبر  ص گفت: شما دو رکعت گزاردی! آن حضرت  ص از دیگران که پشت سر وی بودند، تصدیق خواست، پس ایشان هم قول ذو الشمالین را تأیید کردند!.

از این‌رو سخن «مفید» که گفته: «ليس يجوز عندنا و عند الـحشويه الـمجيزين عليه ص السهو أن يكون  ص قد كذب» «به عقیدۀ ما و هم به عقیدۀ حشویه که سهو را برای پیامبر جایز می‌شمرند، جایز نیست که پیامبر دروغ بگوید» محلی در این باب ندارد! و برای نامیدن صدوق و ابن ولید به حشویه (که عبارت‌اند از: کسانی که متأخرین، از آنان تعبیر به أخباریه می‌کنند، اگرچه قدما به اهل سیره و تاریخ، اخباریه می‌گفتند) هیچ‌گونه وجهی وجود ندارد! زیرا هر یک از آن دو عالم بزرگ، از ناقدین آثار و اخبار هستند، مثلاً آثاری مانند: «کتاب» خالد بن عبد الله، اصل زَیدَین، «بصائر الدرجات» صفار و «منتخبات» سعد را روایت نکرده‌اند! و از روایات «محمد بن سنان» و «ابن أورمه» و «ابن جمهور» و امثال ایشان، آن‌چه شامل غلو و تخلیط بوده و از روایات «أبی سُمینه» آن‌چه را که حاوی غلوّ و تخلیط و تدلیس یا تفرد بوده است، استثناء کرده‌اند! و نیز از کتب یونس بن عبد الرحمان [که جزء ستۀ ثالثه است] آن‌چه را عُبیدی بدان متفرد می‌باشد، جدا نمودند! و از روایات نوادر حکت «محمد بن أحمد بن یحیی» جمع کثیری را استثناء نمودند که عبارت اند از:

محمد بن موسى الهمدانی، محمد بن یحیى المعاذی وأبو عبد الله الجاموری، أبوعبد الله السیاری، ویوسف بن السخت، و وهب بن منبّه، أبو علی النیشابوری، أبوسمینه، أبو یحیى الواسطی، الآدمی، العبیدی، أحمد بن هلال، محمد بن علی الهمدانی، عبد الله بن محمد الشامی، عبد الله بن أحمد الرازی، أحمد بن یحیى بن سعید، أحمد بن بشیر الرقی، محمد بن هارون، محمد بن عبد الله بن مهران، الحسن اللؤلؤی، جعفر بن محمد بن مالک، یوسف بن الحرث (الحارث)، وعبد الله بن محمد الدمشقی[٩٣].

و شگفت انگیزتر از پیش، سخن او در آخر گفتارش می‌باشد: «عجیب است که هیچ یک از نمازگزاران بجز ذو الیدین متوجه سهو آن جناب  ص نشد و برای سخن خویش ابوبکر و عمر را شاهد گرفت: و اگر یک نفر شیعی، در حکم بر غلط و نقض، و برداشتن عصمت از پیامبر  ص، بر این حدیث اعتماد نماید، شخص ناقص العقل، ضعیف الرأی و از جملۀ دیوانگان است که تکلیف از ایشان ساقط گشته!!».

همۀ آن‌چه که شیخ مفید بیان داشته، در صورتی رواست که ما به حدیث عامه اعتماد کرده باشیم که اعتماد نکردیم، بلکه بر اخبار متعددی که گذشت تکیه داریم و لذا هیچ کدام از جرح‌ها و مذمت‌های شیخ مفید متوجه آن اخبار و راویان مذکور نیست.

امّا راه و طریقی که شیخ پیموده، از زشت‌ترین مغالطه‌هاست! و ای کاش اگر به اخبار خاصّه مراجعه نکرده لا أقل به حدیث «سعید الأعرج» [در من لا یحضره الفقیه] اکتفا می‌نمود!.

٣- امّا طعن سوّم شیخ مفید در مورد اختلاف اهل حجاز و عراق در آن نماز وارد شده که به ادعای اهل حجاز، آن حضرت  ص نمازش را اعاده نفرموده و به ادعای اهل عراق، اعاده فرموده، به علت تکلم در نماز! و هرکس از شیعه، به این حدیث پای‌بند گردد، طبق مذهب اهل عراق رفتار نموده؛ زیرا حدیث، متضمن تکلم پیامبر  ص در نماز به طور عمد، و روی گرداندن وی از قبله به طرف اشخاص پشت سرش و سؤال از حقیقت ماجرا می‌باشد! و فقهای عراق متفق هستند که این موارد موجب اعاده است، اما حدیث، متضمن این است که پیامبر  ص بر مامضی بنا نهاد و إعاده نفرموده است(انتهی).

این طعن شیخ عجیب‌تر از دوتای اولی است! زیرا صدوق به حدیث عامه تمسک نجسته و شیعه به مذهب اهل عراق رفتار ننموده و کلام آن حضرت  ص در نماز عمدی نبوده است! زیرا کلام و سخن گفتن، اگر به گمان فراغت از نماز باشد از نوع کلام سهو است؛ و من در این مسأله میان علمای طائفه امامیه، اختلافی سراغ ندارم. (پایان سخن جناب علامه شیخ شوشتری دام عزّه).

چنان‌که ملاحظه شد، علامۀ توانا و دانشور نامدار خطۀ شوشتر آیت الله حاج شیخ، با دقت و مهارت در بحث رجالی و روایی، اشکالات و وجوه طعن شیخ مفید را بر اخبار سهو پیامبر  ص در نماز، به خوبی ابطال کرده‌اند، که البته مشتی بود نمونۀ خروار و در حد گفتار ما!.

اما بهتر آن است که به جای پرداختن به جرح و تعدیل رجال و بررسی روایات مختلف در این باب [که رشته‌ای است طولانی با قابلیت انعطاف بسیار! و شاید در نهایت نتیجۀ قطعی را به دست ندهد، به علت آن که امری است اختلافی] به اصل حجیت ظواهر کتاب خدا پناه برده و آیات بینات را در این زمینه به کمک فرا خوانیم، و به عبارت دیگر میان‌بُر بزنیم!!.

آیات قرآن در سوره‌های گوناگون، گویای آن است که انبیای عظام علیهم السلام گاه دست‌خوش نسیان می‌شدند و این امر، راجع به خاصیت و ویژگی بشری آنهاست! و مسلماً سهو که زیر مجموعۀ نسیان محسوب می‌گردد، به طریق أولی در ایشان راه داشته است. در زمینۀ فوق، آیات زیر قابل طرح و دقت نظر می‌باشند:

١- ﴿وَلَا تَقُولَنَّ لِشَاْيۡءٍ إِنِّي فَاعِلٞ ذَٰلِكَ غَدًا ٢٣ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُۚ وَٱذۡكُر رَّبَّكَ إِذَا نَسِيتَ [الکهف: ٢٣، ٢٤] «و زنهار دربارۀ هیچ چیز مگوی که من فردا آن را انجام خواهم داد مگر آن‌که [بگویی اگر] خدای بخواهد و چون فراموش کنی [که إن شاء الله بگویی] پروردگارت را یاد کن». چنان‌که مشهور است و در کتاب علوم قرآنی و اسباب نزول و تفاسیر وارد شده قریش کسانی را نزد علمای اهل کتاب مدینه فرستادند تا سؤالاتی را برای پرسش و امتحان از حضرت محمد  ص طرح نمایند، و آنان به فرستادگان گفتند: از او در مورد «اصحاب کهف» و «ذو القرنین» سؤال کنید[٩٤]. پیامبر ص در پاسخ این فرستادگان فرموده بود: «سأخبركم عنها غداً» «فردا دربارۀ آن‌ها به شما خبر خواهم داد»! و آن را موکول به مشیت إلهی نفرمود و (إن شاء الله) نگفت! فردای آن روز وحی نیامد و چنان که گفته‌اند نزول وحی از ٣ تا ٤٥ روز به تأخیر انجامید؛ و در نتیجۀ این فترت، پیامبر  ص سخت دچار اندوه و ناراحتی گشت.

پس از نزول وحی و شرح پرسش‌های آنها، خداوند در خلال آیات، شروع به آموزش پیامبر  ص نموده او را بر حذر می‌داد از گفتن چیزی یا انجام کاری در آینده بدون اتکای به اراده و خواست خداوند، و می‌فرماید: هرگاه فراموش کردی، پروردگارت را یاد کن! مسلم است که پیامبر  ص آن عبارت استثنایی را فراموش کرده بود و خداوند آن را به وی  ص گوشزد نمود.

حال ممکن است کسی بگوید: «إذا نسيتَ» هرگاه فراموش کردی قضیه‌ای شرطی است و معلوم نیست که حتما زمانی این شرط تحقق یافته و آن حضرت دچار نسیان شده باشد، بلکه پیامبر هیچ‌گاه به فراموشی دچار نشده است! جواب این است که: چنین سخنی مانند آن است که شما به کسی که بیش از پنجاه سال دارد بگویید اگر جوان شدی تحصیلات خود را دنبال کن! یعنی تعلیق بر محال کنید، زیرا او هرگز جوان نخواهد شد!.

لذا بر اساس آن بیان باید ـ معاذ الله ـ در علم خدا تردید نمود، چرا او نمی‌دانسته که محمد  ص هیچ‌گاه فراموش نمی‌کند، و تذکر بی موردی به وی داده است!! پُر واضح است که خدای متعال بروز نسیان را برای آن حضرت  ص امری طبیعی و قطعی قرار داده بوده، از این‌رو وی را امر به ذکر و یاد آوری فرموده است.

٢- مرحوم طبرسی صاحب تفسیر گرانقدر «مجمع البیان»، ذیل آیۀ ﴿وَإِمَّا يُنسِيَنَّكَ ٱلشَّيۡطَٰنُ فَلَا تَقۡعُدۡ بَعۡدَ ٱلذِّكۡرَىٰ مَعَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ ٦٨ [الأنعام: ٦٨] «و اگر شیطان از یاد تو ببرد، پس از یادآوری، دیگر با گروه ستمکاران منشین». بعد از این‌که اشکال جبائی را در بطلان قول امامیه در جواز تقیه بر انبیاء و ائمّه  ÷ می‌آورد و این که وی گفته: امامیه قائل‌اند که نسیان بر انبیاء جایز نیست، آن اشکال را ردّ کرده و می‌نویسد: این ادعا صحیح و درست نیست، و امامیه تقیه را در صورتی بر امام جایز می‌دانند که در آن، دلالت قطعیه به مسأله وجود داشته باشد که مکلف را به علم برساند و بتواند به وسیلۀ غیر امام از خود رفع شبهه کند. اما در مسأله‌ای که به جز گفتۀ امام، آن حکم دانسته نمی‌شود و دلیلی بر آن جُز از طریق و از جهت امام نباشد، در آن صورت بر امام تقیه جایز نیست! و اما سهو و نسیان در آن‌چه که پیغمبر و امام مأمورند از جانب خدا که آن را انجام دهند، امامیه برای ایشان سهو ونسیان را جایز نمی‌شمارند، اما در سوای آن‌ها، امامیه سهو و نسیان را - مادامی که منجر به إخلال به عقل نشود - برای آنان علیهم السلام جایز می‌داند، چگونه ممکن است که امامیه سهو و نسیان را جایز نشمارند، و حال این که خواب و بی‌هوشی را بر ایشان جایز می‌دانند، و خواب و بی‌هوشی نیز از قبل «سهو» است، و ظنّ جبائی ـ که گفته: امامیه سهو و نسیان را بر پیغمبر و امام جایز نمی‌دانند ـ ظن فاسدی است! و ﴿إِنَّ بَعۡضَ ٱلظَّنِّ إِثۡمٞ (پایان سخن طبرسی).

٣- ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَكَۖ تَبۡتَغِي مَرۡضَاتَ أَزۡوَٰجِكَۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ١ [التحریم: ١] «ای پیامبر چرا برای خشنودی همسرانت، آن‌چه را خدا برای تو حلال کرده [بر خود] حرام می‌کنی؟». ﴿عَفَا ٱللَّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمۡ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَكَ ٱلَّذِينَ صَدَقُواْ وَتَعۡلَمَ ٱلۡكَٰذِبِينَ ٤٣ [التوبة: ٤٣] «خدای از تو در گذَرَد، چرا پیش از آن‌که [حال] کسانی را که راست گفته‌اند بر تو آشکار شود و دروغگویان را بشناسی به آنان [برای عدم حضور در جهاد] رخصت دادی؟» که علمای شیعه ـ به ویژه متأخرین ـ آن‌ها را حمل بر ترک أولی می‌نمایند! بسیار خوب! می‌پرسیم آیا ترک أولی «سهو» نیست؟!.

٤- ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يُعۡجِبُكَ قَوۡلُهُۥ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَيُشۡهِدُ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا فِي قَلۡبِهِۦ وَهُوَ أَلَدُّ ٱلۡخِصَامِ ٢٠٤ [البقرة: ٢٠٤] و از مردم کسی هست که در زندگی این جهان گفتارش تو را به شگفتی آورد و خدا را بر آن‌چه که در دل دارد گواه می‌گیرد و حال آن‌که او سخت‌ترین دشمنان است.

چنان‌که ملاحظه می‌گردد، کسی که به گفتۀ خداوند ﴿أَلَدُّٱلۡخِصَامِ است، با گفتار خویش پیامبر  ص را به اعجاب واداشته و همین حکایت از «سهو» می‌کند!.

امّا فقط خداوند متعال است که از کلیۀ نقائص، از جمله سهو ونسیان، مبرّاست! چنان‌که قرآن می‌فرماید:

﴿قَالَ عِلۡمُهَا عِندَ رَبِّي فِي كِتَٰبٖۖ لَّا يَضِلُّ رَبِّي وَلَا يَنسَى ٥٢ [طه: ٥٢] «(موسی) گفت: دانش آن در کتابی نزد پروردگار من است، پروردگار من نه خطا می‌کند و نه فراموش می‌کند».

وَالسَّلامُ.

وَمَا تَوْفِيقِي إِلا بِاللهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ

اسفند ماه ١٣٧٣هـ.ش.

***

[٩٣]- انصافاً چنین وسواسی در نقد أخبار و روایان آنها در خور تقدیر است! و نشان دهندۀ عمق احساس وظیفه نسبت به آثار گران‌بهای نبوی می‌باشد.

[٩٤]- برخی «روح» را هم افزوده‌اند.