عالم به غیب بودنِ امامان از نظر قرآن و أئمّه
اینک باید دید ادّعای این مدّعیان که میگویند امام، عالِم به ما کان وما یکون، عالم امکان است از نظر قرآن و خودِ امامان تا چه حدّ صحیح و راست یا غلط و کذاب است؟
خدای جهان به پیغمبر آخر الزّمان ص بدینگونه أمر میفرماید: ﴿قُل لَّآ أَقُولُ لَكُمۡ عِندِي خَزَآئِنُ ٱللَّهِ وَلَآ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ وَلَآ أَقُولُ لَكُمۡ إِنِّي مَلَكٌۖ إِنۡ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰٓ إِلَيَّۚ قُلۡ هَلۡ يَسۡتَوِي ٱلۡأَعۡمَىٰ وَٱلۡبَصِيرُۚ أَفَلَا تَتَفَكَّرُونَ ٥٠﴾ [الأنعام: ٥٠] «(ای محمّد) بگو: من به شما نمیگویم که خزائن خدا در نزد من است و نیز من غیب نمیدانم و نمیگویم که من فرشتهام، من جُز آنچه به من وحی میشود متابعت نمیکنم آیا کور و بینا مساویاند چرا نمیاندیشید؟».
مرحوم شیخ طوسی بزرگترین دانشمند و مفسّر شیعی در تفسیر این آیۀ شریفه آنچه مینویسد ترجمهاش این است: «من میگویم خدای تعالی پیغمبر خود محمد ص را أمر فرمود که به بندگان او بگوید: من نمیگویم که خزائن خدا در نزد من است تا بدان شما را غنی گردانم و علم غیب هم که مخصوص خداست من آن را نمیدانم تا شما را به مصالح دنیایتان آشنا کنم، من همین اندازه که خدا از امر زنده شدن پس از مرگ و أمر بهشت و جهنّم و غیر ذلک مرا یاد داده است میدانم، و نیز من مدّعی نیستم که من فرشتهام زیرا من انسانی هستم که شما حسب و نسبِ مرا خوب میشناسید من بدانچه یک فرشته قدرت دارد قادر نیستم! و نیز من جُز آنچه را که خدا به من وحی فرموده پیروی نمیکنم و نیز برای مردم بیان کن که فرشته از جانب خداوند است، و وحی بیان خاصّی است که به افصاح اشاره و دلالت نیست»[٢].
سپس مرحوم شیخ طوسی (ره) مینویسد: «خدا پیغمبرش را بدین جهت مأمور گفتن این مطلب کرد تا دربارۀ او همان ادّعایی را که مسیحیان دربارۀ عیسی کردند ادّعا نکنند، و نیز او را از منزلتی که استحقاق ندارد پایین بیاورند، سپس او را أمر کرد که به مردم بگوید: آیا بینا و کور هر دو یکساناند؟ یعنی آیا آن کسی که عارف به خدا و عالم به دین اوست با جاهل به خدا و دینش یکسان هستند؟ هرگز؟! پس در حقیقت کور را مَثَل برای جاهل و بینا را مَثَلی برای عارف به خدا و دینش قرار داد. شیخ ادامه میدهد: «همانا مراد از اینکه من نمیگویم که فرشتهام یعنی من فرشته نیستم که از أمر إلهی و غیب او، عمل بندگان خدا را بتوانم مشاهده کنم چنانکه ملائکۀ مقرّبین که مخصوص ملکوت آسمانها و زمیناند، بوده باشم» (پایان فرمایش شیخ طوسی).
این آیۀ قرآن است که پروردگار سبحان دربارۀ پیغمبرش به او دستور میدهد که به مردم این مطلب واجب را بیان کند که پیغمرش علم غیب نمیداند و فرشته هم نیست یعنی قدرت یک فرشته را ندارد!.
و این هم مهمترین تفسیری است که بزرگترین عالم شیعی در بهترین کتاب خود آورده است و ما چیزی بدان اضافه نمیکنیم.
حالا خود شما مضمون این آیۀ شریفه و این تفسیر بزرگترین عالم شیعه را با کفرّیات این آیت الله العُظمای قرن بیستم! که میگوید همان علمی را که خدا دارد و میفرماید: ﴿وَمَا يَعۡزُبُ عَن رَّبِّكَ مِن مِّثۡقَالِ ذَرَّةٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِي ٱلسَّمَآءِ وَلَآ أَصۡغَرَ مِن ذَٰلِكَ وَلَآ أَكۡبَرَ إِلَّا فِي كِتَٰبٖ مُّبِينٍ ٦١﴾[٣] [یونس:٦١] خدایی که دانای غیب است، در آسمانها و در زمین به قدر ذرّهای و حتّی کوچکتر از آن و یا بزرگتر، از او پنهان و دور نمیماند همان علم برای ائمّه و اولیاء نیز میباشد!! مقایسه کنید تا ببینید گفتههای او شرک هست یا نیست.
خدای متعال به رسول خود امر میفرماید: ﴿قُل لَّآ أَمۡلِكُ لِنَفۡسِي نَفۡعٗا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۚ وَلَوۡ كُنتُ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ لَٱسۡتَكۡثَرۡتُ مِنَ ٱلۡخَيۡرِ وَمَا مَسَّنِيَ ٱلسُّوٓءُۚ إِنۡ أَنَا۠ إِلَّا نَذِيرٞ وَبَشِيرٞ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ ١٨٨﴾ [الأعراف:١٨٨] «(ای محمّد) به مردم بگو من برای خود مالک هیچگونه نفع و ضرری نیستم مگر آنچه را که خدا خواسته است (یعنی من برای خودم هیچگونه نفعی نمیتوانم جلب کنم و هیچ گونه ضرری را از خود دفع ننمایم مگر تا آن حدّ که خدا خواسته است یعنی همان اختیاری را که خدا به هر کس در جلب نفع و ضرر داده است و در آن مسؤول است. پس من حتّی برای خود، بیش از این مالک نفع و ضرر نیستم تا چه رسد به اینکه بتوانم برای شما جلب نفع و دفع ضرر نمایم) و اگر من غیب میدانستم هرآینه بسیاری از خوبیها را به جانب خود جلب میکردم و هیچ بدی به من نمیرسید (یعنی خاصیت قهری داشتن علم غیب این است که دانای آن از بشر، برای خود جلب نفع و دفع ضرر نماید و معقول نیست که کسی از خوبی هایی که از خلق پنهان است علم داشته باشد و از آن استفاده نکند و از ضرری با خبر باشد و از آن احتراز نکند) من کسی نیستم جُز ترسانندۀ معصیت کاران و بشارت دهندۀ نیکوکاران برای گروهی که ایمان بیاورند» [نه مشرک و غالی].
شیخ طوسی (ره) این آیه را چنین تفسیر کرده است: «من میگویم: خدا پیغمبرش را مأمور کرد که به مکلّفین بگوید که من برای خود مالک هیچ نفع و ضرری نیستم مگر آنچه را که خدا خواسته و مرا بدان مالک کرده است، پس مشیت خدای تعالی در این آیه بر تملّک نفع و ضرر واقع است نه بر خود نفع و ضرر، برای اینکه اگر مشیت بر نفع و ضرر واقع میشد، مالک میشد و در آن صورت مالک امراض و اسقام و سایر آنچه را که خدا آن را انجام میدهد، میگردید.
معنی آیه این است که من همان قدر مالکم که خداوند مرا از اموال و اشباه آن از همان چیزهایی که مردم دیگر هم مالکاند و بدیشان قدرت تصرّف در آن را داده است که آنچه میخواهند تصرّف کنند من نیز همان قدر دارا میباشم و در ضرر نیز همان قدر که خداوند به مردم دیگر اختیار داده که با نفس خود انجام دهند یا به دیگران زیان رسانند من نیز همان قدر اختیار دارم.
و در تفسیر آیۀ ﴿وَلَوۡ كُنتُ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ﴾ [الأعراف: ١٨٨] «و اگر غیب میدانستم»، میفرماید: معنای آیه این است که اگر من علم غیب داشتم هر آینه میدانستم که چه چیز از تجارتها در آینده سود میآورد و چه چیز زیان، لذا هرچه را که سود میآورد، میخریدم و از آنچه زیان دارد، اجتناب میورزیدم و بدین وسیله اموال و خیرات در نزد من زیاد میشد و آن را در زمان فراوانی و ارزانی برای زمان سختی و قحطی آماده میکردم، و در این صورت به من هیچ بدی و سختی یعنی فقر نمیرسید.
آنگاه شیخ (ره) فرموده: بلخی گفتهاست یعنی اگر من غیب میدانستم در آن صورت قدیم بودم و قدیم را بدی نرسد زیرا جُز خدا أحدی غیب نمیداند. و اینکه خدای تعالی از زبان پیغمبر میفرماید: ﴿إِنۡ أَنَا۠ إِلَّا نَذِيرٞ وَبَشِيرٞ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ﴾ [الأعراف: ١٨٨] یعنی: من برای مؤمنین جُز ترسانندهای از عقاب و معاصی و بشارتدهندۀ به بهشت که بر آن تحریض میکنم، نیستم بدون اینکه عالم الغیب باشم[٤]. [پایان فرمایش شیخ طوسی (ره)].
پس به تلویح بلکه تصریح این آیۀ شریفه، آن کس که دربارۀ پیغمبر ـ تا چه رسد به دیگران ـ ادّعای علم غیب نماید، مؤمن نیست!.
تمامی آیات إلهی این حقیقت را تصدیق و تأیید و تأکید میکند، حالا چه مرضی این آیت الله العُظمی (!) و نظائرش را گرفته است که در حالی که خدای جهان در آیات قرآن و سیرۀ گرامی پیغمبر آخر الزّمان و تاریخ حیات امامان همه فریاد میزنند که نه پیغمبر و نه هیچ کس جُز خدای متعال از غیب اطّلاعی ندارد و به تصریح قرآن، هر کس که از علم غیب اطّلاع داشته باشد چه پیغمبر و چه پایینتر از او قهریترین خاصیت آن علم این است که برای خود جلب نفع و دفع ضرر نماید، پس هیچ کس تاکنون از این علم اطّلاع و آگاهی نیافته است، زیرا در جلب نفع و دفع ضرر، پیغمبر و أئمّه از مردم دیگر جلوتر نبودهاند. معهذا این شوربختانِ گمراه، میگویند امامان همان علمی را دارند که خدا دارد!» ﴿عَٰلِمِ ٱلۡغَيۡبِۖ لَا يَعۡزُبُ عَنۡهُ مِثۡقَالُ ذَرَّةٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾ [سبأ: ٣].
خدا تکذیبکنندگان آیات خدا و منحرفین از صریحِ ما أنزل الله و گمراهکنندگان مردم از شریعت حقّۀ خدا را هدایت فرماید.
حضرت معبود در سورۀ هود از زبان حضرت نوح ÷ میفرماید: ﴿وَلَآ أَقُولُ لَكُمۡ عِندِي خَزَآئِنُ ٱللَّهِ وَلَآ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ وَلَآ أَقُولُ إِنِّي مَلَكٞ وَلَآ أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزۡدَرِيٓ أَعۡيُنُكُمۡ لَن يُؤۡتِيَهُمُ ٱللَّهُ خَيۡرًاۖ ٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا فِيٓ أَنفُسِهِمۡ إِنِّيٓ إِذٗا لَّمِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ ٣١﴾ [هود: ٣١]. چون تفسیر جملات این آیۀ شریفه قبلاً در تفسیر آیۀ پنجاه سورۀ أنعام گذشت، لذا دیگر تکرار نمیکنیم و آیۀ شریفه را فقط به منظور تأیید و تأکید این مطلب آوردیم که دانسته شود شعار تمام انبیای إلهی این بوده است که ﴿وَلَآ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ﴾ غیب نمیدانم.
و نیز در همین سوره میفرماید: ﴿وَلِلَّهِ غَيۡبُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَإِلَيۡهِ يُرۡجَعُ ٱلۡأَمۡرُ كُلُّهُۥ فَٱعۡبُدۡهُ وَتَوَكَّلۡ عَلَيۡهِۚ وَمَا رَبُّكَ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ ١٢٣﴾ [هود: ١٢٣]. «و دانستن غیب آسمانها و زمین فقط مخصوص ذات أقدس إلهی است و سرانجام أمور به سوی اوست پس تنها او را عبادت کن و بر او توکل نما و بدان که پروردگار تو از آنچه که شما میکنید غافل نیست».
همچنین میفرماید: ﴿قُل لَّا يَعۡلَمُ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ ٱلۡغَيۡبَ إِلَّا ٱللَّهُ﴾ [النمل: ٦٥]. «(ای محمّد) بگو هیچ کس در آسمانها و زمین غیب نمیداند جُز خدا». یعنی ساکنان آسمانها و زمین هرکه باشند علم غیب نمیدانند، حالا باید دید با این صراحتِ آیات چه چیز باعث است که این آیت الله العظمی! میگوید ائمّه و أولیاء غیب میدانند، آن هم همان غیبی که خدا میداند که ﴿لَا يَعۡزُبُ عَنۡهُ مِثۡقَالُ ذَرَّةٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾[٥] [سبأ: ٣].
آیا اینان از ساکنان زمین و آسمان نیستند؟! لازمۀ مدّعای آیت الله (!) این است که آنان ساکنین زمین و آسمان نبوده بلکه خدای جهان بوده باشند! نعوذ بالله، آخر خدا را شرمی و آزرمی!.
آیات بسیاری در این باب بود که ما از خوف تطویل به قلیلی از آن اکتفاء کردیم که برای اهل انصاف کافی است.
[٢]- التّبیان، چاپ تهران، ج ١، ص ٦١٣.
[٣]- و هموزن ذرّهاى، نه در زمين و نه در آسمان از پروردگار تو پنهان نيست، و نه كوچکتر و نه بزرگتر از آن چيزى نيست، مگر اينكه در کتابى روشن [درج شده] است».
[٤]- التِّبیان، چاپ تهران، ج١، ص٧٧٣.
[٥]- «[همان] داناى نهان[ها] كه هموزن ذرهاى، نه در آسمانها و نه در زمين، از وى پوشيده نيست».