پیشبینی موسی، قهرمانی برای همیشه
تجاوزات وقت و بیوقت رژیم جبار و غاصب صهیونیستی به شهرها و روستاهای فلسطینی پیوسته ادامه داشته است. پس از سالها مبارزه با این رژیم غاصب، عده ای از رهبران عرب به مبارزه مردم فلسطین خیانت کرده و راه سازش را در پیش گرفتند و نهایتا با اسرائیل معاهده صلح امضا کردند. هر بار که اسرائیل به قتل عام و بیخانمان کردن مرم مظلوم فلسطین پرداخته عده ای سازشکار و خائن مزدور از صلح با اسرائیل حرف زده و گفتهاند که تنها راه حل قضیه فلسطین صلح است!! جالب است وقتی که یاسر عرفات رهبر سابق حکومت خودگردان فلسطین در رام الله چند ماه از سوی اسرائیل محاصره و در بازداشت خانگی به سر میبرد وقتی محاصره برداشته شد گفت: ما بر ادامه صلح اصرار داریم!! و حال با این فجایعی که در غزه مظلوم دارد اتفاق میافتد، محمود عباس رهبر کنونی حکومت خودگردان باز مقاومت مردم را محکوم کرده و بر پایبندی به صلح اصرار میورزد!! علیرغم اینکه اسرائیل جدیدترین و کشنده ترین تسلیحات خود را بر ضد مردم فلسطین بکار میگیرد. مادر اینجا برای این مزدوران و خائنان و همه کسانی که در خواب غفلت هستند و گمان میکنند که مسجد الاقصی و قدس از طریق گفتگوهای صلح با اسرائیل آزاد خواهد شد حکایت زیر را یادآوری میکنیم تا بلکه همه کسانی که منتظرند از راه صلح و بستن معاهدات با لجوج ترین دشمن اسلام آزادی قدس محقق خواهد شد، از این خواب غفلت بیدار شوند.
زمانی که حکومت اسلامی در اندلس آخرین نفسهای خود را میکشید و غرناطه آخرین پایگاه اسلامی باقی مانده در اندلس بود صلیبیان اسپانیا به مدت هفت ماه آن را به محاصره شدید خود در آوردند تا اینکه ذخیره غذایی مردم شهر تمام شد و عزم و همت مردم برای مقاومت سست شد. مگر یک نفر که هرگز عزم و اراده و ایمان وی ضعیف نشد. این شخص قهرمان و شهسوار غرناطه موسی بن ابی الغسان بود که بسیار کوشید مردم و بزرگان شهر را برای دفاع برانگیزد که تا دم مرگ از سرزمین خود دفاع کنند و با صلح آن را به دشمنان اسلام تسلیم نکنند.
آخرین امیر غرناطه ابو عبدالله محمد مجلسی از بزرگان سپاه و فقها و اعیان تشکیل داد و حضار در سالن بزرگ کاخ «الحمراء» گرد آمدند تا درباره شروط تسلیم شهر به صلیبیان گفتگو کنند. اکنون عین یک روایت تاریخی را که در این خصوص در کتب تاریخ ثبت شده است ملاحظه کنید: «رؤسای غرناطه در چنین موقعیت حساسی در کاخ الحمرا گرد آمده بودند تا شروط تسلیم را امضا کنند و دولت و ملت خود را محکوم به محو و نابودی نمایند. در این هنگام بسیاری از حضار نتوانستند جلو گریه و ناله خود را بگیرند. ولی موسی بن ابی الغسان همچنان گرفته و ساکت بود آنگاه خطاب به حضار گفت: «ای بزرگان! شیون کار زنان و کودکان است ما مرد هستیم و دلهایی داریم که برای ریختن اشک خلق نشده، بلکه برای ریختن خون آفریده شد است من میبینم که ملت چنان روحیه خود را باخته است که محال است بتوانیم غرناطه را نجات بدهیم. ولی یک چیز برای اشخاص بزرگ هست و آن هم مرگ شرافتمندانه است. پس بگذارید در حال دفاع از آزادی و انتقام از مصائب غرناطه جان بدهیم. عنقریب سرزمین ما فرزندان خود را از زنجیر بیداد دشمن فاتح آزاد خواهد ساخت. اگر یکی از ما نتواند قبری بیابد که استخوانهایش را بپوشاند، ولی آسمانی که او را بپوشاند که هست! خدا نکند روزی بگویند اشراف غرناطه ترسیدند که در راه دفاع از آن جان بدهند.» سپس موسی ساکت شد وسکوت مرگ برمجلس حکمفرماشد.دراین هنگام امیرترسو ابوعبدالله فریاد زد: «الله أكبر لا إله إلا الله، محمد رسول الله ولا راد لقضاء الله»چیزی جلوی مشیت الهی را نمیگیرد. خدا خواسته است که من بدبخت باشم و سلطنت به دست من از میان برود!!» سایر بزرگان هم به دنبال آن فریاد زدند: «الله اكبر ولا راد لقضاءالله»چیزی جلوی مشیت الهی را نمیگیرد! همگی تکرار کردند که سقوط آنها را خدا خواسته است باید بشود و هیچ راه فراری هم از اراده الهی نیست». میبینید که چگونه دنیادوستی و ترس از مرگ خود را به قضای الهی تعبیر کردند! این وضعیت آنها آدم را به یاد فرقه جبریه میاندازد که میگفتند: دست خود ما که نیست گناه میکنیم، ما مجبوریم که این گناهان را انجام دهیم!! وقتی موسی بن ابی الغسان دید که تلاشهای وی بیهوده است و آنها میخواهند شروط تسلیم را امضا کنند با خشم برخاست و آن مقوله مشهور خود را اظهار داشت: وی گفت: «خود را فریب ندهید و گمان نبرید که مسیحیان به وعده خود عمل میکنند و به شهامت پادشاه ایشان اعتماد مکنید مرگ کمترین چیزی است که از آن میترسیم زیرا در مقابل ما تاراج و نابودی شهر ما و آلوده ساختن مساجد ما و خرابی خانههای ما و بیاحترامی و هتک حرمت زنان و دختران ما قرار دارد. در مقابل ما ظلم و ستم و تعصب وحشیانه و تازیانه هاو زنجیرها و زندانها و کشتارها و آتش زدنها قرار دارد. اینها مصائب ومظالمی است که به زودی خواهیم دید و اینها کمترین چیزی است که این مردان شریف که از مرگ شرافتمندانه میترسند خواهند دید. اما من بخدا قسم هرگز آن را نخواهم دید».