ششها
ششها که در سینهی انسان به امانت نهاده شده، از دیگر نشانههای شکوه و جلال پروردگار در بدن انسان است. هر دو از طریق نای با محیط بیرون ارتباط پیدا میکند. نای خود تا به شبکهی نایژکها یا کیسههای هوا که کوچکترین جزء ریه است، میرسد، به بیست و سه شاخه تقسیم میشود؛ قطر این کیسهها که پر از هواست یک چهارم میکرون است، در حالی که قطر خود نای پنج سانتیمتر است یعنی به اندازهی یک تکه فلز یا اندکی بیشتر. مساحت کیسهها هفتاد متر مربع است که هوا را از قصبهای که قطرش بیشتر از پنج سانتیمتر نیست، میگیرد. آیا باور میکنید که در ششها سیصد و پنجاه میلیون نایژک یا کیسهی هوا وجود دارد؟ ومساحت آن دو هزار برابر بیشتر از مساحت نای است؟ مساحت نای را به لیره مانند کردهاند و مساحت نایژکها را به سالن تنیس تشبیه کردهاند. هوا از نای وارد میشود و در محدودهی گستردهای به منظور جابهجایی با اکسیژن پخش میگردد.
عجیب این که با وجود طول این شاخهها که به کیسههای هوا منتهی میشود مژههایی نیز به طور پراکنده هستند؛ این مژهها چیست؟ موهایی است که هر یک، شش میکرون دراز و قطرش ۰/۲ میکرون است. این مژهها برای دور کردن هر گونه خطر احتمالی و اشیای ناشناس و برای پاک و صاف نگه داشتن مسیر هوا در هر دقیقه هزار تا هزار و پانصد بار به سمت بالا حرکت میکند. پزشکان تاکنون نتوانستهاند عمل کاشت ریه را با موفقیت انجام دهند، به خاطر این که از وصل کردن عصبهای آویخته به مژهها ناتوانند. شگفتتر این که مژههای شش پراکنده در نای و در شاخهها تا به کیسههای هوا میرسد با سرعت شانزده میلیمتر در دقیقه اشیای بیگانه را دور میراند. مثلاً وقتی چیز ناشناسی مانند قطره آبی وارد نای میشود، سیاه سرفه پیش میآید، سیاه سرفه چیست؟ هوا از ریهها با سرعت نهصد کیلومتر در ساعت مانند کمپرسور خارج میشود، تا هر چه در نای هست به بیرون براند.
مورد بس شگفتتر این است که تنفس با هشداری نوبهای غیرارادی از دستگاه عصبی انجام میگیرد. اگر خداوند بزرگ تنفس را به ما واگذار میکرد کار، بسیار مشکل میشد، آن وقت میبایست قید خواب را میزدیم؛ زیرا خواب در حکم مرگ بود. یک نوع بیماری بسیار کمیابی هست که مرکز هشدار نوبهای شش را با مشکل روبهرو میکند، که در آن صورت انسان هرگز نمیتواند شب بخوابد، گویا دارویی بسیار گرانبها اختراع شده که انسان هر ساعت آن را باید بخورد؛ اما برای این کار هر ساعت یک بار باید بیدار شد؛ زیرا اثر آن تنها یک ساعت است. به راستی ما هرگز نمیدانیم که در چه ناز و نعمتهایی به سر میبریم.