روان نژندی
در کتابهای روانشناسی به ویژه کتابهای مربوط به بیماریهای روانی آمده است که روان نژندی نوعی سراسیمگی است که هیچ پایه و اساس کالبد شناسانهای ندارد. عبارت از یک نوع بیماری روانی یا بیماری رفتاری است که هیچ اساس عضوی ندارد. در این بیماری اضطراب روانی با حفظ سلامت توان عقلی در شخص پدید میآید.
روانشناسان بر این باورند که یکی از مهمترین نوع روان رنجوری (روان نژندی)، نگرانی است که بیشترین و رایجترین نوع آن است. هم نوع موقت دارد وهم دایم. برخی آن را چنین تعریف میکنند که نگرانی، احساس عمومی به آزردگی ناخوشایند، انتظار خطر وترس ناشی از خطری است که شخص منتظر آن است و نمیداند از کجا سرچشمه میگیرد.
ادیبی بزرگ یادداشتهای یکی از دوستانش را که اتفاقاً ثروتمند و توانگر، و صاحب جاه و مقام بود، مطالعه کرد، این توانگر نوشته بود: «من همیشه در ترسی دایم و وحشت از مردم دیگر و چیزها و حتی از خودم به سر میبرم، هیچ چیزی آرامش و اطمینان به من نبخشید، نه ثروت، نه مقام و جاهی، نه بهداشت، نه مردانگی، نه زن، و نه عشق و نه غروبهای سرخ، همه چیز را آزمودم و از همهاش به تنگ آمدم، من از خودم بدم میآید، و از خودم میترسم، آیا تو از شبحهای دور و برم نمیترسی، آیا احساس نمیکنی ترس دهانش را میگشاید تا مرا در خود فرو برد، این همه ترس به خاطر چیست؟ مشغلهی فکری و غم و اندوه که اصلاً ندارم، تمام امکانات زندگی برایم فراهم است، پس چرا با این همه باز میترسم؟ شاید ترسم به خاطر این باشد که هیچ چیزی وجود ندارد که من از آن بترسم، من از آن چیز ناشناس میترسم که نمیدانم چیست، به راستی که در زندگی سرگردانم و حیران؛ زیرا به اوج زندگی رسیدهام، و اکنون زندگی نخستین دشمن من است، من حتی از خود زندگی میترسم».
روانشناسان در سخن از نیازهای انسان میگویند: انسان نیاز به امنیت و آسایش دارد، اما این آسایش کجاست؟ بیماریهای زیادی شمشیرآسا مردم را به گرداب دلهره و شکست میاندازد. ترس از ورم عفونی، ترس از حملهی قلبی، ترس از ناتوانی، از فلجی، از نبود روزی، انسان به راستی به امنیت و آرامش، به پیروزی و محبت نیاز دارد، و روان شناسان قطعاً فراموش کردهاند که انسان بیش از هر چیز و پیش از همهی این نیازها به ایمان نیاز دارد؛ ازیرا که انسان چون ایمان داشته باشد، به اطمینان میرسد و تمام انسانها را دوست دارد؛ زیرا همه آفریدگان خداوندند، و چون ایمان داشته باشد در رسیدن به راز وجودی خود موفق میشود.
دانشمندان ترس را دو نوع میدانند: ترس مثبت و ترس نفی و بین آن دو فرق قایلند. کسی که از خدا میترسد طبق دستورهای او عمل میکند، برای این است که به اطمینان برسد، پس ترس از خدا راه رسیدن به اطمینان، امنیت، خوشبختی و عشق و پیروزی است؛ اما کسی که از غیر خدا میترسد، به راه آشفتگی وروان نژندی و زیان گام نهاده است. خداوند بزرگ فرمود:
﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَتَطۡمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكۡرِ ٱللَّهِۗ أَلَا بِذِكۡرِ ٱللَّهِ تَطۡمَئِنُّ ٱلۡقُلُوبُ٢٨﴾[الرعد: ۲۸].
«کسانی که ایمان آورده و دلهایشان با یاد خدا آرام میگیرد (رستگارند) و بدانید که با یاد خدا دلها به آرامش میرسد».
اگر خداوند میفرمود: ﴿بِذِكۡرِ ٱللَّهِ تَطۡمَئِنُّ ٱلۡقُلُوبُ﴾یعنی: ﴿ٱلۡقُلُوبُ﴾را جلوتر از «بذکر الله» میآورد مفهوم چنین میشد که با یاد او و نیز به یاد غیر او دلها آرامش مییابد، اما چون یاد خدا را بر آرامشیابی جلو انداخته، پس مفهوم چنین است که دلها منحصراً با یاد خدا آرامش مییابد؛ به همین خاطر در آیههای دیگر فرمود:
﴿إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ خُلِقَ هَلُوعًا١٩ إِذَا مَسَّهُ ٱلشَّرُّ جَزُوعٗا٢٠ وَإِذَا مَسَّهُ ٱلۡخَيۡرُ مَنُوعًا٢١ إِلَّا ٱلۡمُصَلِّينَ٢٢ ٱلَّذِينَ هُمۡ عَلَىٰ صَلَاتِهِمۡ دَآئِمُونَ٢٣ وَٱلَّذِينَ فِيٓ أَمۡوَٰلِهِمۡ حَقّٞ مَّعۡلُومٞ٢٤ لِّلسَّآئِلِ وَٱلۡمَحۡرُومِ٢٥ وَٱلَّذِينَ يُصَدِّقُونَ بِيَوۡمِ ٱلدِّينِ٢٦ وَٱلَّذِينَ هُم مِّنۡ عَذَابِ رَبِّهِم مُّشۡفِقُونَ٢٧ إِنَّ عَذَابَ رَبِّهِمۡ غَيۡرُ مَأۡمُونٖ٢٨ وَٱلَّذِينَ هُمۡ لِفُرُوجِهِمۡ حَٰفِظُونَ٢٩ إِلَّا عَلَىٰٓ أَزۡوَٰجِهِمۡ أَوۡ مَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُهُمۡ فَإِنَّهُمۡ غَيۡرُ مَلُومِينَ٣٠﴾[المعارج: ۱۹-۳۰].
«به راستی که انسان کم تحمل و بیصبر و ناشکیبا آفریده شده، چون بدیی به او رسد بسیار بیتابی میکند، و چون نیکی و خیری به او رسد، بس بازدارنده و چشم تنگ دنیادوست است، مگر نمازگاران از این قاعده استثنا باشند، آنهایی که همیشه نمازهایشان را بر پا دارند، و نیز آنهایی که در داراییهای خود برای تنگ دست مسکین حقی معلوم در نظر گرفتهاند، و آنهایی که روز قیامت را باور دارند، و آنهایی که از عذاب پروردگارشان بیمناکند – زیرا کسی از عذاب پروردگار در امان نیست – و نیز آنهایی که دامن خود را پاک نگه میدارند و کنترل میکنند مگر بر همسران خود یا کنیزکانشان که در این مورد جای سرزنشی بر آنها نیست».
اصل موضوع این است که گرانبهاترین احساس که انسان میتواند از زندگی دنیا داشته باشداحساس اطمینان و آرامش است، از سلمه بن عبیدالله بن محصن خطمی و او از پدرش که با رسول خدا رابطهی دوستی داشت، روایت شده که پیامبر فرمود: «مَنْ أصبح منكم آمِناً فی سِربِِهِ، مُعافیً فی جسده، عنده قوت یَومه، فكأَنما حیزت له الدنیا» [۱۲۰]. هر کس در میان دار و دستهی خود امنیت داشته باشد، و سالم و تندرست باشد وغذای روزش را داشته باشد، چنان است که تمام دنیا در حوزهی اختیار اوست.
پادشاه ستمگری از یکی از وزیرانش پرسید: پادشاه کیست؟ پاسخ داد: تویی. گفت: نه،. پادشاه کسی است که نه ما او را میشناسیم و نه او ما را، خانهای دارد که در آن پناه میگیرد و همسری که خشنودش میدارد، و دارای روزیی است که برایش بسنده میکند، او اگر ما را بشناسد در طلب خشنودی ما تلاش میکند، اما ما چون او را بشناسیم در جهت خوار کردن او گام برمیداریم.
این نیازهایی که به راستی جایش خالی است، مهمتر و نبودنش خطرناکتر از بسیاری از بیماریها است، علم پزشکی هر چه پیشرفت میکند، بیشتر پی میبرد که فشار روانی (اندوه) در پس پردهی بیشتر بیماریها نهفته است و اطمینان و آرامش همراه و ملازم سلامتی است، بنابراین هیچ چیزی وجود ندارد که بسان یکتاپرستی انسان امنیت و آسودگی ببخشد، و هیچ چیز مانند شرک دل را سرشار از ترس و وحشت نمیکند، خداوند بلندمرتبه فرمود:
﴿فَلَا تَدۡعُ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ فَتَكُونَ مِنَ ٱلۡمُعَذَّبِينَ٢١٣﴾[الشعراء: ۲۱۳].
«با وجود خداوند هیچ کس دیگر را نپرست و مخوان تا از گروه عذاب شوندگان نباشی».
[۱۲۰] ترمذی (۲۳۴۲) و ابن ماجه (۴۱۴۱) روایت کردهاند و لفظ حدیث از ترمذی است.