علم پزشکی در دنیای اسلام
اسلام دین سرشت و خلقت است، و در آموزههای خود بر سلامتی و پاکی جان تأکید میورزد، و بین ماده و روح، نیازها و ارزشها همسنگی ایجاد میکند، و هدفش اصلاح جهان و هم آخرت است؛ زیرا دنیا مَرکب رفتن بهسوی آخرت است.
سلامتی بدن محور سلامتی و رفعت قدر و منزلت روح و خواستگاه سلامتی و برتری عقل است. و بر همین اساس خداوند پاک و بلندمرتبه سلامتی و توانمندی بدن و برتری و روشناندیشی عقل علت پاکی و صفای روح دانسته و فرموده است:
﴿وَقَالَ لَهُمۡ نَبِيُّهُمۡ إِنَّ ٱللَّهَ قَدۡ بَعَثَ لَكُمۡ طَالُوتَ مَلِكٗاۚ قَالُوٓاْ أَنَّىٰ يَكُونُ لَهُ ٱلۡمُلۡكُ عَلَيۡنَا وَنَحۡنُ أَحَقُّ بِٱلۡمُلۡكِ مِنۡهُ وَلَمۡ يُؤۡتَ سَعَةٗ مِّنَ ٱلۡمَالِۚ قَالَ إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰهُ عَلَيۡكُمۡ وَزَادَهُۥ بَسۡطَةٗ فِي ٱلۡعِلۡمِ وَٱلۡجِسۡمِۖ وَٱللَّهُ يُؤۡتِي مُلۡكَهُۥ مَن يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِيمٞ٢٤٧﴾[البقرة: ۲۴۷].
«پیامبرشان به آنان گفت خداوند طالوت را به فرمانروایی شما برگزیده. گفتند چگونه فرمان وی را باشد و حال آن که ما شایستهتر از او هستیم و او مال چندانی ندارد. فرمود: خداوند او را برای شما انتخاب کرده و بر شما برتری داده و علمی گسترده و قدرت بدنی زیاد به او عطا کرده و بدانید که خداوند فرمانرواییش را به هر که بخواهد میدهد و اوست وسعتدهندهی دانا».
خدای عزوجل برای انسان روشن ساخته که قدرت و امانتداری و به اصطلاح روز شایستگی و پاکی مقیاس درست شناختن کسان است که هرگاه بخواهیم در بعضی کارها از کسی تقلید کنیم و یا کاری به او بسپاریم باید اول این دو خصیصه را در او بسنجیم. این دو معیار در قرآن کریم آمده است، آن جا که میفرماید:
﴿قَالَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا يَٰٓأَبَتِ ٱسۡتَٔۡجِرۡهُۖ إِنَّ خَيۡرَ مَنِ ٱسۡتَٔۡجَرۡتَ ٱلۡقَوِيُّ ٱلۡأَمِينُ٢٦﴾[القصص: ۲۶].
«یکی از دختران شعیب به اوگفت؛ پدر! او (موسی) را به کار بگیر زیرا بهترین کسی که میتوانی کار را به او بسپاری شخص نیرومند و امانتدار است».
پیامبر نیز فرمود: «المُؤمن القویُّ خیرٌ مِن المُؤمن الضعیف». یعنی ایماندار نیرومند بهتر از ایماندار ناتوان است، نگفت انسان نیرومند از ایماندار ضعیف بهتر است؛ زیرا قدرت و توان بدون ایمان باعث تباهی شخص و جامعه میشود، اما اگر با ایمان جمع گردد، معجزههایی در راه خیر و نیکی میآفریند، از ابوهریره روایت شده که پیامبر فرمود: «المُؤمن القویُّ خیرٌ وأحبُّ إلی اللهِ مِن المُؤمن الضعیف، وفی كلٍّ خیرٌ، احْرِصْ علی ماینفُعك واستَعِنْ باللهِ، ولاتعجزْ وإنْ أصابَك شیءٌ فلاتُقل: لَو أَنِّی فعلتُ كان كذ وكذا، ولكن قُلْ قدرُ الیه، وماشاء فعل فإِنَّ لو تفتحُ عمل الشیطان» [۸۹]. یعنی ایماندار نیرومند به نزد خدا بهتر و دوستداشتنیتر از ایماندار ناتوان است، البته در هر دو خیر و خوبی و نیکی هست. بر آن چه به نفعت است، حریص باش، و از خدا یاری بخواه و کوتاه نیا، و اگر مشکلی برایت پیش آمد، نگو اگر این کار را میکردم، چنین و چنان میشد، بلکه بگو از تقدیر خدا بود، واو هرچه خود بخواهد، مقدر میدارد، و بدان که «اگر» کار را به روی شیطان باز میگذارد.
گذشته از این پیامبر بزرگ سلامتی بدن را یک سوم دنیا دانسته است، از سلمه بن عبدالله بن محصن خطمی از پدرش که با پیامبر همصحبتی داشته، روایت شده که پیامبر فرمود: «مَنْ أَصبحَ مِنكمْ أمِناً فی سِربِه، مُعَافیً فی جسدهِ، عنده قوتُ یومه، فكأنّما حیزتْ لَهُ الدنیا» [۹۰]. هرکس در میان خویشان خود ایمن و از سلامتی بدن برخوردار باشد و غذای روزش هم فراهم باشد گویی دنیا برایش گردآوری شده است.
امام علی بیماری را مصیبتی سختتر از تنگدستی و آسانتر از کفر دانسته است. و در نظر او سلامتی نعمتی گرانسنگتر از ثروت و دارایی و کمتر از ایمان است. او فرمود: (بدانید که نیازمندی مصیبت است و بیماری بدن سختتر از نیازمندی و تنگدستی، و سختترین بیماری ناراحتی قلب است، بدانید که دارایی زیاد یکی از نعمتهای الهی است، اما سلامتی بدن بهتر از مال فراوان و تقوای دل بهتر از سلامتی بدن است).
پزشکی در اسلام چهار شاخه است: پزشکی طبیعی، روان پزشکی، پیشگیری و درمان.
در پزشکی طبیعی ذکر این نکته لازم است که شخصیت انسان مسلمان مبتنی بر بخشش است نه دستتنگی، و مبتنی بر تلاش است نه انگلی و استفاده از زحمات دیگران، و بر پایهی عمل وکار است، نه آرزو و خیال، بر ایثار مبتنی است نه خودپسندی، بر جانفشانی است، نه بر طمع، بر انکار خود است نه تأکید بر وجود خود، و در واقع تلاش در جای خود یک نوع سلامتی است.
در برخی از کنگرههای پزشکی که پیرامون پژوهش در بیماریهای قلب برگزار شده، شرکتکنندگان همرأی بودهاند براین که سلامتی بدن در تلاش کردن و آرامش روان است، و کسالت عضلهیی و ناراحتی روانی از لازمهها و ویژگیهای طبیعت عصر جدید شده است و این دو مورد باعث بالا گرفتن بیماریهای قلب در بیشتر کشورهای پیشرفته از نظر مادی و مالی شده است.
کوشش و تلاش در حد توان سلامتی قلب و رگها و عضلهها و دستگاهها را به ارمغان میآورد و پیامبر گرامی در این زمینه برای همه ما الگواست، او در برخی غزوهها متوجه شد که به اندازهی یاران جنگجویش شتر برای سوارشدن نیست، لذا فرمود هر سه نفر به نوبت بر یک شتر سوار شوند. سپس فرمود: «أنا وعلیّ وأبولبابه علی راحلهٍ». من و علی وابولبابه بر یک شتر سوار میشویم. با این کار پیامبر خود را در تلاش با یارانش همسان دانست، و چون نوبت پیادهرویش شد، بر دوستانش (علی و ابولبابه) گران آمد که آنها سوار شوند و او که تاج سر جامعهی اسلامی است، پیاده حرکت کند، لذا گفتند: ای رسول خدا پیاده نشو». و آن جا سخن مشهورش را بر زبان راند که: «مَا أَنْتُما بأقوی منِّی عَلَی السیرِ، ولا أنا بأغنی منكما عَن الأجر» [۹۱]یعنی شما دو تا در راه رفتن از من نیرومندتر، و در امید به پاداش خیر از من نیازمندتر نیستید.
بنابراین تلاش کردن خود سلامتی قلب و رگها، عضلهها و دستگاههای بدن و سلامتی زندگانی اجتماعی واستحکام پیوندهای آن را به همراه دارد، در واقع درکی روشن و درست نسبت به حقیقت زندگی دنیایی است که منزل انجام تکالیف است، اما آخرت منزل به مقام رسیدن است. این گوشهای از پزشکی طبیعی بود.
اما دربارهی روانپزشکی ذکر این نکته جالب مینماید که بیماریهای زیادی، برخی مزمن و برخی کشنده، هستند، مانند بیماریهای قلب و سرخرگها، بیماریهای دستگاه هاضمه، و کلیهها و دیگر بیماریهای روانی و عصبی. منشأ اساسی این بیماریها به بحرانها و اختلالات روانی برمیگردد که انسان مشرک در این روزگار از آن رنج میبرد. و هر کس به خدا شرک بورزد، خداوند ترس و وحشت به دلش میاندازد، میفرماید:
﴿سَنُلۡقِي فِي قُلُوبِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ٱلرُّعۡبَ بِمَآ أَشۡرَكُواْ بِٱللَّهِ مَا لَمۡ يُنَزِّلۡ بِهِۦ سُلۡطَٰنٗاۖ وَمَأۡوَىٰهُمُ ٱلنَّارُۖ وَبِئۡسَ مَثۡوَى ٱلظَّٰلِمِينَ١٥١﴾[آل عمران: ۱۵۱].
«زودا که در دل آنهایی که کفر ورزیدند ترس و وحشت بیفکنیم، به خاطر آن که چیزی را شریک خدا قرار دادند که قدرتی به آن نداده، و جایگاه آنان آتش است و چه بد جایی است آرامگاه ستمکاران».
بنابراین انتظار مصیبت داشتن خود مصیبتی بزرگتر است. و انسان گاهی به خاطر ترس از تنگدستی خود به تنگدستی گرفتار آید، و چه بسا که به خاطر ترس از بیماری، بیمار شده است. خداوند فرمود:
﴿إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ خُلِقَ هَلُوعًا١٩ إِذَا مَسَّهُ ٱلشَّرُّ جَزُوعٗا٢٠ وَإِذَا مَسَّهُ ٱلۡخَيۡرُ مَنُوعًا٢١ إِلَّا ٱلۡمُصَلِّينَ٢٢ ٱلَّذِينَ هُمۡ عَلَىٰ صَلَاتِهِمۡ دَآئِمُونَ٢٣ وَٱلَّذِينَ فِيٓ أَمۡوَٰلِهِمۡ حَقّٞ مَّعۡلُومٞ٢٤ لِّلسَّآئِلِ وَٱلۡمَحۡرُومِ٢٥ وَٱلَّذِينَ يُصَدِّقُونَ بِيَوۡمِ ٱلدِّينِ٢٦﴾[المعارج: ۱۹-۲۶].
«انسان به راستی کمتحمل و بیصبر آفریده شده، هرگاه شر وبدی دامنش را بگیرد بس ناشکیباست و چون خیر و نعمت و رفاهی به دستش آید، بسیار بازدارنده و کنس است، مگر نمازگزاران آنهایی که همیشه نماز به پا دارند و در داراییهای خود حقی مشخص و تعیینشده از برای تنگدستان و نیازمندان در نظر گرفتهاند، و نیز آنهایی که روز جزا را باور دارند».
برخی از پزشکان معتقدند که فشار خون در حقیقت فشار اندوه و غم و مشغلهی فکری است، و انسان چون از حقیقت یکتاپرستی غفلت ورزد و به دَرک شرک بیفتد، آن وقت است که درهایی به غذاب روانی به رویش گشوده میشود، خداوند سبحان فرمود:
﴿فَلَا تَدۡعُ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ فَتَكُونَ مِنَ ٱلۡمُعَذَّبِينَ٢١٣﴾[الشعراء: ۲۱۳].
«با خدای بزرگ کس دیگری را مپرست، تا از جملهی اهل غذاب نباشی».
پس ایمان به خداوند به عنوان آفریدگار،مربی و گرداننده و این که همهی کارها به او برمیگردد احساس امنیت و آرامش به انسان میدهد که گرانسنگترین و بهترین چیز در زندگی روانی است، و آن نگرانی و اضطراب ویرانگر را که زندگی روحی را به جهنمی تحملناپذیر تبدیل میکند، از انسان دور میراند، خداوند سبحان فرمود:
﴿وَكَيۡفَ أَخَافُ مَآ أَشۡرَكۡتُمۡ وَلَا تَخَافُونَ أَنَّكُمۡ أَشۡرَكۡتُم بِٱللَّهِ مَا لَمۡ يُنَزِّلۡ بِهِۦ عَلَيۡكُمۡ سُلۡطَٰنٗاۚ فَأَيُّ ٱلۡفَرِيقَيۡنِ أَحَقُّ بِٱلۡأَمۡنِۖ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٨١ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ يَلۡبِسُوٓاْ إِيمَٰنَهُم بِظُلۡمٍ أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمُ ٱلۡأَمۡنُ وَهُم مُّهۡتَدُونَ٨٢﴾[الأنعام: ۸۱-۸۲].
«چگونه امکان دارد از چیزی که شما شریک خدا قرار دادید، بترسم در حالی که شما خود باکی ندارید از این که چیزی را شریک خدا دانستهاید که او هیچ قدرتی از آسمان برایش فرو نفرستاده، با این وصف پس اگر میدانید کدام گروه برای رسیدن به امنیت و آسایش شایستهتر است؟ کسانی که ایمان آوردهاند و ایمانشان را به ظلم نیالودهاند آنهایند که امنیت و آسایش دارند و هم آنها هدایت شدهاند».
پس حالا که سلامتی و آسایش برابراست با عدم پیش آمدن مصیبت، امنیت نیز معادل است با نداشتن انتظار مصیبت، خداوند در این باره میفرماید:
﴿قُل لَّن يُصِيبَنَآ إِلَّا مَا كَتَبَ ٱللَّهُ لَنَا هُوَ مَوۡلَىٰنَاۚ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ٥١﴾[التوبة: ۵۱].
«بفرمایید که هیچ مصیبتی دامنگیرمان نمیشود مگر آن چه خدا برایمان مقدر کرده باشد، و چون او مولا و سرور ماست، پس ایمانداران باید بر او توکل کنند».
چنین ایمانی جان را مالامال از اطمینان و آرامش میسازد. اطمینان به عدالت خداوند؛ زیرا سکان و کلید تمام کارها و مقدرات به دست اوست و او هرگز به مردم ستمی روا نمیدارد:
﴿وَإِن كَانَ مِثۡقَالَ حَبَّةٖ مِّنۡ خَرۡدَلٍ أَتَيۡنَا بِهَاۗ وَكَفَىٰ بِنَا حَٰسِبِينَ﴾[الأنبیاء: ۴۷].
«هر چند به اندازهی دانهی خردلی باشد آن را فراموش نکردهایم، بلکه آوردهایم و ما خود برای حساب وکتاب کردن بسندهای».
و او از ایمانداران جانبداری میکند، و از هر مصیبتی و دشواریی آنها را میرهاند و در برابر دشمنان به آنها یاری میرساند.
این ایمان روح و روان آدمی را سرشار از احساس به پیروزی، رستگاری و رسیدن به سعادت و به دست آوردن خشنودی خدا که بزرگترین و گرانقدرترین موفقیتی است که انسان میتواند بر روی زمین کسب کند، میگرداند. همان طور که این ایمان جان آدمی را با دستمایههای آسودگی، تسلیم، واگذاری و توکل و خشنودی به قضای الهی که نسبت به بندهی ایماندار خود پیوسته با خیر و خوشی همراه است، آگنده میسازد. در روایتها آمده است که: «الإِیمان بِالقدر یُذهب الهَمَّ والحزن» [۹۲]یعنی ایمان به قضا و قدر حزن و اندوه را از بین میبرد.
احساساتی این چنین خوشبختی روحی و روانی را به تحقق میرساند، خوشبختی که هیچ کس آن را نمیشناسد مگر ان که مزهی آن را چشیده باشد، از این روی است که سلامت روانی پایه و بنیاد سلامت بدن است. برخی از پزشکان معتقدند که «مهربانی روانی برای کنترل تپش سریع قلب و بازگرداندن آن به حالت عادی و پایین آوردن فشار خون بالا به حد طبیعی، کفایت میکند».
اصل پیشگیری در اسلام از این نکته ناشی میشود که از بین بردن سبب بیماری مفیدتر و آسانتر است از از بین بردن پدیدهها و علایم آن، و بیماری هرچند علایم آن با دارو زایل شده باشد، ممکن است در آینده آثار جانبی داشته باشد و در قالب بیماریهای قلبی، رگ و کلیوی بدون هیچ سبب مستقیمی بروز کند.
بر این اساس پیشگیری اصل و سردستهی تمام علوم پزشکی بشر است، ازیرا که توان ملت در توان تکتک افراد آن نمایان میشود، و بازده آن با بازده افراد مقایسه میشود، و بیگمان ملتی که بیماریها به درون آن پا باز کرده و یا بیماریهای واگیری در میان آن جاگیر شود، آن ملت با ضرر و زیان بزرگی مواجه میگردد، دیگر فرقی به حالش نمیکند که ضرر در از دست رفتن این انرژیهای انسانی بیمار و از کار افتاده باشد که میتوانست با تلاشهای خود در روند افزایش ثروت ملی همکاری کند، یا در این همه هزینههای هنگفت باشد که برای درمان چنین بیمارانی خرج میشود و میتوانست در خدمت به میهن صرف گردد و در بالا بردن نیروی دفاعی و منزلت آن سهیم باشد. علاوه بر این نرخ بیشتر داروها به صورت ارز خارجی پرداخت میگردد، بنابراین ما بسیار به اجرای طرحهای تولیدی که بتواند سود عمومی را به ملت برگرداند، نیازمندیم.
باید دانست که درمان بیماری سل به طور متوسط نُه ماه به درازا میکشد، و هزینهها و امکانات بسیاری را بر دوش بیمار و دولت میگذارد؛ گذشته از این که خود بیمار چه رنج و غذابی میکشد، در حالی که پیشگیری از این بیماری جز به واکسنی چند ریالی به هیچ چیز دیگری نیاز ندارد، چقدر ساده میتوان پیشگیری کرد.
یکی از راههای پیشگیری از بیماریها بیشک نظافت است، و اسلام بر آن تأکید کرده است، و با رعایت آن میتوان از انتقال بسیاری از بیماریهای واگیردار مانند وبا، اسهال خونی، و ورم معده که از طریق کثافت منتقل میشود، جلوگیری کرد. علاوه بر آن نظافت با انگیزش اعصاب و پاکیزگی اعضا گردش خون را فعال و روان میسازد، و از تعطیلی انجام وظایف پوست جلوگیری میکند، گذشته از این که نظافت در ساختار شخصیتی و در بهبود روابط اجتماعی بسیار مؤثر است.
خداوند بزرگ نیز ما را به رعایت آن تشویق کرده و آن را سبب جلب محبت خود دانسته، آن جا که میفرماید:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلتَّوَّٰبِينَ وَيُحِبُّ ٱلۡمُتَطَهِّرِينَ﴾[البقرة: ۲۲۲].
«خداوند توبهکاران و پاکیزهگان را دوست میدارد».
امام محمد غزالی این آیه را در چهار سطح تفسیر کرده است: یک پاکیزه نگه داشتن ظاهر از ناپاکی و پلیدی، دوم پاک کردن اعضای بدن از آثار گناه و نافرمانی، سوم پاک کردن روان از اخلاق زشت و خصلتهای ناپسد، و چهارم پاک کردن روح از هر آن چه غیر از الله است. پیامبر اکرم نیز برکت غذا را در شستن دست پیش از آن دانسته است، و فرموده: «بَركهُ الطعام الوضوء قبلَهُ والوضوء بَعدَهُ» [۹۳]. یعنی برکت غذا در وضوی قبل و بعد از صرف آن است. پیداست که وضوی صرف غذا عبارت است از شستن دست و دهان.
پیامبر غسل روز جمعه را وصیت کرده است و میفرماید: «حقٌ عَلَی كلِّ مسلمٍ أَنْ یغتسلَ فی كلّ سبعه أیام یوماً یغسلُ فیهِ رأَسَهُ وجَسَدَهُ» [۹۴]. هرمسلمانی باید هر هفت روز یک بار سروبدنش را بشوید. آن چه بهتر از هر دلیل و مدرکی بر اهمیت نظافت در اسلام دلالت میکند این است که قرآن آن را شرط درستی نماز دانسته، خداوند بزرگ میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا قُمۡتُمۡ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ فَٱغۡسِلُواْ وُجُوهَكُمۡ وَأَيۡدِيَكُمۡ إِلَى ٱلۡمَرَافِقِ وَٱمۡسَحُواْ بِرُءُوسِكُمۡ وَأَرۡجُلَكُمۡ إِلَى ٱلۡكَعۡبَيۡنِۚ وَإِن كُنتُمۡ جُنُبٗا فَٱطَّهَّرُواْۚ وَإِن كُنتُم مَّرۡضَىٰٓ أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٍ أَوۡ جَآءَ أَحَدٞ مِّنكُم مِّنَ ٱلۡغَآئِطِ أَوۡ لَٰمَسۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَلَمۡ تَجِدُواْ مَآءٗ فَتَيَمَّمُواْ صَعِيدٗا طَيِّبٗا فَٱمۡسَحُواْ بِوُجُوهِكُمۡ وَأَيۡدِيكُم مِّنۡهُۚ مَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيَجۡعَلَ عَلَيۡكُم مِّنۡ حَرَجٖ وَلَٰكِن يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمۡ وَلِيُتِمَّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَيۡكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ٦﴾[المائدة: ۶].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید هرگاه خواستید نماز بخوانید، صورت و دستهایتان را تا آرنج بشویید و سر و پاهایتان تا قوزک را مسح کنید، و اگر احیاناً شرایط نماز نداشتید، خود را پاک کنید، (غسل کنید) و یا اگر مریض یا در سفر بودید، یا قضای حاجتی کردید، و یا با زنانتان نزدیکی کردید، و آب نیافتید، با خاکی پاک تیمیم کنید، بدین صورت که از آن خاک به صورت و دستهایتان بمالید، و بدانید که خداوند نمیخواهد بر شما سخت بگیرد یا شما را در تنگنا قرار هد، بلکه میخواهد شما را پاکیزه نگه دارد و نعمت و رحمتش را بر شما تمام گرداند، باشد که شما شکرگزاری کنید».
خداوند آب پاک را از فیض خود به انسان بخشیده، یعنی آب پاک و پاک شدهای که انسان با آن خود را پاکیزه میکند، میفرماید:
﴿وَهُوَ ٱلَّذِيٓ أَرۡسَلَ ٱلرِّيَٰحَ بُشۡرَۢا بَيۡنَ يَدَيۡ رَحۡمَتِهِۦۚ وَأَنزَلۡنَا مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ طَهُورٗا٤٨﴾[الفرقان: ۴۸].
«اوست که بادها را به عنوان مژدهی پیشاپیش رحمت خود فرستاد، و سپس از آسمان آبی پاک فرو بارانید».
همچنین فرمود:
﴿إِذۡ يُغَشِّيكُمُ ٱلنُّعَاسَ أَمَنَةٗ مِّنۡهُ وَيُنَزِّلُ عَلَيۡكُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ لِّيُطَهِّرَكُم بِهِۦ وَيُذۡهِبَ عَنكُمۡ رِجۡزَ ٱلشَّيۡطَٰنِ وَلِيَرۡبِطَ عَلَىٰ قُلُوبِكُمۡ وَيُثَبِّتَ بِهِ ٱلۡأَقۡدَامَ١١﴾[الأنفال: ۱۱].
«آن گاه که خواب سبک آرامشبخشی که از جانب او بود بر شما مسلط ساخت، و بارانی از آسمان برایتان فرو فرستاد تا شما را با آن پاک کند و پلیدی شیطان را از شما بزداید و دلهایتان را محکم سازد و گامهایتان را استوار گرداند».
همچنین میانهروی در غذا و خوردنی و نوشیدنی و دیگر چیزهای حلال نوع دیگری از پیشگیری است. خداوند بزرگ میفرماید:
﴿يَٰبَنِيٓ ءَادَمَ خُذُواْ زِينَتَكُمۡ عِندَ كُلِّ مَسۡجِدٖ وَكُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ وَلَا تُسۡرِفُوٓاْۚ إِنَّهُۥ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُسۡرِفِينَ٣١﴾[الأعراف: ۳۱].
«ای آدمیزادگان! در هنگام نماز و در مسجد خود را آراسته کنید، بخورید و بیاشامید؛ اما اسراف نکنید، زیرا خداوند اسرافکنندگان را دوست ندارد».
بنابراین متن آیه به میانهروی در خوردن و نوشیدن سفارش میکند؛ اما نهی از اسراف مقید به غذا و آب نیست، بلکه بیقید آمده تا شامل هر چیزی شود.
پیامبر به درستی این میانهروی را روشن کرده است و فروده: «ما ملأَ آدَمیٌّ وَعاءً شَرّاً مِنْ بَطنٍ، بحسب ابنِ آدمَ اُكلاتٌ یُقمنَ صُلْبَهُ فَإِن كان لامحالهَ فَئلثٌ لطعامِهِ وثلثٌ لشرابِهِ وثلثٌ لِنَفَسه» [۹۵]یعنی آدمیزاد هیچ ظرفی بدتر از شکم را پر نکرده است، خوردنیهایی هستند که برای انسان مفیدند وبدن او را به خوبی نگه میدارد، پس اگر هیچ چاره این بود، سه لقمه خوردنی، سه جرعه نوشیدنی با سه بار خوردن برای او کافی است. پزشکی اظهار داشته است که: «یک دهم آن چه میخوریم برای زنده ماندنمان کافی است، و نُه دهم آن چه میخوریم برای زنده ماندن پزشکان کفایت میکند». پیامبر برگزیده موضوع را روشن ساخته و فرموده که لذت غذا با انتخاب گرانترین و خوشمزهترین غذاها به دست نمیآید؛ بلکه بستگی به حالتی دارد که با حالت شخص هماهنگ باشد، و آن همانا گرسنگی است.
در پزشکی پیشگیر خوردن به علت گرسنگی یک اصل اساسی است؛ زیرا اثر غذا جز با جذب درست آن تحقق نمییابد، و از طرفی هضم و جذب به درستی صورت نمیپذیرد، مگر وقتی که عصارههای هضمکننده بر غذا فرو بریزد، و آن نیز جز در هنگام گرسنگی ترشح نمیشود، علاوه بر آن میانهروی در خوردنی و نوشیدنی و دیگر چیزهای حلال یکی دیگر از اصول پزشکی پیشگیر است.
پزشکی درمانی نیز در اسلام وجود دارد ... که عبارت است از مصرف دارو و پناه بردن به راههای شفایابی، پزشکی درمانی نیز با عقل و شرع از در سازگاری در میآید، از این روی با عقل سازگار است که مصرف دارو سودآور و ضررزدا است و با شرع نیز هماهنگی دارد؛ زیرا در قرآن آمده:
﴿وَإِذَا مَرِضۡتُ فَهُوَ يَشۡفِينِ٨٠﴾[الشعراء: ۸۰].
«و چون بیمار شدم او (خدا) شفایم میدهد».
پیامبر گرامی مضمون این آیه را روشن کرده و فرموده: «تداوَوا فَإِنّ اللهَ لَمْیُنْزِلْ داءً إِلّا أَنزلٌ لَهُ شفاءً، عَلِمَهُ مَنْ عَلِمَهُ وجَهِلَهُ مَنْ جَهِلَهُ» [۹۶]یعنی به دنبال درمان بگردید، زیرا خداوند هر دردی را که فرو فرستاده، درمانی هم برایش نازل کرده که هر کس به دنبالش باشد میداند و هر کس پاپیاش نشود نمیداند. همچنین پیامبر بیان کرده که درمان بیماری نیاز به دو شرط دارد: نخست درست شناختن بیماری، و درست انتخاب کردن دارو برای آن، که این شرط، لازم است ولی کافی نیست، و دوم ارادهی خداوند در تأثیر این دارو که اگر تحقق پذیرد، علایم و سبب بیماری را از بین میبرد. به همین خاطر فرموده: «لِكلِّ داءٍ دواءٌ فَإِذا أُصیبَ دَواءُ الدّاء برأ بإِذن اللهِ تعالی» [۹۷]یعنی هر دردی درمانی دارد که اگر درمان درست باشد، به اذن خدا بیمار شفا مییابد.
إِنّ الطبیبَ لَهُ علمٌ یدلُّ بِهِ
إِنْ كان للناس فی الآجال تأخیرُ
حتی إذا انقضتْ أیام رحلته
حار الطبیب وخانَتهُ العقاقیرُ
پزشک علمی دارد که به کمک آن به درمان پی میبرد، البته اگر اجل بیمار فرا نرسیده باشد، و در مرگ انسانها تأخیری در کار باشد، اما اگر تأخیر نباشد و بیمار فوت کند، پزشک سرگشته و حیران میشود و درمییابد که دارو و درمانش سودی نبخشیده است.
درمان با ایمان به قضا و قدر و توکل هیچ مغایرتی ندارد، در همین باره بخاری از عبدالله بن عباس روایت کرده که عمر بن خطاب به شام رفت. و چون به ناحیهی سرغ رسید، ابوعبیدهی جراح و یارانش فرماندههان لشکرها، با او ملاقات کردند، و به او خبر دادند که وبا به جان مردمان سرزمین شام افتاده است، ابن عباس میگوید: عمر گفت: نخستین مهاجران را برایم فرا بخوان؛ و او آنها را جمع کرد و حضرت عمر با آنها به مشورت پرداخت، وآنها را از خبر انتشار وبا در شام آگاه کرد، اما اختلافنظر پیدا کردند، برخی گفتند: تو حتماً برای کار مهمی به این جا آمدهای نظر ما این است که از کارت منصرف نشوی، برخی دیگر گفتند: دیگر مردمان و یاران پیامبر نیز با تو هستند، و ما فکر نمیکنیم آنها را به دام این وبا بیندازی. و او فرمود: اکنون میتوانید بروید. سپس گفت: انصار را صدا کنید. و من آنها را فرا خواندم، با آنان نیز مشورت کرد، و همان راه مهاجرین را دنبال کردند و مانند آنها دچار اختلافنظر شدند و باز گفت: از پیشم بروید. سپس فرمود: از میان پیران و سالخوردگان قریش هر کس هست احضار کن. من نیز همین کار را کردم، و هیچ کدام از آنها بر سر این قضیه اختلافنظری پیدا نکردند، همه گفتند: نظر ما این است که مردم را برگردانی و آنها را به دام این وبا نیندازی. آن گاه عمر به مردم گفت: من برمیگردم، شما نیز همین کار را بکنید. ابوعبیدهی جراح گفت: از قضای الهی فرا میکنید؟ او گفت: ای ابوعبیده کاش این حرف را از تو نمیشنیدم! بله، از این قضای الهی بهسوی قضای الهی دیگری فرار میکنیم، اگر تو گلهی شتری داشته باشی و وارد دشتی با دو پستی و بلندی شود که یکی سرسبز و پرعلف و آن دیگری خشک و بیعلف باشد، آیا اگر تو شتران را در علف و سبزهزار بچرانی به قضای الهی است ولی اگر آن را در مکان خشک و بیآب و عف بچرانی به قضای الهی نیست؟ ابن عباس در ادامهی ماجرا میگوید: ناگهان عبدالرحمن بن عوف که برای انجام کاری رفته بود برگشت، و گفت: من در این مورد چیزهایی میدانم: از پیامبر شنیدم که فرمود: «إِذا سَمِعْتُم بِهِ بِأَرضٍ فلاتقدموا عَلَیهِ وإِذا وَقَعَ بأَرضٍ وأَنتُمْ بِها فَلاتخرجوا فراراً مِنهُ». یعنی اگر شنیدید که در سرزمینی وبا هست به آن جا نروید، ولی اگر وبا در سرزمینی افتاد که شما در آن هستید، از آن فرار نکنید، ابن عباس میگوید عمر خدای را سپاس گزارد و دنبال کارش رفت. [۹۸]
برخی از فقیهان گفتهاند: مصرف دارویی که پزشکان به طور یقین معتقد به فایده و اثر سودمند آن برای درمان یک بیماری باشند که شخص مریض را از انجام واجبات و فرایض الهی و وظایف خود در برابر مردم بازدارد، یا بیماریی که زندگی او را با خطر جدی مواجه کند، یا یک عضو بدنش را ناقص کند، خود واجبی دینی در حد یک فرضیه است.
اکنون جا دارد اشاره کنیم به این که پزشکی در اسلام یک تخصص است، ودر حدیثی از عمرو ابن شعیب از پدرش و او از جدش آمده که رسول خدا فرمود: «مَنْ تطبَّبَ ولَمْ یُعلَم منهُ طِبّ قبل ذلك – أی معرفه بالطب – فَهُو ضامن» [۹۹]. هرکس بدون این که قبلاً کسی او را به عنوان پزشک دیده باشد – یعنی علم پزشکی را نداند – دست به کار پزشکی بزند، ضامن است و در قبال کار خود مسؤولیت دارد.
[۸۹] مسلم (۲۶۶۴) و ابن ماجه (۷۹). [۹۰] ترمذی (۲۲۳۴) روایت کرده و گفته حدیث حسن و غریب است تنها از مروان بن معاویه و ابن ماجه (۴۱۴۱) دیده شده است. [۹۱] احمد در مسند (۳۹۰۱)، نسایی در السنن الکبری (۸۸۰۷) و حاکم در المستدرک (۴۲۹۹) این حدیث را آوردهاند. [۹۲] در مسند الشهاب (۲۷۷) از ابوهریره روایت شده است. [۹۳] ترمذی (۱۸۴۶)، احمد، (۸۲/۷) و حاکم (۶۵۴۶) از سلمان روایت کردهاند. [۹۴] بخاری (۸۵۶) از ابوهریره روایت کرده است. [۹۵] ترمذی (۲۳۸۰) از مقدام بن معدی کرب روایت کرده، و در روایت ابن ماجه (۳۳۴۹)؛ به جای «أُکُلات»، «لُقَیمات» آمده است. [۹۶] احمد (۴۲۳۶) و حاکم (۷۴۲۴) روایت کردهاند. [۹۷] مسلم (۲۲۰۴) از جابر روایت کرده است. [۹۸] بخاری (۵۳۹۷) و مسلم (۲۲۱۹) روایت کردهاند. [۹۹] ابوداود (۴۵۸۶)، نسایی (۷۰۳۴) و ابن ماجه (۳۴۶۶) روایت کردهاند.