افضل البشر، حضرت محمد رسول اللهج
گرچه در بیان سیرة مبارک آنحضرتجرسالة مستقلی به نام «نفحة عنبریه» مرقوم داشتهام، امّا به نظر میرسد، ضروری باشد در این جا هم مختصری در تذکرة آن جنابجمورد لزوم قرار گیرد. نخست به این سبب که مقصود اصلی، وجود مسعود آنحضرتجمیباشد و تذکرة خلفای راشدین بنابه ارتباطی که با ایشان داشتند، بیان میشود.
ثانیاً بدین وجه که هرگاه ذکر جماعتی به میان آید، لازم است که قبلاً ذکری از امام آن جماعت بشود.
پیامبر اکرمجدر شهر مکه در خانة سردار قریش عبدالمطلب، چشم به جهان گشود. نام پدر بزرگوار ایشان عبدالله و نام مادر گرامی وی آمنه است. ولادت سراسر بشارت ایشان، بامداد روز دوشنبه مصادف با هشتم یا دوازدهم ماه ربیع الاول به وقوع پیوست و در تاریخ میلادی ۲۰ آوریل سال ۵۷۱م، گفته شده است.
در آن ایّام، فرمانروای کشور ایران انوشیروان عادل بود و هنگام ولادت بابرکت آنجنابجحوادث عجیب و خارق العادهای روی داد، بطوری که در دنیا سابقه نداشت. حیوانات با لهجة انسان، بشارت آنحضرتجرا به گوش مردم رساندند. درختان به صدا درآمدند، دو فرمانروای بزرگ و مقتدر جهان، یعنی پادشاهان فارس و روم در خواب مطلع شدند که نه تنها کسری و قیصر بلکه تمام حکومتهای مقتدر جهان در مقابل سطوت و جبروت ایشان سرنگون خواهند شد.
هنوز آنحضرتجاز مادر متولّد نشده بود که پدر بزرگوارش وفات یافت و آنحضرتجدر سنّ چهار سالگی از سایة مادر نیز محروم شد. خواندن و نوشتن را از هیچکس نیاموخت و از کسی کمال و هنر حاصل نکرد. شعر و سخن که بیش از حد در عرب رواج داشت، آن راهم از کسی فرا نگرفت.
نگار من که بهمکتب نرفت وخط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
هنگام خردسالی عجایب و غرایبی از آنحضرتجمشاهده گردیده است که بسیاری از آنها از حلیمه سعدیه (مادر رضاعی آنحضرت) منقول است. حقا که حلیمه سعدیه بانوی خوششانسی بود [۲۷].
چهار بار شق الصدر برای آنحضرتجرخ داد. دو بار قبل از بعثت و یکبار هنگام بعثت و بار چهارم زمان عزیمت به معراج. اولین بار که صدر مبارک ایشان شق شد، دوران کودکی و زمانی که نزد حلیمه، همراه با برادر رضاعی خویش برای چرانیدن گوسفندان به بیابان رفته بود. ناگهان برادرشان، هراسان و ترسان نزد حلیمه آمد و گفت: مادر! دو نفر سفیدپوش آمده برادر قریشیام راخواباندند و سینهاش را چاک کردند. حلیمه با شنیدن این خبر نگران شد و رو به بیابان نهاد. چون به آنجا رفت، مشاهده کرد که آنحضرتجصحیح و سالم دارند میآیند، ولی آثار ترس بر چهره مبارک هویداست. آنگاه پیامبر اکرم تمام جریان را برای حلیمه بیان نمود. هربار که شق الصدر میشد، فرشته میآمد و سینة مبارک را چاک کرده، قلب اطهر را در طشتی پر از آب زمزم، میشست.
آنحضرتجاز پرستیدن بت و اعمال منافی عفت پرهیز میکرد، صداقت و امانتداری ایشان پیش از نبوّت، در تمام مکّه به شهرت رسیده، زبانزد خاص و عام بود. تا جایی که لقبش به «صادق الأمین» شهرت یافت. زمانی که سن مبارکش به ۲۵ سال رسید، با حضرت خدیجه که یکی از زنان دانا و ثروتمند قریش بود، ازدواج نمود. حضرت خدیجه قبلاً از شنیدن اوصاف و کمالات ایشان حدس زده بود که پیامبر موعودی که علمای یهود و نصارا نسبت به بعثت آن، پیشگویی کردهاند ظهور خواهد نمود و چه بسا که ایشان همان پیامبر موعود باشند.
خدیجهبهنگام نکاح چهل سال عمر داشت، تمام اولاد آنحضرتجاز ایشان متولّد شدند، به جز حضرت ابراهیم که از ماریة قبطیه بود. در سن چهل سالگی روز دوشنبه ۱۷ و به روایتی ۲۴ رمضان به نعمتی که از ازل به وی اختصاص یافته و نتیجة دعای خلیل و مصداق بشارت مسیح قرار گرفته بود، نایل شدند. یعنی خداوند متعال ایشان را پیامبر خود قرار داده به سوی جهانیان مبعوث گردانید. آنحضرتجدر مدت ۲۳ سال، فرایض رسالت را با شفقت و رأفت بسیار و جانفشانی و جفاکشی بیحد، انجام داده، اذیت و آزار بیشماری را متحمّل شدند. زیرا در تمام جهان، ابلیس لعین حکمفرما بود و تاریکی کفر، شرک و مظالم گوناگون جهان را فرا گرفته، تیره و تار کرده بود.
مسیحیت، یهودیت، مجوسیت، عرب و عجم، همه یک حال داشتند. فحشا و معاصی در نظر هیچکس عیب به شمار نمیرفت و مردم سرقت و راهزنی را پیشة خود قرار داده بودند. حتّی از قتل فرزندان خود به دست خودشان ابایی نداشتند. در چنین دورانی، ناگهان، هادی برحق و خورشید حقیقت، دنیا را دگرگون ساخت و به جای ظلمتِ کفر و شرک، نور ایمان در جهان درخشیدن گرفت. و جهان را روشن ساخت و در مدّت کوتاهی، بر اثر دعوت و تعلیم آنحضرتج، جماعتی از خداپرستان تشکیل شد که دارای عالیترین رتبة اخلاق و کاملترین مقام زهد و تقوا بودند، به نحوی که در تاریخ نمیتوان برای آن نمونهای یافت. و تا ده سال در مدینه ماند.
* در ظرف این ده سال با کفّار در نوزده جنگ، به نبرد پرداخت.
* معجزات بیشمار و خوارق عادات بسیاری از آن جنابجبه وقوع پیوست.
* بزرگترین معجزهاش قرآن مجید است که در فصاحت و بلاغت بینظیر است و مشتمل بر اخبار غیب و بسیار مؤثّر است.
* در دوازدهمین سال بعثت که عمر شریفش به پنجاه و یک سال و نُه ماه رسیده بود، به شرف معراج نایل گشت، یعنی به آسمانها خوانده شد و از جنّت و جهنم بازدید به عمل آورد. و به مشاهدة عجایب عالم ملکوت و آیات کبرای خداوند مفتخر گشت.
خواجه در آن پرده بدید آنچه دید
و آنچه نیاید به زبان هم شنید
اخلاق کریمانة آنحضرتجبه حدّی بود که هر یک از اصحاب تصور میکرد که لطف و بخشندگی بیش از همه، بیشتر شامل حال من است.
* توجه آن جنابجبیشتر به فقرا و مسکینان معطوف بود. از یتیمان و بیوهها بسیار دلجویی میکرد. و اگر کسی از اصحاب، بیمار میشد به عیادتش میرفت. و در تشییع و دفن جنازة مردگان شرکت میکرد. و بر آنان نماز جنازه میگزارد. هنگامی که میشنید کسی به حالت احتضار رسیده، (در سکرات مرگ قرار گرفته) به خانة او رفته نزدش مینشستند و چهرة انور خود را جلوی چشم او قرار میدادند. زهی بر این شرف و سعادت!
به چه ناز رفته باشد ز جهان نیازمندی
چو بهوقت جانسپردن بهسرش رسیده باشی
* آنحضرتجاز عیش و راحت جهان هرگز بهرهای نگرفتند. لباس زبر و خشن، زیب تن میکردند و اغلب، در خانه با فقر و فاقه به سر میبردند.
* هرگز اتفاق نیفتاد که دو روز پیاپی، شام و نهار تناول کرده باشند.
* خداوند چنان حسن صورت و زیبایی چهره و سیرت به ایشان عطا فرموده بود که چهرة مبارکش از ماه شب چهارده تابناکتر بود.
* از راهی که میرفت تا دیر وقت، مسیر راه از بوی خوشش معطّر میشد که بر اثر آن، صحابه میدانستند که آنحضرتجاز این راه عبور کرده است.
* در سنّ شصت و سه سالگی، روز دوشنبه ۱۲ ربیع الاول سال یازدهم هجرت، بعد از بیماری چهارده روزه، جهان فانی را وداع گفته به ملااعلی و دیدار حق شتافتند، ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ﴾.
* آخرین و صیت ایشان به مسلمانان این بود که بر نماز محافظت کنید و با کنیزان و بردگان خود خوشرفتار باشید.
* در حجرة حضرت عایشهبوفات یافته و در همان جا دفن شدند. و آرامگاه مبارک ایشان زیارتگاه مسلمانان جهان قرار گرفت.
صلوات الله وسلامه علیه وعی آله وصحبه أجمعین.
***
[۲۷] نسبت به خوششانسی حضرت حلیمة سعدیه چه میتوان گفت! او را خداوند تا زمان نبّوت زنده گذاشت و بر آنحضرتجایمان آورد. و در مقام جعرانه که آن جنابجمال غنیمت تقسیم میکرد، آمده ملاقات کرد. آنحضرتجنسبت به او خیلی احترام قائل شدند و شش هزار اسیر جنگ حنین بنابه ارتباطی که با ایشان داشتند. آزاد گردیدند.