برخی از احوال، سخنان و کرامات حضرت عثمان
۱- حضرت حماد بن زبیر میگوید: محاصره حضرت عثمانساز چهل روز متجاوز شد، اما در این مدت طولانی، الفاظی که اهل بدعت و شورشیان بتوانند بر او خرده بگیرند از زبانش خارج نشد.
۲- حضرت عبدالله میگوید: من عثمان را در عصر خلافتش روز جمعه دیدم که خطبه میخواند و ارزش لباسی که بر تن داشت بیش از چهار الی پنج درهم نبود.
۳- حضرت حسن بصری/میگوید: من حضرت عثمان را در دوران خلافتش دیدم که در مسجد استراحت داشتند و اثر سنگریزها بر پهلوی ایشان نمایان است. مردم میگفتند این امیرالمؤمنین است که چنین حالتی دارد!
۴- روزی شخصی به محضر حضرت عثمان آمد و در میان راه نظرش به زن بیگانهای افتاد. ایشان فرمودند: بعضی از مردم در حالی نزد من میآیند که زنا در چشمهایشان نمایان است. کسی گفت: آیا بعد از رسول خداجوحی نازل شد؟ فرمودند: خیر، بلکه با فراست ایمانی این امور معلوم میشوند.
۵- ابو قلابه میگوید: در سرزمین شام بودم از کسی شنیدم که میگفت: وای برای من از آتش دوزخ! دیدم که هردو پا و هردو دستش قطع شده و واژگون بر زمین افتادهاست. حالش را جویا شدم، اظهار داشت: از کسانی بودم که در خانه حضرت عثمان برای شهیدکردن او رفتیم وقتی که به نزد او رفتم همسرش فریاد کشید من به او یک سیلی زدم و حضرت عثمانسبر من نفرین کرد و گفت: خداوند دست و پایت را قطع کند و تو را وارد جهنم گرداند. با شنیدن آن، لرزه بر اندامم افتاد و فرار کردم. اکنون حال مرا میبینید که دست و پایم قطع شده است و ورود به جهنم باقی است. هنگامی که این را شیندم، به او گفتم: دور باش.
۶- یزید بن حبیب میگوید: کسانی که از مصر علیه حضرت عثمان شوریده بودند، تک تک آنان دچار دیوانگی و جنون شدند.
۷- از امام مالک روایت شده است که روزی گذر حضرت عثمان بر محل «حش کوکب» افتاد در آنجا ایستاد و اظهار داشت: عنقریب شخص نیکی در اینجا دفن خواهد گردید. چنانکه قبل از همه، حضرت عثمان در این مکان مدفون گردیدند.
سخنان ایشان مختصر و جامع بود. بیشتر، سخنان پندآموز و باحکمت بیان میکرد که از آن جمله گفتارهای چندی در ذیل بیان میشوند:
• با خدا تجارت و معامله کنید که نفع بسیار میبرید.
• بندگی آن است که احکام الهی محفوظ گردد و اگر با کسی عهدی شده ایفا شود و بر آن چه به او رسیده، خشنود شود و بر آنچه به او نرسیده، صبر کند.
• با فکر دنیاطلبی، کدورت ایجاد میگردد و از فکر آخرت نورانیت حاصل میشود.
• بزرگترین هلاکت این است که به کسی عمر دراز عنایت گردد اما برای سفر آخرت هیچ نوع آمادگی نداتشه باشد.
• نشانة انسان باتقوا آن است که مردم را نجاتیافته پنداشته و خود را از هلاکشوندگان بداند.
• قبر باعث راحت کسانی است که دنیا برای آنها زندان باشد.
• اگر دلهایتان پاک باشد هرگز از تلاوت قرآن و استماع آن سیر نخواهید شد.
• هنگام محاصره وقتی که به منظور اتمام حجّت سر مبارک را از خانه بیرون آورد و اعلام داشت: مرا به قتل نرسانید بلکه سعی کنید تا صلح برقرار گردد. به خدا قسم پس از قتل من با نیرویی متفق نمیتوانید قتال کنید و جهاد با کفار متوقف خواهد گشت و شما با یکدیگر اختلاف پیدا خواهید کرد.
• در دوران محاصره، مردم عرض کردند: یا امیرالمؤمنین! شما نمیتوانید به مسجد تشریف بیاورید از یاغیان و مخالفین کسی امام میشود آیا پشت سر آنها نماز بخوانیم؟ فرمودند: نماز کار خوبی است هرگاه ببینید که مردم کار خوبی انجام میدهند شما شریکشان باشید.