وقایع متفرقه
در سریة بنی فزاره، آنحضرتجابوبکر صدّیق را فرمانده سپاه اسلام تعیین نمودند. فتح بزرگی حاصل شد و تعداد بسیاری از افراد دشمن اسیر گشتند. در فتح مکّه پدر خویش را مشرّف به اسلام کرده، به محضر بابرکت حضرت رسولجآوردند. آنحضرتجفرمود: این سالخورده را چرا اذیت کردی، من خودم میآمدم.
تذکر:
در میان صحابه غیر از ابوبکر صدّیقسکسی نیست که تا چهار نسل صحابی باشد، پدر، خودش، فرزند و نوه.
در سال نهم هجری، آنحضرتجایشان را سرپرست و امیر حجّ مقرر کردند و نیز ابلاغ سورة براءة [۳۶]را به ایشان تفویض نمودند. امّا پس از اطّلاع از رسم عرب که اعلانهای مهم را باید خود شخص یا نزدیکترین خویشاوند او به مردم ابلاغ کند، و گرنه قابل اعتماد نیست، آنحضرتج، حضرت علیسرا مأمور ابلاغ سوره برائت و تحت سرپرستی ابوبکر مقرّر فرموده و اعزام داشتند. چنانکه خطبة حج را (که کار مخصوص حج بود) حضرت ابوبکر صدّیقسقرائت نمودند. کنترل سپاهیان غزوة تبوک و امامت آنان را به ابوبکر صدّیقسسپرد. در همین غزوه، ابوبکر تمام اموال و دارایی خویش را برای آمادگیساز و برگ جهاد حاضر کرده بود. باری در روز جمعه قافلة تجّار درست زمانی از کشور شام رسید که آنحضرتجخطبه میخواندند و چون احتیاج شدیدی به مواد خوراکی بود، مردم به مجرّد شنیدن خبر آمدن کاروان، مسجد را ترک کرده و رفتند. در وصف آنان این آیة عتاب نازل گشت: ﴿وَإِذَا رَأَوۡاْ تِجَٰرَةً أَوۡ لَهۡوًا ٱنفَضُّوٓاْ إِلَيۡهَا وَتَرَكُوكَ قَآئِمٗاۚ﴾[الجمعة: ۱۱] [۳۷].
امّا ابوبکر صدّیقساز جملة آن دوازده نفری بودند که مسجد را ترک نکردند. آنحضرتجهنگام مرض وفات، نسبت به ابوبکر صدّیقسلطف و عنایت خاصی ابراز نمودند و پنج روز پیش از رحلت، سخرانی ایراد فرموده و در آن فضایل حضرت ابوبکر صدّیقسرا توضیح داده، دستور صریحی صادر فرمودند که دروازههای متفرق مسجد مسدود گردند، مگر دروازة ابوبکر و بازهم او را به جای خود امام جماعت نماز [۳۸]معین فرمودند که این خود اشارة صریحی نسبت به خلافت و جانشینی وی بود.
نیز در این بیماری به قصد نوشتن خلافت نامه ابوبکر، کاغذ و غیره طلبیدند. امّا بعداً بنابر مصلحتی ترک نمودند که به غیر از ابوبکر صدیقس، مشیت الهی برای دیگری نخواهد بود و مسلمانان نیز راضی نخواهند گشت (صحیحین).
در حضور رسول خداجصحابة کرامشبرای حضرت ابوبکرساحترام قایل میشدند و اگر از کسی کاری خلاف احترام به صدیق سر میزد، بر آنحضرتجسخت میگذشت و متخلف را از این کار بازمیداشت. حتی یک بار حضرت عمرسبرخلاف میل ابوبکر صدیقسسخنی گفتند، آنحضرتجبسیار ناراحت شدند. (صحیح بخاری)، روزی آنحضرتجیک صحابی غیر بدری را دیدند که در جلو ابوبکرسراه میرفت، فرمود: «تمشي بين يدي من هو خير منك».یعنی در جلوی کسی راه میروی که از تو برتر است، (استیعاب ابن عبدالبر).
[۳۶] در سورة براءة یا توبه به کفّار اطّلاع داده شد که معاهدة صلح که در میان شما و مسلمانان و در حدیبیّه واقع شده بود پایان یافت، لذا اکنون شما در ذمّة خدا و رسول او نیستید. [۳۷] ترجمه: «وقتی که این مردم تجارت یا اسباب بازیچه میبینند شما را در حال قیام گذاشته به طرف آن میروند». اگرچه این قبیل عتابها دستاویزی برای معاندان صحابه تلقی نمیشود، امّا فضیلت کسانی که عتاب بر آنها نازل نشده ظاهر میشود. [۳۸] تعیین حضرت ابوبکر صدّیقسبرای امانت نماز در آخر وقت زندگی پیامبرجرا، راویان بسیاری روایت کردهاند و این روایت را محدّثین، متواتر گفتهاند، اگرچه تواتر لفظی نیست، امّا یقیناً تواتر معنوی است، علاوه بر آخرین وقت حیات، هرگاه آنحضرتجنمیتوانستند وظیفة امامت را انجام دهند، به حضرت ابوبکر صدّیق دستور امامت میدادند. وقتی که آنحضرتجبرای انعقاد پیمان صلح به قبیلة بنی عمرو بن عوف تشریف بردند، به حضرت بلال گفتند: هرگاه وقت نماز آید، ابوبکر را امام مقرر کنید. در غروة تبوک به هنگام حضور و غیاب سپاه هم اینطور شد. شاید مصلحت این بود که اگر آنحضرتج، ابوبکر صدیق را خلیفه مقرّر میکردند، مردم میفهمیدند که تقرّر خلافت به عهدة امّت نیست وظیفة رسول است و بر اثر این اعتقاد، رخنه اندیشههای فاسدی در اسلام واقع میگشت. از طریق وحی الهی به آنحضرتجاطلاع داده شده بود که اولین خلافت برای ابوبکر مقرر شده است، آنچه در بعضی روایات وارد است که یکی از اصحاب از آنحضرتجپرسیدند که بعد از شما چه کسی جانشین شما باشد، آنحضرتجبعد از اسم شیخین نام حضرت علی را برد، و فرمود: «لَا أَرَاكُمْ فَاعِلِيْنَ»یعنی من گمان نمیکنم که شما خلافت اولی را به علی بدهید. اولاً این روایت مجروح است، زیرا یک راوی آن عبدالرحمن بن مینا غیر قابل وثوق است و اگر حدیث صحیح تصوّر شود، مطلب این است که خلافت اوّلیه در تقرر و علم الهی برای ابوبکرساست شما نمیتوانید حضرت علیسرا خلیفه مقرر کنید.