شهادت مظلومانه حضرت عثمان
شهادت ایشان از چند جهت بینظیر و اولین شهادتی است که در امت اسلام رخ داده است. اول به جهت مظلومیت و مصیبتزدگی ایشان، دوم به لحاظ نتایج و فتنههایی که از آن برخاست. مسلمانان باهم متفق و متحد بودند، نیروی متحد آنها در جهت نابودی کفر و شعایر آن صرف میشد. و برکات نبوی در میان شان وجود داشت. به محض رخدادن شهادت حضرت عثمانسهمة این برکات از آنان سلب گردید و اختلافات در میانشان پدید آمد و شمشیری که برای نابودی کفار به کار میرفت، در میان خود ایشان به کار گرفته شد. از آن زمان تا امروز اتحاد و اتفاق قبلی نصیب مسلمانان نشده است، بلکه روز به روز دایرة افتراق و اختلاف وسیعتر میشود. شهادت حضرت عثمان و نتایج آن را رسول خداجقبلاً بیان فرموده بود، و احادیثی که مشتمل بر این پیشگوییها است، به حدّ تواتر معنوی رسیده است که از آن جمله چند روایت ذیلاً نقل میشود:
۱- حدیث عشره مبشره که در صحیح بخاری، صحیح مسلم و کتب دیگر حدیث وجود دارد، در آن مذکور است وقتی که نوبت به حضرت عثمانسرسید، آنحضرتجفرمود: او را به دخول بهشت بشارت دهید در مقابل آن مصیبتی که به او خواهد رسید.
۲- از ابن عمربروایت شده است که رسول خداجفتنهای را ذکر کرده به سوی حضرت عثمانساشاره نمود که ایشان در آن فتنه مظلومانه کشته خواهند شد، (ترمذی).
۳- از حضرت عایشهبروایت شده است که رسول خداجفرمود: ای عثمان به تو پیراهنی پوشانده میشود که اگر مردم بخواهند آن را از تن تو درآورند، نگذار که در آورند [۸۹](ترمذی).
۴- از حضرت کعب بن عجره روایت شده است که رسول خداجفتنهای را ذکر نمود و به سوی مردی نقابپوش اشاره کرد که این شخص در آن روز بر هدایت میباشد.
من او را دیدم که حضرت عثمان است من او را پیش آن، حضرت بردم و پرسیدم که شما در حق ایشان چنین فرمودهاید؟ آن حضرت فرمودند: آری (ابن ماجه).
۵- از حضرت حذیفهسروایت شده است که رسول خداجفرمود: قسم به ذاتی که جان من در دست او است قیامت برپا نمیشود مگر آنگاه که شما امام خود را به قتل برسانید و در بین یکدیگر خونریزی راه بیندازید و وارثین دنیا بدترین مردم خواهند شد. (ترمذی).
۶- از حضرت عبدالله بن مسعودسروایت شده است که رسول خداجفرمود: سنگ آسیای اسلام بعد از سی و پنج سال از جای خود کنده میشود.
۷- از حضرت انسسروایت شده است که رسول خداجفرمود: شمشیر خدا در غلاف میماند، مادامی که حضرت عثمانسزنده است، هرگاه او شهید شود، آن شمشیر کشیده میشود و دیگر به نیام برنمیگردد (تاریخ الخلفاء).
و سرانجام طبق پیشگوییهای پیامبر اکرمجحضرت عثمانسدر سال ۳۵ هجری به طرز مظلومانهای شربت شهادت را نوشیدند (رضی الله عنه و ارضاه). در این خصوص روایات فراوان دیگری نیز هست. حادثه شهادت حضرت عثمانسداستانی دراز دارد که بیانی مفصل میخواهد. اما بطور خلاصه این که:
در اواخر خلافت ایشان عدّهای به مخالفت با ایشان برخاستند. و این اختلاف روز به روز شدت میگرفت و به حدی رسید که تمرّد و یاغیگری آشکار گردید. و یاغیان آن جناب را در خانهاش محاصره کرده آب را بر او بستند و در حال مظلومیت شدیدی او را شهید کردند. ماجرا از اینجا شروع شد که انگشتری رسول خداجکه بعد از آنحضرت به دست حضرت ابوبکر صدیقسو بعد از او به دست حضرت فاروق اعظمسو پس از وی به دست حضرت عثمانسرسید، روزی حضرت عثمانسبر لب چاه «اریس» نشسته بود و انگشتری را در دست داشت که ناگاه انگشتری در چاه افتاد. تمام آب چاه کشیده شد حتی لایروبی به عمل آمد اما از انگشتری اثری یافت نشد. گمشدن انگشتری مقدمهای بود که تمام مظام گیتی آشفته شود. و بر حضرت عثمانسخردهگیری شروع شد.
بزرگترین اعتراض این بود که ایشان افراد خاندان خود را عهدهدار مسئولیتهای بزرگ گردانده. بدیهی است که این شیوه خلاف روش شیخین بود و از آن نتیجة خوبی هم عاید نشد ولی از نظر شرع نمیتوان این امر را ناجایز قرار داد. از این قبیل اعتراضها، طوماری جمع شد ولی هیچ اعتراضی شرعاً وارد نبود. پاسخ تمام این اعتراضها که بر حضرت عثمانسوارد شدهاند، مفصلاً در کتاب «ازالة الخفاء» آمده است. حق این است که صحابهای که از زمره مهاجران باشد و قرآن در مدح او نازل گردد و رسول خداجاو را به جنت بشارت دهد و نسبت به او بگوید که او مظلومانه در آن روز شهید میگردد، نسبت به اینگونه موارد جزئی که به حد جواز رسیده باشد مؤاخذه نخواهد شد.
به هرحال، چنین اعتراضهایی بر حضرت عثمانسآغاز گشت و در این سلسله از حاکم مصر، عبدالله بن ابی سرح نیز شکایت شد که بر مردم ظلم میکند. حضرت عثمانسبرای او فرمان تهدیدآمیزی نوشت، اما به جای این که او به آن عمل کند، شکایتکنندگان را مورد تنبیه قرار داد به طوری که یکی از آنها مرد.
سپس هفتصد نفر از مصر آمده مظالم خود را به صحابه کرام عرض کردند. حضرت طلحه، حضرت علی، و ام المؤمنین عایشهشنسبت به این موضوع با حضرت عثمانسگفتگو نمودند. و ایشان عبدالله بن ابی سرح را از استانداری مصر عزل نمود و از اهل مصر خواست تا ابراز دارند چه کسی را به حاکمیت مصر انتخاب میکنند؟ همه آنها به محمد بن ابی بکر رأی دادند، چنانکه حضرت عثمانسضمن صدور حکم او جمع بزرگی از مهاجرین و انصار را همراه وی به مصر اعزام داشت تا در مورد عبدالله بن ابیسرح تحقیقات به عمل آوردند. همه آنها عازم مصر شدند پس از طی سه مرحله از راه در منزل چهارم دیدند که غلامی حبشی سوار بر شتر دارد میآید و هیئت او نشان میدهد که گریخته است و یا در جستجوی کسی است! از او پرسیدند: کجا میروی؟ گفت: امیر المؤمنین مرا نزد حاکم مصر فرستاده است. مردم گفتند: حاکم مصر محمد بن ابی بکر در اینجا حضور دارد. او گفت من به نزد او فرستاده نشدهام. محمد بن ابی بکر با شنیدن این سخن او را دستگیر کرد و پرسید تو غلام کیستی، گاهی میگفت: امیرالمؤمنین و گاهی میگفت غلام مروان. از او پرسیدند: نامهای همراه داری؟ گفت خیر. اما پس از بررسی، نامهای از او به دست آمد آن را خواندند، دیدند که نامه از طرف حضرت عثمانسبه عبدالله بن ابی سرح نوشته شده و مشتمل بر این مضمون است که محمد بن ابیبکر به اتفاق همراهانی که میآید همه آنان را به قتل برسان و نامهای را که نشان میدهد آن را ملاک عمل قرار مده و کماکان بر حکومت پایدار بمان و کسانی که برای شکایت نزد من میآیند اجازة آمدن به آنان مده و تا رسیدن دستوری دیگر منتظر باش.
با دیدن این نامه خشم و غضب محمد بن ابی بکر و همراهان او از حد گذشت و به مدینه برگشتند. حضرت طلحهسو حضرت زبیرسو حضرت علیسو حضرت سعدسو تمام صحابه کرام را جمع کرده و نامه را به آنان نشان دادند. همه از دیدن این نامه مبهوت و ناراحت شدند. حضرت علیسهمراه با صحابة کرام، غلام، شتر و نامه را نزد حضرت عثمانسبرد و از او پرسید: آیا این غلام از آن شما است؟ حضرت عثمانسبا سوگند اظهار داشت: خیر، تمام صحابه سوگند او را باور نموده و معتبر دانستند و گفتند که عثمان قسم دروغ یاد نمیکند. خط مورد شناسایی قرار گرفت و معلوم شد که مال مروان است. مردم گفتند: مروان را به ما بسپار تا نسبت به این موضوع از وی تحقیق به عمل آوریم.
غیر از صحابه کرام دیگران گفتند: تا مادامی که حضرت عثمان مروان را به ما تحویل ندهد، ما با او کنار نخواهیم آمد، پس اگر در حقیقت این کار حضرت عثمان است، او را از این سمت عزل میکنیم و اگر کار مروان است او را به سزای اعمالش برسانیم. اما حضرت عثمان از تسلیم مروان سرباز زد. زیرا مروان یکی از نزدیکان ایشان بود و مروّت ایشان ایجاب نمیکرد که او را با اختیار خود به دست آنها بدهد. و درنظر داشت تا بعداً به طریق مناسبی او را تنبیه و از سمتش عزل کند.
صحابة کرام راهی خانههای خود شدند و اهل مصر و دیگر فرصتطلبان، خانة حضرت عثمانسرا محاصره کردند و آب را بر او بستند. وقتی حضرت علیساطلاع پیدا کرد، قدری آب فرستاد که با مشکل بسیار به او رسید و چند نفر به همین دلیل مجروح شدند.
حضرت علیسفرمود: نظر ما این بود که مروان به ما تحویل داده شود و قتل عثمانسرا هرگز تحمل نمیکنیم و به حضرت حسن و حسین دستور داد که شمشیر برداشته بر درِ خانه حضرت عثمانسنگهبانی دهند و کسی را نگذارند وارد خانه شود. حضرت طلحه و زبیر و چند صحابی دیگر نیز فرزندان خود را برای نگهبانی فرستادند، ولی دشمنان و فتنهجویان تیراندازی را شروع کردند. یک تیر به مروان و بقیه تیرها به نگهبانان اصابت کردند. امام حسنسمجروح شد محمد بن طلحه و قنبر غلام حضرت علیسنیز مجروح شدند.
محمد بن ابیبکر با دیدن این وضع به افراد خود گفت که کار خوبی صورت نگرفت، این خطر وجود دارد که بنی هاشم علیه ما اقدام کنند. لذا با عجله همراه من بیایید تا از پشت دیوار بالا رفته وارد خانه شویم و حضرت عثمان را به قتل برسانیم و چنین هم کرند. دو نفر با او از پشت دیوار بالا رفتند پیش از همه محمد بن ابیبکر نزد عثمانسرسید و ریش مبارکش را گرفت. حضرت عثمانسفرمود: ای محمد بن ابیبکر، اگر پدرت حضرت ابوبکر صدیق شما را میدید که این برخورد را با من دارید، از شما ناراحت نمیشد؟ با گفتن این سخن، دست های محمد بن ابیبکر به لرزه افتاد و خود را عقب کشید ولی آن دو شخص دیگر که همراه او بودند، از فرصت استفاده کرده و امیرالمؤمنین را که در حال تلاوت قرآن مجید بود شهید کردند، به طوریکه خون مبارک ایشان صفحات قرآن را رنگین کرد.
همسر ایشان حضرت نائله فریاد کشید؛ اما صدایش به بیرون از خانه نرفت، آنگاه بالای بام رفته صدا زد که ای مردم! امیرالمؤمنین شهید شد. با شنیدن این آواز مردم وارد خانه شدند، دیدند که امیرالمؤمنین شهید شده است و قاتلین از پشت دیوار بالا رفته و فرار کردهاند. حضرت علیسآمد و هردو فرزند خود را مورد ضرب و شتم قرار داد که شما بر در ایستاده بودید و امیرالمؤمنین شهید شد؟ آن رو گفتند: ما چه میتوانستیم بکنیم؟ قاتلین که از دروازه داخل نشدهاند، بلکه از پشت دیوار داخل شدهاند (إنا لله وإنا إلیه راجعون).
زمانی که حضرت عثمانسشهید شدند به تلاوت قرآن اشتغال داشتند و خونی که از او جاری شد بر این آیه ریخت ﴿فَسَيَكۡفِيكَهُمُ ٱللَّهُۚ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ ١٣٧﴾[البقرة: ۱۳۷] و آن قرآن مجید هنوز در مدینه منوره محفوظ است و هرگاه حادثه و مصیبتی برای سلاطین عثمانیه رخ میداد آن قرآن را بیرون میآوردند و تلاوت میکردند، آن مصیبت دفع میشد.
حضرت عثمانسچند روز پیش از شهادت، بالای بام رفته و تنی چند از صحابه کرام را فرا خواندند و جهت اتمام حجت، احادیثی از رسول خدا که در فضایل ایشان بودند، خواندند. و از صحابه سؤال کردند که آیا شما این احادیث را از رسول خدا شنیدهاید یا خیر؟ همه تایید کردند. بعد از آن، انصار عرض کردند: یا امیرالمؤمنین! مظلومیت شما به انتها رسیده است و برای ما قابل تحمل نیست. اگر شما دستور دهید تا این جنایتکاران را از دم تیغ بگذرانیم. ایشان فرمودند: من گوارا نمیکنم که به دستور من خونِ گویندة «لا إله إلا الله» به زمین ریخته شود، مردم گفتند: پس شما از خلافت دست بردارید. آن جناب فرمود: من نمیتوانم چنین کنم، زیرا رسول خداجفرموده است: ای عثمان! خداوند به شما پیراهنی میپوشانند که مردم میخواهند آن را از تن تو درآورند، اگر تو به گفتة آنان آن را از تنت بیرون آوردی، بوی بهشت به تو نخواهد رسید. لذا من بر این پایدار خواهم ماند. مردم گفتند: پس شما از این ظلم چگونه نجات مییابید؟ ایشان فرمود: وقت نجات نزدیک است. امروز من رسول خداجرا به خواب دیدم فرمود: ای عثمان! امروز همراه ما افطار کن.
لذا روزه گرفتم و ان شاءالله تا وقت افطار نزد رسول خداجخواهم رفت. چنانکه اینطور هم شد.
پس از شهادت حضرت عثمانسمردم با سرعت نزد حضرت علیسآمدند که ما شما را بر مسند خلافت مینشانیم. شما از ما بیعت بگیرید. آن جناب فرمودند: این کار شما نیست، اهل بدر بر دست هرکس بیعت کردند او خلیفه خواهد بود. آنان اصحاب بدر را فرا خواندند و همه بالاتفاق گفتند که اکنون کسی بیشتر از شما مستحق خلافت نیست. آن جناب فرمود: مرا شرم میآید که عثمان شهید شده و او هنوز دفن نگردیده که بر خلافت خود از شما بیعت گیرم؟ لذا به دفن ایشان اقدام کرده و پیکر پاک خلیفه مسلمین را دفن نمودند و او بدین ترتیب به ملاقات خدا و رسول شتافت و در ضیافت افطار رسول اللهجشرکت کرد. آنگاه بر دست مبارک حضرت علیسبیعت آغاز گشت. اکثر صحابه کرام با رضایت و طیبخاطر بیعت کردند. ولی شورشیان؛ بعضی از صحابه را تهدید و اجبار نمودند که بیعت کنید و گرنه شما را خواهیم کشت. (چنانکه جمعی از صحابه اینگونه بیعت کردند) با حضرت طلحهسو حضرت زبیرسهمین برخورد شد. با شهادت حضرت عثمانسفتنههایی از هرطرف برخاست و حوادث عجیب و غریبی ظاهر شد. اکابر صحابه در مدح و ثنای ایشان سخنهای زیادی گفتهاند، از آن جمله بطور خلاصه سخنانی چند در اینجا نقل میشود.
[۸۹] اشاره است به این که علی رغم مخالف دشمنان، هرگز از مقام خلافت دستبردار نشود.