احادیث
۱- «عَنْ سَعَد ابنِ أَبي وَقَاص رضي الله عنه قَالَ: رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: يَا ابْنَ الخَطَّابِ، وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ، مَا لَقِيَكَ الشَّيْطَانُ سَالِكًا فَجًّا غَيْرَ فَجِّكَ»[متفق علیه] وفي رواية الترمذي: «إِنَّ الشَّيْطَانَ لَيَخَافُ مِنْكَ يَا عُمَرُ».
ترجمه: از حضرت سعد بن ابی وقاصسروایت شده است که رسول خداجفرمود: ای فرزند خطاب! قسم به آن ذاتی که جان من در قبضة قدرت او است، شیطان هرگاه تو را در راهی ببیند که میروی آن را رها کرده از راه دیگری میرود.
یعنی ای عمر همانا شیطان از تو میترسد، از این حدیث معلوم شد که شیطان نمیتواند در هیچ کاری از کارهای عمر مداخله کند (اگرچه این صفت عصمت نیست، اما در نزدیک به عصمتبودنش چه تردیدی هست؟).
۲- «عَنْ جَابِرِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: دَخَلْتُ الجَنَّةَ، فَإِذَا أَنَا بِالرُّمَيْصَاءِ، امْرَأَةِ أَبِي طَلْحَةَ، وَسَمِعْتُ خَشَفَةً، فَقُلْتُ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: هَذَا بِلاَلٌ، وَرَأَيْتُ قَصْرًا بِفِنَائِهِ جَارِيَةٌ، فَقُلْتُ: لِمَنْ هَذَا؟ فَقَالَ: لِعُمَرَ، فَأَرَدْتُ أَنْ أَدْخُلَهُ فَأَنْظُرَ إِلَيْهِ، فَذَكَرْتُ غَيْرَتَكَ. فَقَالَ عُمَرُ: بِأَبِي أَنْتَ وَأُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ! أَعَلَيْكَ أَغَارُ». [متفق علیه].
ترجمه: از حضرت جابر روایت است که رسول خداجفرمود: من وارد جنت شدم رمصیاء زن ابو طلحه را آنجا دیدم و صدای کفشی به گوشم رسید. گفتم این کیست؟ فرشتهای گفت: این بلال است. قصری دیدم سؤال کردم که این مال کیست؟ گفتند مال عمر بن خطاب است، خواستم که داخل آن شوم و او را ببینم به یاد غیرتت افتادم، عمرسگفت: ای رسول خدا! مادر و پدرم قربان تو باشند آیا من بر تو غیرت میورزم؟
۳- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الخُدْرِيِّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ رَسُول اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: بَيْنَا أَنَا نَائِمٌ رَأَيْتُ النَّاسَ عُرِضُوا عَلَيَّ، وَعَلَيْهِمْ قُمُصٌ، مِنْهَا مَا يَبْلُغُ الثَّدْيَ، وَمِنْهَا مَا دُونَ ذَلِكَ، وَعُرِضَ عَلَيَّ عُمَرُ وَعَلَيْهِ قَمِيصٌ یجرّه، قَالُوا: فَمَا أَوَّلْتَهُ ذَلِكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ: الدِّينَ»[متفق علیه].
ترجمه: از حضرت ابو سعید خدریسروایت است که رسول خداجفرمود: یکبار در خواب دیدم که مردم بر من عرضه شدند در حالی که قمیص (پیراهن) پوشیده بودند. قمیص یکی تا سینهاش بود و دیگری بلندتر و عمر بن خطاب که بر من عرضه شد پیراهنی پوشیده بود که آن را بر زمین میکشید، مردم گفتند یا رسول الله! آن را چه تعبیر نمودی؟ فرمود: دین. معلوم شد که عمرسسراپا دین بود و حتی دینش از وجود و هستی او هم بیشتر بود.
۴- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: لَقَدْ كَانَ فِيمَا قَبْلَكُمْ مِنَ الأُمَمِ مُحَدَّثُونَ، فَإِنْ يَكُ فِي أُمَّتِي أَحَدٌ، فَإِنَّهُ عُمَرُ»[متفق علیه].
ترجمه: از حضرت ابوهریرهسروایت است که رسول خداجفرمود: در امتهای پیشین بعضی محدث بودند، یعنی همکلامی با خدا برای آنان حاصل میشد، اگر در امت من کسی اینچنین هست، جز عمر نیست.
۵- «عَنْ ابْن عُمَرَ، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ یَقُول: بَيْنَا أَنَا نَائِمٌ، أُتِيتُ بِقَدَحِ لَبَنٍ، فَشَرِبْتُ حَتَّى إِنِّي لَأَرَى الرِّيَّ يَخْرُجُ فِي أَظْفَارِي، ثُمَّ أَعْطَيْتُ فَضْلِي عُمَرَ بْنَ الخَطَّابِ. قَالُوا: فَمَا أَوَّلْتَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: العِلْمَ»[متفق علیه].
ترجمه: از حضرت ابن عمربمنقول است که از رسول اللهجشنیدم که فرمودند: در حالی که در خواب بودم به من یک لیوان شیر تازه داده شد پس آن را نوشیدم تا حدی که سیرابی را در ناخنهای خود احساس کردم. سپس پسماندة خود را به عمر بن خطابسدادم. مردم گفتند: یا رسول الله! آن را چه تعبیر فرمودی؟ فرمود: علم.
از این حدیث معلوم میگردد که حضرت فاروق اعظمسدر علم دین برتری خاصی داشتند، زیرا که تمام پسماندة رسول اللهجبه او سپرده شده بود. به همین جهت حضرت عبدالله بن مسعودسوقت وفات ایشان فرمود: حضرت عمرساز سهام علم نه سهم را همراه خود برد. کسی گفت: هنوز بزرگان صحابه وجود دارند! با بودن آنان چگونه چنین میگویید؟ فرمود: مراد من علمی نیست که تو درنظر داری بلکه مراد من علم به الله است.
۶- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، يَقُولُ: بَيْنَا أَنَا نَائِمٌ عَلَى قَلِيبٍ عَلَيْهَا دَلْوٌ، فَنَزَعْتُ مِنْهَا مَا شَاءَ اللَّهُ، ثُمَّ أَخَذَهَا ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ فَنَزَعَ مِنْهَا ذَنُوبًا أَوْ ذَنُوبَيْنِ، وَفِي نَزْعِهِ ضَعْفٌ، وَاللَّهُ يَغْفِرُ لَهُ ضَعْفَهُ، ثُمَّ اسْتَحَالَتْ غَرْبًا، فَأَخَذَهَا ابْنُ الخَطَّابِ فَلَمْ أَرَ عَبْقَرِيًّا مِنَ النَّاسِ يَنْزِعُ نَزْعَ عُمَرَ، حَتَّى ضَرَبَ النَّاسُ بِعَطَنٍ»وفي رواية ابن عمر قال: «ثُمَّ أَخَذَهَا عُمَرُ بْنُ الخَطَّابِ مِنْ يَدِ أَبِي بَكْرٍ، فَاسْتَحَالَتْ فِي يَدِهِ غَرْبًا، فَلَمْ أَرَ عَبْقَرِيًّا يَفْرِي فَرْيَهُ، حَتَّى روي النَّاسُ وضربوا بِعَطَنٍ»[متفق علیه].
ترجمه: از حضرت ابوهریرهسروایت شده است که میگوید: از رسول خداجشنیدم که فرمود: در خواب دیدم که بر لب چاهی ایستادهام و دلوی در کنار آن بود. من از آن چاه هراندازه آب خواست خدا بود کشیدم، بعداً ابوبکر آن دلو را گرفت و یک یا دو دلو کشید و در کشیدن آن، ناتوان بود خدا او را ببخشد. سپس آن دلو به دلو بزرگی مبدّل گشت و عمرسآن را در دست گرفت. من هیچ نیرومندی ندیدهام که مثل عمر آب بکشد تا این که همه سیراب شدند. و در روایت ابن عمر چنین آمده است که عمرسآن دلو را از دست ابوبکرسگرفت که در دست او به دلو بزرگی مبدّل گشت. من هیچ نیرومندی را ندیدم که مانند عمر آب بکشد، تا این که مردم سیراب شدند و نشستند (بخاری و مسلم).
در این حدیث، اشاره صریح است به این امر که بعد از حضرت ابوبکر صدیقسحضرت عمر فاروقسخلیفه خواهند شد. و نیز به کثرت فتوحات فاروق و عظمت آنها اشاره شده است. به این هم اشاره نمودند که کسی را دارای این نیرو و قدرت ندیدهام.
۷- «عَنْ ابْنِ عُمَرَ رضي الله عنهما، قَالَ: قَالَ رَسُول اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ الحَقَّ عَلَى لِسَانِ عُمَرَ وَقَلْبِهِ»[رواه الترمذی] وفي رواية أبي الدرداء رضي الله عنه: «عن أبي ذر رضي الله عنه قال: إِنَّ اللَّهَ وَضَعَ الْحَقَّ عَلَى لِسَانِ عُمَرَ يَقُولُ بِهِ – وعن علي ما كنا نبعد أن السكينة ينطق على لسان عمر»[رواه البيهقي في دلائل النبوة].
یعنی: از حضرت ابن عمرسروایت شده است که رسول خداجفرمود: خداوند حق را بر قلب و زبان عمر قرار داده است. در روایت ابی درداء از حضرت ابوذرسمنقول است که آنحضرتجفرمود: خداوند حق را بر زبان عمر نهاده است، آنچه میگوید حق است. و حضرت علیسفرمود: ما این را بعید ندانستیم که سکینه بر زبان حضرت عمرسسخن میگوید.
۸- «عَنْ عُقْبَةَ بْنِ عَامِرٍ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: لَوْ كَانَ نَبِيٌّ بَعْدِي لَكَانَ عُمَرَ بْنَ الخَطَّابِ»[رواه الترمذی].
از حضرت عقبه بن عامرسروایت شده است که رسول اکرمجفرمود: اگر بعد از من پیامبری مبعوث میشد یقیناً عمر بن الخطاب میبود؟
۹- «عَنْ ابْنِ عُمَرَ رضي الله عنهما، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ خَرَجَ ذَاتَ يَوْمٍ وَدَخَلَ الْمَسْجِدَ وَأَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ، أَحَدُهُمَا عَنْ يَمِينِهِ وَالآخَرُ عَنْ شِمَالِهِ وَهُوَ آخِذٌ بِأَيْدِيهِمَا، وَقَالَ: هَكَذَا نُبْعَثُ يَوْمَ القِيَامَةِ»[رواه الترمذی].
ترجمه: از حضرت ابن عمرسروایت شده است که روزی رسول اکرمجاز منزل بیرون آمده وارد مسجد شدند و ابوبکر و عمر همراه آنحضرت یکی سمت راست و دیگری در طرف چپ ایشان قرار داشتند و آنحضرتجدست هردو را گرفته بود و در این حال فرمود: هر سه نفر ما روز قیامت اینگونه برمیخیزیم (ترمذی).
۱۰- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الخُدْرِيِّ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: مَا مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا وَلَهُ وَزِيرَانِ مِنْ أَهْلِ السَّمَاءِ وَوَزِيرَانِ مِنْ أَهْلِ الأَرْضِ، فَأَمَّا وَزِيرَايَ مِنْ أَهْلِ السَّمَاءِ فَجِبْرِيلُ وَمِيكَائِيلُ، وَأَمَّا وَزِيرَايَ مِنْ أَهْلِ الأَرْضِ فَأَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ»[رواه الترمذی].
ترجمه: از حضرت ابو سعید خدریسروایت شده است که رسول خداجفرمودند: نیست هیچ پیامبری مگر این که برای او دو وزیر از اهل آسمان و دو وزیر از اهل زمیناند پس وزیران من از اهل آسمان جبرئیل و میکائیلاند و دو وزیر من از اهل زمین ابوبکر و عمربهستند (ترمذی).