خدمات ارزندة خلافت صدّیقی
اگرچه روزگار خلافت آن جناب خیلی کوتاه بود و در این زمان حسّاس، اگر به جای ایشان فرشتهای قرار میگرفت، کاری نمیتوانست انجام دهد. بازهم کارهایی انجام داد که در روزگار امن و در اوضاع و احوال عادی هم از آن بالاتر امکان ندارد، چنانکه آن امور در ذیل درج میشوند:
قبل از همه و مهمترین کار، تدفین و خواندن نماز جنازه بر آنحضرتجبود که حضرت ابوبکرسآن را به بهترین نحوی انجام دادند [۴۲]. این حادثه غمانگیز و بزرگ یعنی وفات آنحضرتجبر صحابة کرام طوری اثر گذاشت که حواس آنان را مختل کرده بود. بعضی وفاتشان را انکار کردند و بر دهانهای بعضی مهر سکوت، زده شده بود و برخی دیگر بیتاب بودند. چنانکه در روایات مذکور است. حضرت ابوبکر صدّیقسدر حجرة مقدّس تشریف برد و چادر را از چهره انور بلند کرده بر جبین مبارک بوسه داد و از سوز جگر و داغ جدایی، این کلمات بر زبان مبارک جاری گشت: «وانبياه! واخليلاه! واصفياه!» این را گفته خارج شد و چنان خطبهای ایراد فرمودند که هر جمله آن برای مسلمانان اندرزی بزرگ بود. و با تلاوت آیات قرآنی اعلام کرد که خبر وفات حضرت محمّدجدر قرآن مجید وجود دارد، و نیز فرمود: «ای مردمی که محمّدجرا عبادت میکردید بدانید که ایشان رحلت فرمودهاند، امّا اشخاصی که خداوند را معبود میدانند مطمئن باشند که خدا زنده است و هرگز نخواهد مرد».
این خطبه همگی را به هوش آورد، گویا از خواب بیدار ساخت. تعهّدی که بر عهدة آنحضرتجاز کسی مانده و یا به کسی وعدهای داده بود، جهت ایفا و ادای آن اهتمام زیادی فرمود.
وقتی که اموال غنیمت از بحرین آورده شد (این اولین مالی بود که در دوران خلافت ابوبکر صدّیقسوارد شد). پس آن جناب اعلام فرمود که هرکسی بر عهدة آنحضرتجقرض دارد یا آنحضرتجبرایش وعدهای داده است، پیش ما بیاید، چنانکه جابرسحاضر شد و یک وعده را اعلام داشت. حضرت ابوبکر صدّیقسآن را ایفا نمود و هزار و پانصد درهم به او داد. ایشان اهتمام خاصی به این امر میورزید که سلوک و رفتار آنحضرتجبا کسی چگونه بود. چنانکه گاهی اوقات آنحضرتجنزد أم ایمن تشریف میبردند، لذا ابوبکر صدّیقسنیز گاهی نزد او میرفت. با اهل بیت و عزیزان و خویشاوندان آنحضرت محبت روا میداشت و از آنان دلجویی میکرد و آنان را مورد اکرام و احترام قرار میداد. احترام و اکرم در حقّ حضرت حسن، حسین و فاطمهشو امهات المؤمنین احتیاج به گفتن نیست بلکه در حق دختر خویش حضرت عایشهبادب و احترام را مراعات نموده او را «مادر من» به لقب «أم المؤمنین» یاد میفرمود [۴۳].
وقتی که حضرت فاطمة الزهراءبمیراث خویش را در خواست نمود. حضرت ابوبکر صدّیقسبرایش این حدیث را قرائت فرمود که: در اموال انبیاء† قانون ارث جاری نمیشود [۴۴]. و اظهار داشت که نزد من هرقدر مال باشد، به شما میدهم تا از آن در تصرف خود درآورید. در اینجا بود که تقدّس منصب نبوّت از مسئلة میراث ظاهر گشت. و این خدمت بزرگی برای دین اسلام بود که خداوند به وسیلة ابوبکر صدّیقسانجام داد.
اعتقاد داشتن به رنجش خاطر حضرت فاطمة الزهراءبدر مورد دستنیافتن به میراث، کاملاً بیاساس است. چنانکه این جانب در رسایل متعدد با تحقیق، این موضوع را روشن و منتشر ساختهام. به هر حال، هرگاه پروندهای را جهت دادرسی نزد ابوبکر صدّیقسمیآوردند، قبل از هرچیز به قرآن مجید مراجعه مینمودند و اگر حل آن در قرآن یافت نمیشد و حدیثی به خاطر داشتند، طبق آن حل میکردند و یا از صحابة کرامشاستفسار میکردند و میگفتند: اگر کسی نسبت به این موضوع احادیثی به یاد دارد بیان نماید.
پس اگر به حدیثی دست مییافت بسیار مسرور میشدند و الا علما و صحابه را جمع کرده، به اتفاق آرا مشکل را حل مینمودند. چنانکه وقتی پروندة میراث جدّه پیش آمد و ذکر آن در قرآن آشکار نبود و حدیثی هم در یادشان نبود از صحابه دریافت کردند.
حضرت مغیره گفت: رسول اکرمجبه جدّه یک ششم مال را داده است. حضرت ابوبکر پرسید که آیا کسی دیگر هم این حدیث را میداند؟ محمد بن سلمه گفت: بلی! من هم یاد دارم. در این هنگام صدّیق اکبر بسیار خوشحال شده این موضوع را منطبق با حدیث رسول گرامیجحل و فصل نمود. همچنین مسئلة میراث جدّ پیش آمد و حدیثی نزد کسی یافت نشد و بر یک امر هم اتفاق نکردند، پس آن جناب آن را در حکم پدر داخل کرد. وقتی که این مسئله به محضر حضرت علی تقدیم گردید، فرمود: آن کس که در حق او رسول خداجفرموده: اگر من غیر از خدا کسی را خلیل میگرفتم البته حضرت ابوبکر را خلیل میگرفتم او جدّ را در حکم پدر قرار داده است. خلاصه این که حضرت ابوبکر در هر معامله کاملاً از رسول خداجپیروی میکرد. ایشان مجتهدین امت را نسبت به فیصلة مسائل شرعیه طریقی نشان دادند که همه بر آن عاملاند.
در عهد مبارک حضرت ابوبکر مسلمانان در فروعات فقهی هم با یکدیگر اختلاف رأی نداشتند، هرجا که اختلافی به سمع مبارک ایشان میرسید فوراً آن را برطرف میساخت و بر قضاوت ایشان همه سر تسلیم را خم میکردند. میان صحابه تا آخرین وقت، اختلاف در عقاید آشکار نشد و این بزرگترین رحمت خداوندی بود.
[۴۲] بیان مفصّل آن در حاشیة صفحات گذشته موجود است. [۴۳] جلد ۳ طبقات ابن سعد [۴۴] اگر در مال انبیاء میراث جاری گشته، وارثان رسولجمیراث برمیداشتند و مخالفین اسلام میگفتند که دعوای نبوّت برای این بود که برای وارثانشان مال جمع کنند. این مسأله که پیامبران مالی را به ارث نمیگذارند در کتب شیعه نیز مذکور است چنانکه در اصول کافی که یکی از چهار کتاب معتبر شیعه است چنین مرقوم است: «إن العلماء ورثة الأنبياء وذاك أن الأنبياء لم يورثوا درهما ولا ديناراً وإنما أورثوا أحاديث من أحاديثهم» (أصول کافی کتاب العلم ص ۱۷) یعنی :علما وارثان پیامبرانند و پیامبران درهم و دیناری (یعنی هیچگونه مالی) برای وارثان خود به ارث نگذاشتهاند آنچه از پیامبران به طور ارث باقی مانده حدیث و سنت آنان است.