آموزگاران علیمحمد باب
پژوهش در سوابق مدعیان و کاوش در این که با چه مکاتبی پیوند داشتهاند و کدامین اندیشه در آنان مؤثر افتاده است؟ از جمله مباحثی است که تا حدود بسیاری پرده از اسرار ایشان برمیدارد و راز حقانیت یا بطلان ادعای آنها را آشکار میسازد، از این رو گاه در کتب آسمانی و صحف الهی بر پیشینۀ پیامبران حق اشارت رفته و از این راه بر اصالت ادعای آنان استدلال شده است، چنانکه قرآنکریم به مصداق ﴿فَقَدۡ لَبِثۡتُ فِيكُمۡ عُمُرٗا مِّن قَبۡلِهِۦٓۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ ١٦﴾ [۲۶][یونس: ۱۶]. به سوابق پیامبر ارجمند اسلامصتوجه داده و دربارۀ بهرهنگرفتن وی از مقالات دیگران، فرموده است:
﴿وَمَا كُنتَ تَتۡلُواْ مِن قَبۡلِهِۦ مِن كِتَٰبٖ وَلَا تَخُطُّهُۥ بِيَمِينِكَۖ إِذٗا لَّٱرۡتَابَ ٱلۡمُبۡطِلُونَ ٤٨﴾[العنکبوت: ۴۸].
یعنی: @تو پیش از نزول قرآن هیچ کتابی را نمیخواندی و خطی به دست خود نمینوشتی که اگر چنان بود، باطلاندیشان به شک میافتادند!
بررسی پیشینۀ علیمحمد شیرازی (پیش از آن که ادعای بابیت نماید) نیز رهگشای آشنایی با ادعاهای اوست و از اسرار وی، استار را برمیدارد و نشان میدهد که انحراف علیمحمد باب از چه مکتب و مذهبی سرچشمه گرفته است؟
سید علیمحمد در سال ۱۲۳۵ هـ.ق در شیراز از پدری به نام محمد رضا که کار بزازی داشت زاده شد، در کودکی پدر خود را از دست داد و خالویش سید علی او را به مکتب شیخ عابد شیرازی سپرد، علیمحمد در آنجا خواندن و نوشتن فارسی و عربی و اندکی از علم حساب و قرائت قرآن مجید... را آموخت، چنانکه وقایعنگاران بهایی بر این معنا گواهی میدهند، و نبیل زرندی در تاریخ خود و مازندرانی در «اسرار الآثار» و «رهبران و رهروان» و آیتی [۲۷]در «الکواکبُ الدریة» و دیگران بدین امر اذعان کردهاند، به عنوان نمونه، نبیل زرندی در تاریخش مینویسد:
«حضرت باب (سید علیمحمد) بعد از فوت پدر در دامن مهر خال بزرگوار خود جناب حاجی میرزا سید علی پرورش یافتند، جناب خال یکی از شهدای امر است، خال حضرت باب، ایشان را برای درسخواندن نزد شیخ عابد بردند، هرچند حضرت باب به درسخواندن میل نداشت، ولی برای آن که به میل خال بزرگوار رفتار کنند به مکتب شیخ عابد تشریف بردند، شیخ عابد مرد پرهیزکار محترمی بود و از شاگردان شیخ احمد (احسائی) و سید کاظم رشتی به شمار میرفت» [۲۸].
و نیز اسدالله مازندرانی در کتاب «رهبران و رهروان» مینویسد:
«سید علی (خالوی علیمحمد) آن حضرت را به مکتب نزد شیخ محمد نام عابد - معلم شیخی- به تحصیل قرائت و کتابت فارسی و غربی و تعلم حساب و سیاق متداول آن ایام گماشت و هرسالی چند که خط و ارتباط برای دفتر نگهداری مراسلات تجاری نیک زیبا و رسا شد با خود به بوشهر برده در تجارتخانۀ خود و برادر مهترش حاجی سید محمد مشغول ساخت» [۲۹].
همچنین در کواکب دریه از قول سید جواد کربلائی آمده است:
«روز دیگر باز در خانۀ خال مذکور، وی (سید علیمحمد) را ملاقات نمودم و در حالتی که از مکتب مراجعت فرموده مشتی کاغذ در دست داشت، سؤال کردم: آقا، اینها چیست؟ با صوتی بسیار ملایم مؤدبانه فرمود: اینها صفحات مشق من است» [۳۰].
ابوالفضل گلپایگانی (مبلغ مشهور بهایی) نیز همین مضمون را در کتاب «كشف الغطاء» از سید جواد کربلائی گزارش کرده است [۳۱].
خط زیبای علیمحمد نیز اثر تعلیم آموزگار وی، شیخ عابد بود که تحریری نیکو داشت و به خوشنویسی معروف بود، چنانکه فیضی بهایی در کتابش مینویسد:
«شیخ عابد نام اصلیش شیخ محمد ملقب به زین العابدین و او را شیخ اَنام نیز میگفتند و از جهت زهد و تقوایی که داشت به شیخُنا و شیخ عابد شهرت داشت، او از پیروان جناب شیخ احمد احسائی بود و به علوم و معارف رایج زمان خود واقف و خطی نیکو داشت» [۳۲].
بدانگونه که دانستیم، شیخ عابد از تلامذۀ شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی (سران شیخیه) شمرده میشد، و ظاهراً در دوران تحصیل سید علیمحمد، او را با نام این دو تن آشنا کرد، به همین جهت چون سید علیمحمد در جوانی رهسپار کربلا شد از میان همۀ علمای آن دیار، در درس سید کاظم رشتی حضور یافت و مجذوب آرا و عقاید «شیخیه» گردید، چنانکه مازندرانی در کتاب «اسرار الآثار» مینویسد:
«در آثار بیان [۳۳]حاجی سید کاظم رشتی به عنوان معلمی (=آموزگار من) در مواضع بسیار مذکور گردید، چنانچه در ذیل نامهای بقر، فتح و بیان شرح سورۀ بقرۀ قرآن، ثبت میباشد و در توقیع «في السلوك إلی الله»است قوله: وعلی التفصیل كتبها سیدی ومعتمدی ومعلمی الحاج سید كاظم الرشتی أطال الله بقاءه، و مفهوم است که این رساله را در ایام حیات سید رشتی نوشتند، و در توقیعی دیگر: وأما «ما رأيت في آيات معلمي من حكم جنان الثمانية»(!) و در عدهای از توقیعات، ذکر از معلم دیگری نیز فرمودند» [۳۴].
مقصود از این معلم دیگر به قول مازندرانی ملا صادق خراسانی از علمای شیخیه بوده است که سید علیمحمد مدتی هم نزد او نیز تلمذ میکرد و راه و رسم شیخیگری را میآموخت، مازندرانی در این باره مینویسد:
«بعضی - چنانچه در ظهور الحق اشاره است- مراد، ملا صادق خراسانی را میدانستند که (سید علیمحمد) در ایام اقامت در کربلا چندی در نزد وی بعضی از کتب ادبیة عربیة متداولۀ آن ایام را خواندند» [۳۵].
در اینجا مناسب است علاوه بر آنچه گذشت، نمونۀ دیگری از سخنان سید علیمحمد را بیاوریم که در آن به سید کاظم رشتی به عنوان «معلمی» اشارت میکند تا شواهد گوناگون دست به دست یکدیگر دهند و غبار شبهه را از اذهان متعصبان پاک سازند، وی در خطبۀ اول از «تفسیر سورۀ بقره» مینویسد:
«اللهم إنك أنت لتعلم في يوم الذي أردت إنشاء ذلك الکتاب قد رأيت في ليلتها بأن أرض المقدسة قد صارت ذرة ذرة ورفعت في الهواء حتی جاءت کلها تلقاء بيتي ثم استقامت. ثم جاءت خبر فوت الجليل معلمي رحمة الله عليه من هنالك» [۳۶].
سید علیمحمد در این عبارت کوتاه به اغلاط گوناگون درافتاده، چنانکه لفظ «یوم» را مؤنث پنداشته و بر آن ضمیر تأنیث «لیلتها» آورده است در صورتی که «لیلته» باید مینوشت، همچنین در عبارتش: «أرض المقدسة» به کار برده که درست نیست چرا که موصوف با صفت خود در حرف تعریف (الف و لام) تطبیق میکند. و بنابراین، لازم بود: «الأرض المقدسة» بنویسد، و انگهی «جاءت خبر فوت الجلیل...» نیز خطا است که ضمیر مؤنث برای فعل بیوجه آمده و باید «جاء خبر فوت...» میگفت [۳۷]. از اینها که بگذریم، ترجمۀ سخن او چنین است:
«بار خدایا! تو میدانی در روزی که این کتاب را میخواستم پدید آورم در شبش دیدم که آن سرزمین مقدس (کربلا) ذره ذره گشت و در هوا بلند شد تا به پیش خانۀ من رسید آنگاه استقرار یافت، سپس خبر فوت آن دانشمند بزرگوار آموزگار من که رحمت خدا بر او باد، از آنجا آمد».
شگفت آنکه علی رغم این همه تصریحات که سید علیمحمد دربارۀ آموزگاران خود دارد، عباس عبدالبهاء در کتاب «مفاوضات» درسآموختن علیمحمد را از معلمان به کلی انکار نموده و او را از هرگونه تحصیل دانش برکنار شمرده است! و در این باره مینویسد:
«اما حضرت أعلی - روحی له الفداء- در سن جوانی بیست و پنج سال از عمر مبارک گذشته بود که قیام بر امر فرمودند، و در میان طائفۀ شیعیان عموماً مسلم است که ابداً حضرت در هیچ مدرسهای تحصیل نفرمودند و نزد کسی اکتساب علوم نکردند» [۳۸]!
با وجود شواهدی که برخلاف این انکار خیانتبار آوردیم، دو ایراد اساسی دیگر نیز بر این سخن داریم:
نخست آن که برعکس قول عبدالبهاء طائفۀ شیعیان از حضور سید علیمحمد در درسهای سید کاظم رشتی به تصریح خبر دادهاند، و حتی معاصران و همدرسان سید علیمحمد این امر را گزارش کردهاند، چنانکه میرزا محمد تنکابنی در کتاب «قصص العلماء» آورده است:
«مؤلف گوید... فرقۀ دیگر از متابعان شیخ احمد (احسائی) بابیه میباشند و رئیس ایشان میر علیمحمد شیرازی است، و او دعوی بابیت میکرد و میگفت که من نائب خاص حضرت صاحب الزمان میباشم و او در نزد حاجی سید کاظم (رشتی) تلمّذ میکرد، و در همان زمان که مؤلفِ کتاب در عتبات مشرف بودم و چند وقتی به درس حاج سید کاظم میرفتم، میر علیمحمد هم به درس او میآمد و قلم و دواتی همراه داشت، و هرچه سید کاظم میگفت از رطب و یا بس، او در همان مجلس درس مینوشت» [۳۹].
دوم آن که مورخان بهایی نیز برخلاف ادعای عبدالبهاء با شواهد و مدارک درسخواندن سید علیمحمد را به اثبات رساندهاند و فقط تصریح کردهاند که وی مانند دیگر محصلان به صورت منظم درس نیاموخته و به پراکندهخوانی روی آورده است، چنانکه مازندرانی در کتاب «اسرار الآثارِ خصوصي» مینویسد:
«چون تلمّذ سیّد باب (سید علیمحمد) به صغر سن در مکتب شیراز نزد معلّمی کامل به وضع و مقدار در خور آن ایام مُسلّم در تاریخ، و حضور چندی در محضر درس حاجی سید کاظم رشتی به کربلا در ایام شباب نیز مصرح در کلمات خودشان است، و آثار خطی به غایت زیبایشان در دسترس عموم میباشد، مرادشان از اُمّیّت (درسنخواندگی) این است که تحصیلات علمیه به ترتیب و تدرج از مقدمات به درجات عالیه به نوعی که معمول و متداول ایام بود، مانند شیخ احسائی و سید رشتی و علمای اصحابشان و غیرهم از علما، ننمودند، و این را به تشبیه و تقریب به حال جدّ امجد اعلای خود امیّت گفتند [۴۰]، و آنچه از خطوط و آثار و حتی صورت محاسبات تجارتی بوشهر که به خطشان باقی است و غیرها محقق میگردد، این است که قرائت و کتابت فارسی متداول نه به طریق علمی و نیز مقدار اندکی از کتب و قواعد عربی به اسلوب آن ایام و نیز زیبایی خط و علم حساب رقومِ معموله را در مکتب شیراز طی نمودند، و منظور خالشان برای واردکردن به حجرۀ تجارت همه بیش از این نبود، و ایشان همچنین معلوم است که به ورود در این علوم مرسوم متداولۀ زمان دلبستگی نشان نمیدادند، ولی در ایام جوانی با عدم رضایت خالها به کربلا رفتند و در محضر سید رشتی، مسائل عرفانی و تفسیر و تأویل احادیث و آیات از طریق اثناعشری و عرفانهای مربوط به شیخ احسائی را بسیار شنیدند، و به فقه امامی از روش آنان ورود نمودند و چنانچه از آثارشان مستفاد میگردد در مطالب و مآرب شیخ و سید، بیش از همۀ امور دیگر وارد شدند و به آن مکتب نزدیکتر بودند» [۴۱].
بنابراین، ادعای عباس عبدالبهاء سخنی گزاف و باطل است و از مقام تحقیق فاصلهای عمیق دارد.
[۲۶] «(بگو...) همانا من پیش از نزول قرآن عمری را در میان شما درنگ کردم، آیا نمیاندیشید؟». [۲۷] شادروان آیتی پس از آن که مدتها به تبلیغ بهائیت مشغول بود، سرانجام مستبصر شد و به آیین اسلام بازگشت، و کتابی به نام «کشفُ الحیل» بر رد بهاییگری نگاشت، وی کتاب «الکواکب الدریة» را در دوران بهاییبودن خود تألیف کرد و بدین سبب مورد ستایش زعمای امر قرار گرفت. [۲۸] مطالع الأنوار (تلخیص تاریخ نبیل زرندی)، اثر عبدالحمید اشراق خاوری، ص۶۳ و ۶۴، چاپ چهارم، (از انتشارات مؤسسۀ ملی مطبوعات امری ۱۲۹ بدیع). [۲۹] رهبران و رهروان، اثر اسدالله مازندرانی، ج۲، ص۴۰۵ (از انتشارات مؤسسۀ ملی مطبوعات امری، ۱۳۲ بدیع). [۳۰] الکواکب الدریة فی مآثر البهائیة، اثر عبدالحسین آیتی، ج۱، ص۳۰، چاپ مصر (قاهره)، سال ۱۳۴۲ هـ.ق. [۳۱] نک: کشف الغطاء، اثر میرزا ابوالفضل گلپایگانی، ص۵۶ و ۵۷ (چاپ تاشکند، مطبۀ کویر). [۳۲] کتاب «حضرت نقطۀ اولی» تألیف محمد علی فیضی، ص۷۴، آذرماه ۱۳۵۲ (از انتشارات مؤسسۀ ملی مطبوعات امری، ۱۳۲ بدیع). [۳۳] مراد، کتاب بیان و الواح علیمحمد باب است. [۳۴] اسرار الآثار، تألیف اسدالله مازندرانی، حرف ر- ق، ص ۳۶۹ (از انتشارات ملی مطبوعات امری، ۱۲۹ بدیع). [۳۵] اسرار الآثار، حرف ر- ق، ص۳۷۰. [۳۶] کتاب «حضرت نقطۀ اولی» ص ۱۰۷. [۳۷. - دو اشتباه دیگر نیز در عبارت مذکور موجود است: ۱- گفته است: «في يوم الذي...»و این اشتباه است، و باید میگفت: «في الیوم الذي...». ۲- گفته: «جاءت خبر فوت الجليل معلمي...»باید میگفت: «جاء خبر وفاة الجليل معلمي». (مصحح) [۳۸] النور الأبهی فی مفاوضات عبدالبهاء، ص۱۹ و ۲۰، چاپ لیدن (هلند) سال ۱۹۰۸ میلادی. [۳۹] قصص العلماء اثر میرزا محمد تنکابنی، ص ۵۹، از انتشارات علمیة اسلامیه، جمادی الآخرة ۱۳۹۶. [۴۰] اُمیبودن پیامبر ارجمند اسلام چنانکه در آغاز سخن آوردیم، در قرآن مجید به تصریح آمده و در تاریخ نیز اظهر من الشمس است تا آنجا که عبدالبهاء نیز نتوانسته آن را انکار کند، و در این باره= = نوشته است: «مختصر این است که حضرت محمد در صحرای حجاز در جزیرة العرب ظاهر شد، بیابانی بیزرع و بیاشجار، بلکه ریگزار و به کلی از عمار بیزار و بعضی مواقع مثل مکه و مدینه در نهایت گرمی اهالی بادیهنشین، اخلاق و اطوار بیابانی، از علوم و معارف به کلی عاری، حتی خود حضرت محمد امی بود: (النور الأبهی فی مفاوضات عبدالبهاء، ۱۷ و ۱۸). [۴۱] اسرار الآثار خصوصی، اثر اسدالله مازندرانی، حرف الف، ص۱۹۱ و ۱۹۲، (از انتشارات مؤسسۀ مطبوعات امری، ۱۲۴ بدیع).