پارهای از احکام بهاء
چنانکه دانستیم بهاء در کتب «اقدس» احکامی را برای پیروان خود به ارمغان آورده است، البته برخی از احکام مزبور همان دستوراتی است که علیمحمد باب در کتاب «بیان» به جعل آنها پرداخته، و برخی دیگر را حسینعلی بهاء پس از نسخ احکام باب جایگزین نموده است، در اینجا مناسب به نظر میرسد که نمونههایی از تقالید و ابتکارات میرزا حسینعلی را دربارۀ مقررات بهاییگری بیاوریم:
۱- بهاء در کتاب «اقدس» نخستین وظیفۀ بندگان را شناسایی «مقام خودش» معرفی میکند که به پندار وی همان «مقام خداوند» در جهان امر و خلق است، در آغاز کتاب مذکور مینویسد:
«إن أول ما كتب الله على العباد عرفان مشرق وحيه ومطلع أمره الذي كان مقام نفسه في عالم الأمر والخلق» [۳۶۷].
یعنی: «نخستین چیزی که خداوند بر بندگان نوشته شناسایی درآمدگاه وحی و فرمان اوست که مقام ذات خدا را در جهان امر و آفرینش حائز است»!
این دستور نشان میدهد که بهاییگری در حقیقت نوعی از «آدمپرستی» شمرده میشود نه خداپرستی، زیرا ادعای بهاء این است که چون خداوند غیب لا یُدرک است و او را نتوان به طور کامل شناخت، پس باید کسی را شناخته و پرستش نمود که در جهان خلق مقام خدایی داشته باشد [۳۶۸]. (و او جز میرزا حسینعلی مازندرانی کسی نیست!) این روح بهاییگری و جوهر آموزشهای بهاءالله به شمار میآید که آن را از علیمحمد باب اخذ کرده است، بر همین پایه پسر بزرگتر و نخستین جانشین بهاء عباس افندی همواره در برابر پدرش ابراز «عبودیت» میکرد تا دیگر بهائیان از او سرمشق گیرند، از این رو خود را «عبدالبهاء» نامید و در یکی از نامههایش نوشت:
«از فضل جمال مبارک (یعنی: بهاء) استقامت و ثبوت میطلبم، و مقاومت این بلایا خواهم تا این عبدالبهای علیل نحیف محصور مسجون را که محاط به جمیع بلایا است بر عبودیت خویش ثابت و مستقیم بدارد»! [۳۶۹].
و در مجموعۀ فتاوای صادر از بیت العدل جهانی بهائیان که تحت عنوان The compilation of compitations تهیه و گردآوری شده است، در جلد ۲ مادۀ ۱۷۶۴ مینویسد:
While praying it would be better to turn one's thoughts to the Manifestation
یعنی: «در جریان نماز بهتر است که شخص افکار خود را متوجه مظهر (بهاءالله) نماید»!
آیا این کار جز آدمپرستی چه معنی دارد!؟
۲- بهاء در پی سخنی گذشته مینویسد:
«من فاز به قد فاز بكل الخير والذي منع إنه من أهل الضلال ولو يأتي بكل الأعمال» [۳۷۰].
یعنی: «هرکس بدین شناسایی موفق شد، به همۀ خبیها نائل آمده و کسی که از این معرفت ممنوع شد، از گمراهان است، هرچند تمام کارهای نیک را به جای آورد»!
راستی اگر کسی بتواند بدون شناسایی بهاء و آیین او همۀ کارهای نیک را به جای آورد، پس شناسایی بهاء چه خاصیتی دارد؟ و چگونه میتوان ادعا نمود که خداوند تنها آیین بهاء را از بندگانش خواسته است و بس؟
۳- بهاء پس از ذکر مقدمات مذکور در کتاب اقدس شروع به امر و نهی و تعیین تکلیف میکند، مخاطب اصلی او در این کتاب بهائیان هستند که متأسفانه از آنها به «أغنام الله» یعنی: «گوسفندان خدا» تعبیر مینماید، (به جای «الذین آمنوا»در قرآن مجید) چنانکه به اعضای بیت العدل (مجمع علمای بهایی) سفارش میکند:
«يا رجال العدل، كونوا رعاة أغنام الله في مملكته» [۳۷۱].
یعنی: «ای مردان عدالت! گوسفندچرانهای گوسفندان خدا در کشور او باشید»!
البته این نحوۀ خطاب و طرز تعبیر از ابتکارات ویژۀ بهاء به شمار میآید.
۴- از جملۀ احکام بهاء در «اقدس» این است که مینویسد:
«من أحرق بيتاً متعمّداً فأحرقوه» [۳۷۲].
یعنی: «هرکسی عمداً خانهای را به آتش کشید، پس او را در آتش بسوزانید»!
این حکم از دیدگاه تمام ادیان و شرایع الهی غلط است، زیرا امکان دارد که خانۀ مزبور خالی از سکنه باشد، و نیز ممکن است کلبهای کمارزش به شماراید، پس چگونه میتوان به طور اطلاق حکم نمود که سوزندۀ هرخانهای را در آتش افکنند!؟
۵- همچنین بهاء دربارۀ «زناکاران» به طور مطلق مینویسد:
«قد حكم الله لكل زان وزانية دية مسلمة إلى بيت العدل وهي تسعة مثاقيل من الذهب» [۳۷۳].
یعنی: «خدا دربارۀ هر زناکار مرد و زناکار زنی حکم نموده که جریمهای به بیت العدل بپردازند، و آن ۹ مثقال طلا است».
این حکم شامل تمام زناکاران میشود (لكل زان وزانية)اعم از این که با زنان بیشوهر زناکاری شود یا با زنان شوهر دار، چه با بیگانه زنا صورت گیرد چه با ارحام. حکم مذکور، راه زناکاری را به روی ثروتمندان میگشاید، زیرا جز جریمۀ مالی هیچ کیفری را بر آنان مقرر نمیدارد!
۶- و نیز بهاء در «اقدس» مینویسد:
«ليس لأحد أن يعترض على الذين يحكمون على العباد، دعوا لهم ما عندهم وتوجهوا إلى القلوب» [۳۷۴].
یعنی: «هیچکس حق ندارد بر حاکمان و زمامداران مردم اعتراض کند، ایشان را بدانچه نزدشان است واگذارید و به دلها توجه کنید»!
این حکم، حق اعتراض را به کلّی از مردم سلب میکند زیرا در برابر ستم پادشاهان و زمامداران هر مقاومتی را نهی مینماید و جز سکوت و تسلیم فرمانی نمیدهد و در نتیجه، مردم را به «ظالمپروری» عادت میدهد.
۷- و همچنین در «اقدس» میخوانیم:
«قد رقم عليكم الضيافة في كلّ شهر مرة واحدة ولو بالماء» [۳۷۵].
یعنی: «بر شما نوشته شده که هر ماه [۳۷۶]یک بار میهمانی و ضیافتی برپا دارید، هرچند از میهمانان با آب پذیرایی کنید».
البته میهمانداری کار پسندیدهای است، ولی مقیدساختن آن به ۱۹ روز (یک ماه بهایی) آن هم با آب چه ضرورتی دارد؟!
۸- بهاء در «اقدس» مینویسد:
«كتب عليكم الصلوة فرادي، قد رفع عليكم حكم الجماعة إلا في صلوة الميت» [۳۷۷].
یعنی: «نماز به صورت فُرادی بر شما نوشته شده و حکم نماز جماعت از شما برداشته شده، مگر در نماز میت»!
معلوم نیست که چرا نماز جماعت که رمز وحدت زندگان در عبادت خداست باید تعطیل شود و بهائیان تنها بر سر مردگان به وحدت رسند!؟
۹- و نیز در کتاب «اقدس» آمده است:
«قد حكم الله دفن الأموات في البلور والأحجار الممتنعة أو الأخشاب الصلبة اللطيفة ووضع الخواتيم المنقوشة في أصابعهم» [۳۷۸].
یعنی: «خدا حکم کرده است که مردگان را در (تابوتهای) بلور و سنگهای گرانبها (چون فیروزه، برلیان، الماس...) دفن کنید یا در چوبهای محکم و ظریف مدفون ساخته انگشتریهای منقوش در انگشتان آنان نهید»!
پرواضح است که چنین تابوتهایی (از بلور یا الماس یا چوبهای ظریف) کمیاب و گران قیمتاند، و اگر دفن مردگان در این تابوتهای اشرافی در کشوری مرسوم شود، هرساله بودجۀ کلانی صرف مردگان خواهد شد، و چه بسا کار به جایی رسد که به قول شاعر عرب مردم بگویند:
أَحْيَاؤُنَا يَسْتَرْزِقُونَ بِدَرْهَم
وَبِأَلْفِ أَلْفِ تُرْزَقُ الأَمْوَاتُ!
«زندگان ما، یک درهم روزی میطلبند و هزاران درهم نصیب مردگان میشود»!
۱۰- و نیز در کتاب «اقدس» آورده است:
«كتب عليكم تجديد أسباب البيت بعد انقضاء تسع عشرة سنة» [۳۷۹].
یعنی: «بر شما نوساختن اثاثیۀ خانه پس از گذشتن ۱۹ سال واجب شده است»!
معلوم است که هرگاه اثاثیۀ منزل پاره یا شکسته و غیرقابل استفاده شدند باید آنها را تجدید کرد، و این کار را نمیتوان به ۱۹ سال محدود ساخت، ممکن است فرش خانه در خلال ۱۹ سال سالم بماند یا ظروف بلورین از شکستن در امان مانند، و همچنین امکان دارد که اسباب منزل در سالهای نخستین سوخته پاره و شکسته شوند. بنابراین، قید ۱۹ سال برای تجدید اثاث خانه عاقلانه نیست، و بهاء در توسل به این عدد از باب پیروی کرده است [۳۸۰].
و بالأخره در کتاب «اقدس» میخوانیم:
«قل يا معشر العلماء، لا تزنوا كتاب الله بما عندكم من القواعد والعلوم إنه لقسطاس الحق بين الخلق قد يوزن ما عند الأمم بهذا القسطاس الأعظم وإنه بنفسه لو أنتم تعلمون» [۳۸۱].
یعنی: «ای گروه علما! کتاب خدا (اقدس) را با آنچه از قواعد و علوم نزد شما هست، سنجش نکنید زیرا که کتاب خدا، میزان حق میان مردم است که همۀ امور امتها باید با این ترازوی بزرگتر سنجیده شود و این ترازو با خودش، اگر شما بدانید»!
چنانچه دانشمندان بخواهند همین سخن بهاء را بفهمند ناگزیر باید از دانش لغت و اعراب (صرف و نحو) و قواعد و ضوابط آنها بهرهگیری کنند، و از همین رو کسی که از زبان عربی و قواعد آن اساساً آگاهی ندارد هرگز مفهوم این پیام را درک نخواهد کرد، پس نهی بهاء از توجه علما به قواعد و موازین چه معنا دارد؟ (به یاد داریم که باب هم پیش از بهاء این درخواست را کرده بود!) آری، معنایش این است که خطاها و کژگوییهای او را نادیده انگارند و با ضوابط علمی نسنجند، ولی آیا خدا از بندگانش تقاضای اغماض و چشمپوشی مینماید!؟
[۳۶۷] کتاب «اقدس» ص ۲. [۳۶۸] واضح است که شرط پرستش خداوند معرفت کامل نسبت به ذات حق و احاطۀ علمی بر او نیست که این کار از محالات شمرده میشود، و به قول قرآن مجید: ﴿وَلَا يُحِيطُونَ بِهِۦ عِلۡمٗا ١١٠﴾[طه: ۱۱۰]. ولی همان توجه و معرفت اجمالی که در فطرت بشر نهاده شده و انبیا†آن را پرورش دادهاند، برای پرستش حق کافی است. [۳۶۹] رحیق مختوم، تألیف اشراق خاوری، ج ۱، ص ۲۴۴، از انتشارات لجنة ملی نشر آثار امری، سنة ۱۰۳، تاریخ بدیع. [۳۷۰] کتاب «اقدس»، ص ۲. [۳۷۱] کتاب «اقدس»، ص ۱۶. [۳۷۲] کتاب «اقدس»، ص ۱۸. [۳۷۳] کتاب «اقدس»، ص ۱۵. [۳۷۴] کتاب «اقدس»، ص ۲۷. [۳۷۵] کتاب «اقدس»، ص ۱۷. [۳۷۶] هر ماه در آیین بهایی، ۱۹ روز است. [۳۷۷] کتاب «اقدس»، ص ۵. [۳۷۸] کتاب «اقدس»، ص ۳۴. [۳۷۹] کتاب «اقدس»، ص ۴۱. [۳۸۰] میرزا حسینعلی با آوردن این قبیل احکام ادعای نسخ همۀ ادیان و شرایع الهی را داشته است، چنانکه نواده اش شوقی افندی در کتاب «قرن بدیع» مینویسد: «در خاتمۀ این مقال ذکر این نکتۀ مهمه و دقیقۀ لطیفه را لازم میشمارد که امر حضرت بهاءالله، ناسخ جمیع شرایع قبلیّه و ادیان ماضیّه است»!! (کتاب قرن بدیع، اثر شوقی، ترجمه نصرت الله مودت، ص ۳۱، از انتشارات مؤسسۀ ملی مطبوعات امری، ۱۲۵ بدیع). [۳۸۱] کتاب «اقدس»، ص ۲۸.