ماجرای باب و بهاء - پژوهشی نو و مستند درباره بهایی گری

فهرست کتاب

آموخته‌های حسینعلی

آموخته‌های حسینعلی

حسینعلی مازندرانی (ملقب به بهاءالله) در سال ۱۲۳۳ هـ.ق. متولد شد. بنابراین، وی دو سال از علی‌محمد شیرازی بزرگتر بود، چنانکه آیتی در کواکب دریه ‌می‌نویسد:

«دو سال فیمابین فاصله بوده و سن حضرت بهاءالله از نقطۀ اولی بیشتر بوده» [۱۸۳]. دیگر مورخان بهایی نیز بر این امر اتفاق دارند.

پدر حسینعلی، عباس نام داشت و از اهالی نور مازندران شمرده می‌شد، بهائیان او را میرزای بزرگ می‌خوانند و به قول آیتی:

«در عهد سلطنت محمد شاه غازی مقام انشاء درباری را احراز نموده از منشیان و مستوفیان معروف و از ارباب قلم و انشاء قملداد شده» [۱۸۴]بود.

حسینعلی در چنین خانواده‌ای پدید آمد و بسیار عاری به نظر می‌رسد که او را خواندن و نوشتن آموخته باشند، زیرا رسم اعیان ایران بود که فرزندان خود را به تحصیل زبان فارسی و مقدمات عربی و غیره وا می‌داشتند، با این همه حسینعلی بهاء در کتاب «اقدس» ادعا نموده است که:

«إنا ما دخلنا المدارس وما طالعنا المباحث» [۱۸۵].

یعنی: «ما به مدارس داخل نشده‌ایم و مباحث گوناگون را نخوانده‌یم» [۱۸۶].

احمد یزدانی (مبلغ بهایی) نیز در کتاب «نظر اجمالی در دیانت بهایی» می‌نویسد:

از سُلالۀ نجبا و بزرگان و وزراء و اهل نور مازندران بوده‌اند، و در عهد صباوت و شباب به هیچ وجه تحصیل علم و تلمذ در مدرسه‌ای نفرمودند» [۱۸۷].

ولی مبلغان و مورخان دیگر بهایی به دلیل شواهد روشن نتوانسته‌اند درس‌خواندن حسینعلی بهاء را انکار کنند و ناچار بدان اعتراف نموده‌اند، در کتاب «حضرت بهاء الله» اثر محمد علی فیضی (مبلغ بهایی) ضمن صفحۀ ۱۸ دربارۀ حسینعلی می‌نویسد:

«از قرار معلوم نوشتن و خواندن را نزد پدر و بستگان خود آموخته است»!

از همۀ ایشان صریح‌تر، میرزا اسدالله مازندرانی (ملقب به فاضل مازندرانی) است که ضمن کتاب «اسرار الآثار خصوصی» دربارۀ درس‌خواندن باب و بهاء می‌نویسد:

«چون تلمّذ سید باب به صغر سن در مکتب شیراز نزد معلمی کامل به وضع و مقدار درخور آن ایام، مُسلّم در تاریخ و حضور چندی در محضر درس حاجی سید کاظم رشتی به کربلا در ایام شباب نیز مصرح در کلمات خودشان است، و آثار خطی به غایت زیبایشان در دسترس عموم می‌باشد، مرادشان از اُمیّت (درس‌ناخواندگی) این است که تحصیلات علمیّه به ترتیب و تدرج از مقدمات به درجات عالیه – مانند شیخ احسائی و سید رشتی و علمای اصحاب‌شان و غیر هم از علما – ننمودند... و نسبت به شخص ‌بهاءالله نیز تقریباً همین نحو است، و خطوط ایشان و اخوان‌شان گواهی می‌‌دهد که زیبائی خط والد تقریباً به آنان نیز رسید، ولی در تحصیل عربی مختصر و همان اندازۀ عرفان‌های شیخی که شخص نقطه (یعنی علی‌محمد باب) در آن بودند هم قدم نگذاشتند و لحن آثارشان به مذاق اشراقیین و رواقیین و امثالهم نزدیک‌تر است، تا به شیخیین (شیخی‌‌ها) والد ایشان را شخص عارف مشرب، اما نه عالم می‌دانستند» [۱۸۸].

بنابراین، میرزا حسینعلی در خانۀ پدری، خواندن و نوشتن و مقدمات عربی را آموخته بود و در اثر مجالست با حکیمان و صوفیانی که با پدرش مراوده داشتند، در حد خود توشه‌ای از کالای آن‌ها اندوخته بود.

این حقیقت را خواهر وی (عزیه خانم) که از مخالفان دعاوی حسینعلی به شمار می‌رفت، در خلال رساله‌ای به عنوان @تنبیه النائمین!گواهی نموده است، و در آنجا خطاب به عباس عبدالبهاء (پسر حسینعلی) دربارۀ پدرش می‌نویسد:

«جناب میرزا ابوی که از بدایت عمر که به حد بلوغ رسید به واسطۀ فراهم‌بودن اسباب و گردآمدن اصحاب اشتغال به درس و اهتمام به مشق داشته آنی خود را از تحصیل مقدمات فارغ نمی‌گذاشته، پس از تحصیل مقدمات عربیت و ادبیت به علم حکمت و مطالب عرفان مایل گردیده که به فواید این دو نائل آیند چنان‌که اغلب روز و شب ایشان به معاشرت حکمای ذی‌شان و مجالست عرفا و درویشان مشغول بود» [۱۸۹].

همنشینی حسینعلی با صوفیان و بهره‌گیری وی از مجالس عرفا چیزی نیست که تنها خواهرش بدان‌ گواهی داده باشد، بلکه در تواریخ بهائیان نیز نشانه‌های روشن و صریحی از این امر را می‌توان ملاحظه کرد، چنانکه مؤلف @کواکب الدریه!به نقل از منشآت ابوالفضل گلپایگانی حظور حسینعلی بهاء را در مجلس میرزا نظر علی قزوینی که زبدۀ عرفای آن روزگار بود حکایت کرده است [۱۹۰]. و در کتاب «رسائل و رقائم» که مجموعه‌ای از نوشته‌های گلپایگانی را گرد آورده‌اند نیز بدین امر تصریح شده است [۱۹۱].

بدینسان حسینعلی مازندرانی (که بعدها به بهاءالله ملقب شد) ایام شباب را سپری می‌کرد تا آن که در سن ۲۷ سالگی ندای بابیگری علی‌محمد شیرازی بدو رسید. به قول آیتی:

«چون سن مبارکش به بیست و هفت سالگی رسید، ندای نقطۀ اولی از شیراز بلند شد و به مجرد استماع نداء تصدیق فرمود، و به تبلیغ دیگران و نصرت امر نقطۀ بیان قیامی شایان فرمود... و باب مکاتبه بین باب و بهاءالله مفتوح شد» [۱۹۲].

بنابراین، آموخته‌های حسینعلی علاوه بر مقدمات فارسی و عربی و بخشی از حکمت و عرفان قدیم مقداری از آموزش‌های علی‌محمد باب (باطنیگری و شیخیگری...) بود که در خلال مطالعۀ آثار باب و مکاتباتش با وی از او فرا گرفت، و از این مجموعه بهایی‌گری را بنیان نهاد و به دستیاری پسرش (عباس عبدالبهاء) آن را به میدان آورد. ولی جای شگفتی است که عباس افندی برای بزرگ‌نمایی کار پدرش تحصیلات وی را به کلی انکار نموده و همنشینی او را با عرفا و حکما کتمان کرده است، چنانکه در کتاب «مفاوضات» می‌نویسد:

«جمال مبارک (حسینعلی بهاء) در چنین وقتی ظاهر شدند، پدرشان از وزرا بود نه از علما، و در نزد جمیع اهالی ایران مُسلّم که در مدرسه علمی نیاموختند و با علما و فضلا معاشرت ننمودند، در بدایت زندگانی در کمال خوشی و شادمانی ایامی به سر بردند و مؤانس و مجالس‌شان از بزرگان ایران بودند نه از اهل معارف» [۱۹۳].

باید پرسید:

آیا بزرگان ایران، همگی از معارف دور و از علم و حکمت مهجور بوده‌اند؟

آیا حضور بهاءالله در مجلس میرزا نظر علی قزوینی همنشینی با اهل عرفان شمرده نمی‌شود؟

آیا پدری که به قول عباس افندی از وزرا بوده است، فرزندش را بی‌سواد و ناآگاه بار می‌آورد؟

آیا مطالعۀ آثار باب و مکاتبۀ با او نشانۀ بی‌سوادی و امی‌بودن میرزا حسینعلی بهاء به شمار می‌آید؟

آیا گواهی خواهر بهاءالله و تأیید مبلغان بهایی (مانند مازندرانی و گلپایگانی) دربارۀ تحصیلات بهاء همگی دروغ است؟ و آیا این افراد از اهالی ایران نبوده‌اند و از سرزمین دیگری آمده و گواهی داده‌اند!؟

هرکس از راه پژوهش و تحقیق در آثار حسینعلی بهاء بنگرد آشکارا ملاحظه می‌کند که وی در پی عرفای گذشته می‌رفته و از کتب و اشعار و آثار ایشان اقتباس می‌کرده است، چنانکه کتاب «هفت وادی» را در سلیمانیۀ عراق (پیش از آن که ادعای خود را آشکار کند) نگاشته و در آن کتاب از «منطق الطیر» اثر عطار نیشابوری تقلید نموده است، چنانکه در آغاز این رساله پس از حمد و صلوات می‌نویسد:

«مراتب سیر سالکان را مسکن خاکی به وطن الهی هفت رتبه معین نموده‌اند، چنانچه بعضی هفت وادی و بعضی هفت شهر ذکر کرده‌اند...» [۱۹۴].

هفت وادی همان «مراتب سبعة سلوک» شمرده می‌شود که عرفا مکرر در کتب خود آن‌ها را توضیح داده‌اند، و به ویژه شیخ عطار به تفصیل از وادی‌های هفت‌گانه سخن گفته است. وادی‌های مزبور به ترتیب عبارتند از:

۱- وادی طلب.

۲- وادی عشق.

۳- وادی معرفت.

۴- وادی توحید.

۵- وادی استغنا.

۶- وادی حیرت.

۷- وادی فقر و فنا.

مولوی که در دیوان مثنوی گوید:

هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم یک کوچه‌ایم

به منطق الطیر شیخ عطار و شرح وادی‌های هفت‌گانه در کتاب او اشاره می‌نماید.

میرزا حسینعلی با دیوان مثنوی مولوی هم سر و کار داشته و پاره‌ای از اشعار آن را برای مریدانش تفسیر می‌کرده است. در «مجموعة الواح بهاءالله»می‌خوانیم که شخصی از حسینعلی بهاء معنای این بیت مولوی را پرسید:

چون که بیرنگی اسیر رنگ شد
موسِئی با موسئی در جنگ شد

در آنجا آمده که بهاء در پاسخ آن شخص (که نامش سلمان بود) چنین نوشت:

«ای سلمان! عرفا را در امثال این مقالات بیانات بسیار است، بعضی حق را بحر و خلق را امواج فرض گرفته و اختلاف امواج را می‌گویند از صُوَر است و صور، حادث است و بعد از خلع صور جمیع به بحر راجع یعنی حقیقت بحرند [۱۹۵]. و در صور هم بعضی بیانات دیگر نموده‌اند که ذکر آن در این مقام جائز نه... باری جمیع اشیاء را مظاهر تجلی ذاتی حق می‌دانند، و تجلی را هم سه قسم ذکر نموده‌اند، ذاتی و صفاتی و فعلی، و قیام اشیاء را به حق قیام ظهوری دانسته‌اند، و اگر این مطالب به تمام‌ها ذکر شود سامعین را به شأنی کسالت اخذ نماید که از عرفان جوهر علم محروم مانند، و همچنین به کون اعیان ثابته در ذات قائل شده‌اند، چنانکه یکی از حکمای عارف گفته: «حقائق الأشياء كائنة في ذاته تعالى بنحو أشرف ثم أفاضها»چه که مُعطی شیء را فاقد شیء ندانسته‌اند و می‌گویند: محال است، چنانکه ابن عرب [۱۹۶]در این مطلب شرحی مبسوط نوشته و حکمای عارفین و متأخرین به مثل صدر شیرازی و فیض و امثالهما در رضراض ساقیۀ ابن عرب مشی نموده‌اند...» [۱۹۷].

آیا با وجود این سخنان می‌توان ادعا کرد که میرزا حسینعلی در مجالس اهل عرفان شرکت نمی‌کرده و از کتب عارفان و حکیمانی همچون: ابن عربی و عطار و مولوی و صدرالدین شیرازی و فیض کاشانی و دیگران به کلی بی‌خبر بوده است؟

آیا می‌توان پذیرفت که حسینعلی بهاء هیچ‌گاه درسی نیاموخته و چنانکه پسرش عباس افندی ادعا نموده است: همنشینان وی تنها وزرای بی‌سواد و دور از هرگونه معارف بوده‌اند؟

شگفتا که خود حسینعلی اعتراف نموده در کودکی با کتاب‌های ملا محمد باقر مجلسی سر و کار داشته و از آن‌ها درس می‌آموخته است، ولی کاسه‌های داغ‌تر از آش! اعتراف وی را نمی‌پذیرند و هرچه را در آثار بهاء در این زمینه می‌خوانند، نادیده می‌گیرند.

در کتاب «مائدۀ آسمانی» که مبلغ بهایی «اشراق خاوری» آن را از سخنان میرزا حسینعلی گرد آورده است، از قول وی می‌نویسد:

«این مظلوم در طفولیت در کتابی که نسبتش به مرحوم مغفور ملا باقر مجلسی بوده، غزوۀ اهل قرظه را مشاهده نمود» [۱۹۸].

همچنین در کتاب «اقتدارات» اثر میرزا حسینعلی نویسنده از مطالعۀ کتاب «ناسخ التواریخ» و «تفسیر قاضی بیضاوی» سخن می‌گوید! [۱۹۹].

[۱۸۳] الکواکب الدریة، ج۱، ص۲۵۹. [۱۸۴] الکواکب الدریة، ج۱، ص ۲۵۴. [۱۸۵] کتاب اقدس، اثر بهاء، ص ۲۹، چاپ بمبئی (مطبعة ناصری) سنة ۱۳۱۴. [۱۸۶] شگفتا اگر این سخن – چنانکه بهاء ادعا داشته – کلام الهی است، چگونه خدای سبحان می‌گوید: ما به مدارس داخل نشده ایم! مگر انتظار می‌رفت که خدا به مدرسه رود؟ و چنانچه گفتار مذکور از خود میرزا حسینعلی سر زده، پس ادعای وحی و نبوت کدام است!؟. [۱۸۷] نظر اجمالی در دیانت بهایی، اثر احمد یزدانی، ص ۱۴، سال ۱۰۷ بدیع برابر با ۱۳۲۹ شمسی. [۱۸۸] اسرار الآثار خصوصی، تألیف اسدالله مازندرانی، ص ۱۹۱ تا ۱۹۳ (بدیع ۱۲۴). [۱۸۹] تنبیه النائمین، ص ۴. [۱۹۰] الکواکب الدریة، ج۱، ص ۲۶۵. [۱۹۱] رسائل و رقائم، گرد آوردۀ روح الله مهرانجامی، ص ۵۸. [۱۹۲]الکواکب الدریة، ج۱، ص ۲۵۷. [۱۹۳] النور الأبهی فی مفاوضات عبدالبهاء، ص۲۱، چاپ لیدن، سال ۱۹۰۸ م. [۱۹۴] آثار قلم اعلی، ج ۳، هفت وادی، ص ۹۵ و ۹۶. [۱۹۵] این تمثیل عرفانی که میرزا حسینعلی از آن یاد کرده و در آثار صوفیان و عارفان برای اثبات «وحدت وجود» دیده می‌شود درست نیست، زیرا موج بحر از خود آن برنمی‌خیزد، بلکه در اثر فشار هوا بر آب پدید می‌آید و علت عین معلول و متحد با آن نیست، بلکه غیر از معلول است یعنی فشار هوا و موج دریا، دو امر مغایر با یکدیگرند. [۱۹۶] مقصود، ابن عربی طائی اندلسی، عارف مشهور است. [۱۹۷] مجموعة الواح بهاءالله (لوح سلمان)، ص ۱۳۸ تا ۱۴۶، چاپ قاهره، مطبعۀ سعادت، سنة ۱۳۲۸ هـ.ق. [۱۹۸] مائدۀ آسمانی، ج ۷، ص ۱۳۶، (مؤسسۀ ملی مطبوعات امری، ۱۲۹ بدیع). [۱۹۹] اقتدارات، ص ۱۶ و ۲۸۴ به خط مشکین قلم، سنة ۱۳۱۰ هـ.ق.