معجزهای در بین نیست!
یکی از آثاری که حسینعلی بهاء در بغداد نگاشته «صحیفة شطّیّه»نام دارد، عبدالحمید اشراق خاوری (مبلّغ بهایی) در کتاب «رحیق مختوم» صورت رسالۀ مذکور را آورده و دربارۀ آن مینویسد:
«چون نسخۀ صحیفۀ شطّیّه بسیار قلیل است، حسب الوعده در این مقام آن لوح مبارک را مدرج میسازد» [۲۸۳].
در آغاز این صحیفه میرزا حسینعلی اعتراف میکند که هیچ معجزهای ندارد، و آنچه در این باره به او نسبت میدهند دروغ و ساختگی است، چنانکه گوید:
«آنچه از ظهورات معجزات که ذکر شد، آنچه نسبت به این حقیر است كذب افتراهُ المُكذِّبون» [۲۸۴](یعنی دروغی است که تکذیبکنندگان آن را به من نسبت دادهاند).
اما معجزات انبیای گذشته را تصدیق مینماید، و حتی به منکران آنها پاسخ میدهد و مینویسد:
«بلی، اگر گفته شود که معجزات که منسوب به انبیای قبل شده اگر صدق بود حال هم باید ظاهر شود، این مطلب هم حرفی نیست که عقول منیره افئدۀ زکیّه متمسک به او شوند. بسیاری میشود که امور از قبل واقع شده و حال نشده یا بالعکس... مثلاً: هر سی سنه عمّا عدّ أيامكم تعدّون وتحصون ثم تحسبون(یعنی: هرسی سال از آنچه شما در شمار روزگارتان میشمارید و شمارش میکنید و سپس حساب میکنید!) در بعضی بلاد طاعون ظاهر میشود. آیا مدت تأخیر آن میتوان انکار نمود که چنین چیزی محقق نبوده و إلا باید حال هم ظاهر شود»؟! [۲۸۵].
در اینجا از ارزش این دفاعیه بحثی نمیکنیم! ولی میپرسیم که جناب بهاء با اعتراف به معجزات انبیا چرا خود معجزهای نیاورده است تا ادعای خویش را به اثبات رساند؟
البته میرزا حسینعلی این پرسش را بلافاصله مطرح ساخته و به گمان خود پاسخی قانعکننده بدان داده است، چنانکه مینویسد:
«و اگر گفته شود که چرا حال امری از امورات قدرت محضه و شئونات صرفه ظاهر نمیشود تا سبب علو ارواح عالیتر و سمو أنفاس مقدسه شود؟ بلی، هذا حق بمثل ما أنتم في البيان تنطقون ولله المثل الأعلی إن أنتم تعلمون(یعنی: آری، این درست است مانند آنچه در باره بیان، میگویید و مَثَل والاتر از آنِ خداست اگر شما بدانید!)، نظرنما به جریان این شط که مشهود است در حین طغیان و ازدیاد حرکت میکند و جاری است، آنچه میکند در اقتدار خود ثابت است، آنچه از اطراف از نفوس ضعیفه فریاد کنند که سد معظم خرق شد یا سد فلان محل باطل گشت یا فلان بیت خراب شد و فلان قصر منهدم گشت هیچ اعتنا ندارد، و در کمال قهر و غلبه و قدرت و سلطنت سایر و ساری است، و در جمیع مراتب به تساوی حرکت مینماید، مثلاً عمارت از هرکه باشد چه از سلطان و چه از مسکین نزد سطوة او یک حکم دارد، مگر آن عماراتی که استقلالی در استحکام خود دارند، كذلك نضرب لكم الأمثال لعلكم بما أنتم فيه توقنون(یعنی: این چنین برایتان مثلها میزنیم، شاید بدانچه در آن هستید یقین کنید!)» [۲۸۶].
ممکن است خوانندگان گرامی بپرسند که این پرسش و پاسخ چه ربطی به یکدیگر دارند و مقصود بهاء از این تمثیل غریب چیست؟
جواب آن است که میرزا حسینعلی در اینجا میخواهد بگوید: همانگونه که شط دجله در بغداد بیاعتناء به این و آن راه خود را میسپارد، و در اندیشه نیست که به هنگام طغیان کجا ویران میشود و چه کسی به هلاکت میرسد؟ خدای سبحان نیز هرچه بخواهد میکند و کسی را نرسد که در کار او چون و چرا روا دارد، پس دربارۀ این که خداوند در گذشته انبیای خود را با معجزات میفرستاد، و اینک رسولی بدون معجزه ارسال داشته اعتراض نباید نمود، و اگر هم اعتراضی پیش آید – مانند اعتراض به سیل و طوفان – به جایی نمیرسد!
الحق که تمثیل جناب میرزا بسیار نارسا و بیربط است، زیرا انسان در برابر سیل (جز حفظ خود و دیگران) وظیفهای ندارد، و لازم نیست تا به «حکمت قضا و اسرار قدر» در این مورد واقف شود، ولی موظف است که انبیای الهی را بشناسد و از صحت دعوت ایشان آگاه شود تا بتواند دعوت آنان را بپذیرد و دستوراتشان را به کار گیرد، از این رو خدای متعال پیامبرانش را با معجزات میفرستد تا بر راستگویی آنها رهنمایی فرموده باشد، و این سنت همیشگی خدا است که تبدیل و تحویل نمیپذیرد [۲۸۷].
پس این که حسینعلی میخواهد با توسل به سیل بغداد دلیلتراشی نماید و عذر آورد که به چه جهت معجزهای ندارد، عذر وی پذیرفتۀ خردمندان نیست و مشکل معجزه نداشتن او را حل نمیکند، گیرم که تمثیل بهاء صحیح هم باشد، و برخی از پیامبران نیز بدون معجزه به سوی خلق فرستاده شده باشند، باز این امر دلیل نمیشود تا حسینعلی بدون معجزه به ادعا برخیزد، زیرا که ادعای وی از مرتبۀ نبوت و رسالت بالاتر رفته و به مظهریت تامۀ خداوند و اتحاد با مقام احدیت رسیده است، آن چنانکه در «قصیدة ورقائیه»اش میگوید:.
كل الألوه من رشح أمري تألهت
كل الربوب من طفح حكمي تربت
[۲۸۸]
یعنی: «همۀ خدایان از ترشح فرمان من به خدایی رسیدهاند، و همۀ پروردگاران از تراوش حکم من به ربوبیت دست یافتهاند»!
چنین کسی که به همۀ مدّعیان خدایی فخر میفروشد و خود را مظهر تامّۀ حق و متحد با وجود مطلق میشمرد، چگونه نمیتوانسته به ارادۀ مبارکه معجزهای بنماید و دیدگان حسرت کشیدۀ پیروانش را روشن سازد!؟
عجب آن که عباس عبدالبهاء (پسر میرزا حسینعلی) چون با این مشکلِ حلناشدنی روبرو شده است، ناگزیر به دست و پا افتاده تا از قول این و آن برای پدرش معجزهای روایت نماید و رفع نقیصه کند، از این رو در کتاب «مفاوضات» مینویسد:
«إلی الآن در شرق در جمیع جهات کسانی هستند که به مظهریت جمال مبارک (بهاءالله) مؤمن نیستند، اما اعتقاد ولایت دارند و معجزات روایت کنند»! [۲۸۹].
آیا جناب عباس افندی خبر نداشته است که خود بهاءالله در رسالۀ «شطیه» تصریح کرده که چنین روایانی (اگر هم وجود داشته باشند) دروغگو و کذابند!؟
[۲۸۳] رحیق مختوم، تألیف عبدالحمید اشراق خاوری، ج ۱، ص ۲۸۴، (چاپ لجنة ملی نشر آثار امری، سنة ۱۰۳ تاریخ بدیع). [۲۸۴] رحیق مختوم، ج ۱، ص ۲۸۵. [۲۸۵] رحیق مختوم، ص ۲۸۶. [۲۸۶] رحیق مختوم، ج ۱، ص ۲۸۶ و ۲۸۷. [۲۸۷] چنانکه پیامبر اسلامصنیز به معجزات گوناگونی چون: نزول فرشتگان در بدر برای یاری مؤمنان (الأنفال: ۹ تا ۱۲) و پیشگوییهای راستین (القمر: ۴۵ و الروم ۱ و ۲ و غیره) و ایجاد طوفان در برابر کافران (الأنفال: ۱۷) و جز اینها مستظهر و مؤید بود. (نک: کتاب خیانت در گزارش تاریخ از همین نویسنده، ج ۱، صص ۱۰ – ۲۰۷ ۲۷ – ۲۲۵ و ج ۲، ص ۳۶۰). [۲۸۸] نک: کتاب آثار أعلی، ج ۳، ص ۲۱۱، از انتشارات مؤسسۀ مطبوعات امری، ۱۲۹ بدیع. [۲۸۹] نک: مفاوضات عبدالبهاء، ص ۲۶، چاپ لیدن، ۱۹۰۸ م.