ماجرای باب و بهاء - پژوهشی نو و مستند درباره بهایی گری

فهرست کتاب

معجونی از خودستایی و دروغگویی

معجونی از خودستایی و دروغگویی

علی‌محمد باب را قهرمان خودستایی باید شمرد، و این ویژگی برخلاف صفات انبیا و اولیای خدا است که به مصداق ﴿فَلَا تُزَكُّوٓاْ أَنفُسَكُمۡ [۱۵۴][النجم: ۳۲]. تواضع را هرگز از یاد نمی‌بردند و با غلوّ و مبالغه دربارۀ خویش به مخالفت برمی‌خاستند.

علی‌محمد ادعا داشته که همۀ آفریدگان، برای شناسایی او پدید آمده‌اند، و لازم است اگرچه یکبار برای وی سجده کنند و می‌گفته که همۀ مؤمنان بندگان او هستند! و عبادت‌ها را از روزگار کهن، او بر بندگانش وضع کرده است، و تعجب می‌کند از آن که در سفر حج کسی وی را نشناخت با خود او بنیانگذار بیت الله بوده است! و بالاتر از این ادعا دارد که آفرینش آسمان‌ها و زمین اثر عطا و کرم اوست، اما مردم نادان به این حقایق پی نبرده‌اند، چنانکه این اسرار خفیه! را در کتاب «بیان فارسی» بدین صورت فاش می‌کند:

«بشناسید کسی که برای عرفان او خلق شده‌اید»! [۱۵۵].

«نه این که مثل امروز دو فرسخی به نجف سجده کنید... و حال آن که امر نبود در دین اسلام، ولی حین ظهور کسی (مقصود، خود علی‌محمد است) یک دفعه از برای او سجده نکند»! [۱۵۶].

«هر نفس مؤمن در بیان، عبد رق او (علی‌محمد) بوده و هستند، چنانچه اولوالهیاکل در قرآن، عبد رق رسول الله بوده و هستند»! [۱۵۷].

«هزار و دویست و هفتاد سال از بعثت گذشت و در هر سنه مالانهایه، بر حول بیت طواف کردند، و در سنة آخر، واضع بیت (علی‌محمد) خود به حج رفته که دید که ماشاءالله از هر فرقه به حج آمده، ولی اَحَدی او را نشناخته و او کُل را شناخته»! [۱۵۸].

«او (یعنی علی‌محمد) را می‌بینید یکی مثل خود، و حال آن که کل به او قائم است و از اثر جود او است، ﴿خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَيۡنَهُمَا [۱۵۹].

چنین انسان خودستا و متکبری، به دروغ ادعا می‌نموده پس از آن که وی شرحی بر سورۀ یوسف نگاشت، «همۀ مسلمانان آن را خواندند» ولی چون دیدند که در ایمان به علی‌محمد بی‌یار و تنها هستند، از وی روی گرداندند! این است راز آن که مسلمانان، بابیگری را نپذیرفتند و از قبول دعوت علی‌محمد باز ایستادند! چنانکه در کتاب ‌بیان می‌نویسد:

«در آن سنۀ ظهور کتاب شرح سورۀ یوسف به کُل رسید، ولی چون نظر کردند دیدند رفیق ندارند، در تصدیق واقف شدند»! [۱۶۰].

با آن که اولاً: شرح سورۀ یوسف (یا کتاب أحسن القصص) را به دلیل نسخه‌های معدود و خطی آن، اکثر مسلمانان ندیدند و از آن باخبر نشدند. و ثانیاً: علمائی هم که کتاب مذکور را خواندند به دلیل بی‌مایگی و غلط‌گویی‌های فراوان نویسنده‌‌اش روی از آن برتافتند، (نه به دلیل رفیق نداشتن!) که اگر یکایک خوانندگان این کتاب آن را کتابی ارزشمند می‌یافتند حتماً رفقایی هم پیدا می‌کردند.

پس در همین دو سطر کوتاه، دو دروغ بزرگ وجود دارد، و هنگامی که خودستایی و دروغگویی باهم بیامیزند، معجونی می‌سازند تماشایی و عبرت‌انگیز!

[۱۵۴] خودستایی مکنید. [۱۵۵] بیان فارسی، ص۱۸۸. [۱۵۶] بیان فارسی، ص۲۶۲. [۱۵۷] بیان فارسی، ص۱۱۵. [۱۵۸] بیان فارسی، ص۱۴۸. [۱۵۹] بیان فارسی، ص۱۱۶. [۱۶۰] بیان فارسی، ص۱۴۸.