ماجرای باب و بهاء - پژوهشی نو و مستند درباره بهایی گری

فهرست کتاب

بهاء و سفیر روسیۀ تزاری

بهاء و سفیر روسیۀ تزاری

پس از این که علی‌محمد باب به قتل رسید، شش تن از بابیان به قصد کشتن ناصرالدین شاه قاجار در «نیاوران» کمین کردند، و یکی از آنان به سوی شاه تیر افکنده کتف وی را مجروح ساخت، ولی شاه از این واقعه جان به در برد، و از آن شش تن یکی کشته و بقیه دستگیر شدند، در پی این حادثه بابی‌های سرشناس تهران فرار را برقرار ترجیح داده و به عراق گریختند، برخی از ایشان به جرم شرکت در توطئۀ قتل دستگیر شدند که میرزا حسینعلی بهاء را از جملۀ آنان باید شمرد، چیزی که در اینجا مایۀ شگفتی می‌شود آن است که دولت روسیه به وسیلۀ سفیر خود از بهاءالله حمایت نموده و آزادی وی را از زندان شاهی با اصرار هرچه تمام‌تر درخواست کرد! و این موضوع را نه تنها مورخان بهایی اذعان دارند، بلکه خود حسینعلی بهاء نیز بدان تصریح کرده است!

در «کواکب دریه» می‌خوانیم:

«این مسئله خالی از اهمیت نیست که تمام هم زندان‌ها و هم زنجیرهای آن یگانۀ آفاق (بهاءالله) طعمۀ شمشیر قهر و غضب سلطانی شدند، و خود آن حضرت با همۀ شهرت و اهمیت از حبس مستخلص گشت، و اگرچه شاید دست قنسول روس بر نجات آن حضرت مددی داده ولی هیمنۀ نطق و بیان و سکینۀ وقار آن بزرگوار هم دخالت داشت»! [۲۱۱].

چنانکه ملاحظه می‌شود صاحب کواکب دریه از کمک سفیر روسیه با واژۀ «شاید» یاد می‌کند، ولی این موضوع در آثار بهائیان به صراحت آمده و جای لَعَلَّ ولَیتَدر آن نیست.

شوقی افندی (چهارمین رهبر بهائیت) در کتاب «قرن بدیع» می‌نویسد:

«وسائل استخلاص آن یوسف رحمانی (بهاءالله) از آن چاه ظلمانی از هر جهت فراهم گردید و ابواب سجن مفتوح شد، از یک طرف وساطت و دخالت پرنس دالگورکی [۲۱۲]سفیر روس در ایران که به جمیع وسائل در آزادی حضرت بهاءالله بکوشید... موجبات استخلاص و نجات هیکل مبارک را از چنگال دشمنان لَدُود فراهم آورد»! [۲۱۳].

واضح‌تر از این عبارتی است که شوقی در همان کتاب از خود بهاءالله نقل می‌کند، بدین مضمون:

«ایامی که این مظلوم در سجن اسیر سلاسل و اغلال بود، سفیر دولت بهیه – أیده الله تبارک و تعالی – نهایت اهتمام در استخلاص این عبد مبذول داشت و مکرر اجازۀ خروج از سجن صادر گردید، ولی پاره از علمای مدینه (شهر تهران) در اجرای این منظور ممانعت نمودند تا بالأخره در اثر پافشاری و مساعی موفور حضرت سفیر استخلاص حاصل گردید، اعلی حضرت امپراطور دولت بهیۀ روس – أیده الله تبارک و تعالی – حفظ و رعایت خویش را فی سبیل الله مبذول داشت، و این معنی علت حسد و بغضای جُهَلای ارض گردید»! [۲۱۴].

باز حسینعلی بهاء در کتاب «مُبین» به تأکید از امپراطور روسیه تشکر کرده و می‌نویسد:

«يا ملك الروس... قد نصرني أحد سفرائك إذ كنت في السجن تحت السلاسل والأغلال بذلك كتب الله لك مقاماً لم يحط به علم أحد إلا هو، إياك أن تبدل هذا المقام العظيم» [۲۱۵].

یعنی: «ای پادشاه روس... یکی از سفیران تو هنگامی که در زندان در زیر زنجیرها و بندها بودم مرا یاری کرد. به خاطر این کار، خدا برای تو مقامی ثبت کرده است که دانش هیچکس بدان احاطه نمی‌یابد، مبادا این مقام بزرگ را تبدیل کنی»!

در اینجا ناگزیر پرسشی پیش می‌آید که پی‌گیری از آن ما را در شناخت بهتر حسینعلی مازندرانی یاری می‌دهد، پرسش مزبور این است:

در شرایطی که پادشاه کشوری مورد سوء قصد قرار گرفته و گروهی را به اتهام این کار زندانی کرده‌اند، به چه دلیل سفیر کشور بیگانه‌ای برای نجات یکی از متهمان وساطت و پافشاری می‌کند، و جز زندانی مزبور همگی طعمۀ قهر سلطانی می‌شوند، و تنها به همان یک زندانی اجازه می‌دهند که از کشور بیرون رود و به یاران فراری خود بپیوندد!؟

بهائیان ساده‌دل این امر را نتیجۀ یک رابطۀ عادی می‌دانند که میان شوهر خواهر حسینعلی بهاء و پرنس دالگورکی پیدا شده بود!

عبدالحمید اشرق خاوری که از مبلغین مشهور بهایی است ضمن کتاب «أقداح الفلاح» دربارۀ این رابطه می‌نویسد:

«خواهر بهاءالله که زوجۀ منشی سفارت روس بود، از شوهرش خواست که از سفیر روس درخواست کند اگر ممکن است وساطت بهاءالله نماید و برادر او را که بی‌گناه محبوس شده از زندان برهاند، میرزا مجید درخواست زوجۀ خود را پذیرفت و به طور خصوصی از سفیر روس درخواست مساعدت کرد، سفیر نظر به محبتی که به منشی خود داشت به میرزا آقاخان صدر اعظم پیغام فرستاد و تحقیق و رسیدگی شروع شد و بی‌گناهی بهاءالله ثابت و پس از چهارماه حبس حسب‌الأمر صدر اعظم و موافقت شاه مقرر شد که بهاءالله آزاد شود، ولی در تهران نماند و او را به بغداد نفی کردند و با اهل و عیال و بستگان در فصل زمستان و سرمای شدید آن‌ها را به بغداد فرستادند، و جمعی از سربازان و عوانان را همراه آنان کردند که ایشان را به بغداد برسانند، خواهر بهاءالله از بیم آن که به برادر و همراهانش از ناحیۀ سربازان و عوانان ستمکار اذیتی برسد مجدداً از شوهر خود خواست که سفیرش را وادار نماید تا جمعی از مأمورین روسی را همراه آنان نماید که تا بغداد با آن قافله همراه باشند، سفیر بر حسب درخواست منشی خود چند مأمور روس همراه آنان فرستاد که ایشان را محافظت کنند و تا بغداد همراهی نمایند و مواظب باشند که از ناحیۀ سربازان متعصب ایرانی به آنان اذیتی نرسد، و بهاءالله در لوح آقا نجفی صریحاً به این مطلب اقرار فرموده قوله الأحلی: (و چون مظلوم از سجن خارج، حسب‌الأمر حضرت پادشاه – حرسه الله تعالی – مع غلام دولت علّیّۀ ایران و دولت بهیۀ روس به عراق عرب توجه نمودیم)، این بود جریان مطلب. «هذا هوالحق وما بعد الحق إلا الضلال». ملاحظه فرمودید که نه سیاستی درکار بود و نه چیز دیگری»! [۲۱۶].

از این مبلغ بهایی باید پرسید که اگر کمک سفیر روس به بهاءالله تنها به دلیل دوستی با شوهر خواهرش بود، پس چرا میرزا حسینعلی از «اعلی حضرت امپراتور روسیه» تشکر کرده و به زبان وحی و رسالت برای پادشاه آیه نازل نموده است!؟ چرا از «دولت بهیۀ روس» نام برده و از شخص سفیر سپاسگذاری ننموده است؟ چرا با وجود اثبات بی‌گناهی بهاءالله او را به عراق تبعید کردند؟ چرا به هنگام تبعید وی گروهی از سربازان روسی وی را مشایعت نمودند؟ آیا پاسخ همۀ این پرسش‌ها تنها همین است که شوهر خواهر او با سفیر دوست بوده است!؟

بهائیان ادعا دارند که پس از کشته‌شدن علی‌محمد شیرازی برجسته‌ترین کس در میان بابیان بهاءالله بود، مبلغان و مورخان بهایی می‌گویند که بهاءالله مدیریت و نظارت بر کار بابی‌ها را به عهده داشت و همه از او فرمان می‌بردند، با این حال چگونه ممکن است هنگام سوءِ قصد بابی‌ها به شاه، رئیس و رهبر ایشان یعنی بهاءالله به آسانی آزاد شود و با مشایعت گروهی از سربازان روسی به بغداد رود؟ آیا می‌توان باور کرد که این امر تنها بدان دلیل صورت پذیرفته که شوهر خواهر بهاءالله با سفیر روس دوستی داشته است!؟

باید اعتراف نمود که تحلیل این حادثه به صورتی که اشراق خاوری بیان داشته حکایت از ساده‌اندیشی یا پرده‌پوشی او نسبت به واقعیت امر می‌کند، زیرا همه می‌دانند که یک سفیر رسمی ممکن نیست در هنگام سوء قصد به پادشاه کشوری، بدون اجازۀ دولت متبوع خود، به شفاعت از رهبر متهمان برخیزد، و آنچنان در کارش پافشاری کند که رهبر مزبور را از زندان آزاد سازد. این عمل، ممکن نیست مگر آن که دولت متبوع سفیر – به دلیل منافع خود – به وی اجازه دهد و او را بدین کار مأمور سازد، هرکس اندک شعور سیاسی داشته باشد، این معنا را به خوبی درمی‌یابد.

نبیل زرندی در کتاب «مطالع الأنوار» می‌نویسد:

«حکومت ایران بعد از مشورت، به حضرت بهاءالله امر کرد که تا یک ماه دیگر ایران را ترک نماید و به بغداد سفر کنند، قنسول روس چون این خبر شنید از حضرت بهاءالله تقاضا کرد که به روسیه بروند و دولت روس از آن حضرت پذیرایی خواهند نمود. حضرت بهاءالله قبول نفرمودند و توجه به عراق را ترجیح دادند و در روز اول ماه ربیع الثانی ۱۲۶۹ هـ.ق. به بغداد عزیمت فرمودند. مأمورین دولت ایران و نمایندگان قنسول روس تا بغداد با حضرتش همراه بودند» [۲۱۷].

به نظر ما دفاع دولت روسیه از بهاءالله با مقاصد استعماری و آشوب‌طلبی‌های آن دولت پیوند داشته و بدون حساب‌گری سیاسی و بلاعوض یا قربة إلی الله نبوده است! تا بهائیان منصف چگونه داوری کنند؟

[۲۱۱] الکواکب الدریّه، ج ۱، ص ۳۳۶. [۲۱۲] Prince Dolgorouki. [۲۱۳] قرن بدیع، قسمت دوم، اثر شوفی افندی، ترجمۀ نصرالله مودت، ص ۴۳ و ۴۴ (مؤسسۀ ملی مطبوعات امری، ۱۲۵ بدیع). [۲۱۴] قرن بدیع، قسمت دوم، ص ۷۶. [۲۱۵] کتاب مبین، اثر حسینعلی بهاء، ص ۵۸ (مؤسسۀ ملی مطبوعات امری، ۱۲۰ بدیع). [۲۱۶] أقداح الفلاح، اثر اشراق خاوری، ج ۲، ص ۲۳۰ و ۲۳۱ و ۲۳۲. [۲۱۷] مطالع الأنوار، ص ۶۷۴.