دلیلی جز نثری مغلوط و ناهموار در میان نیست!
شک نیست کسی که به ادّعای معقولی برخیزد و مردم را به مرام خود فرا خواند، بر آنان لازم است که از او دلیلی استوار بخواهند و از راه برهان، تسلیم سخنان وی شوند. اما اگر ادّعاهای وی متناقض باشد مثل آن که گاهی از بابیت دم زند و زمانی ادعای مهدویّت نماید و روزگاری خود را پیامبر خدا شمرد، و بالآخره سخن از ربوبیت خویش به میان آورد، از چنین کسی نباید دلیل و برهان طلبید، زیرا که نفس ادعاهای وی بطلان خود را اعلام میکنند و دعاوی ضد و نقیض اساساً دلیل نمیپذیرند.
این قضیه وصف الحالی است برای علیمحمد باب و دلایل او که با ادعاهای هفترنگ خویش دیگر جایی برای استدلال باقی ننهاده است. با این همه برای آن که متحریان وادی حقیقت، آگاهی یابند که دلایل سید علیمحمد بر چه پایهای تکیه دارد؟ ما در این فصل، شِبْه دلیلهای وی را از خلال آثارش میآوریم و به بررسی و نقد آنها میپردازیم.
علیمحمد باب در آثار خود مکرر تصریح نموده که هرکس بخواهد حقانیت وی را اثبات کند، تنها و تنها باید از کتاب وی دلیل آورد و حق ندارد هیچ «معجزهای» از او روایت نماید، چنانکه در باب هشتم از واحد ششم کتاب «بیان فارسی» مینویسد:
«من أستدل بغير كتاب الله وآيات البيان وعجز الكلّ عن الإتيان بمثلها فلا دليل له ومن يروي معجزة بغيرها فلا حجة له» [۹۴].
یعنی: «هرکس به چیزی جز کتاب خدا و آیات بیان استدلال کند - با وجود آن که همه از آوردن کتابی همانند آن ناتوانند- هیچ دلیلی ندارد و کسی که معجزهای به جز آن گزارش کند هیچ حجتی او را نیست».
باز در کتاب «بیان عربی» میگوید:
«ثم الثامن لا تستدلنَّ إلا بالآيات، فإن مَن لم يستدل بها فلا علم له، فلا تذكرنَّ معجزة دونها» [۹۵].
یعنی: «هشتم آن که جز به آیات، به چیز دیگری (در اثبات حقانیت من) دلیل میاورد و همانا کسی که استدلال به آیات نکند او را دانشی نیست، و هیچ معجزهای جز آیات، ذکر مکنید».
و نیز در «لوح هیکل الدین» تأکید میورزد:
«لا تستدلنَّ إلاَّ بالآيات فإنها لتكفينكم عن شئون الاُخری لتعجز عنها كلُّ العالمون ومن لا يستكفی بها ويريد أن يشهد غيرها ما له من إيمان» [۹۶].
در این عبارت چند غلط آشکار دیده میشود، یکی «شئون الاُخری»است که لازم بود به صورت «الشئون الاُخری»آورده شود که صفت با موصوف خود در داشتن الف و لام باید همآهنگ باشد، دیگر آن که «كلُّ العالمون»واجب است به صورت «كلُّ العالمين»بیاید، زیرا «العالمين»مضاف الیه و مجرور است، و جرّ آن با «یاء» «نون» میآید نه با «واو»، از اغلاط مذکور که بگذریم، ترجمۀ عبارت علیمحمد چنین است:
«جز به آیات، استدلال مکنید که شما را از امور دیگر کفایت میکند و همۀ جهانیان در برابر آنها ناتوانند، و کسی که آیات را کافی نشمرد و بخواهد غیر آنها را گواه آورد، ایمان ندارد».
از آنچه گذشت معلوم شد که دلیل علیمحمد بر ادعاهای خود، همین آیهسازیهای پرغلط است و هیچکس از پیروانش حق ندارد برای او معجزهتراشی کند تا از این راه، تأیید یزدانی را در کار وی نشان دهد. با وجود این، در کتب بهائیان چندان خوارق عادات و معجزات و کرامات از علیمحمد باب گزارش کردهاند که به شمار نمیآید! چنانکه در کتاب «ظهور الحق» مینویسد:
«اما خوارق عادات به قدری از ایشان (علیمحمد باب) دیده شده که احدی از دوست و دشمن منکر نتوانند شد، و اغلب افراد این طائفه، کرامات عدیده مشاهده نمودهاند»! [۹۷].
جالب آن است که علیمحمد باب همان اعتباری را که برای سخنان عربی خود قائل شده، دربارۀ سخنان پارسی خویش نیز ادعا کرده و آنها را معجزهای جاودانه شمرده است، چنانکه در کتاب «بیان فارسی» مینویسد:
«اگر کسی در کلمات فارسی به عین فؤاد نظر کند، فصاحت آیات را به عینها مشاهده مینماید و یقین میکند که غیر الله قادر بر این نوع کلام نبوده و نیست»! [۹۸].
یعنی: همین گفتار علیمحمد شیرازی طعنه بر نثر سعدی شیراز میزند و ادیبان بزرگ پارسی را به حیرت میبرد و عذوبت کلامش، شیرینی هر سخن را میزداید، و فصاحت بیانش دانش بلاغت را میآراید و همۀ سخنوران ایران از صدر تا ذیل، شرمنده میفرماید، و به قول شاعر:
شکرشکن شوند همه طوطیان هند
زین قند پارسی که به بنگاله میرود!
در اینجا از پارسی زبانانی که به علیمحمد باب گرویدهاند میپرسیم: آیا انصافاً در سخنان پارسی وی آیتی از شگفتی اعجاز ملاحظه میکنید؟ یا در بیان او نشانی از سحر بیان میبینید؟ آیا به راستی گویندۀ این سخنان را از همۀ سخنوران ایران بلیغتر میشمرید؟ آیا واقعاً منشی این آثار را سرآمد نویسندگان قرون میشناسید!؟ مثلاً در آنجا که مینویسد:
«اذن داده نشده که احدی حرفی از حروف بیان را بنویسد، إلا به أحسن خط و أحسن از برای هر نفسی در حد او است نه در حد فوق اون(!) و نه در حد دون آن و این را برای این(!) است که روح متعلق به آن حرف که در بیان است بأعلی ما یمکن فی إلا مکان فی حدّه مرتفع گردد که در مؤمنین بیان دیده نشود، شیء إلا آن که آن شیء در حد خود به کمال رسیده باشد، چنانچه امروز حروف الفیّه چگونه ممیّز در طرزیّت از سایر ملل همین قسم من فی البیان گردد(!) که اگر احدی از بیان در مشرق ارض باشد به نفسه از حُسن او و حُسن آنچه در نزد او است در حدّ خود محبوب گردد که این اعظم سبیلی است از برای جذب کل ادیان به دین واقع...» [۹۹].
آیا حقاً این نثر مغلوط و بیان نامربوط معجزۀ روزگار و برهان آفریدگار شمرده میشود!؟
[۹۴] بیان فارسی، ص۲۱۰. [۹۵] لوح هیکل الدین، ص۲۳. [۹۶] بیان عربی، ص۲۵. [۹۷] ظهورالحق، ج۳، ص۳۴. [۹۸] بیان فارسی، ص ۵۴. [۹۹] بیان فارسی، ص۱۰۲ و ۱۰۳.