ماجرای باب و بهاء - پژوهشی نو و مستند درباره بهایی گری

فهرست کتاب

پارسی‌نویسی علی‌محمد!

پارسی‌نویسی علی‌محمد!

الباب الحادي والعرش من الواحد الثاني في بيان أن البعث حق

ملخص این باب آن که کل را خداوند خلق فرموده به آنچه در کتاب خود نازل فرموده از ارواح علّیین که متعلق به حروف آن‌ها است، و دون آن‌ها که متعلق به حروف آن‌ها است، و هرشیء که اطلاق مشیت بر او شود در یوم قیامت مبعوث می‌گردد، و بعث هرشیء بذکر مَنْ یُظهِرُه اللهاست در آن روز، زیرا که خلق آن شیء هم در اول به ذکر او بوده اگرچه در ظهور قبل او بوده، مثلاً این فنجان و نعلبکی بلور که الآن بین یدی الله گذارده در یوم قیامت مبعوث می‌شود، به کینونیّت و ذاتیّت و نفسانیّت و انیّت در وقتی که شجرة حقیقت تنطّق فرماید که این فنجان و نعلبکی بعینه او است، در هر فنجان و نعلبکی که حکم شود اون می‌شود، چنانچه قبل وجود او به قول نقطۀ بیان بوده.

کتاب بیان فارسی، ص ۴۶

الباب الخامس والعشر من الواحد الثاني في بيان الكتاب وأنه حق.

ملخّص این باب مراد از کتاب آن چیزی است که از قبل نقطۀ حقیقت ظاهر شود، زیرا که از برای ذات ازل لم یزل ولا یزال تبدیلی و تغییری نیست، بلکه کتاب نقطۀ بیان کتابی است که مدلّ علی الله است، زیرا که غیر الله قادر بر آن کتاب نیست، و آن از یک حرف گرفته الا ما لا نهایۀ ذکر می‌شود، چه آنچه از نقطۀ حقیقت منتشر گردد ذکر کتاب می‌شود، و آنچه من یظهره اللهکتاب به خط خود نویسد، کتابی است که به خط الله نوشته شده، زیرا که منسوب الی الله بوده و هست، زیرا که کتاب او حق است. ای ارواح متعلقه به کلمۀ حق در کلماتی که نازل می‌فرماید از هر شأن که باشد سواء آن که آیات باشد که ماء غیر آسن رضوان است، و مناجات که لبن لم یتغیرو تفاسیر آیات که خمر حمر و اجوبه و تفاسیر مناجات که عسل مصفی است در کتاب الله هست، و شئون فارسیه بعینه مثل شئون آیات است، زیرا که کل از بحر حقیقت جاری می‌گردد، و اگر کسی در کلمات فارسی به عین فؤاد نظر کند فصاحت آیات را به عین‌ها مشاهده می‌نماید و یقین می‌کند که غیر الله قادر بر این نوع کلام نبوده و نیست، ولی چه بسا اشخاصی که اقرار کردند بر این که کتاب حق است، ولی از محق حق محتجب مانده و چه بسا که نقطۀ حقیقت که کتاب او کتاب الله هست بل اعز است، کتاب او از کل شیء بل یک حرف از کتاب او اعز است از کل شیء از استکبار مردم خائف از ایشان می‌شود که کتاب خود را بر ایشان نازل فرماید و از نار نجات یابند و داخل جنت شوند و چه بسا از ملاحظه علو فضل و رحمت خود نازل می فرماید ولی بر آن کسی که نازل می‌شود ملتفت نمی‌شود بلکه قلم حیا می‌کند که ذکر کند.

کتاب بیان فارسی، ص ۵۴ و ۵۵

الباب السادس والعشر من الواحد الثاني في بيان أن الجنة حق

ملخص این باب آن که تا امروز کسی غیر از مظاهری که خداوند مخصوص به خود فرموده کسی نه جنت را فهمیده و نه نار را و آنچه متعلق به ذکر جنت است در این عالم که مبدأکل عوالم و منتهی الیه کل عوالم است که کل در مقام عرض حقیقت باشد که اول متجلی به تجلی او است چنانچه در دعای عرفه این مطلب ذکر شده يا من استوی برحمانيته علی العرش فصار العرش غيباً في ذاته كما صارت العوالم غيباً فی عرشهو در قرآن در نزد اهل بیان مظهر رحمانیّت به حقیقت اولیه منحصر است به امیرالمؤمنین، زیرا که آنچه در کل عوالم است مبدأ او از او شده و رجع او به سوی او می‌شود، مثلاً از یوم آدم تا امروز نزد هر ظهور حقیقتی به اول من آمن به او فتح ابواب به حق و دون آن شده تا آن که جوهر کل حق منتهی می‌شود، به این ظهور و دون آن متحقق می‌شود، به این ظهور چنانچه اگر کسی به جوهر نظر کند می‌بیند که کل عوالم مبدأ آن‌ها در مقام اراده بوده که او به مشیت موجود می‌گردد و او به نفس‌ها و او است، محیط بر کل عوالم به احاطه رتبۀ کینونیتی، زیرا که هر صاحب رتبه در این بیان صاحب رتبه باشد اقرار به علو رتبه او در نفس خود می‌کند، زیرا که عالم انفس طبق عالم آفاق است، مثلاً در آفاق که ظاهر شد ظهور محمدصبه این که اول خلق است در انفس کل مؤمنین به او موقن می‌شوند که او اول نباشد که در علم الله هیچ جنتی از ظهور الله در نقطۀ مشیت اعظم‌تر نبوده و نیست، چنانچه از هر ظهوری به ظهوری جنت اون ظهور بوده در آن ظهور تا آن که کل ظهورات منتهی شد، به نقطۀ قرآن از حین بعثت هیچ جنتی در علم خدا از آن نفس ممتنعه اعظم‌تر نبوده در آن ظهور، زیرا که در انفس مثل این است امروز بعد از خداوند کسی مابین خود و او اعظم از رسول خدا نمی‌داند.

کتاب بیان فارسی، ص ۵۷

الباب الثامن والعشر من الواحد الثاني في بيان أن الساعة آتية لا ريب فيها

ملخّص این باب آن که در هر ظهور مشیتی ساعت به حقیقت اولیه او است الی آن که تنزل می‌نماید تا آن که هر ذکر حقی که منسوب به او شود از قبل او در ظهور اگر اطلاق فرماید صدق است و الا لایق که اطلاق شود، حتی آن که اگر در ظهور او خبری از قبل او نزد کسی ذکر شود لایق است ذکر آن الساعة آتية لا ريب فيهازیرا که مدل بر علو او است و امروز ساعت نفس بیان است که می‌آید مردم را و حکم می‌کند، بر ایشان إلی يوم القيامة و مردّی از آن نیست، و اگر ابحر سموات در ذکر ساعت مداد گردد رشحه از آن نتواند ذکر نمود، و در هر ظهور حقی آنچه که حق حکم فرماید بر آن که آن ساعت است محقق می‌گردد، و «ولتنتظرن ظهور الله فإن الساعة لتأتينکم بغتة وأن علی الله ربکم أنتم تعرضون».

کتاب بیان فارسی، ص ۷۲

الباب الأول من الواحد الثالث في أن ما يذكر به اسم شيء ملك له وأنه أحق به من غيره

ملخّص این باب آن که خداوند عالم کل شیء را خلق فرموده لمن يدل عليهو او است مرآت حقیقت که م يزل ولا يزال مدل علی اللهبوده و هست، کل شیء به او خلق شده و می‌شود، او است قائم به نفس خود بالله وكل شيءقائم به او است، وما يشيء من شيء إلا به ولذا أنه أحق من كل شيءو ما سوای او ملک او هستند، به تملیک ذات اقدس کل شیء را و او است احق از کل شیء بکل شیء از نفس کل شیء ثمرۀ این علم آن که اگر نقطۀ حقیقت کل شیء را عطا فرماید به یک شیء احق بوده و هست، چه فعلیت به هم رساند، چه محض حکم باشد، مثلاً اگر رسول خداصدر قبل کل ما علی الارض را تصرف می‌فرمود احق بود از ملاک او به او، و این بوده تملک خداوند کل شی‌ء را که کل می‌گویند له الخلق والأمر و همچنین اگر من یظهره الله تصرف فرماید در کینونیات کل شیء احق است از کینونیات ایشان به خود ایشان، و حال آن که اجل اعظم از این است که نظر فرماید به کل شیء، زیرا که کل شیء ناظر به وجود فضل او بوده و هستند، و او است غنی از کل شیء بنفسه و مفتقر الی الله هست بذاته و ثمرۀ این باب آن که در وقت ظهور اگر حکمی فرماید کل عارف به حق او باشند که لِمَ و بِمَ در حق او ذکر ننمایند، زیرا که او احق است از او به نفس او اگرچه نخواهد حکم فرموده الا به حکم بیان تا وقتی که بخواهد مجدد فرماید عهد خود را در اعناق کل شیء ولی اگر بفرماید به یک نفسی از آن‌ها که به حکم بیان ارث می‌برند که یک قیراط مبر همان حکم الله هست در حق او در بیان و اگر برد خلاف امر خداوند خود نموده، چنانچه اگر امروز رسول اللهصفرماید که آن امر که در قرآن نازل شده امروز این نوع عمل نموده شکی نیست که این حکم حکم قرآن است اگرچه امروز ذکر فرماید زیرا که آنچه قبل نازل شده از قبل او بوده و حکم قبل و بعد در نزد عارفین به حق او سواء است، این است استحقاق او و لکن استحقاق خلق قلم حیا می‌کند که ذکر شود و کل به امر او صلوة جمعه می‌کنند و اگر بفرماید به یکی از آن‌ها که در مقعد خود نماز مکن یا آن که فلان نفس احق از تو است به این منصب قبول ننموده ولی به امر اول که او اظهار ایمان نموده چنانچه به بودن یکی مثل مسلمین به او راضی نشده والا این قسم واقع نمی‌شد، این است استحقاق خلق و آن است استحقاق او.

کتاب بیان فارسی، ص ۷۴ و ۷۵