تناقضگویی در نسخ کتاب بیان
یکی از ایرادهای پیروان میرزا یحیی که با بهاءالله مخالفت داشته و دارند، این است که هنوز احکام علیمحمد باب، جا نیافتاده و پادشاهان بابی ظهور نکردهاند میرزا حسینعلی به ادّعای تازهای برخاسته و احکام کتاب «بیان» را نسخ کرده است، و این کار، نشان میدهد که وی «موعود باب» و «مظهر خدا» نیست، حسینعلی بهاء در برابر این اشکال دستپاچه شده و نسخ کتاب بیان را از سوی خود انکار مینماید، و در کتاب «اقتدارات» مینویسد:
«اکثری از ناس (پیروان میرزا یحیی) به شأنی محتجباند که احتجاب ملل قبل، از نظر محو شده. بُغضاً علی الله در هر حین به اعتراضی جدید متمسّکاند، با این که کل میدانند که به این ظهور اعظم ما نزل فی البیان، ثابت و ظاهر و محقق شده و اسم الله مرتفع گشته و آثار الله در شرق و غرب انتشار یافته و بیان فارسی مخصوصاً در این ظهور امضاء شده، مع ذلک متصلاً نوشته و مینویسد که بیان را نسخ نمودهاند که شاید شبهۀ در قلوب القا شود و معبودیت عِجْل [۳۴۷]محقّق گردد»! [۳۴۸].
اما بهاءالله با این انکار، ره به جایی نمیبرد، بلکه تقلب و تناقض خود را آشکار میسازد، زیرا هرکس به کتاب «اقدس» نظر افکند به وضوح درمییابد که احکام «بیان» در موارد متعددی منسوخ گشتهاند، و عجب آن که میرزا حسینعلی، خود به نسخ پارهای از آن احکام در جایگاههای گوناگون تصریح نموده است، از جمله مینویسد:
«قد عفا الله عنكم ما نزل في البيان من محو الكتب» [۳۴۹].
یعنی: «آنچه در کتاب بیان نازل شده که همۀ کتابها را نابود سازید، خدا از این حکم نسبت به شما درگذشت».
باز مینویسد:
«حرم عليكم السؤال في البيان، عفا الله عن ذلك لتسئلوا ما تحتاج به أنفسكم» [۳۵۰].
یعنی: «در کتاب بیان، سؤالکردن بر شما حرام شده بود، خدا از آن دستور درگذشت تا آنچه را که بدان نیاز دارید بپرسید».
و همچنین در کتاب «اقدس» مینویسد:
«قد رفع الله ما حكم به البيان في تحديد الأسفار» [۳۵۱].
یعنی: «حکمی که کتاب بیان دربارۀ محدودیت کتابها آورده، خداوند آن را برداشت».
آیا این سخنانِ صریح، با منسوخنشدن بیان سازگار است؟ یا ضرب المثل «کوسۀ ریش پهن» را به خاطر میآورد!؟
[۳۴۷] عجل به معنای گوساله لقب محترمانهای است که میرزا حسینعلی در آثار خود مرتباً نثار برادرش میکند. [۳۴۸] کتاب «اقتدارات» اثر حسینعلی بهاء، ص ۲۵ و ۲۶. [۳۴۹] کتاب «اقدس» اثر حسینعلی بهاء، ص ۲۳، چاپ بمبئی سنة ۱۳۱۴. [۳۵۰] کتاب «اقدس» ص ۳۴. [۳۵۱] کتاب «اقدس» ص ۳۵.