دشمنی با دانش!
اندیشۀ «انحصارطلبی» در علیمحمد باب به اندازهای قوی بوده که دستور میدهد پیروانش تمام کتابها را محو کنند، و جز آثار وی و طرفدارانش هیچ کتابی را باقی نگذارند، و همچنین تصریح میکند که کسی حق ندارد کتاب دیگری جز کتاب «بیان» را تدریس کند، چنانکه در «بیان فارسی» آورده است:
«في حكم محو كل الكتب إلا ما اُنشئت أو تنشيء [۱۴۲]في ذلك الأمر» [۱۴۳].
یعنی: «در حکم از میانبردن تمام کتابها، جز آنچه دربارۀ این امر (بابیگری) پدید آمده یا پدید آید»!
و نیز در «باب عاشر از واحد رابع» از کتاب «بیان فارسی» مینویسد:
«لا يجوز التدريس في كتب غير البيان إلا إذا أُنشيء فيه مما يتعلق بعلم الكلام وإن ما أخترع من المنطق والأصول وغيرهما لم يؤذن لأحد من المؤمنين» [۱۴۴].
یعنی: «تدریس هیچ کتابی جایز نیست جز کتاب بیان و نیز آنچه در پیوند با علم کلام پدید آمده (تا بابیگری را اثبات کند)، و همانا به هیچ یک از مؤمنان اجازه داده نشده تا علم منطق و اصول و دانشهای دیگر را که ساخته شده، تدریس کنند»!
همچنین علیمحمد دستور داده است که هرچند سال یکبار، تمام کتابهای قدیمی را در آب افکنند و از میان بردارند به طوری که در «بیان فارسی» میگوید:
«در هر ظهور، خداوند دوست میدارد که کلّ شیء جدید شود، از این جهت امر فرموده که در هر ۲۰۲ سال یک دفعه، هر نفسی مایملک خود را از کتب، مجدد کند به این که در ماء عذب (آب گوارا) بریزد یا به نفسی عطا کند لعلّ عین عبدی بر حرفی نیفتد که کُره از نظر به اون داشته باشد»! [۱۴۵].
همانگونه که ملاحظه میشود در این عبارت علیمحمد، فرمان میدهد که بابیها باید همۀ کتابهای قدیمی یا ذخائر علمی را در آب زلال افکنند یا به کسی ببخشند، مبادا چشم یکی از ایشان بر کلمهای بیفتد که آن را نپسندد و هیچ نیاندیشیده که همین حالت، ممکن است برای کسی که کتاب را به او بخشیدهاند پدید آید!
آیا این همه انحصارطلبی و ضدیت با دانش در خور یک آیین ربانی و متعالی است، یا از یک تفکر منحط و ذهن معوج سر زده است!؟
[۱۴۲] در اینجا: ما اُنشی، أو ینشیء... باید بنویسد و ذکر صیغۀ مؤنث وجهی ندارد. [۱۴۳] بیان فارسی، ص۱۹۸. [۱۴۴] بیان فارسی، ص۱۳۰. [۱۴۵] بیان فارسی، ص۲۳۸.