ماجرای باب و بهاء - پژوهشی نو و مستند درباره بهایی گری

فهرست کتاب

علی‌محمد توبه می‌کند!

علی‌محمد توبه می‌کند!

چنانکه دانستیم علی‌محمد هرچند زمانی ادعای خود را تغییر می‌داد و از مقامی بالاتر و مرتبه‌ای مهم‌تر برای خویش سخن می‌گفت، و با همان روش «تأویل‌گرایی» سخنان پیشین را برای یارانش توجیه می‌نمود و آنان را در پی خود می‌کشید، ولی از آنجا که برخلاف پیامبران حق، مظهر شجاعت و اهل استقامت نبود، گاهی از مدعای خود به کلی تنزل می‌نمود و در برابر قدرت و سطوت مخالفان راه توبه و انابه پیش می‌گرفت، چنانکه در رمضان سال ۱۲۶۱ چون به دستور والی فارس او را دستگیر کردند و در شیراز نزد امام جمعۀ آن شهر بردند تا اظهار ندامت کند، علی‌محمد نه تنها از این کار خودداری نورزید، بلکه حاضر شد بر فراز منبر رود و در حضور عموم مردم از دعاوی خویش تبری جوید! و این ماجرا در زمانی رخ داد که ادعای علی‌محمد مبنی بر «بابیگری» آشکار شده بود و او صریحاً خود را وکیل امام غائب شیعیان می‌شمرد، جا دارد در اینجا قلم را به دست یکی از مبلغان بهایی به نام اشراق خاوری بسپاریم، و از خلال کتاب «مطالع الأنوار» بقیۀ ماجرا را بخوانیم، در این کتاب می‌نویسد:

«روز جمعه رسید، وقتی که شیخ ابوتراب بالای منبر رفت، حضرت باب با جناب خال [۱۶۱]وارد شدند. چون امام جمعه آن حضرت را دید با کمال خوشرویی و احترام از حضرت درخواست نمود که بالای منبر تشریف آورده و بیاناتی بفرمایند. حضرت باب به درخواست امام جمعه به پلۀ اول منبر قدم گذاشتند و شروع به بیانی فرمودند. امام جمعه درخواست کرد که بالاتر بروید تا مردم همه آن حضرت را ببینند، دو پلۀ دیگر هم بالا رفتند و ایستادند، به طوری که در نظر مردمان پای منبر، سر حضرت باب مطابق سینۀ شیخ ابوتراب قرار گرفته بود، حضرت باب شروع به خطبه‌ای کرده و فرمودند: «الحمد لله الذي خلق السموات والأرض بالحق». ناگهان سید شش‌پری که عصادار امام جمعه بود فریاد برآورد: این کلمات بی‌معنی را کنار بگذار و آنچه را باید بگویی، بگو: امام جمعه از جسارت سید شش‌پری خشمناک گردید، و از بی‌شرمی او غضبناک شد و به او فرمود: سید ساکت باش، حیا کن، بی‌شرمی بس است. آنگاه از حضرت باب درخواست کرد که برای تسکین هیجان عمومی مردم بیان خود را مختصر بفرمایید، حضرت باب رو به جمعیت کرده فرمودند:

لعنت خدا بر کسی که مرا وکیل امام غائب بداند، لعنت خدا بر کسی که مرا باب امام بداند...» [۱۶۲].

البته این تبری و توبه، ظاهری و صوری بود زیرا چیزی نگذشت که علی‌محمد دعاوی بالاتری را به میان آورد و خود را قائم موعود و پیامبر اُمم و مظهر ذات احدیت بلکه عین ذات خدای سبحان شمرد! چنانکه در «لوح هیکل الدین» آمده (و پیش از این گذشت) که دربارۀ مقام خویش نوشت:

«إن علي قبل نبيل ذات الله وكينونته» [۱۶۳].

یعنی: «همانا علی‌محمد ذات خدا و هستی اوست»!

این ادعاهای واهی موجب شد، گروهی از شیخیان که به تأویل و توجیه روایات خو گرفته بودند و در انتظار قائم موعود روزشماری می‌نمودند، به علی‌محمد گرویدند و هیاهو به راه انداختند که مهدی آخر زمان ظهور کرد! و در پی این حادثه آشوب‌هایی در نواحی گوناگون کشور پدید آمد و دولت محمد شاه قاجار ناگزیر علی‌محمد را به زندان افکند، و چون سر و صدای طرفداران باب بلندتر شد، قرار گذاشتند تا مجلس مناظره‌ای فراهم سازند و باب را از محبس بیرون آورده در آن مجلس حاضر کنند، و پس از مناظره تکلیف وی را معلوم نمایند.

[۱۶۱] یعنی سید علی که دایی علی‌محمد باب بود. [۱۶۲] مطالع الأنوار (تلخیص تاریخ نبیل زرندی)، اثر عبدالحمید اشراق خاوری، ص۱۴۰ و ۱۴۱ (مؤسسۀ ملی مطبوعات امری، ۱۲۹ بدیع). [۱۶۳] لوح هیکل الدین، ص۵.