مقام خاتمیت مرا از ادعا باز نمیدارد
در اینجا میرزا حسینعلی با مشکل دیگری روبرو شده و بر خود لازم دانسته تا آن را حل کند، این مشکل اساسی آن است که مسلمانان به حکم قرآن مجید پیامبر اسلام را «خاتم پیامبران» میدانند و شریعتی را که وی آورده نسخ ناپذیر میشمرند، چنانکه در قرآنکریم میخوانیم:
﴿مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَدٖ مِّن رِّجَالِكُمۡ وَلَٰكِن رَّسُولَ ٱللَّهِ وَخَاتَمَ ٱلنَّبِيِّۧنَۗ وَكَانَ ٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٗا ٤٠﴾[الأحزاب: ۴۰].
«محمد پدر هیچیک از رجال شما نیست، ولی فرستادۀ خدا و بازپسین پیامبران است، و خدا به هرچیزی داناست».
واضح است که این موضوع مانعی برای شریعتسازی میرزا حسینعلی در میان مسلمانان پیش میآورد، پس باید راه چارهای میاندیشید و پاسخی به آن میداد.
مبلغان بهایی معمولاً واژۀ «خاتم» را در آیۀ مذکور به معنای «مُهر» یا «انگشتری» حمل میکنند، و ادعا دارند که پیامبر اسلامصبه منزلۀ انگشتر پیامبران یعنی زینت آنها بوده است، نه آخرین ایشان! و توجه ندارند که انگشتری را از آن رو «خاتم» گفتهاند که در روزگار کهن ذیل نامهها را با آن مهر میزدند و به پایان میبردند، پس در این نامگذاری بازهم اعتبار بازپسین بودن در نظر گرفته شده که با معنای اصلی لغت موافقت دارد. شاهد این ادعا کتاب قدیمی و معتبر «مقاییس اللغة» اثر واژهشناس بزرگ عرب احمد بن فارس (متوفی به سال ۳۹۵ هـ.ق.) است که در ذیل لغت «ختم» مینویسد:
«هو بلوغ آخر الشيء يقال ختمت العمل وختم القاريء السورة، فأما الختم وهو الطبع على شيء فذلك من الباب أيضاً، لأن الطبع على الشيء لا يكون إلا بعد بلوغ آخره في الإحراز والخاتم مشتق منه لأن به يختم... والنبيصخاتم الأنبياء لأنه آخرهم» [۲۷۲].
یعنی: «ختم به معنای رسیدن به آخر هرچیز است، گفته میشود: ختمت العمل یعنی کار را به پایان رساندم و ختم القاریء السورة یعنی خوانندۀ قرآن سوره را به پایان برد، اما ختم به معنای مهرنهادن بر چیزی نیز از همین باب است، زیرا مهرنهادن را جز بعد از رسیدن به پایان هرنامه و حفظ آن به کار نمیبرند و خاتم نیز از ختم مشتق شده است، از آن رو که به وسیلۀ خاتم، امور پایان میپذیرد، و پیامبر ماصخاتم پیامبران شمرده میشود، چرا که وی آخر ایشان است».
بنابراین، در صورتی که «خاتم» را در آیۀ شریفه به معنای حقیقی لغت حمل نکنند بلکه آن را مجاز بشمرند و به مُهر و انگشتری تشبیه نمایند، بازهم ناگزیر باید آن را چون انگشتر و مُهری به تصور آورند که آخر کار را نشان میدهد، یعنی نامههای پیامبران و پیام ایشان بدو پایان میگیرد.
اما میرزا حسینعلی بهاء در آثار خود راه دیگری را پیموده و خاتم النبیین را – برعکس مبلغان بهایی – در معنای حقیقی آن به کار برده است، جز آن که بنابر عادت معمولش در این باره نیز به عرفانبافی روی آورده و تأویلگرایی نموده است، و چنانکه قبلاً گفتیم این تلاش عقیم و راه نامستقیم را از آن رو پیش گرفته که سد شریعتسازی را از پیش پای خود بردارد و فعال مایشاء بودن یا خدایی خویش را کاملاً نشان دهد، از این رو در کتاب «إیقان» مینویسد:
«چه مقدار از نفوس که به سبب عدم بلوغ به این مطلب به ذکر «خاتم النبیین» متحجب شده از جمیع فیوضات محجوب و ممنوع شدهاند... بعد از آن که بر آن جمال ازلی (پیامبر اکرم اسلامص) صادق میآید، با این که فرمودند: منم آدم اول، همین قسم صادق میآید که بفرمایند، منم آدم آخر. و همچنانکه بدء انبیاء را که آدم باشد به خود نسبت دادند، همین قسم ختم انبیاء هم به آن جمال الهی نسبت داده میشود»! [۲۷۳].
در اینجا چنانکه ملاحظه میشود میرزا حسینعلی خاتم النبیین را به معنای انگشتری پیامبران تفسیر ننموده، بلکه به همان معنای اصلی لغت یعنی آخرین پیامبر (به قول خودش: آدم آخر) حمل کرده است، و جز آن که ادعا دارد همانگونه که پیامبر اسلامصفرموده: منم بدء انبیاء و آدم اول (یعنی نخستین پیامبر) میتواند ادّعا کند که منم آدم آخر یا آخرین پیامبر!
بطلان این سخن واضح است، زیرا در قرآنکریم تصریح شده که محمد خاتم النبیین است، ولی در سراسر قرآن کلمهای از این مقوله وجود ندارد که پیامبر اسلام، بَدْء انبیاء یا نخستین پیامبر است، تا بتوانیم ادّعا کنیم که خاتم النبیین تعبیری مجازی به شمار میرود نه حقیقی [۲۷۴]. بلکه برعکس، در قرآن مجید در تصریح آمده که محمدص، نو درآمد پیامبران نیست، یعنی نخستین پیامبری نمیباشد که به سوی خلق فرستاده شده و هدایت آنان را بر عهده گرفته است، چنانکه در سورۀ احقاف میفرماید:
﴿قُلۡ مَا كُنتُ بِدۡعٗا مِّنَ ٱلرُّسُلِ﴾[الأحقاف: ۹].
«بگو که من نو درآمدِ پیامبران نیستم».
در کتب حدیث هم به هیچ وجه اثری از این ادّعا دیده نمیشود که پیامبر اسلامصفرموده باشد: منم آدم اوّل یا منم بدء انبیاء. ولی آثار فراوانی وجود دارد که پیامبر اسلامصفرموده است:
«أنا آخرُ الأنبياءِ» [۲۷۵]«من آخرین پیامبرم».
«أَنَا خَاتَمُ النَّبِيِّينَ لاَ نَبِيَّ بَعْدِي» [۲۷۶]«من بازپسین پیامبرانم، پیامبری پس از من نیست».
«إِنَّ الرِّسَالَةَ وَالنُّبُوَّةَ قَدِ انْقَطَعَتْ فَلاَ رَسُولَ بَعْدِيْ وَلاَ نَبِيَّ» [۲۷۷]،همانا رسالت و پیامبری قطع شده و هیچ رسول و پیامبری پس از من نیست».
و امثال این آثار که در کتب شیعه و سنی با اسناد فراوان گزارش شده است.
بنابراین، راه حل حسینعلی بهاء به بُن بست میرسد و قرآنکریم و پیامبر گرامی اسلامصبه او اجازۀ تشریع نمیدهند، به ویژه که وی در یکی از الواحش سخنی گفته که راه را کاملاً برخود بسته است. در آنجا نسبت به پیامبر عظیم الشأن اسلامصمینویسد:
«والصلواة والسلام على سيد العالم ومربِّي الأمم الذي به انتهت الرسالة والنبوة وعلى آله وأصحابه دائماً أبداً سرمداً» [۲۷۸].
یعنی: «درود بر سرور جهان و مربی امتها که رسالت و نبوت بدو پایان گرفت و بر خاندان و یارانش درود همیشگی و پاینده و جاودان باد».
با این اعتراف صریح، هر منصفی به شگفتی میافتد که حسینعلی بهاء دیگر چگونه به خود اجازه داده تا دینسازی کند و از نسخ قرآن و شریعت اسلام دم زند و احکام و شرایع جدیدی بیاورد!؟
مبلّغان بهایی به این مشکل حلناشدنی چنین پاسخ دادهاند که حضرت بهاءالله در رسالۀ «جواهر الأسرار» و در کتاب «ایقان» فرمودهاند که قرآن مجید پس از ذکر «خاتم النبیین» از لقای خداوند در روز قیامت یاد کرده است، ضمناً جمال مبارک (یعنی بهاء) لقای خداوند و قیامت موعود را با دیدار و قیام خود تطبیق فرمودهاند!
بنابراین، هرچند نبوت و رسالت به حضرت محمدصپایان پذیرفته است، ولی دورۀ بهاءالله دوران قیامت کبری و لقای الهی است که پس از اتمام عصر نبوت میآید [۲۷۹]. مبلّغ بهایی عبدالحمید اشراق خاوری ضمن کتاب «أقداح الفلاح» در این باره میگوید:
«حضرت بهاءالله در کتاب ایقان معنی خاتم النبیین را به افصح بیان ذکر فرمودهاند و در الواح مبارکه از حضرت رسولصاینطور تعبیر فرموده که «به انتهتْ النبوةُ والرِّسالةُ»و تشریح فرمودهاند که مقصود از ختم نبوت و رسالت به حضرت محمدصهمانا مژده و بشارت لقاءالله در قیامت است که یوم الله ظاهر میشود، و مظهر امرالله (یعنی باب و سپس بهاء) بر سریر خلافت الهیّه مستقر میگردد» [۲۸۰].
باید گفت: آری، قرآن مجید پس از دوران نبوت پیامبر اسلامصجز از ظهور قیامت و لقای خداوند خبری نداده است، ولی همانگونه که میرزا حسینعلی و پیروانش اعتراف نمودهاند، قیامت موعود و لقای الهی هنگامی فرا خواهد رسید که نبوت و رسالت پایان پذیرفته باشد، یعنی دیگر شرایع دینی و تکالیف مذهبی حکومت نکنند. بنابراین، باب و بهاء چگونه به تألیف کتاب «بیان» و «اقدس» پرداخته و دوباره پای حلال و حرام و شریعت و احکام را به میان کشیدهاند؟ آیا این کوسۀ ریش پهن، معنا و مفهوم درستی دارد!؟
حقیقت نیز همین است که قرآن مجید قیامت موعود و لقای معبود را ملازم با روز حساب و پاداش شمرده است، نه روز تشریع قوانین جدید و تکالیف تازه. چنانکه هر پژوهشگر منصفی از مطالعۀ قرآنکریم بدین نتیجۀ روشن میرسد و نیز به وضوح درمییابد که ملاقات خدا در قرآن به ملاقات با حساب الهی تفسیر شده است چنانکه میفرماید: ﴿إِنِّي ظَنَنتُ أَنِّي مُلَٰقٍ حِسَابِيَهۡ ٢٠ فَهُوَ فِي عِيشَةٖ رَّاضِيَةٖ ٢١ فِي جَنَّةٍ عَالِيَةٖ ٢٢﴾[الحاقة: ۲۰-۲۲]. و بهترین شیوۀ تفسیر آن است که قرآن را با خود قرآن توضیح دهند.
[۲۷۲] مقاییس اللغة، ج ۲، ص ۲۴۵، چاپ قاهره. [۲۷۳] کتاب ایقان، اثر حسینعلی بهاء، چاپ مصر، ص ۱۲۶. [۲۷۴] بهاء در آثارش اعتراف نموده که تعبیر «خاتم النبیین» از محکمات قرآن مجید است، و اگر کسی ظاهر آن را قبول کند هرگز نمیپذیرد که همواره پیامبرانی خواهند آمد (چنانکه او ادعا میکند) و در این باره مینویسد: «ذکر ختمیّت که در کتاب مذکور است از کلمات محکمة فرقان بوده با اثبات این کلمه و تحقق معنی ظاهر آن در قلب، هرگز اقرار ننماید بر این که نبی از اوّل الأوّل بوده و إلی آخر الآخر خواهد آمد». (مائدة آسمانی، گردآوری عبدالحمید اشراق خاوری، ج ۷، ص ۳۰، از انتشارات مؤسسۀ ملی مطبوعات امری، ۱۲۹ بدیع). [۲۷۵] سنن ابن ماجه، ج ۲، ص ۱۳۵۹، چاپ استانبول. [۲۷۶] سنن ترمذی، ج ۴، ص ۴۹۹، چاپ استانبول. [۲۷۷] سنن ترمذی، ج ۴، ص ۵۳۳، چاپ استانبول. [۲۷۸] نک: کتاب «اشراقات» و الواح ضمیمة آن در صفحۀ ۲۹۳. [۲۷۹] چنانکه میرزا حسینعلی در رسالۀ «جواهر الأسرار» مینویسد: «إن الله تبارك وتعالى بعد الذي ختم مقام النبوة في شأن حبيبه وصفيه وخيرته من خلقه كما نزل في ملكوت العزة: «ولكنه رسول الله وخاتم النبيين» وعد العباد بلقائه يوم القيامة»(آثار قلم اعلی، ج ۳، ص ۴۹، رسالۀ جواهر الأسرار، از انتشارات مؤسسۀ ملی مطبوعات امری، ۱۲۹ بدیع) یعنی: «خداوند تبارک و تعالی مقام نبوت را در شأن دوست و برگزیده و بهترین بندگانش به پایان رسانید، چنانکه از بارگاه سلطنت و عزت (این آیه) نازل شد: [لیکن او فرستادۀ خدا و بازپسین پیامبران است] آنگاه بندگانش را به ملاقات خود در روز قیامت وعده داد». [۲۸۰] اقداح الفلاح، ج ۲، اثر اشراق خاوری، ص ۱۴۲ (از انتشارات مؤسسۀ ملی مطبوعات امری، ۱۳۲ بدیع).