ماجرای باب و بهاء - پژوهشی نو و مستند درباره بهایی گری

فهرست کتاب

درس‌هایی که علی‌محمد باب آموخت

درس‌هایی که علی‌محمد باب آموخت

دانستیم که سید علی‌محمد در کربلا به حوزۀ درس سید کاظم رشتی وارد شد و چندی نزد او به تحصیل و تلمّذ گذارند. سید کاظم، برجسته‌ترین شاگرد شیخ احمد احسائی به شمار می‌رفت، و پس از وفات شیخ، پیروان وی پیرامون سید کاظم را گرفتند و او را به استادی و رهبری پذیرفتند، اندیشه‌های سید کاظم بازگوکنندۀ افکار شیخ احسائی بود و نغمه‌های او را به تکرار می‌نواخت. بنابراین، باید دانست که شیخ احسائی چه آرای ویژه‌ای آورده که از دیگر علمای شیعه جدا شده است تا معلوم شود که علی‌محمد باب کدام درس را از وی فرا گرفته و سرمایۀ دعاوی خویش ساخته است؟ مخصوصاً که سید علی‌محمد به پاره‌ای از آرای غریب شیخ احسائی در کتاب «بیان فارسی» صریحاً اعتماد و استناد می‌کند [۴۲]. از شیخ احسائی آثار متعددی برجای مانده ولی مشهورترین اثر او کتاب «شرح الزيارة الجامعة الكبيرة» است که سید علی‌محمد آن را دیده [۴۳]و در «بیان فارسی» فقراتی از اصل آن زیارت را می‌آورد [۴۴]. پس لازم می‌آید که ما شمه‌ای از آرای غریب و اقوال عجیب احسائی را از کتابش در اینجا نقل کنیم.

آنچه بیش از هرچیز در «شرح زیارت جامعه» به چشم می‌خورد، غُلو و زیاده‌روی احسائی دربارۀ پیامبر گرامی اسلامصو خاندان ارجمند اوست، شیخ به صراحت آنان را نفس صفات الهی می‌شمرد! و در این باره می‌نویسد:

«الأربعة عشر معصوماً هم صفات الله» [۴۵].

یعنی: «چهارده معصوم صفات خداوندی هستند»! باز می‌نویسد:

«كونهم معانية تعالی يعني علمه وحكمه وأمرة... وقدرته الجامعة» [۴۶].

یعنی: «مقصود از آن که ایشان (پیامبر و خاندانش) معانی الهی هستند، این است که آنان علم و حکم و فرمان... و قدرت فراگیر خداوندند».

شیخ که در بحث از عُلوّ اهل بیتبه غُلوّ درافتاده است در جای دیگر از کتابش ادعا می‌کند که:

«وجودهم علة لوجود الموجودات ووجود الموجودات قائم بوجودهم قيام صدور» [۴۷].

یعنی: «وجود ایشان (پیامبر و خاندانش) علت هستی موجودات است و هستی موجودات بدان‌ها وابسته و قائم می‌باشد، به نحوی که همگی از سوی ایشان صادر شده‌اند»!

نتیجۀ این رأی آن است که همۀ بندگان خدا، بندگان پیامبر و امامان‌اند، چنانکه شیخ به تصریح از این معنی یاد می‌کند و می‌نویسد:

«إن العباد عباد لهم عباد طاعة وإنما الكلام في أن العباد عباد لهم عباد رق والأخبار في بواطن تفسيرها ودليل العقل تدل علی ذلك إلا أنه من المكتوم الذي أمروا بكتمانه» [۴۸].

یعنی: «همانا بندگان (خدا) در مقام فرمانبرداری بندگان ایشانند، اما سخن بر سر آن است که بندگان خدا عبد رق یا بردگان پیامبر و خاندانش نیز هستند (یا نه؟) اخبار با توجه به تفسیر باطنی آن‌ها و همچنین دلیل عقلی بر این معنا دلالت دارند، جز آن که این امر از چیزهایی است که ایشان به پنهان‌کردنش فرمان داده‌اند»!

اینک چرا شیخ به آشکارساختن این راز پنهان پرداخته؟ و با اجازۀ چه کسی آن سرمکتوم را آشکار ساخته؟ ما نمی‌دانیم! اما در اینجا دو موضوع برای ما روشن است:

یکی آن که پیامبر ارجمند اسلام صو خاندان گرامیش هرگز ادعا نکردند که آفریدگار موجودات هستند و آدمیان در آفرینش قائم به ایشانند، و همچنین ادعا نکردند که مردم بندگان و بردگان آنان شمرده می‌شوند.

دوم آن که اندیشه‌های شیخ احسائی در علی‌محمد باب مؤثر افتاده و آن مقامات موهوم را برای خود قائل شده است، چنانکه در کتاب «بیان فارسی» می‌نویسد:

کل شیء به او (سید علی‌محمد) خلق شده و می‌شود و او است قائم به نفس خود بالله، و کل شیء قائم به او است»! [۴۹].

و باز می‌نویسد: «ای اهل بیان! پناه به محبوب خود (علی‌محمد) برده که طوق عبودیت او را بر اعناق خود داشته باشید، و در حق او روا دانید آنچه که در حق خود که عبید رق او هستید، روا ندانید»! [۵۰].

و همچنین می‌گوید:

«هرنفس مؤمن در بیان، عبد رق [۵۱]او (علی‌محمد) بوده و هستند، چنانچه اولوالهیاکل [۵۲]در قرآن عبد رق رسول الله بوده و هستند»! [۵۳].

همانگونه که ملاحظه می‌شود تعبیر «قائم‌بودن» مخلوقات به کسانی جز خدا و «عبد رق» آنان شمرده شدن، عیناً از شیخ احمد احسائی به علی‌محمد شیرازی سرایت کرده و در قرآنکریم به هیچ وجه از این تعبیرات حقارت‌انگیز و شرک‌آمیز خبری نیست، و پیامبر گرامی اسلامصبشری همچون دیگر افراد بشر به شمار آمده که در پرتو وحی قرار گرفته است و هرگز مردم را به بندگی خود دعوت نکرده، چنانکه در کلام ربانی می‌خوانیم:

﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ يُوحَىٰٓ إِلَيَّ[فصلت: ۶].

یعنی: @بگو جز این نیست که من بشری همانند شما هستم، مرا وحی (الهی) فرا می‌رسد...!

و نیز می‌خوانیم: ﴿مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُؤۡتِيَهُ ٱللَّهُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحُكۡمَ وَٱلنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُواْ عِبَادٗا لِّي[آل عمران: ۷۹]. @هیچ بشری را نسزد که خدا به او کتاب و حکم و پیامبری دهد، سپس به مردم گوید که بندگان من باشید...!و نیز بنابر سخن امیر مؤمنان علی÷افراد بشر همگی آزاد آفریده شده‌اند و بندۀ کسی جز خدا نیستند، همانگونه که در نهج البلاغة مأثور است:

«لا تكن عبد غيرك وقد جعلك الله حراً» [۵۴].

یعنی: «بندۀ دیگری مباش که خدا تو را آزاد آفریده است».

از درس‌های دیگری که سید علی‌محمد از شیخیگری فرا گرفت: «تأویل محکمات قرآن» بود که شیخ احسائی در این راه مبالغه می‌نمود و راه فرقۀ «باطنیه» را می‌پیمود، چنانکه کار را در «شرح زیارت جامعه» به جایی رسانده که آیۀ کریمه: ﴿وَلَقَدۡ نَجَّيۡنَا بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ مِنَ ٱلۡعَذَابِ ٱلۡمُهِينِ ٣٠[الدخان: ۳۰]. را به نجات آل محمدصتأویل می‌کند، و می‌نویسد:

یعنی: «نجينا آل محمد -صلى الله عليه وعليهم- من العذاب المهين» [۵۵]«آل محمدصرا از عذاب خوارکننده رهایی دادیم)! با آن که بنی اسرائیل در قرآن مجید به سختی مورد نکوهش قرار گرفته‌اند، و تأویل آنان به آل محمدصدور از انصاف و برخلاف ادب و ثواب است، این افراط در تأویل آیات بدانجا می‌رسد که شیخ احمد «يوم القيامة»یا «الساعة»را نیز به تأویل می‌برد و آن را به معنای «روز قیام حجت موعود» حمل می‌کند! و در این باره می‌نویسد:

«وغيبة الحجة÷من أعظم الإبتلاء لطول المدة وعدم التوقيت علی شدة الحاجة وهي الساعة التي» قال الله تعالی:﴿يَسۡ‍َٔلُونَكَ عَنِ ٱلسَّاعَةِ أَيَّانَ مُرۡسَىٰهَاۖ قُلۡ إِنَّمَا عِلۡمُهَا عِندَ رَبِّيۖ لَا يُجَلِّيهَا لِوَقۡتِهَآ إِلَّا هُوَۚ ثَقُلَتۡ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ لَا تَأۡتِيكُمۡ إِلَّا بَغۡتَةٗۗ[الأعراف: ۱۸۷] [۵۶].

یعنی: «غیبت حجت ÷از بزرگترین آزمایش‌ها است برای آن که مدتش دراز شده و زمان معینی برای آن تعیین نکرده‌اند با آن که نیاز بدان بسیار است، و این همان ساعتی است که خداوند متعال (در قرآن) می‌فرماید: از تو دربارۀ آن ساعت «الساعة» می‌پرسند که چه وقت فرا می‌رسد؟ بگو: آگاهی از آن ویژۀ خداوند من است و جز او کسی آن را در وقتش آشکار نمی‌کند، بر آسمان‌ها و زمین گران می‌آید و شما را جز به طور ناگهان نیاید...».

پیداست که تأویل شیخ تأویلی علیل است چرا که ظهور مهدی موعود در زمین رخ می‌دهد، و با «آسمان‌ها» پیوندی ندارد تا بر آن‌ها گران آید! آنچه آسمان‌ها قدرت تحملش را ندارند و با آمدنش نظام آسمانی درهم می‌ریزد، همان قیامتی است که شرحش در آیات قرآنی به تفصیل آمده و از ضروریات اسلام بلکه همۀ ادیان شمرده می‌شود. باری، این شیوۀ تأویل‌گرایی از فرقۀ شیخیه به سید علی‌محمد منتقل شد و او در آثار خود مقصود از قیامت قرآنی را قیام خودش معرفی کرد و تاریخ دقیق آن را مذکور داشت! چنانکه در کتاب «بیان فارسی» ابتدا می‌نویسد:

«مشاهده نمی‌شود که احدی از شیعه یوم قیامت را فهمیده باشد، بلکه همه موهوماً امری را توهّم نموده که عندالله حقیقت ندارد»! [۵۷].

سپس به پیروی از شیخ احمد احسائی، حقیقت قیامت را توضیح می‌دهد و با روزی که خود به ادعای موهومش برخاسته تطبیق می‌کند و می‌گوید:

«از حین ظهور شجرة بیان إلی ما یغرب، قیامت رسول الله (محمدص) است که در قرآن مجید وعده فرموده که اول آن، بعد از دو ساعت و یازده دقیقه از شب پنجم جمادی الاولی سنۀ هزار و دویست و شصت که سنة هزار و دویست و هفتار بعثت می‌شود، اول یوم قیامت قرآن بود و الی غروب شجرۀ حقیقت [۵۸]، قیامت قرآن است»! [۵۹].

از دیدگاه سید علی‌محمد، او که «شجرۀ بیان» و «شجرۀ حقیقت» است همین که دعوت خود را آشکار ساخت، قیامت قرآنی به پا شد و بهشت و دوزخ موعود فرا رسید! پس هرکس دعاوی سید علی‌محمد را باور نکرد، گرفتار آتش جاویدان شد و هرکس بدو ایمان آورد، در بهشت ابدی ورود نمود، چنان که این معنا را در کتاب «بیان» به تفصیل آورده است [۶۰]. اکنون جای آن دارد که بپرسیم: آیا کافران قریش که با پیامبر اسلامصبر سر قیامت به سختی مخالفت می‌ورزیدند، انصافاً برای همین امر منازعه می‌نمودند که پیامبرصمی‌گفت: در هزار و دویست و اندی سال دیگر مردی برمی‌خیزد و آیندگان را به آیینی تازه فرا می‌خواند!؟ یا نزاع آن‌ها از آنجا بود که می‌گفتند: ﴿أَءِذَا كُنَّا عِظَٰمٗا وَرُفَٰتًا أَءِنَّا لَمَبۡعُوثُونَ خَلۡقٗا جَدِيدٗا ٤٩[الإسراء: ۴۹]. «آیا چون استخوان‌های پوسیده شویم باز از نو برانگیخته خواهیم شد؟» آیا اختلاف آن‌ها با پیامبر بر سر ظهور مردی در ده قرن بعد بود؟ یا آن که مشرکان می‌گفتند: ﴿مَن يُعِيدُنَا«چه کسی ما را به زندگی تازه باز می‌گرداند؟» و پیامبرصپاسخ داد: ﴿ٱلَّذِي فَطَرَكُمۡ أَوَّلَ مَرَّةٖۚ«آن کسی که نخستین بار شما را آفرید»، چنانکه در سورۀ إسراء آیۀ ۵۱ و دیگر سوره‌های قرآنی به تصریح آمده است.

به راستی موضوع قیامت و بهشت و دوزخ در قرآن، مقوله‌ای نیست که اهل انصاف بتوانند رأی قرآن را در باره‌‌اش نادیده انگارند یا به تأویل برند، هرچند مسلمان هم نباشند، زیرا در این مرحله نصوص محکم قرآنی حکومت می‌کنند که احتمال معانی خلاف در آن‌ها نمی‌رود.

علاوه بر آنچه گذشت، شیخ احسائی سخنانی به میان آورده که در خلال آن‌ها با کمال شگفتی «قرآن» و «روح القدس» را به تأویل می‌بَرَد، و این امور را تعبیری از «عقل پیامبر» و «عقل امامان» معرفی می‌کند! و هرچند این معنا از عالمی مسلمان بسیار بعید است، ولی چه می‌توان کرد که در کلمات شیخ به صراحت آن را می‌توان یافت، چنانکه در «شرح الزیارة» می‌نویسد:

«وأما ما دلتْ عليه الأخبارُ من أن تلك الشهادة إنما هي بروحِ القدسِ لأنه هو الذي يسددهم ويحدثهم بل في بعضها أن الإمام إذا غاب عنه المَلَكُ المُحَدِّثُ لا يَعلَم ويَغفل، فالمراد به العقل الأول عند الحكماء وهو القلم وهو عقل محمد وعقلهم»! [۶۱].

یعنی: «اما آنچه اخبار بر آن دلالت می‌کند این است که گواهی امامان به کمک روح القدس است، زیرا که او آنان را راهنمایی می‌کند و با ایشان سخن می‌گوید، بلکه در پاره‌ای از اخبار آمده که چون فرشتۀ سخن‌گو از امام پنهان شود امام چیزی نمی‌داند و بی‌خبر می‌ماند، مراد از این فرشته عقل اول به نزد حکما است که همان قلم باشد، و آن عبارت از عقل محمدصو عقل اماماناست»!

و باز در همان کتاب می‌نویسد:

«إن القلمَ والعقلَ وما أشبهه من المذكورات يراد منها عقله صلى الله عليه وآله» [۶۲].

یعنی: «مراد از قلم و عقل و امثال این امور که ذکر شد، همان عقل پیامبر صلى الله علیه وآله است»!

شیخ با این قبیل بیانات، راه را برای سید علی‌محمد باز کرد و او با عقل و رأی خود سخنانی را ساخته و پرداخته کرد و آن‌ها را از سوی خدا به شمار آورد، و از این رو دیده می‌شود که آشکارا خود را «مُنزِل آیات»! و «جَاعلِ آنها» می‌شمرد، نه کسی که فرشتۀ وحی بر او نازل شود و پیام خدا را بدو رساند، چنانکه در آثار وی می‌خوانیم:

«اگر کل علمای اسلام به فهم آیات الله اظهار شرف خود می‌کنند، آن (سید علی‌محمد) به جعل آیات، اظهار شرف خود را نمود تا آن که از برای آن‌ها تأملی در تصدیق به آن نباشد و قرآن که بیست و سه سال نازل شد، خداوند عزوجل قوه و قدرتی در آن حضرت (علی‌محمد) ظاهر فرمود که اگر خواهد در پنج روز و پنج شب، اگر فصل به هم نرسد، مساوی آن نازل می‌فرماید»! [۶۳].

همانطور که ملاحظه شد، سید علی‌محمد خویشتن را دارای «قوه‌ای» می‌دیده که چون بخواهد آیاتی را جعل و نازل می‌کند! و این دعوی با ادعای پیامبران حق که خود را «مهبط وحی» می‌شمردند، نه «جاعل آیات» به کلی و از اساس تفاوت دارد.

آنچه دربارۀ تأثیر شیخ احسائی بر سید علی‌محمد آوردیم، نهری از بحر و مشتی نمونۀ خروار بود، در اینجا تنها از اصول معارف دینی (توحید، نبوت، معاد) سخن در میان آمد، اما تأثیر شیخ بر علی‌محمد بدانچه گفتیم محدود نیست، و در اموری دیگر نیز به نظر می‌رسد که از ذکر آن‌ها صرف نظر کردیم.

[۴۲] بیان فارسی، اثر سید علی‌محمد، ص۲۷۶، چاپ سنگی. [۴۳] در جلد سوم کتاب (ظهور الحق) اثر اسدالله مازندرانی (صفحه ۲۶۳) نامه‌ای از سید علی‌محمد آورده که پس از فوت سید کاظم رشتی نوشته شده است، و علی‌محمد در خلال آن به یکی از دوستانش می‌نویسد: «شرح احوال به نهج عریضۀ قبل است که مع کتاب شرح الزیاره انفاذ گشته...» از این نامه معلوم می‌شود که کتاب «شرح الزیارة» نزد علی‌محمد بوده و آن را برای دوستش ارسال داشته است. [۴۴] بیان فارسی، ص۱۳۴. [۴۵] شرح الزیارة الجامعة الکبیرة، اثر شیخ احمد احسائی، ج۱، ص۲۷، چاپ کرمان. [۴۶]شرح الزیارة الجامعة الکبیرة، ج۱، ص۲۵. [۴۷] شرح الزیارة الجامعة الکبیرة، ج۱، ص۷۶. [۴۸] شرح الزیارة الجامعة الکبیرة، ج۱، ص۷۳. [۴۹] بیان فارسی، اثر سید علی‌محمد، ص۷۴، چاپ سنگی. [۵۰] بیان فارسی، ص۱۱۶. [۵۱] مقصود از عبد رق، غلام خریداری شده است. [۵۲] مقصود از اولوالهیاکل (صاحبان هیکل) مردان اند، نک: «لغات و اصطلاحات بیان» که در پایان آن به چاپ رسیده. [۵۳] بیان فارسی، ص۱۱۵. [۵۴] نهج البلاغه، بخش دوم (نامه‌ها و وصایا)، شمارۀ ۳۱. [۵۵] شرح الزیارة الجامعة الکبیرة، ج۱، ص۲۷۱. [۵۶] شرح الزیارة الجامعة الکبیرة، ج۳، ص۸۷. [۵۷] بیان فارسی، ص۳۰. [۵۸] مقصود از «شجرۀ حقیقت» خود اوست. [۵۹] بیان فارسی، ص۳۰ و ۳۱. [۶۰] بیان فارسی، باب ۱۶ و ۱۷ از واحد ثانی، از صفحۀ ۵۷ تا ۷۲. [۶۱] شرح الزیارة الجامعة الکبیرة، ج۱، ص۴۱. [۶۲] شرح الزیارة الجامعة الکبیرة، ج۱، ص۱۸۴. [۶۳] منتخبات آیات از آثار حضرت نقطۀ اولی، ص۸۴.