فصل
وقتی این ثابت شد، پس هر کس بر اساس این قصد، عملی انجام داد، عملش صحیح نیست، چون او بر اساس غیر شریعت این کار را کرده، چرا که از ادلهی شریعت پیروی نکرده است و یا بر اساس دستور و شرع منسوخ این عمل را انجام داده است که عمل به منسوخ همراه با علم به ناسخ، به اتفاق همه باطل است، چون کنارهگیری و خودداری از لذتها و زنان و مانند آنها هر چند کاری مشروع است اما جزو شرایعِ قبل از شریعت اسلام میباشد. از طرف دیگر فرمودهی پیامبرصذکر شد، آنجا که فرمودند:
«لَكِنِّى أَصُومُ وَأُفْطِرُ وَأُصَلِّى وَأَرْقُدُ وَأَتَزَوَّجُ النِّسَاءَ فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِى فَلَيْسَ مِنِّى» [۱].
«اما من بعضی روزها روزه میگیرم و بعضی روزها روزه نمیگیرم، و نماز میخوانم و میخوابم و با زنان ازدواج میکنم. پس هر کس از سنت و روش من روی گرداند، از من نیست». این کار همان معنای بدعت را دارد.
- اگر گفته شود: قبلاً حکایت ابن عربی راجع به رهبانیت ذکر شد که رهبانیت به معنای جهانگردی و قرار دادن دیرها برای گوشهنشینی است، در جواب گفته میشود: «رهبانیت در آیین ما موقع فساد و تباهی زمان، عملی مندوب است». غزالی این موضوع را در کتاب «الإحیاء» موقعی که از گوشهگیری و گوشه نشینی سخن به میان میآورد، به طور مفصل و مشروح آورده و در کتاب آداب نکاح، از آن به طور کافی بحث کرده است.
خلاصهی آن، چنین است که رهبانیت مشروع است بلکه موقع تباهی و انحراف و موقعی که ازدواج و در آمیختن با مردم، موجب گرفتاری انسان میشود و به اکتساب حرام و داخل شدن در اعمال ناجایز، اولی و بهتر است. همچنان که در «الصحیح» آمده که آن حضرتصفرمودند:
«يُوشِكُ أَنْ يَكُونَ خَيْرُ مَالِ الْمُسْلِمِ غَنَمًا يَتْبَعُ بِهَا شَعَفَ الْجِبَالِ وَمَوَاقِعَ الْقَطْرِ يَفِرُّ بِدِينِهِ مِنَ الْفِتَنِ» [۲].
«احتمال دارد که بهترین مال مسلمانان، گوسفندانی باشد که با آنها، قلهی کوهها و کنارهی سرزمینها را میپیماید و از دست فتنهها فرار میکند تا دینش را حفظ کند». و دیگر احادیثی که در این رابطه آمده است.
به علاوه، خداوند بلند مرتبه به پیامبرشصمیفرماید:
﴿وَٱذۡكُرِ ٱسۡمَ رَبِّكَ وَتَبَتَّلۡ إِلَيۡهِ تَبۡتِيلٗا ٨﴾[المزمل: ۸].
«نام پروردگارت را بِبَر، و از همه چیز بِبُر و بدو بپیوند (و در دلهای شب به نیایش و پرستش او بپرداز)»«تبتّل» -بنا به آنچه که زید بن اسلم گفته است- به معنای ترک دنیاست. تبتل از این گفتهی عربها آمده است: «بتلتُ الحبل بتلاً» «طناب را بریدم». موقعی که طناب را ببرند این گفته را به زبان میآورند. پس معنای آیهی فوق این است: از هر چیزی جز خدا، ببر.
حسن و دیگران در معنای آیهی مذکور گفتهاند: «نفس خود را بهسوی خدا بگردان و از غیر او ببر و در این راه تلاش کن».
ابن زید گوید: «یعنی خودت را برای پرستش او فارغ گردان و فقط مشغول پرستش او شو».
این مطلب همراه با آنچه که از پیشینیان صالح آمده که بهسوی عبادت خدا روی آورده و از هر چیزی بریدهاند و اسباب دنیا را رها کرده و از شهرها و مردمان کناره گرفته و به صحراها روی آوردهاند و در کوهها و بیابانها، جاهایی را برای خلوت خود برگزیدهاند تا جایی که برخی از کوههای بلند را خداوند به اولیاء و از دنیابریدگان اختصاص دادهاست، همچون کوه لبنان و مانند آن، پس دلیل اینها چیست؟
جواب این است: رهبانیت اگر به معنای مقرر شده در شریعتهای پیشین باشد، نمیپذیرم که در شریعت ما هم جایز است، چون ادله و براهین دالّ بر نسخ آن از پیش گذشت. حالا خواه این رهبانیت با آیین اسلام تعارض داشته باشد و خواه تعارض نداشته باشد، چون رهبانیت و ترک دنیا در اسلام نیست، و رسول خداص، فرد بریده از دنیا را مورد قبول قرار نداده است، همانطور که ذکر شد.
و اگر به معنای روی آوردن به خدا و بریدن از غیر اوست بر اساس آنچه که تشریع فرموده و بر اساس حد و مرزی که رسول خداصبه سوی خدا بریده، آنجا که مخاطب این فرمودهی الهی است:
﴿وَٱذۡكُرِ ٱسۡمَ رَبِّكَ وَتَبَتَّلۡ إِلَيۡهِ تَبۡتِيلٗا ٨﴾[المزمل: ۸].
این معنای چیزی است که ما، درصدد بیان آن هستیم و این عمل، سنت پیامبرصو هدایت خوب و راه راست است.
در سخنان زید بن اسلم و دیگران در خصوص معنای «تبتّل» چیزی نیست که با این معنا تضاد و تعارض داشته باشد، چون ترک دنیا به معنای دور انداختن دنیا به طور کلی و ترک استفاده از آن نیست، بلکه به معنای ترکِ چیزهایی است که انسان را از تکالیف و وظایف دینی باز میدارد.
سیرت و روش پیشینیان صالح را آینهای برای خودت قرار بده تا به معنای «تبتل» به صورت واقعی خود در آن بنگری که ایشان در این کار به رسول خداصاقتدا نمودهاند. آنان مال دنیا را به دست میآوردند و در مواردی که برایشان مباح و حلال بود، از آن بهره میبردند و آن را در راه خدا خرج میکردند و هر گاه امر یا نهیای به نظرشان میرسید، دلهایشان کمترین وابستگی به آن نداشت بلکه امر و نهی خدا را بر تمایلات و آرزوهای زودگذر نفسانی خود ترجیح میدادند به گونهای که تمایلات و آرزوهای خود را متوجه مال دنیا نمیکردند و به آن چشم طمع نمیدوختند. این همان حد میانهای است که قبلاً بیان شد.
سپس شارع، آنان را به اختیار کردن زن و فرزند امر کرد و آنان به فرمان بردن از این امر خدا مبادرت کردند و نگفتند: زن و فرزندان ما را از دستورات و تکالیف دینی باز میدارند، چون این گفته نشان دهندهی غفلت و بیخبری از معنای تکلیف دینی است، چون اصل شرعی آن است که هر چیز مطلوبی در زمرهی چیزهایی است که به کمک آن خداوند عبادت میشود و به او تقرب جسته میشود. پس این چیز مطلوب در عبادات محض، ظاهر است و همهی عادتها اگر فرمان بردنِ امر خدا از آن قصد شود، در این صورت خودش عبادت است مگر اینکه این قصد و نیت در آن نباشد. حظ و بهرهی نفسانیِ صرف چنین است، که وسیلهای برای عبادت خدا نیست و بدان ثواب و پاداش داده نمیشود هر چند از نظر شرعی، صحیح واقع شود.
پس صحابهش این مطلب را فهم کردند و با وجود فهم آن، امکان ندارد که اوامر و دستورات خدا در حق آنان و در حق کسانی که چیزی را ازآن فهم کردهاند، تعارض داشته باشند.
بنابراین، تبتل و از دنیا بریدن بدین صورت، صحیح و بر اساس سنت پیامبرصمیباشد. همچنین سخن حسن و دیگران راجع به تفسیر آیهی مذکور در صورتی که از این مأخذ گرفته شود، صحیح است.
که معنای آیه در این صورت چنین است. از هوای نفس خود پیروی مکن و از فرمان پروردگارت پیروی کن، چون او به آنچه که برایت مصلحت و خوب است، داناست و برایت چاره اندیشی میکند. به همین خاطر به دنبال آن فرموده است:
﴿رَّبُّ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ فَٱتَّخِذۡهُ وَكِيلٗا ٩﴾[المزمل: ۹].
«در برابر چیزهائی که میگویند شکیبائی کن، و به گونه پسندیده از ایشان دوری کن».
یعنی همانطور که پروردگار وکیل تو به نسبت چیزی که از کسب تو نیست، میباشد به همان صورت وکیل تو شده تا آن را انجام دهی، این است که نفس خودت را به کاری مشغول مکن که به سبب آن، اکنون یا در آینده دچار حرج و گناه شوی.
تبتّل به اخلاص هم تفسیر شده است. این گفتهی مجاهد و ضحّاک میباشد.
قتاده در تفسیر آیهی مذکور گفته است: «عبادت و دعوت را برای خدا خالص گردان».
پس بر اساس این تفسیر، برای سؤال کننده هیچ دستاویز و ابهامی نمیماند. وقتی این مطلب خوب جا گرفت، پس فرار از مشکلات و انحرافات به وسیلهی گوشهگیری و دیرنشینی و سکونت در کوهها و غارها، اگر با این شرط باشد که آنان حلال خدا را حرام نکنند آن گونه که راهبان آن را حرام کردند، بلکه در محدودهی اعمالی باشد که در جوامع انسانی برخی آن را انجام میدهند و بر خویشتن زیاد سختگیری نمیکنند که فراتر از توانشان باشد، در صحت این رهبانیت اشکالی وارد نیست. البته این عمل رهبانیت نامگذاری نمیشود مگر به معنای مجازی یا اصطلاح عرفی. پس این عمل در مصداق آیه:
﴿وَرَهۡبَانِيَّةً ٱبۡتَدَعُوهَا﴾[الحدید: ۲۷]. «رهبانیت سختی را پدید آوردند که ما آن را بر آنان واجب نکرده بودیم»، نه در اسم و نه در معنا داخل نمیشود.
و اگر این عمل بر اساس پایبند بودن به چیزهایی باشد که راهبان گذشته به آن پایبند بودند، باید گفت که نمیپذیریم که این عمل در شریعت اسلام، مندوب یا مباح باشد، بلکه کاری ناجایز و ممنوع است، چون همانند شریعت قرار دادن براساس غیر شریعت محمدصاست و با مفهوم این فرمودهی پیامبرصسازگار نیست: «يُوشِكُ أَنْ يَكُونَ خَيْرُ مَالِ الْمُسْلِمِ غَنَمًا يَتْبَعُ بِهَا شَعَفَ الْجِبَالِ وَمَوَاقِعَ الْقَطْرِ يَفِرُّ بِدِينِهِ مِنَ الْفِتَنِ» [۳]. «احتمال دارد که بهترین مال مسلمان، گوسفندانی باشد که با آن، بلندی کوهها و کنارهی سرزمین را میپیماید و از فتنهها فرار میکند تا دینش را حفظ کند»، بلکه این عمل با مفهوم این فرمودهی پیامبرصسازگار است: «مَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِي فَلَيْسَ مِنِّي» [۴]. «هر کس از سنت من، روی گرداند، از من نیست».
اما آنچه که غزالی و دیگران گفتهاند که گوشهگیری و ترک دنیا بهتر از در آمیختن با مردم است و تنهایی و مجرد بودن بر زن گرفتن و متأهل بودن به هنگام وقوع انحرافات و تباهی ارجحیت دارد، این گفته از اصل دیگری گرفته میشود نه از این مطلب.
توضیح آن، چنین است که تکالیف و وظایف شرعی از دو حال خارج نیست. یا انسان مکلف میتواند آنها را انجام دهد همراه اینکه موقع عمل به آنها در سلامت و صحت است و از گرفتار شدن در کاری حرام یا مکروه در امان باشد، و یا بر عکس تنها در صورت گرفتار شدن در کاری حرام یا مکروه میتواند آنها را انجام دهد.
اگر به طور طبیعی و حسب معمول توانست که تکالیف دینی را انجام دهد بدون آنکه گرفتار کاری مکروه یا حرام شود، در این صورت هیچ اشکالی و ایرادی وارد نیست در اینکه طلب و درخواست شرعی به اندازهی توانش و در حدی که سلف صالح پیش از وقوع فتنهها و انحرافات بر آن بودند، متوجه او شود.
و اگر نتوانست تکالیف دینی را انجام دهد جز با گرفتار شدن در کاری مکروه یا حرام، در این صورت راجع به بقای طلب و درخواست شرعی در اینجا -بنا به آنچه که از سخنان ابوحامد غزالی/بر میآید- تفصیل وجود دارد، چون گاهی تکلیفی که از انسان خواسته شده، مستحب است اما تنها در صورت دچار شدن در کاری ممنوع میتوان به آن عمل کرد.
پس در این صورت، عمل مستحب از انسان ساقط میشود و اشکالی به آن وارد نمیآید، مانند عمل مستحب صدقه دادن به فرد نیازمند که جز مالِ دیگری چیزی در اختیار ندارد، پس در این موقع عمل به مندوب و کار مستحب برایش جایز نیست، چون به سبب آن دچار تصرف در مال غیر بدون اجازهی او میشود و این کار، جایز نیست، چون او همچون کسی است که مالی ندارد تا آن را به صدقه بدهد، یا همچون کسی است که در کنار مریضیاش که در شرف مرگ است، ایستاده و یا دارد جنازهای را به خاک میسپارد که در صورت دیر به خاک سپردن آن، بیم آن میرود که بویش تغییر کند اما او برمیخیزد و نماز نافله میخواند، و یا همچون کسی است که میخواهد ازدواج کند ولی جز مال حرام چیزی در دست ندارد، و مانند آنها. و گاهی تکلیفی که از انسان خواسته شده، واجب است ولی انجام دادن آن، انسان را به کاری مکروه دچار میسازد. در این صورت به آن هیچ اعتنایی نمیشود، چون انجام دادن کار واجب، مؤکدتر است. یا تکلیف واجب به گونهای است که انسان را در کار حرام دچار میسازد. این همان مطلبی است که در حقیقت جای تعارض است.
البته ناگفته نماند که واجبات در یک درجه نیستند همانطور که محرمات در یک درجه نیستند. پس حتماً باید عمل واجب و عمل حرام که انسان در صورت انجام دادن واجب، دچار آن میشود با هم سنجید، اگر جانب واجب بر عمل حرام ترجیح داشت، از عمل حرام چشم پوشی میشود یا در حکم تلافی و جبران است -اگر از مواردی باشد که مفسده و ضرر آن جبران میشود- (یعنی عمل حرام اگکر از مواردی باشد که مفسده و ضرر آن جبران میشود، در این صورت مفسدهی آن جبران میشود). اگر جانب حرام بر عمل واجب ترجیح داشت، حکم واجب ساقط میشود و یا درخواست جبرانِ عمل واجب میشود. و اگر هنگام سنجش، هر دو عمل در نظر مجتهد در یک درجه باشد و هیچ کدام بر دیگری ترجیح نداشته باشد، این مطلب جای اظهار نظر و رأی مجتهدان است، که بهتر -از نظر جماعتی از مجتهدان- آن است که جانبِ حرام مراعات شود، چون دفع مفاسد بر جلب مصالح مقدم است و بیشتر به آن تأکید شده است.
پس هرگاه گوشهنشینی منجر به سلامتی و دور ماندن از انحرافات و تباهی شود، در زمان فتنهها این عمل، بهتر است. فتنهها تنها به فتنههای جنگ اختصاص ندارد بلکه در جاه و مقام و مال و دارایی و دیگر تعلقات دنیا جاری است. ضابطهی فتنه این است که هر چیزی مانع از طاعت و عبادت خدا شود، فتنه است.
این رأی میان مندوب و مکروه و میان دو عمل مکروه هم جاری میشود.
و هرگاه گوشهنشینی و ترک دنیا منجر به ترک جمعه و جماعات و همیاری و همکاری بر طاعات و عبادات و مانند آنها شود، اما از جهتی دیگر موجب سالم ماندن انسان از گناهان و انحرافات شود، در این صورت واجبات و محرمات با هم سنجیده میشوند و هر کدام بر دیگری ترجیح داشت، به آن عمل میشود.
نکاح هم، چنین است. و اگر منجر به انجام گناه شود و در ترک واجب، گناهی نباشد، ترک آن بهتر است.
از جمله مثالهای این موضوع -البته کمی مبهم و گنگ است- مطلبی است که ولید بن مسلم [۵]با سند خود که به حبیب بن مسلمه [۶]اسناد میدهد، آورده است: «او به معن بن ثور سلمی [۷]گفت: آیا میدانی چرا مسیحیان، دیرها را اختیار کردند؟ معن گفت: چرا این کار را کردند؟ حبیب بن مسلمه گفت: چون وقتی پادشان در دینشان بدعتها را ایجاد کردند و فرمان و دستورات پیامبران را تباه نمودند و گوشت خوک خوردند، آنان به دیرها پناه بردند و در آنجا گوشهگیری اختیار کردند و پادشان و بدعتهایی که آنان ایجاد کردند، را رها کردند. حبیب بن معن گفت: پس آیا تو میتوانی این کار را بکنی؟ گفت: امروز دیگر این قضیه وجود ندارد».
روایت فوق اقتضا میکند که امثال کارهای مسیحیان در دین ما مشروع است اما این طور نیست. منظور حبیب بن مسلمه از گفتهی مذکور این است که گوشهگیری از مردم هنگام مشغول شدن آنان به بدعتها و غلبهی هوای نفسانی بر آنچه که در دین ما تشریع شده، مشروع است نه اینکه خود اعمال مسیحیان در رهبانیتشان برای ما مشروع باشد، چون نسخ شریعت و آیین مسیحیت ثابت شده است.
پس سخنان امام ابوحامد غزالی و دیگران که از آنان نقل کرده و به آنان احتجاج و استدلال نموده، بر این مطالب حمل میشود. آنچه که این مطلب را تأیید میکند این است که دانشمندانی که ترغیب و تشویق به گوشهگیری و تنهایی از آنان نقل شده، همهشان ازدواج کردهاند و این کار مانع نشده که آنان بر نظری که داشتهاند باقی بمانند بر این اساس که آنان میان وضعیتی که به سبب ازدواج دامنگیرشان میشود، موازنه و سنجش اختیار کردهاند.
بنابراین، در سخنان غزالی و هم مسلکانش اشکال و ایرادی نیست، چون آنان نظر خود را بر یک اصل واقعی و محکم در دین بنا نهادهاند که چیزی آن را نسخ نمیکند و ربطی به موضوع مورد بحث ما ندارد.
اما تحقیقی اضافی در این زمینه وجود دارد که آوردن آن در اینجا نمیگنجد، و اصل آن از کتاب «الـموافقات» گرفته شده است. هر کس میخواهد به تمامی در این مطلب تحقیق کند به آنجا مراجعه نماید.
خلاصه، مضمون این فصل اقتضا میکند که عمل از روی قصد بر اساس رهبانیتی که در این آیه نفی شده، بدعتی از بدعتهای حقیقی نه اضافی است، چون رسول خداصاصل و فرع آن را مردود دانسته است.
[۱] تخریج آن از پیش گذشت. [۲] بخاری به شمارههای: ۳۱۲۴ و ۳۴۰۵ آن را تخریج کرده است. [۳] تخریج آن از پیش گذشت. [۴] تخریج آن اندکی پیش، آورده شد. [۵] او ولید بن مسلم قریشی و آزاد شدهی آنان، ابوالعباس دمشقی، آزاد شدهی بنیامیه و دانشمند اهل شام است. او انسانی ثقه و مورد اعتماد بود ولی روایات و منقولات را زیاد جا به جا میکرد. وی به سال ۱۹۴ یا ۱۹۵ هجری قمری وفات یافت. [۶] او حبیب بن مسلمه بن مالک قریشی فهری و اهل مکه است. راجع به صحابی بودنش اختلاف نظر وجود دارد. وی به سال۱۴۲ هجری قمری وفات یافت. [۷] معن بن ثور سلمی از عطیه بن قیس روایت میکند و عبدالله بن علاء بن زبر از او روایت میکند.