باب هفتم: آیا بدعتگذاری در امور عادی هم روی میدهد یا فقط به امور عبادی اختصاص دارد؟
در تعریف بدعت گفته شد که آیا بدعت در امور عادی هم داخل میشود یا خیر؟ در امور عبادی بدون شک، بدعت داخل میشود و این مطلب، مبحث عمدهی آن باب بود، چون امور عبادی یا اعمالی قلبی و اموری اعتقادی است و یا اعمال جوارح از قبیل قول و فعل. در هر دو قسم، بدعت داخل شده است، مانند مذهب قدریه و مرجئه و خوارج و معتزله و مذهب اباحیه و ابداع عبادات بدون آنکه نمونهی قبلی داشته باشد و بدون آنکه اصلی داشته باشد که به آن برگردد.
اما امور عادی، چنین به نظر میرسد که جای اختلاف نظر میان عالمان اسلامی باشد.
مثالهای این موضوع با توجه به مباحثی که در تقسیم بدعتها گفته شد روشن است، مثل باج، ظلم و ستم و جورهایی که تازه ایجاد شدهاند، مقدم کردن جاهلان بر عالمان در مناصب و مسئولیتهای علمی، سپردن مناصب و مقامات خطیر و مهم به کسانی که اهلیت آن را ندارند و تنها از طریق وراثت این منصب به آنان برسد، کشیدن عکس پیشوایان دینی و حاکمان و قضات و زدن آن بر تابلوها و در و دیوارها، استفاده از غربالها، شستن دستان با گیاه غاسول، پوشیدن چادر، گشاد کردن آستینها و امثال آنها از چیزهایی که در صدر اسلام و میان پیشینیان صالح نبوده است، چون این چیزها اموری است که میان مردم رواج پیدا کرده و عمل به آن زیاد شده و در میان همه پخش شده است. پس این امور به بدعت ملحق شده همچون عباداتِ ابداع شده درمیان امت شده است. و این از جمله ادلهای است که بر آنچه گفتیم، دلالت میکند. قرافی و استادش، ابن عبدالسلام به این رأی تمایل دارند و برخی از گذشتگان بدان معتقدند.
حافظ ابونعیم از محمد بن اسلم [۹۴]روایت کرده که فرزندی برایش به دنیا آمد.
محمد بن قاسم طوسی گوید: محمد بن اسلم به من گفت: دو قوچ بزرگ را بخر و چند درهم را به من داد. دو قوچ بزرگ را برایش خریدم و او ده درهم را به من داد. به من گفت: با این ده درهم مقداری آرد بخر و آن را نان کن. محمد بن قاسم طوسی گفت: آرد را غربال کردم و آن را نان کردم، سپس برایش بردم. گفت: این را غربال کردی؟ ده درهم دیگر را به من داد و گفت: با این ده درهم مقداری آرد بخر و آن را غربال مکن و آن را نان کن. پس آن را نان کردم و برایش بردم. به من گفت: ای ابوعبدالله! عقیقه، سنت است و غربال کردن آرد، بدعت، و سزاوار نیست که در سنت، بدعتی باشد و دوست نداشتم که آن نان پس از آنکه بدعتی شده، در خانهی من باشد [۹۵].
محمد بن اسلم همان کسی است که اسحاق بن راهویه حدیث پیامبرصرا به وجود او تفسیر کرد. وقتی راجح به سواد اعظم که در فرمودهی پیامبرص: «عَلَيْكُمْ بِالسَّوَادِ الأَعْظَمِ» [۹۶]. آمده، از وی سوال شد، در جواب گفت: محمد بن اسلم و یارانش. این مطلب، به امید خدا در جای خود در همین کتاب بیان خواهد شد.
به علاوه، اگر وقوع بدعت گذاری در امور عبادی تصور شود، در امور عادی نیز تصور میشود، چون میان این دو فرقی نیست. چون امور مشروع گاهی عبادی است و گاهی عادی. پس هر دو از طرف شارع، مشروعاند. بنابراین، همانطور که مخالفت به وسیلهی ابتداع در یکی از این دو، واقع میشود، در دیگری نیز واقع میشود.
- صورت سوّم، این است که شریعت اسلام، به چیزهایی تهدید کرده که در آخر زمان روی میدهند و از سنت پیامبرصخارجاند. پس چیزهایی که مثل آن هستند، داخل این تهدید قرار نمیگیرند، چون از یک جنس هستند.
در «الصحيح» از عبداللهسآمده که گوید: رسول خداصبه ما گفت: «إِنَّكُمْ سَتَرَوْنَ بَعْدِي أَثَرَةً وَأُمُورًا تُنْكِرُونَهَا». «شما پس از من، چیز ناخوش و اموری که ناپسندش میدانید، خواهید دید». گفتند: پس چه دستوری به ما میدهی ای رسول خدا! فرمود: «أَدُّوا إِلَيْهِمْ حَقَّهُمْ، وَسَلُوا حَقَّكُمْ» [۹۷]. «حق آنان را به ایشان بدهید و حق خود را از آنان بخواهید».
از ابن عباسباز پیامبرصروایت است که آن حضرت فرمودند: «مَنْ كَرِهَ مِنْ أَمِيرِهِ شَيْئًا فَلْيَصْبِرْ». «هر کس از امیرش چیز ناخوشایندی دید، صبر پیشه کند». در روایتی آمده است: «مَنْ رَأَى مِنْ أَمِيرِهِ شَيْئًا يَكْرَهُهُ فَلْيَصْبِرْ عَلَيْهِ، فَإِنَّهُ مَنْ فَارَقَ الْجَمَاعَةَ شِبْرًا فَمَاتَ، إِلاَّ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً» [۹۸]. «هر کس از امیرش چیز ناخوشایندی دید، بر آن صبر پیشه کند، چون هر کس به اندازهی یک وجب از جماعت مسلمانان جدا شود و بمیرد، بر جاهلیت مرده است».
همچنین در «الصحيح» آمده است: «إِذَا أُسْنِدَ الأَمْرُ إِلَى غَيْرِ أَهْلِهِ، فَانْتَظِرِ السَّاعَةَ» [۹۹]. «هرگاه کاری به غیر کسانی که اهلیتش را دارند، واگذار شود، منتظر قیامت باش».
از ابوهریرهساز پیامبرصروایت است که آن حضرت فرمودند: «يَتَقَارَبُ الزَّمَانُ وَيَنْقُصُ الْعِلْمُ وَيُلْقَى الشُّحُّ وَتَظْهَرُ الْفِتَنُ وَيَكْثُرُ الْهَرْجُ». «زمان نزدیک میشود و علم [دین] کم میشود و بخل زیاد و فتنهها ظاهر میشوند و آشوب و فتنه (قتل) زیاد میشود». گفتند: ای رسول خدا، آن فتنه و آشوب چیست؟ فرمود: «الْقَتْلُ الْقَتْلُ» [۱۰۰].
از ابوموسیسروایت است که گوید: پیامبرصفرمود: «إِنَّ بَيْنَ يَدَىِ السَّاعَةِ لأَيَّامًا يَنْزِلُ فِيهَا الْجَهْلُ، وَيُرْفَعُ فِيهَا الْعِلْمُ، وَيَكْثُرُ فِيهَا الْهَرْجُ» [۱۰۱]. «پیش از قیامت، چند روزری هست که جهل و نادانی در آن فرود میآید و علم و دانش [دین] در آن برداشته میشود و آشوب و فتنه (قتل) در آن چند روز زیاد میشود».
هرج، به معنای قتل است.
از حذیفهسروایت است که گوید: رسول خداصدو حدیث را برای ما باز گفت. یکی از آن دو را دیدم و منتظر دیگری هستم. به ما گفت که امانت در بیخ قلوب مردان فرود میآید. سپس از قرآن و سنت، علم و دانش به دست میآورند. آنگاه از برداشتن این علم برای ما گفت. آن حضرت فرمودند:
«يَنَامُ الرَّجُلُ النَّوْمَةَ فَتُقْبَضُ الأَمَانَةُ مِنْ قَلْبِهِ فَيَظَلُّ أَثَرُهَا مِثْلَ الْوَكْتِ ثُمَّ يَنَامُ النَّوْمَةَ فَتُقْبَضُ الأَمَانَةُ مِنْ قَلْبِهِ فَيَظَلُّ أَثَرُهَا مِثْلَ الْمَجْلِ كَجَمْرٍ دَحْرَجْتَهُ عَلَى رِجْلِكَ فَنَفِطَ فَتَرَاهُ مُنْتَبِرًا وَلَيْسَ فِيهِ شَىْءٌ - ثُمَّ أَخَذَ حَصًى فَدَحْرَجَهُ عَلَى رِجْلِهِ - فَيُصْبِحُ النَّاسُ يَتَبَايَعُونَ لاَ يَكَادُ أَحَدٌ يُؤَدِّى الأَمَانَةَ حَتَّى يُقَالَ إِنَّ فِى بَنِى فُلاَنٍ رَجُلاً أَمِينًا. حَتَّى يُقَالَ لِلرَّجُلِ مَا أَجْلَدَهُ مَا أَظْرَفَهُ مَا أَعْقَلَهُ وَمَا فِى قَلْبِهِ مِثْقَالُ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ إِيمَانٍ» [۱۰۲].
«مرد کمی میخوابد، آنگاه امانت از دلش گرفته میشود، و اثرش مانند اثر آتش میباشد. سپس میخوابد و امانت [از دلش] گرفته میشود. پس اثرش مثل آب و خون مرده بین پوست و گوشت که از اثر کار با تبر یا براثر تماس آتش تولید میشود، باقی میماند، همچون اخگرهای آتش که روی پایت بغلطانی و برافروخته شود، آنگاه آن را میبینی که برداشته شده و چیزی در آن نیست. فردا صبح مردم با همدیگر معامله میکنند و نزدیک است کسی امانت را ادا نکند. گفته میشود: درمیان فلان طایفه مردی امانتدار است. به آن مرد گفته میشود. چه قدر عاقل است! چه قدر زیرک است! چه قدر چالاک و چابک است! در حالی که در قلباش به اندازهی مثقال ذرهای ایمان وجود ندارد... تا آخر حدیث». از ابوهریرهسروایت است که رسول خداصفرمودند:
«لاَ تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى تَقْتَتِلَ فِئَتَانِ عَظِيمَتَانِ، يَكُونُ بَيْنَهُمَا مَقْتَلَةٌ عَظِيمَةٌ، دَعْوَتُهُمَا وَاحِدَةٌ، وَحَتَّى يُبْعَثَ دَجَّالُونَ كَذَّابُونَ، قَرِيبٌ مِنْ ثَلاَثِينَ، كُلُّهُمْ يَزْعُمُ أَنَّهُ رَسُولُ اللَّهِ، وَحَتَّى يُقْبَضَ الْعِلْمُ».
«قیامت بر پا نمیشود تا اینکه دو گروه عظیم با هم پیکار میکنند و درگیری عظیمی میانشان ایجاد میشود. ادعایشان یکی است. و [قیامت بر پا نمیشود] تا اینکه نزدیک به سی دجالِ دروغگو پیدا میشوند و همهشان گمان میکنند که پیامبر هستند. و [قیامت بر پا نمیشود] تا اینکه علم [دین] گرفته میشود».
سپس فرمود: «وَحَتَّى يَتَطَاوَلَ النَّاسُ فِى الْبُنْيَانِ...». «و [قیامت بر پا نمیشود] تا اینکه مردم ساختمانهای طولانی را احداث میکنند...» تا آخر حدیث [۱۰۳].
از عبداللهسروایت است که گوید: رسول خداصفرمود:
«يَخْرُجُ فِى آخِرِ الزَّمَانِ قَوْمٌ أَحْدَاثُ الأَسْنَانِ سُفَهَاءُ الأَحْلاَمِ يَقْرَءُونَ الْقُرْآنَ لاَ يُجَاوِزُ تَرَاقِيَهُمْ يَقُولُونَ مِنْ قَوْلِ خَيْرِ الْبَرِيَّةِ يَمْرُقُونَ مِنَ الدِّينِ كَمَا يَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِيَّةِ» [۱۰۴].
«در آخر زمان، جماعتی جوان و کم عقل پیدا میشوند. قرآن را میخوانند که [اثر آن] از طرفشان تجاوز نمیکند و دم از سخنان بهترین مخلوقات (یعنی پیامبرص) میزنند. از دین میگریزند همان طور که تیر از کمان بیرون میآید».
از طریق روایت ابوهریرهسآمده که پیامبرصفرمودند:
«بَادِرُوا بِالأَعْمَالِ فِتَنًا كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ يُصْبِحُ الرَّجُلُ مُؤْمِنًا وَيُمْسِى كَافِرًا أَوْ يُمْسِى مُؤْمِنًا وَيُصْبِحُ كَافِرًا يَبِيعُ دِينَهُ بِعَرَضٍ مِنَ الدُّنْيَا» [۱۰۵].
«شب و روز به اعمال و کارهای خیر همچون پیمودن شب تاریک، مبادرت ورزید. [زمانی پیش میآید] که انسان در صبح [که از خواب بیدار میشود]، مؤمن است و در شب، کافر میگردد یا در شب مؤمن است و در صبح، کافر میگردد و دین خود را به دنیا میفروشد».
حسن در تفسیر این حدیث میگوید: «در صبح، خون و نامومس و مال و برادر دینیاش را حرام میداند و در شب، آن را حلال میداند یا در شب خون و ناموس و مال برادر دینیاش را حرام میداند و در صبح، آن را حلال میداند». گویی حسن این حدیث را به وسیلهی حدیث دیگری تفسیر کرده که طی آن حدیث، پیامبرصمیفرماید: «لا تَرْجِعُوا بَعْدِي كُفَّارًا يَضْرِبُ بَعْضُكُمْ رِقَابَ بَعْضٍ» «پس از من به حالت کفر بر نگردید که گردن همدیگر را بزنید».
از انس بن مالکسروایت شده که گوید: رسول خداصفرمود: «إِنَّ مِنْ أَشْرَاطِ السَّاعَةِ أَنْ يُرْفَعَ الْعِلْمُ، وَيَكْثُرَ الْجَهْلُ وَيَكْثُرَ الزِّنَا، وَيَكْثُرَ شُرْبُ الْخَمْرِ، وَيَقِلَّ الرِّجَالُ، وَيَكْثُرَ النِّسَاءُ حَتَّى يَكُونَ لِخَمْسِينَ امْرَأَةً الْقَيِّمُ الْوَاحِدُ» [۱۰۶]. «از نشانههای قیامت این است که: علم[دین] برداشته میشود و جهل و نادانی ظاهر میشود و زنا، آشکار و فاش میگردد. شراب خواری درمیان مردم زیاد شده، زنان، زیاد و مردان کم میشوند تا جایی که از هر پنجاه زن تنها یک سرپرست مرد وجود دارد».
در حدیث غریب علی بن ابی طالبسآمده که گوید: رسول خداصفرمود: «إِذَا فَعَلَتْ أُمَّتِى خَمْسَ عَشْرَةَ خَصْلَةً حَلَّ بِهَا الْبَلاَءُ». «هرگاه امتم پانزده خصلت را انجام دهد، بلا دامنگیرش میشود». گفته شد: آن پانزده خصلت کدامند ای رسول خدا؟ فرمود:
«إِذَا كَانَ الْمَغْنَمُ دُوَلاً وَالأَمَانَةُ مَغْنَمًا وَالزَّكَاةُ مَغْرَمًا وَأَطَاعَ الرَّجُلُ زَوْجَتَهُ وَعَقَّ أُمَّهُ وَبَرَّ صَدِيقَهُ وَجَفَا أَبَاهُ وَارْتَفَعَتِ الأَصْوَاتُ فِى الْمَسَاجِدِ وَكَانَ زَعِيمُ الْقَوْمِ أَرْذَلَهُمْ وَأُكْرِمَ الرَّجُلُ مَخَافَةَ شَرِّهِ وَشُرِبَتِ الْخُمُورُ وَلُبِسَ الْحَرِيرُ وَاتُّخِذَتِ الْقَيْنَاتُ وَالْمَعَازِفُ وَلَعَنَ آخِرُ هَذِهِ الأُمَّةِ أَوَّلَهَا فَلْيَرْتَقِبُوا عِنْدَ ذَلِكَ رِيحًا حَمْرَاءَ أَوْ خَسْفًا وَمَسْخًا» [۱۰۷].
«هرگاه غنیمت، نوبتی شود و امانت، غنیمت شود و زکات تاوان و جریمه باشد و مرد از زنش اطاعت کند ولی به حرف مادرش گوش نکند، به دوستش نیکی ولی به پدرش بدی و جفا کند، و در مساجد صداها بلند شود و رهبر یک قوم، پایینترینشان باشد، و شخص به خاطر ترس از شر و بدیاش، مورد اکرام و احترام قرار گیرد، شرابخواری رواج پیدا کند و لباس حریر پوشیده شود، آواز و آلات لهو و بازی و طنبور به کار گرفته شود و آخر این امت، اول این امت را نفرین کنند، آن موقع باید منتظر بادی قرمز یا زبونی و زشتی باشند».
در همین باب از ابوهریرهسروایتی نزدیک به همین روایت آمده است. در این روایت آمده است: «وَتُعُلِّمَ لِغَيْرِ الدِّينِ». «و غیر دین را آموزش میدهی».
همچنین در آن آمده است: «وَسَادَ الْقَبِيلَةَ فَاسِقُهُمْ وَكَانَ زَعِيمُ الْقَوْمِ أَرْذَلَهُمْ». «فاسق یک قبیله، رئیسشان میشود و رهبر یک قوم، پستترینشان است».
نیز در روایت ابوهریره آمده است: «فلیرتقبوا عند ذلك ريحاً حمراء، وزلزلةً، وخسفاً، ومسخاً وقذفاً، وآيات تتابع كنظام بال قُطِع سِلكه فتتابع» [۱۰۸]. «آن موقع باید منتظر بادی قرمز و زلزله و زبونی و زشتی و هلاکت و نابودی باشند و نشانهها پشت سر هم میآیند درست مانند رشته مرواریدهایی که رشتهی آن بریده شود و دانههایش پشت سر هم میریزند».
این احادیث و امثال زیاد آن از چیزهایی است که پیامبرصبه آن خبر داده که درمیان این امت پس از وی -در حقیقت- اعمالی که افرادی دیگر به آن مستحقتر میباشند، دست کسانی نااهل میافتد. هرگاه به دست نااهلان افتاد و درمیان مردم، رواج پیدا کرد تا جایی که گویی مثل آن است که با تشریع به آنها عمل شده باشد، از جمله رویدادهای عارض شده میباشد، به آن شیوهای که قرافی و پیروانش بیان کردهاند. پس اکثر این رویدادها در امور عادی میباشد نه در امور عبادی. بنابراین، باید بدعتگذاری در امور عادی ثابت باشد همانطور که همه اتفاق نظر دارند که در امور عبادی پیش میآید.
کسانی که معتقدند بدعت به عبادات اختصاص دارد، تمام مطالبی که گروه نخست اظهار داشتهاند، نمیپذیرند.
اما آنچه از قرافی و استادش ذکر شد، بدان جواب داده شد، چون ایگونه کارها به طور کلی معصیت بوده و مخالف امور مشروع میباشند، مثل باج و ظلم و ستمها و مقدم نمودن جاهلان بر عالمان در مناصب والا...و مانند آن.
امور مباح از این چیزها مثل غربال، اگر مباح فرض شود -آنگونه که علما گفتهاند- مباح بودنش به دلیل شرعی است و بدعتی در آن نیست، و اگر مکروه فرض شود -آن گونه که کلام محمد بن اسلم بدان اشاره داشت- دلیل کراهت از نظر او، این است که از جمله امور تازه ایجاد شده به شمار میآید، چون در اثر آمده است: «أول ما أحدث بعد رسول اللهجالـمناخل». «اولین چیزی که پس از رسول خداصبه وجود آمد، غربال بود». پس کسانی که به آن استناد کردهاند، به ظاهر عبارت عمل کردهاند مثل محمد بن اسلم. ظاهراً این کار از جهت اسراف و رفاه است که فرمودهی خدای متعال به کراهت آن اشاره دارد، آنجا که میفرماید:
﴿أَذۡهَبۡتُمۡ طَيِّبَٰتِكُمۡ فِي حَيَاتِكُمُ ٱلدُّنۡيَا﴾[الأحقاف: ۲۰].
«به آن عرضه میگردند. (در این وقت بدیشان گفته میشود:) شما لذائذ و خوشیهای خود را در زندگی دنیای خویش بردهاید و کام برگرفتهاید (و برای امروز چیزی باقی نگذاشتهاید)».
اینکه صاحبان قول اول گفتهاند: همانطور که وجود بدعت در امور عبادی، تصور میشود، در امور عادی نیز تصور میشود، قبول است ولی سخن ما در جواز عقلی نیست بلکه سخن ما تنها در وقوع بدعت در امور عادی است، و در این زمینه اختلاف نظر وجود دارد.
اما احادیثی که برای اثبات ادعایشان بدان استناد کردهاند، برای اثبات این موضوع حتی یک دلیل وجود ندارد، چون در احادیث مذکور، به صراحت نیامده که این کارها بدعت یا امور تازه ایجاد شده در دین میباشد یا چیزی باشد که به این مفهوم اشاره کند.
به علاوه، اگر هم عادت تازهای بدعت به حساب آورند، باید تمامی چیزهایی که قبلاً نبوده از قبیل خوردنیها و نوشیدنیها و پوشاک و سخنان و مسائل مستحدثهای که در صدر اسلام سابقه نداشته، بدعت به شمار آورند. و این چیز زشتی است، چون چیزهایی که به تناسب زمان و مکان و اوضاع و احوال مختلف، فرق دارند، جزو امور عادی هستند. پس آیا همهی کسانی که با عربهایی که صحابه را درک کردهاند و عاداتی مثل عادات آنان داشتهاند، پیرو آنان نیستند؟ این خیلی زشت و ناپسند است.
آری، باید حتماً در عادات مختلف بر حدود و مقررات شرعی و قوانین برگرفته از قرآن و سنت، محافظت و پایبند بود.
همچنین، گاهی پایبندی به یک روش و یک حالت یا یک عادت، مشقت و سخت است، به خاطر اختلاف اخلاق و زمانها و مکانها و حالتها. و شریعت اسلام از ایجاد فشار و مشقت و تنگی در هر چه که شریعت بر جایز بودن آن دلالت دارد و معارضی وجود ندارد، پرهیز میکند.
همانا شارع، احادیث مذکور را از فساد و تباهی زمان و نشانههای قیامت به خاطر پیدایش و رواج آن به زمان پیشین قرار دادهاست، چون در زمان نخست اسلام، خیر و نیکی آشکارتر و شر و بدی، پنهانتر و کمتر بود، برخلاف آخر زمان که قضیه دقیقاً برعکس است، چون شر و بدی در آن موقع آشکارتر و خیر و نیکی پنهانتر و کمتر میباشد.
اما اینکه این چیزها بدعت باشند، بر اساس دو طریقه راجع به تعریف بدعت، فهم نمیشود. به آنجا مراجعه کن، آن را چنان خواهی یافت.
درست در این موضوع، طریقهی دیگری هست. این طریقه جامع دو نظر مختلف بوده و مقصود در دو طریقهی مذکور را محقق میگرداند. این طریقه، همان است که در این کتاب در فصلی جداگانه شرح و توضیح داده میشود.
[۹۴] او محمد بن اسلم بن سالم طوسی، ابوالحسن کندی است. وی انسانی پارسا و سختگیر بود. از کسانی بود که خود را برای عبادت خالص کردند و بر بر پای داشتن سنت مواظبت کردند، و از کسانی بود که تمام تلاششان را جهت به کار بردن سنتها و رد کردن دنیا به کار بردند. [۹۵] ابونعیم در کتاب «الحلية»، ۹/۲۴۴ روایتش کرده است. [۹۶] تخریج آن در ابتدای کتاب آورده شد. [۹۷] متفق علیه: بخاری به شمارهی: ۶۶۴۴ و مسلم به شمارهی: ۱۸۴۳ آن را روایت کردهاند. [۹۸] متفق علیه: بخاری به شمارهی: ۶۶۴۶ و مسلم به شمارهی: ۱۸۴۸ آن را روایت کردهاند. [۹۹] بخاری به شمارههای: ۵۹ و ۶۱۳۱ روایتش کرده است. [۱۰۰] متفق علیه: بخاری به شمارهی: ۵۶۹۰ و مسلم به شمارهی: ۱۵۷ آن را روایت کردهاند. [۱۰۱] متفق علیه: بخاری به شمارهی: ۶۶۵۳ و مسلم به شمارهی: ۲۶۷۲ آن را روایت کردهاند. [۱۰۲] متفق علیه: بخاری به شمارهی: ۶۱۳۲ و مسلم به شمارهی: ۱۴۳ آن را روایت کردهاند. [۱۰۳] متفق علیه: بخاری به شمارهی: ۶۷۰۴ و مسلم به شمارهی: ۱۵۷ آن را روایت کردهاند. [۱۰۴] حدیثی صحیح است: ترمذی به شمارهی: ۲۱۸۸ و احمد در «الـمسند»، ۱/۴۰۴ روایتش کردهاند. و آلبانی در کتاب «صحيح ابن ماجه» به شمارهی: ۱۳۸ آن را صحیح دانسته است. این حدیث در صحیحین از طریق روایت علیسآمده است. [۱۰۵] مسلم به شمارهی: ۱۱۸ آن را روایت کرده است. [۱۰۶] متفق علیه: بخاری به شمارهی: ۶۴۲۳ و مسلم به شمارهی: ۲۶۷۱ آن را روایت کردهاند. [۱۰۷] حدیثی ضعیف است: «ضعيف الترمذي»، شماره ی۳۸۶ و«ضعيف الجامع»، شمارهی: ۶۰۸. [۱۰۸] حدیثی ضعیف است: «ضعيف الترمذي»، شماره ی۳۸۷ و«ضعيف الجامع»، شمارهی: ۲۸۷.