فصل: تکملهی مطالب قبلی
برای امام مسجدی دراندلس اتفاقی پیش آمد و پس از نمازهای فرض که مردم معمولاً به صورت دسته جمعی و به طور مداوم دعا میکردند، او این کار را نکرد. لازم به ذکر است که این کار در اکثر مناطق عرف است، چون امام وقتی سلام نماز میدهد برای مردم دعا میکند و حاضرین آمین میگویند. این امام که این کار را نکرد معتقد بود که ترک دعا پس از نمازهای فرض به طور دسته جمعی براین اساس بود که رسول خداصآن را انجام نداده بود و صحابه و پیشوایان دینی پس از او نیز این کار را نمیکردند آنگونه که دانشمندان اسلامی از سلف و فقها نقل کردهاند.
اما اینکه رسول خداصآن را انجام نداده، روشن است:
- چون موضعگیری پیامبرصپس از نمازهای فرض یا سنت، به دو صورت بود:
۱- یا ذکر خدا را آنگونه که در عرف است به جای میآورد و دیگر دعا نمیکرد. پس جماعت نمیتوانند چیز دیگری بگویند و فقط فرمودهی پیامبرصرا تکرار میکنند یا چیزی مانند آن میگویند، همانطور که در مواردی دیگر غیر از پایان نمازها گفته میشود.
همانطور که روایت شده که آن حضرت پس از هر نمازی میفرمود:
«لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ، وَلَهُ الْحَمْدُ، وَهْوَ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ قَدِيرٌ، اللَّهُمَّ لاَ مَانِعَ لِمَا أَعْطَيْتَ، وَلاَ مُعْطِىَ لِمَا مَنَعْتَ، وَلاَ يَنْفَعُ ذَا الْجَدِّ مِنْكَ الْجَدُّ» [۱۶].
«هیچ معبود برحقی جز الله نیست. یکتا و بیشریک است. فرمانروایی و ستایش مخصوص اوست و او بر هر چیزی تواناست. بار خدایا، کسی نمیتواند آنچه را که دادهای، منع کند و کسی نمیتواند آنچه را که منع کردهای، بدهد و هیچ صاحب بزرگی از بزرگی تو نفعی نمیرساند».
همچنین این عبارت را پس از هر نماز میگفتند:
«اللَّهُمَّ أَنْتَ السَّلاَمُ وَمِنْكَ السَّلاَمُ، تَبَارَكْتَ يَا ذَا الْجَلاَلِ وَالإِكْرَامِ» [۱۷].
«خدایا، تو سلام هستی [و به همهی موجودات سلام میرسانی] و سلامت فقط از جانب توست. ای صاحب جلال و عظمت و شکوه! تو پر برکت هستی».
یا این آیات را تلاوت میکردند:
﴿سُبۡحَٰنَ رَبِّكَ رَبِّ ٱلۡعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ ١٨٠ وَسَلَٰمٌ عَلَى ٱلۡمُرۡسَلِينَ ١٨١ وَٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ١٨٢﴾[الصافات: ۱۸۰-۱۸۲].
«پاک و منزّه است خداوندگار تو از توصیفهائی که (مشرکان درباره خدا به هم میبافند و سر هم) میکنند، خداوندگار عزّت و قدرت. درود بر پیغمبران! ستایش، یزدان را سزا است که خداوندگار جهانیان است».
پیامبرص این دعاها را در دل خود همچون سایر اذکار میگفت. پس هر کس مانند فرمودهی او را بگوید، خوب است و همهی اینها نمیتوان به طور دسته جمعی گفت.
۲- و اگر دعا بوده، کلیهی دعاهایی که از آن حضرت روایت شده که پس از نماز گفتهاند، فقط مربوط به خودش بوده و در دل خودش آنها را گفته است و ربطی به حاضرین نداشته است.
همانطور که در سنن ترمذی از علی بن ابی طالبساز رسول خداصروایت شده که ایشان هر گاه برای نماز فرض بر میخاست، دستانش را بلند میکرد.. تا آنجا که میگوید: و پس از اتمام نماز میفرمود:
«اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِى مَا قَدَّمْتُ وَمَا أَخَّرْتُ وَمَا أَسْرَرْتُ وَمَا أَعْلَنْتُ وَأَنْتَ إِلَهِى لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ» [۱۸].
«خدایا، گناهانم را که قبلاً مرتکب شدهام و گناهانی که از این پس مرتکب میشوم و گناهانی که پنهان انجام داده و گناهانی که آشکارا انجام دادهام، ببخشای. تو معبود منی و معبود برحقی جز تو نیست». این حدیث، حسن صحیح است.
در روایت ابوداود آمده است: «رسول خداصهر وقت سلام نماز میداد، میفرمود:
«اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِى مَا قَدَّمْتُ وَمَا أَخَّرْتُ وَمَا أَسْرَرْتُ وَمَا أَعْلَنْتُ وَمَا أَسْرَفْتُ وَمَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّى أَنْتَ الْمُقَدِّمُ وَالْمُؤَخِّرُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ» [۱۹].
«پروردگارا، گناهانم را که در گذشته مرتکب شدهام و گناهانی که از این پس مرتکب میشوم، گناهانی که پنهان انجام داده و گناهانی که آشکارا انجام دادهام، و گناهانی که در آن زیاده روی نمودهام و گناهانی که تو بیشتر از من آن را میدانی، ببخشای. تو مقدم و موخر هستی، معبود برحقی جز تو نیست».
ابوداود روایت کرده که رسول خداصپس از نمازش میفرمود:
«اللَّهُمَّ رَبَّنَا وَرَبَّ كُلِّ شَىْءٍ أَنَا شَهِيدٌ أَنَّكَ أَنْتَ الرَّبُّ وَحْدَكَ لاَ شَرِيكَ لَكَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا وَرَبَّ كُلِّ شَىْءٍ أَنَا شَهِيدٌ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُكَ وَرَسُولُكَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا وَرَبَّ كُلِّ شَىْءٍ أَنَا شَهِيدٌ أَنَّ الْعِبَادَ كُلَّهُمْ إِخْوَةٌ اللَّهُمَّ رَبَّنَا وَرَبَّ كُلِّ شَىْءٍ اجْعَلْنِى مُخْلِصًا لَكَ وَأَهْلِى فِى كُلِّ سَاعَةٍ فِى الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ يَا ذَا الْجَلاَلِ وَالإِكْرَامِ اسْمَعْ وَاسْتَجِبِ اللَّهُ أَكْبَرُ الأَكْبَرُ اللَّهُمَّ نُورَ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضِ. قَالَ سُلَيْمَانُ بْنُ دَاوُدَ: رَبَّ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضِ. اللَّهُ أَكْبَرُ الأَكْبَرُ حَسْبِىَ اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ» [۲۰].
«بار خدایا، ای پروردگار ما و پروردگار هر چیزی! گواهی میدهم که محمد، بنده و فرستادهی توست. خدایا ای پروردگار ما و پروردگار هر چیزی! گواهی میدهم که بندگان همهشان برادرند. الهی، ای پروردگار ما و پروردگار هر چیزی! مرا و خانوادهام را در هر لحظهای در دنیا و آخرت، مخلص خودت گردان. ای صاحب جلال و بزرگی! دعایم را بشنو و آن را اجابت کن. خدا بزرگ است، خدا بزرگ است. خدا روشنایی دهندهی آسمانها و زمین است. خدا از هر بزرگی بزرگتر است. خدا مرا بس است و خوب کسی است که انسان کارش را به او واگذار کند و به او توکل نماید».
ابوداود در همین باب، روایت دیگری دارد:
«رَبِّ أَعِنِّى وَلاَ تُعِنْ عَلَىَّ وَانْصُرْنِى وَلاَ تَنْصُرْ عَلَىَّ وَامْكُرْ لِى وَلاَ تَمْكُرْ عَلَىَّ وَاهْدِنِى وَيَسِّرْ هُدَاىَ إِلَىَّ وَانْصُرْنِى عَلَى مَنْ بَغَى عَلَىَّتا آخر حدیث» [۲۱].
«پروردگارا! مرا کمک کن و بر ضد من، کمک مکن و مرا یاری کن و بر ضد من یاری مکن. و راه چاره را برایم پیدا کن و بر ضد من راه چاره میندیش، و مرا هدایت کن و هدایت مرا برایم آسان گردان و مرا بر کسانی که علیه من سرکشی و ستم نموده اند، یاری گردان».
در سنن نسائی آمده که پیامبرصپس از نماز صبح میفرمود: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ عِلْمًا نَافِعًا وَعَمَلًا مُتَقَبَّلًا وَرِزْقًا طَيِّبًا» [۲۲]. «بار خدایا! من از تو عملی سودمند، عملی قبول شده و روزیای پاک میخواهم».
از برخی از انصار روایت شده که گویند: «از رسول خداصشنیده ایم که پس از نماز میگفتند: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِى وَتُبْ عَلَىَّ إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ». «خدایا! مرا ببخشای و توبهی مرا بپذیر، چون به راستی تو توبه پذیر مهربانی تا اینکه به صد مرتبه میرسید» [۲۳]. در روایتی آمده است این نماز، نماز چاشتگاه بود.
پس به سیاق این دعاها دقت کنید، همهشان مخصوص به خودش بوده و ربطی به دیگران ندارد. پس آیا چنین روایتهایی حجت و دلیل کار مردمان امروزی است؟!.
مگر اینکه گفته شود: دعا برای مردم در جاهایی آمده، از جمله در خطبهای که پیامبرصدر آن برای مردم طلب باران کرد و مانند آن.
در جواب گفته میشود: آری، اما کجای این دعا، ملزم نمودن حاضرین به دعا کردن به صدای بلند پس از هر نمازی است؟!.
سپس میگوییم: عالمان اسلامی راجع به چنین دعا و اذکار وارده پس از نماز میگویند: مستحب است، نه سنت است و نه واجب. و این دلیل دو چیز است:
اوّل- این دعاها به طور مداوم از جانب پیامبرصنبوده است.
دوّم- پیامبرصهمیشه با صدای بلند آن را بر زبان جاری نساخته و برای مردم آشکار نکرده مگر در جاهایی که به قصد آموزشِ این دعاها برای مردم بوده باشد، چون اگر پیامبرصبه طور مداوم و آشکارا این دعاها را میگفتند، آن وقت سنت بود و دانشمندان اسلامی نمیتوانستند، بگویند که این دعاها سنت نیست، چون ویژگی سنت -آن گونه که علما میگویند- ادامه دار بودن و آشکار بودن در جمع مردمان میباشد.
نباید گفت: اگر دعای پیامبرصبه طور پنهانی و با صدای آهسته میبود، از او پیروی نمیشد.
چون ما میگوییم: کسی که معمولاً به طور پنهانی و با صدای آهسته چیزی را میگوید: باید حتی اگر یک بار هم که شده آن را آشکار نماید یا از او آشکار شود. حالا یا به طور عادی و یا به قصد آگاه ساختن دیگران بر تشریع دعا این کار را بکند.
اگر گفته شود: ظواهر احادیث نشان میدهند که پیامبرصبه طور مداوم این دعاها را میخواند، چون راویان میگویند: «كان يفعل». «پیامبرصاین کار را میکرد» و این عبارت بر دوام دلالت میکند، همانطور که عربها میگویند: «كان حاتم يكرم الضيفان» «حاتم همیشه مهمانان را اکرام میکرد».
در جواب میگوییم: این چنین نیست بلکه به طور اجمالی بر دوام و کثرت و تکرار دلالت میکند. همانطور که در روایتها عایشهلآمده است: «پیامبرصهر وقت میخواست بخوابد در حالی که جُنُب بود، وضو میگرفت همان گونه که برای نماز وضو میگرفت» [۲۴].
همچنین عایشه روایت کرده که: «پیامبرصمیخوابید در حالی که جُنُب بود بدون آنکه آبی با بدنش تماس داشته باشد» [۲۵].
بلکه گاهی در برخی احادیث عبارت: «كان يفعل» «انجام میداد» برای مواردی که فقط یک بار انجام داده، آمده است. محدثان این را اظهار داشتهاند.
اگر پیامبرصبه طور مداوم و همیشه این دعاها را میخواند، قطعاً به سنتها ملحق میشد مثل نماز وتر و دیگر سنتها. و اگر به فرض قبول کنیم که به طور مداوم این دعاها را خوانده، اما در کجا به شکل دسته جمعی این دعاها صورت گرفته است؟
پس میتوان نتیجه گرفت که دعا به شکل دسته جمعی و به طور مداوم، کار رسول خداصنبوده، همانطور که قول و تقریر آن حضرت نیست.
بخاری از طریق حدیث ام سلمه روایت کرده که: «پیامبرصوقتی سلام نماز میداد، اندکی مکث میکرد» [۲۶]. ابن شهاب گوید: «تا اینکه زنان میرفتند تا جایی که ما خبر داریم».
در صحیح مسلم از عایشهلروایت است که پیامبرصهرگاه سلام نماز میداد، نمینشست تا اینکه این دعا را میخواند: «اللَّهُمَّ أَنْتَ السَّلاَمُ وَمِنْكَ السَّلاَمُ تَبَارَكْتَ ذَا الْجَلاَلِ وَالإِكْرَامِ» [۲۷].
اما راجع به موضعگیری پیشوایان دینی بعد از آن حضرت در قبال دعا باید گفت:
فقها از طریق روایت انس در غیر کتابهای صحیح حدیثی نقل کردهاند که انس گوید: «پشت سر پیامبرصنماز خواندهام، وقتی سلام نماز میداد، بلند میشد. و پشت سر ابوبکرسنماز خواندهام، وقتی سلام نماز میداد، سریع بلند میشد گویی بر روی سنگ داغ بود» [۲۸].
ابن یونس صقلّی از ابن وهب از خارجه [۲۹]نقل کرده که گوید: «او بر ائمهی نماز که پس از سلام دادن نماز مینشستند، ایراد میگرفت و میگفت: پیشوایان دینی کمی پس از سلام دادن نماز بلند میشدند».
ابن عمر گوید: «نشستن بعد از نماز بدعت است».
از ابن مسعودسروایت است که گوید: «اگر امام بر روی سنگ داغ بنشیند بهتر از آن است که پس از سلام دادن نماز بنشیند».
امام مالک در کتاب «الـمدونه» گوید: «وقتی امام سلام نماز داد، باید بلند شود و ننشیند مگر اینکه در سفر یا در حیاطش باشد».
فقها سریع بلند شدن پس از سلام نماز را از فضایل نماز به شمار آورده و در علت آن گفتهاند که نشستناش در آنجا، نوعی تکبر و خودبزرگ بینی بر جماعت بر او وارد میکند و اگر تنها خودش پس از سلام دادن بنشیند، کسی که وارد میشود، او را امام جماعت میداند اما اگر در حالت نماز، بنشیند، این از روی ضرورت و ناچاری است.
یکی از بزرگان ما که از آنان بهره بردهایم میگوید: «وقتی این برای زمانی است که کسی در جایی تنهایی پس از سلام دادن مینشیند، پس چگونه است هر گاه به عنوان امام شان، پیش رود و برای جماعت دعا بخواند و آنان با صدای بلند آمین گویند؟».
وی میافزاید: «اگر این کار، خوب بود. قطعاً پیامبرصو یارانش آن را انجام میدادند. اما هیچ یک از عالمان اسلامی آن را نقل نکردهاند با وجودی که همهشان به اتفاق، تمامی امور و شئون آن حضرت را نقل نمودهاند تا جایی که این مطلب را نقل کردهاند که آیا آن حضرت از طرف راست یا از طرف چپ از نماز فارغ میشد و روانه میشد؟ ابن بطّال نهی از این عمل و سخت گرفتن بر کسانی که این کار را میکنند، از دانشمندان سلف صالح، نقل کرده که در این زمینه کفایت میکند».
این سخنی که این عالم بزرگ نقل کرده پس از آن بوده که دعا کردن به دنبال نماز به شکل دسته جمعی و به طور مداوم را بدعتی زشت دانسته و برای عدم این کار در صدر اسلام چنین استدلال کرده که آنان پس از سلام نماز، به سرعت بلند میشدند و میرفتند، چون این عمل صحابه با دعای امام برای مردم و آمین گفتن آنان برای دعایش منافات دارد ولی ذکر و دعای انسان برای خودش چنین نیست، چون روانه شدن و رفتن انسان به دنبال کارهایش با ذکر و دعای انسان برای خودش منافات ندارد.
این واقعه (یعنی دعا نکردن آن امام پس از نمازهای فرض به شکل دسته جمعی و به طور مداوم) به برخی از بزرگان عصر رسید، آنان به شدت به این امام حمله کرده و به او ناسزا و بد و بیراه گفتند و برخلاف موضعگیری راسخان در علم عمل کردند. آنان تا جایی که توانستند، کارش را رد کردند و او را سرزنش نمودند و به چیزهایی استدلال نمودند که اگر انسان زیرک و باریک بین در آن تامل کند، میداند که استدلالشان چقدر بیاساس است.
مثل امر کردن به دعاهای قرآنی یا سنتی پس از نماز. و این همانطور که گفته شد، دلیلی در آن وجود ندارد.
سپس جایز بودن دعا به شکل دسته جمعی در حالت کلی و نه پس از نمازها را به آن اضافه کرده، که این مورد نیز -همانطور که گذشت- دلیلی در آن برای اثبات مدعا وجود ندارد چون قضیهی دعای دسته جمعی پس از نماز و در جاهای دیگری غیر از پایان نمازها، با هم فرق دارد.
اما راجع به دلیل جزیی در خصوص این عمل، چنین اظهار کرده که همواره در همه یا اکثر نقاط زمین، ائمه و عالمان دینی در مساجد بدان عمل کردهاند و کسی این عمل را رد نکرده و با آن مخالفت ننموده بجز ابوعبدالله بارونی. سپس شروع به مذمت و نکوهش او کرده است.
این نقل بدون شک جای تأمل دارد، چون نقل اجماعی است که بر کسی که در آن تأمل میکند و کسی که بدان استدلال مینماید، واجب است که قبل از پذیرفتن آن، دربارهی سخنان اهل علم راجع به اجماع در این خصوص، تحقیق کند. چون این اجماع باید از تمامی مجتهدان امت اسلامی از ابتدای زمان صحابهشتا کنون نقل شده باشد. این یک چیز قطعی است و هیچ گونه اختلافی نیست در اینکه اجماع عوام اعتباری ندارد هر چندادعای علم و دانش هم بکنند.
این که نقل کنندهی اجماع گفته: «بدون آنکه کسی این عمل را انکار نماید و از آن نهی کند»، غیر منصفانه است بلکه بر عکس ائمه و پیشوایان دینی پیوسته افرادی که پس از نماز به شکل دسته جمعی و به طور مداوم دعا میکنند، مورد انکار قرار داده و آنان را محکوم کردهاند. طرطوشی از مالک در این زمینه سخنانی را نقل کرده که به کار ما میآید. پس امام مالک در زمان خود و امام طرطوشی در عصر خود، این افراد را از این کار نهی کردهاند و اصحابشان به پیروی از آنان، این کار را کردهاند. سپس قرافی بر اساس مذهب مالک این عمل را از بدعتهای مکروه به حساب آورده و این را تأیید کرده و معاصرانش -تا آنجا که میدانیم- کارش را رد نکردند با وجودی که معتقد بود برخی از بدعتها خوباند. سپس بزرگانی که در اندلس بودند، وقتی این بدعت وارد اندلس شد -که به امید خدا بعداً بیان خواهد شد-، آن را مورد انکار قرار دادند و با آن مقابله کردند و معتقد بودند که ترک این بدعت، مذهب امام مالک است. و انسان زاهد و وارسته، ابوعبدالله بن مجاهد و شاگردش، ابوعمران میرتلی [۳۰]بر ترک آن مصرّ و پایبند بودند تا جایی که در این باره برای شیخ ابوعبدالله جریانی پیش آمد که بعداً بیان خواهد شد.
یکی از بزرگان ما کسانی را که این عمل را یاری میکنند و میگویند: ما پیشوایان دینی و فقهاء و صالحان و پیروان سنت و کسانی که امور دین خویش را نگه داشتند، دیدهایم که این کار را کردهاند چه وقتی که امام بودهاند و چه وقتی که مأموم، و کسی را ندیدهام که این عمل را ترک کرده باشد مگر به ندرت، رد میکند و میگوید: «اما استدلال کسانی که معتقدند دانشمندان اسلامی پیوسته این عمل را انجام میدادند، بیپایه است، چون از عالمانی که به آنان اقتدا میشود. ثابت شده که اینان این کار را نمیکردند».
وی میافزاید: «از آنجا که بدعتها و اعمال خلاف دین زیاد شده و علما همهی آنها را انجام میدهند، انسان جاهل میگوید: اگر این کار، ناپسند میبود، علما آن را انجام نمیدادند».
سپس اثر آمده در کتاب «الـموطأ» را نقل کرده که: «از آنچه که علما را بر آن دیدهام چیزی معروفتر از ندا برای نماز، سراغ ندارم».
وی گوید: «وقتی این امر در زمان تابعین است و در آن زمان میگوید: بدعتها زیاد شده، زمان ما چگونه باید باشد؟!».
سپس این اجماع اگر ثابت باشد، امر محظوری از آن لازم میآید، چون در این صورت مخالف چیزی است که از سلف صالح مبنی بر ترک آن نقل شده است. در نتیجه قضیهی نسخ اجماع با اجماع پیش میآید که این موضوع در اصول محال است.
به علاوه، مخالفت دانشمندان متأخر با اجماع دانشمندان متقدم بر یک سنت، هرگز حجتی علیه آن سنت نیست.
این مسأله چقدر شبیه روایتی است که از ابوعلی بن شاذان [۳۱]نقل شده آن هم با سندی که آن را به عبدالله بن اسحاق جعفری به طور مرفوع منتهی میکند. وی گوید:
«عبدالله بن حسن -منظورش پسر حسن بن علی بن ابی طالبشاست- بسیار پیش ربیعه مینشست. روزی با هم گفتگو میکردند. مردی که در آن مجلس بود، گفت: این عمل قبلاً بدان عمل نشده است. عبدالله گفت: نظرت چیست اگر نادان زیاد شوند تا جایی که حاکم باشند، آیا آنان علیه سنت، حجت هستند؟ ربیعه گفت: گواهی میدهم که این سخن پسران پیامبر است» [۳۲].
البته نمیگویم: نادان، بلکه میگویم: نظرت چیست اگر مقلدان زیاد شوند سپس آراء و نظرات خویش را اظهار کرده و بدان حکم کنند، آیا آنان علیه سنت، حجت هستند؟ نه هرگز چنین نیستند.
سپس ادعای خویش را با چیزهایی تقویت و تأیید کرده است، از جمله اینکه میگویند: «از جمله ضرب المثلهای دانشمندان این است: همراه مردم خطا کن و تنها خودت، راه صواب را طی مکن، یعنی خطای مردم، صواب و صواب تو، خطاست».
او میافزاید: «این مفهوم روایتی است که در حدیث آمده است. همانا گرگ فقط گوسفند جدا شده از گله را میخورد».
پس او تارک دعا به آن کیفیت مذکور مخالف اجماع دانسته، همان طور که میبینی و به اتباع از عالمان اسلامی و ترک مخالفت با آنان برانگیخته است. چون پیامبرصمیفرماید: «لا تختلفوا فتخلف قلوبكم». «اختلاف نورزید، در نتیجه دلهایتان متفرق میشود». همهی آنها مبنی بر اجماعی است که علما گفتهاند که جماعت، همان جماعت دانشمندان اسلامی است هرجا که باشند.
بیان معنای جماعت مذکور در حدیث فرقهها، و اینکه جماعت پیرو سنت است هر چند این جماعت در عالم تنها یک مرد هم باشد، بعداً میآید.
برخی از علمای حنبلی مذهب میگویند: «به مسایلی که مطرح میشود و تنها به محض تأویل یا این ادعا که خلافی در این زمینه نیست و گویندهی آن کسی را سراغ ندارد که آنها را صحیح دانسته باشد چه برسد به اینکه در آنها اختلاف شده باشد و حکم این مسایل از امور واضح و آشکاری نیست که فرد مخالف آن عذری نداشته باشد، با این وجود ادعای صحت در آنها میشود، اهمیتی مده».
وی میافزاید: «دربارهی چنین مسایلی امام احمد بن حنبل میگوید: هر کس ادعای اجماع کند، دروغگوست و این مطلب تنها سخن بشر و ابن عُلیه است که میخواهند به وسیلهی آن سنتها را باطل گردانند». منظور امام احمد این است که متکلمان در زمینه فقه، از اهل بدعت هستند، هرگاه به وسیلهی سنتها و آثار و روایات با آنان مناظره و بحث کنی، میگویند این سخن، بر خلاف اجماع است. و این سخنی که مخالف حدیث است تنها از برخی فقهای اهل مدینه و فقهای کوفه -مثلاً- به خاطر می سپارند و بعداً از روی کمی معرفت و شناختشان نسبت به اقوال و آرای دانشمندان و به جهت جرأت و گستاخیشان بر نپذیرفتن سنت به وسیلهی رأی، ادعای اجماع میکنند. تا جایی که برای برخی از اینان درباره خیار مجلس و احکامی از این قبیل، مجموعهای احادیث صحیح آورده میشود و هیچ دلیلی ندارد جز اینکه میگوید: هیچ یک از دانشمندان این را نگفته است، و او نمیداند که ابوحنیفه یا مالک آن را نگفتهاند، و اگر این علم را داشت، قطعاً میدید که افراد زیادی از صحابه و تابعین و تبع تابعین آن را گفتهاند.
این کلام، مطلبی را که ما درصدد بیانش هستیم به خوبی روشن میسازد و بیان میدارد که نباید حکمی شرعی از کسی از اهل علم نقل شود مگر پس از تحقیق و مسلم بودن آن، چون او از حکم خدا خبر میدهد. پس زنهار، در این زمینه سهل انگاری به خرج ندهید، چرا که این امر به احتمال زیاد انسان را از راه روشن به بیراهه میکشاند.
سپس او مخالف با جمهور دانشمندان را از مفاسد و تباهی دانسته و آنان را به نادانی و گمراهی متهم کرده است. این ادعایی علیه کسانی است که با گفتهی او مخالفت میکنند. به فرض اگر آن را بپذیریم، در صورت پیروی از سنت، مخالفت با جمهور دانشمندان مفسده نیست و از سلف صالح نقل شده که بر عمل به حق و عدم توجه به قلت اهل حق، تشویق و ترغیب نمودهاند.
به علاوه، هر کس با لفظ ابتداع کار بدعتگذار را زشت و ناپسند جلوه دهد و این حکم را به نسبت اجتماع کنندگان روز عرفه پس از نماز عصر جهت دعا کردن در غیر عرفه و امثال آن، اطلاق میکند، کارش حق است همچنان که این سخن را در خصوص بشر مریسی و معبد جُهَنی و فلانی و فلانی میگوییم و به خاطر این کار مشمول حدیث: «مَنْ قَالَ : هَلَكَ النَّاسُ، فَهُوَ أَهْلَكُهُمْ» [۳۳]. قرار نمیگیریم.
چون منظور این است که کسی از روی احساس برتری بر مردم و حقیر دانستنشان آن را بگوید، مردم را هلاک کرده و مشمول حدیث فوق قرار میگیرد ولی اگر از روی اندوه و حسرت بر آنان، این کار را بکند، اشکالی ندارد.
برخی از علما اظهار میدارند که ما امیدواریم که -ان شاءالله- به خاطر آن پاداش به ما داده شود. سپس استدلال به آن، درست نیست.
وی ترس از فساد نیتاش به خاطر عجب و غرور و شهرتی که بر آن عارض میشود و از آن نهی شده، را از جملهی مفاسد به شمار آورده است. انگار میگوید: پیروی از سنت در زمان غربت سنت را از ترس شهرت و دچار شدن به عجب و غرور را رها کن.
این سخن سختی است و با سخن مانند خود تعارض دارد، چون انتصاب یک شخص به عنوان اینکه همیشه به دنبال نمازها برای مردم دعا بخواند، به احتمال زیاد موجب فساد نیتاش بر اثر دچار شدن به عجب و غرور و شهرت میگردد. این تعلیل قرافی است که خیلی به جاست، چون در راه اتباع از سنت قرار دارد. پس ترک کردن دعا برای نماز گذاران، همراه اقتدا بر خلاف دعا کننده میباشد، چون این کار در غیر راه گذشتگان بوده و به فساد نیت نزدیکتر است.
وی رأی بدعتگذارانی که معتقدند دعا فایدهای ندارد، را از جملهی مفاسد به شمار آورده و این مطلب همچون مطلب قبلی است، چون او به مردم میگوید: اتباع از پیامبرصدر ترک دعا به شکل دسته جمعی پس از نمازها را رها کن، تا تصور ابتداع و بدعت گذاری دربارهی تو نرود.
ابن عربی گوید: «استاد ما ابوبکر فهری موقع رکوع و هنگام سربلند کردن از رکوع، دستانش را بلند میکرد. این کار مذهب مالک و شافعی است و شیعیان این کار را میکنند».
وی افزود: «روزی ابوبکر فهری در پناهگاه ابن شوّاء-در شهر بندری، مکان تدریس من- موقع نماز ظهر، پیش ام حضور داشت. او داخل مسجد شد و به صف اول پیش رفت و من پشت سرش روی قوسهایی بر فراز دریا نشسته بودم و داشتم از شدت گرما هوا را تنفس میکردم. ابوثمنه رئیس دریا همراه من در یک صف با تعدادی از یارانش در انتظار نماز بود و بر لبهی منارهها سرک میکشید. وقتی شیخ فهری در رکوع و موقع سربلند کردن از رکوع، دستانش را بلند کرد، ابوثمنه و یارانش به او گفتند: به این فرد اهل مشرق زمین نگاه نمیکنید که چگونه داخل مسجدمان شده است؟ پیش او بروید و وی را بکشید و او را در دریا اندازید و کسی شما را نمیبیند. قلبام از میان اعضایم پرواز کرد، و گفتم: سبحان الله! این طرطوشی فقیه وقت است! به من گفتند: چرا دستانش را بلند میکند؟ گفتم: پیامبرصنیز این کار را میکرد. و این مذهب مالک در روایت اهل مدینه از وی میباشد».
شروع به آرام کردن و ساکت کردن آنان کردم تا اینکه او نمازش را تمام کرد و همراهش به منزل رفتم. دید که چهره ام تغییر کرده و از آن اظهار بیاطلاعی کرد. علت آن را از من پرسید. من هم علتاش را به اطلاعش رساندم. وی خندید و گفت: از کجا به خاطر انجام دادن یک سنت کشته میشوم؟ به او گفتم کشته شدن تو اینجا حلال است، چون تو میان افرادی هستی که اگر این کار را بکنی به تو حمله میکنند و چه بسا خونت هدر رود. گفت: این سخن را ول کن و دربارهی موضوع دیگری حرف بزن.
به این داستان خوب بنگرید، چون در آن شفا وجود دارد، زیرا در دنیا هیچ مفسدهای وجود ندارد که به پای مفسدهی از بین بردن جان برسد. و این امر به بدعت منسوب میشود. ولی طرطوشی/به این معتقد نبود.
سخنان او راجع به اتباع از سنت، بهتر از سخنان این شخص است که کارش را رد کرده است. به علاوه، اگر گفتهاش معتبر باشد، اعتبار مانند آن راجع به هر کسی که دعا به شکل دسته جمعی روز عرفه در غیر عرفه لازم میآید. از جملهی این افراد، نافع آزاد شدهی ابن عمر و مالک و لیث و عطاء و دیگر سلف صالح میباشند. وقتی این چیز لازم نیست، موضوع مورد بحث ما نیز چنین است.
سپس این استدلال اجماعی با این سخن به پایان برده است: ائمهی جماعات در این زمانها و در تمامی کرهی زمین، همگی به دنبال نمازها، دعا را میخوانند و این کار شبیه حجت اجماعی این عصر میباشد.
اگر منظورش دعا به شکل دسته جمعی برای همیشه باشد آن گونه که به سنتها عمل میشود -و این مسألهی مورد بحث ماست- راجع به آن سخن گفته شد.
[۱۶] متفق علیه. بخاری به شمارهی: ۸۰۸ و مسلم به شمارهی: ۵۹۳ آن را روایت کردهاند. [۱۷] مسلم به شمارهی: ۵۹۱ آن را روایت کرده است. [۱۸] حدیثی صحیح است، «صحيح الترمذي» شمارهی: ۲۷۲۱. [۱۹] حدیثی صحیح است، «صحيح أبي داود»، شمارهی: ۶۸۸. [۲۰] حدیثی ضعیف است، «ضعيف أبي داود» شمارهی: ۱۲۸۹. [۲۱] حدیثی صحیح است، «صحيح أبي داود» شمارهی: ۱۳۳۷. [۲۲] حدیثی صحیح است. نسائی در «السنن الكبري»، ۶/۳۱ و ابن ماجه به شمارهی: ۹۲۵ آن را روایت کردهاند و آلبانی آن را صحیح دانسته است. [۲۳] این حدیث را با این لفظ پیدا نکردم. مشهور همان حدیث عبدالله بن عمر است که گوید: ما در یک مجلس صد مرتبه از رسول خدا میشمردیم که میفرمود: «رَبِّ اغْفِرْ لِى وَتُبْ عَلَىَّ إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ» «خدایا مرا ببخشای و توبهی مرا بپذیر، به راستی که تو توبه پذیر مهربانی». ابوداود و دیگران آن را روایت کردهاند. [۲۴] متفق علیه. بخاری به شمارهی: ۲۶۹ و مسلم به شمارهی: ۳۰۵ آن را روایت کردهاند. [۲۵] حدیثی صحیح است، «صحيح أبي داود»، شمارهی: ۲۱۰ «صحيح ابن ماجه» شمارهی: ۴۷۱ و «صحيح الجامع» شمارهی: ۵۰۱۹. [۲۶] بخاری به شمارههای: ۸۰۲، ۸۱۲ و ۸۳۲ آن را روایت کرده است. [۲۷] مسلم به شمارهی: ۵۹۲ روایتش کرده است. [۲۸] حاکم در «الـمستدرك»، ۱/۳۳۶ و طبرانی در «الـمعجم الكبير»، ۱/۲۵۲ آن را روایت کردهاند و هیثمی در «الـمعجم» شمارهی: ۲۸۸۶ گوید: «در سند این روایت، عبدالله بن فروغ بن ابراهیم جوزجانی وجود دارد که احادیثش منکر هستند و ابن ابی مریم دربارهاش میگوید: او از نظر من از همهی مردمان روی زمین، مقبولتر است. ابن حبان او را ثقه دانسته و گوید: چه بسا گاهی مخالفت میکند و بقیهی روایانش ثقهاند». [۲۹] او خارجه بن زید بن ثابت انصاری، ابو زید مدنی، ثقه و امام و فقیه و از تابعین است. وی به سال ۱۰۰ ﻫ.ق دار فانی را وداع گفت. [۳۰] او موسی بن حسین بن موسی بن عمران قیسی، ابوعمران میرتلی مقیم اشبلیه است. وی همنشین و رفیق ابوعبدالله زاهد بود و ملازم همراه وی بوده است. نامبرده در زهد و عبادت و ورع و گوشهگیری بینظیر بود. وی به سال ۶۱۱ ﻫ.ق دارفانی را وداع گفت. [۳۱] او حسن بن خلف بن شاذان بن زیاد واسطی، ابوعلی بزّاز است. وی انسانی راستگو بود ولی اشتباهاتی دارد. نامبرده به سال ۲۴۶ ﻫ. وفات یافت. [۳۲] نگا: «الباعث على انكار البدع والحوادث»، ص ۱۰. [۳۳] مسلم به شمارهی: ۲۶۲۳ آن را روایت کرده است.