فصل
مثال برای بدعتهایی که در عقل، ایجاد میشود:
شریعت اسلام بیان کرده که حکم خدا بر بندگان فقط از طریق دین و برنامهاش بر زبان پیامبران و فرستادگانش میباشد. به همین علت خداوند متعال میفرماید: ﴿وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّىٰ نَبۡعَثَ رَسُولٗا﴾[الإسراء: ۱۵].
«و ما (هیچ شخص و قومی را) مجازات نخواهیم کرد، مگر این که پیغمبری (برای آنان مبعوث و) روان سازیم». در جای دیگری میفرماید: ﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ﴾[النساء: ۵۹].
«و اگر در چیزی اختلاف داشتید (و در امری از امور کشمکش پیدا کردید) آن را به خدا (با عرضه به قرآن) و پیغمبر او (با رجوع به سنّت نبوی) برگردانید (تا در پرتو قرآن و سنّت، حکم آن را بدانید. چرا که خدا قرآن را نازل، و پیغمبر آن را بیان و روشن داشته است. باید چنین عمل کنید) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید».همچنین میفرماید: ﴿إِنِ ٱلۡحُكۡمُ إِلَّا لِلَّهِ﴾[الأنعام: ۵۷]. «فرمان جز در دست خدا نیست».و دیگر آیات و احادیثی که در این زمینه آمده است.
گروهی که گمان کردهاند که عقل در تشریع و قانونگذاری دخالت دارد و میتواند برنامهای را برای زندگی مادی یا معنوی انسان تعیین کند، و حسن و قبح اعمال را تشخیص دهد، از این اصل خارج شدهاند. اینان در دین خدا چیزی را ابداع کردند که جزو دین خدا نیست.
مثال دیگری در این زمینه، این است که وقتی خمر، حرام شد و آیهای از قرآن دربارهی کسانی که قبل از تحریم آن وفات یافته و شراب خوار بودهاند، نازل شد که:
﴿لَيۡسَ عَلَى ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ جُنَاحٞ فِيمَا طَعِمُوٓاْ إِذَا مَا ٱتَّقَواْ﴾[المائدة: ۹۳].
«بر کسانی که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته انجام دادهاند، گناهی به سبب آنچه (از مسکرات پیش از تحریم و آگاهی از آن) نوشیدهاند متوجّه آنان نیست، اگر (از محرّمات) بپرهیزند».با این وجود گویا جماعتی آن را تأویل کرده که خمر، حلال است و مشمول آیهی: ﴿فِيمَا طَعِمُوٓاْ﴾[المائدة: ۹۳]. قرار میگیرد.
اسماعیل بن اسحاق از علی بن ابی طالبسنقل کرده که گوید: افرادی از اهل شام که یزید بن ابیسفیان حاکمشان بود، خمر نوشیدند و گفتند: خمر برای ما حلال است و این آیه را تأویل کردند:
﴿لَيۡسَ عَلَى ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ جُنَاحٞ فِيمَا طَعِمُوٓاْ إِذَا مَا ٱتَّقَواْ وَّءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ ثُمَّ ٱتَّقَواْ وَّءَامَنُواْ ثُمَّ ٱتَّقَواْ وَّأَحۡسَنُواْۚ وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ ٩٣﴾[المائدة: ۹۳].
«بر کسانی که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته انجام دادهاند، گناهی به سبب آنچه (از مسکرات پیش از تحریم و آگاهی از آن) نوشیدهاند متوجّه آنان نیست، اگر (از محرّمات) بپرهیزند و (بدانچه درباره تحریم نازل شده است) ایمان بیاورند و کارهای شایسته انجام دهند. بعد از آن (هم از محرّمات) بپرهیزند و (به احکام نازله درباره تحریم) ایمان داشته باشند. سپس (باز هم درجات تقوا را طی کنند و از محرّمات) بپرهیزند و همه کارهای خود را نیکو کنند، و خداوند نیکوکاران را دوست میدارد (و هر گروهی از آنان را به اندازه اخلاصی که دارند پاداش میدهد)».
علی بن ابیطالب گوید: یزید دربارهی آنان نامهای به عمر نوشت. راوی گوید: پس عمر نامهای به او نوشت که: آنان را پیش از آنکه از طرف تو فساد و تباهی به پا کنند، پیش من بفرست. وقتی نزد عمر آمدند، راجع به تکلیف آنان با دانشمندان و بزرگان صحابه مشورت و نظرخواهی کرد. آنان گفتند: ای امیر مؤمنان! به نظر من این افراد به خدا دروغ بستهاند و در دین خدا احکامی که خدا اجازهاش را نداده، وضع کردهاند، پس گردنشان را بزن. علیسچیزی نگفت. عمر گفت: تو نظرت چیست ای ابوالحسن؟ علیسگفت: به نظر من از آنان درخواست توبه کن. اگر توبه کردند، به خاطر شراب خواری به آنان هشتاد ضربه تازیانه بزن، و اگر توبه نکردند، گردنشان را بزن، چون آنان به خدا دروغ بستهاند و در دین خدا حکمی وضع کردهاند که خدا اجازهاش را نداده است. عمر از آنان درخواست توبه کرد. آنان توبه کردند، آنگاه عمر هشتاد ضربه تازیانه به آنان زد [۸۰].
این افراد به تأویل، چیزی را حلال کردند که خدا با نص صریح قرآن آن را حرام کرده، و علیسو دیگر صحابه دربارهاش گواهی دادند که آنان در دین خدا، حکمی را وضع کردهاند، و این عین بدعت است. این صورتی از قضیه بود.
همچنین برخی از فلاسفهی اسلامی، آیهی فوق را به گونهای دیگری غیر از این تأویل کردهاند و میگویند: اگر انسان برای نفع و فایدهی خمر نه برای لهو و لعب، آن را بنوشد، حلال است. گویی از نظر آنان، خمر از جمله داروها یا غذاهای خوبی است که برای حفظ سلامتی، مؤثر است. این رأی از ابن سینا نقل میشود و در سخنان برخی از علما که به این امر معروف بودهاند، دیدهام که برای بیداریش جهت علم و تألیف کتاب و مطالعه و بررسی احکام، از خمر کمک میگرفتند. یعنی هرگاه احساس خستگی و یا کسالت نمودند، مقداری خمر که آنان را بانشاط سازد و کسالت و تنبلی را از آنان دور کند، نوشیدهاند. بلکه دربارهی خمر گفتهاند که خمر حرارت خاصی دارد که تأثیرات زیادی داشته و درون را پاک میکند و انسان را دوستدار حکمت میگرداند و حرکت و ذهن و معرفت خوبی را به انسان میدهد. هرگاه انسان به مقدار اعتدال، خمر بنوشد، چیزهایی را میداند و فهمشان میکند و پس از فراموشی یادش میآیند. به همین خاطر ابن سینا -بر اساس آنچه از وی نقل شده است- استعمال خمر را ترک نمیکرد. همهی اینها گمراهی آشکار و روشنی است. پناه به خدا از آن!.
نباید گفت: استفاده از خمر در این گونه موارد، زیر مسألهی مداوا کردن با خمر داخل نمیشود. در این زمینه اختلاف مشهوری است، چون ما میگوییم: از ابن سینا ثابت شده که خمر را جهت بانشاط کردن جسم از کسالت و تنبلی و تقویت حافظه و حفظ سلامتی بدن و توانا کردن جسم جهت انجام وظایف و کارهای خود، استعمال میکرد و به خاطر درمان بیماریهای جسمی استعمالش نمیکرد، و اختلاف نظر عالمان اسلامی در این زمینه، راجع به استعمال خمر جهت درمان بیماریها نه غیر آن میباشد. پس ابن سینا و موافقانش، به شریعت خدا دروغ بافته و در آن بدعت به وجود آوردهاند. رأی اباحیه راجع به خمر و غیر آن، قبلاً آورده شد.
[۸۰] ابن ابی شیبه در «الـمصنف»، ۵/۵۰۳ آن را روایت کرده است.