سوّمین علت از علل اختلاف، تصمیم بر تبعیت از عادتها هر چند باطل یا مخالف حق باشند:
سبب سوّم اختلاف، پیروی از روش و منهجی که پدران و بزرگان و مانند آنها بر آن بودهاند، میباشد. این تقلید نکوهیده است، چون خداوند آن را در کتابش نکوهش کرده است، مانند این آیات: ﴿بَلۡ قَالُوٓاْ إِنَّا وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا عَلَىٰٓ أُمَّةٖ وَإِنَّا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم مُّهۡتَدُونَ ٢٢﴾[الزخرف: ۲۲]. «بلکه ایشان میگویند: ما پدران و نیاکان خود را بر آئینی یافتهایم و ما نیز بر پی آنان میرویم (و راه بتپرستی را در پیش میگیریم)».سپس در ادامه میفرماید:
﴿قَٰلَ أَوَلَوۡ جِئۡتُكُم بِأَهۡدَىٰ مِمَّا وَجَدتُّمۡ عَلَيۡهِ ءَابَآءَكُمۡۖ قَالُوٓاْ إِنَّا بِمَآ أُرۡسِلۡتُم بِهِۦ كَٰفِرُونَ ٢٤﴾[الزخرف: ۲۴]. «(پیغمبرشان بدیشان) میگفت: آیا اگر من آئینی را هم برای شما آورده باشم که از آئینی هدایتبخشتر باشد که پدران و نیاکان خود را بر آن یافتهاید (باز هم از گذشتگان خود پیروی میکنید و بر بتپرستیخویش میروید و دست به دامان تقلید میشوید؟) میگفتند: (آری! چنین است و) اصلاً ما به چیزی که (با خود آوردهاید و) بدان مأمور و مبعوث شدهاید، باور نداریم».در جای دیگری میفرماید: ﴿قَالَ هَلۡ يَسۡمَعُونَكُمۡ إِذۡ تَدۡعُونَ ٧٢ أَوۡ يَنفَعُونَكُمۡ أَوۡ يَضُرُّونَ ٧٣﴾[الشعراء: ۷۲-۷۳]. «گفت: آیا هنگامی که آنها را به کمک میخوانید، صدای شما را میشنوند و نیازتان را برآورده میکنند؟ یا سودی به شما میرسانند (اگر از آنها اطاعت کنید؟) و یا زیانی متوجّه شما میسازند (اگر از آنها سرپیچی نمائید؟)». خداوند راه روشن را به آنان نشان داده ولی آنان فقط به تقلید از پدرانشان تمسک جستهاند و گویند: ﴿بَلۡ وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا كَذَٰلِكَ يَفۡعَلُونَ﴾[الشعراء: ۷۴]. «میگویند: (چیزی از این کارها را نمیتوانند بکنند) فقط ما پدران و نیاکان خود را دیدهایم که این چنین میکردند (و بتان را به گونه ما پرستش مینمودند و ما هم از کارشان تقلید میکنیم و بس. مگر میشود پدران و نیاکان ما در اشتباه بوده باشند؟)».
این امر مقتضای حدیث قبلی نیز هست، آنجا که میفرماید: «اتَّخَذَ النَّاسُ رُؤَسَاءَ جُهَّالا» تا آخر حدیث، چون این حدیث به پیروی کردن از اشخاص هر طور که باشد، اشاره دارد.
از علی بن ابی طالبسروایت شده که گوید: زنهار! دور باشید از پیروی کردن از اشخاص، چون کسی عمل اهل بهشت را انجام میدهد، پس به خاطر علم و تقدیر خدا دگرگون میشود و عمل اهل جهنم را انجام میدهد. پس در حالی میمیرد که از اهل جهنم است و کسی عمل اهل جهنم را انجام میدهد، سپس به خاطر علم و تقدیر خدا دگرگون میشود و عمل اهل بهشت را انجام میدهد. پس در حالی میمیرد که از اهل بهشت است.
اگر شما ناچارید از کسانی پیروی کنید، از پیشینیان صالح پیروی کنید نه از اشخاصی که اکنون در قید حیاتاند [۱۹۴].
این گفته اشارهای است به احتیاط کاری در دین، و اینکه انسان نباید هرگز بر عمل هیچ کسی تکیه کند تا در آن تحقیق کند و از حکماش بپرسد، چون شاید کسی که به علماش تکیه کرده، بر خلاف سنت عمل کند و به همین خاطر گفتهاند: «به عمل عالم نگاه مکن، بلکه از او بپرس، به تو راست میگوید». و گفتهاند: «ضعیفترین علم، دیدن است». یعنی اینکه فلان کس را ببینید که کاری را انجام میدهد و او نیز همان کار را انجام میدهد، و شاید کار او از روی سهو و اشتباه باشد.
عمل اهل مدینه از این قبیل نیست، چون عمل اهل مدینه از نظر جماعتی از عالمان اسلامی دلیل ثابتی است. البته به صورتی که مورد بحث ما نیست.
گفتهی علیسکه: «اگر ناچارید از کسی پیروی کنید، پس از پیشینیان صالح پیروی کنید»، منظورش صحابهشو کسانی همچون آنان است که به گفتهشان عمل میشود و به فتوایشان تکیه میشود. اما غیر اینان که چنین موقعیتی را ندارند، درست نیست از آنان پیروی شود. مانند اینکه انسان مردی را میبیند و نسبت به او حسن ظن دارد و او کاری را میکند که احتمال دارد مشروع یا غیر مشروع باشد، پس به طور مطلق به او اقتدا میکند و به او تکیه مینماید و وی را حجتی در دین خدا قرار میدهد. این کار عین گمراهی است مادام که از حکم فعل، از کسانی که اهل فتوا هستند، سؤال و تحقیق نکرده باشد.
این صورت، چیزی است که اکثر متأخرین از میان مردم عوام و بدعت گذار بدان متمایل شدهاند.
اینان به شیخی جاهل یا به کسی که به درجهی علماء نرسیده میچسبند و او را میبینند که کاری انجام میدهد، به گمانشان این عمل، عبادت است از این رو به او اقتدا میکنند، حالا آن عمل هر چه باشد: موافق شریعت باشد یا مخالف شریعت. و به کارشان چنین استدلال میکنند که: فلان شیخ از اولیاست و او این کار را میکرد، و او از سایر علما سزاوارتر است که مورد اقتدا قرار گیرد.
این کار در حقیقت، به تقلید از کسی که دربارهاش حسن ظن دارد چه خطا کرده باشد و چه به حق اصابت کرده باشد، بر میگردد. درست مانند کسانی که از پدرانشان تقلید کردهاند. سخنان این افراد این است که میگویند: پدران ما یا بزرگان ما این کارها را بیهوده اختیار نمیکردند و هر کاری که کردهاند، قطعاً دلیل و برهان داشتهاند، در حالی که میبینید و میبینید که کارشان هیچ دلیل و برهانی ندارد.
[۱۹۴] این گفتهی مشهوری از کلام عبدالله بن مسعودساست. بیهقی آن را در کتاب «الکبری»، ۲/۱۰ و لالکائی در کتاب «الاعتقاد»، به شمارهی: ۱۳۱ روایتش کردهاند.