مسأله بیست و پنجم
در برخی از روایات حدیث آمده است:
«أَعْظَمُهَا فِتْنَةً الذين يَقِيسُونَ الأُمُورَ بِرَأْيِهِمْ، فَيُحِلُّونَ الْحَرَامَ وَيُحَرِّمُونَ الْحَلالَ» [۲۸۱].
«عظیمترین این فرقهها از نظر فتنه کسانیاند که امور را با رأی خود میسنجند، پس حرام را حلال و حلال را حرام میکنند».
پیامبرصدر این حدیث عظیمترین این فرقهها از نظر فتنه را اهل قیاس نامیده است. البته نه هر قیاسی بلکه قیاسی که اصل ندارد، چون اهل قیاس اتفاق نظر دارند بر اینکه قیاس بدون اصل صحیح نیست، بلکه باید تنها بر اساس اصلی از قرآن و سنت صحیح یا اجماع معتبر باشد. پس هر گاه قیاس اصلی نداشته باشد -که این قیاس فاسد است- همان قیاسی است که درست نیست در دین ایجاد شود، چون به مخالفت با شریعت منجر میگردد و حلال را حرام و حرام را حلال میگرداند، چون رأی از آن جهت که رأی است در صورتی که اصلی شرعی نداشته باشد دستوری شرعی از آن صادر نمیشود زیرا عقل چیزی را خوب میداند که از نظر شرعی خوب نیست و چیزی را زشت میداند که از نظر شرعی زشت نیست. وقتی چنین است قیاس بدون اصلی شرعی فتنهای برای مردم میشود.
سپس پیامبر در این حدیث اظهار داشته که عمل کنندگان به این قیاس از سایر فرقهها برای مردم زیان بارترند و فتنهی شدیدتری دارند، چون اهل مذهب و فرقههای اهل هوا در احادیث مشهوری آمده است و اهل اهواء غالبا از نظر خاص و عام منفور و مطرودند ولی فتوا چنین نیست چون ادلهی آن از قرآن و سنت گاهی افراد آنها را نمیدانند و جز عالمان، کسی ضعیف را از قوی تشخیص نمیدهد. و گاهی افرادی برای فتوا و قضاوت منصوب میشوند که افراد زیادی با فتوا و قضاوت آنان مخالفت میکنند.
مانند معنای این حدیث در روایت ابن مسعود آمده آنجا که گوید: هیچ سالی نیست مگر اینکه سال بعدی بدتر از آن است. نمیگویم: سالی پربارانتر از سال دیگر و سالی سرسبزتر ا زسال دیگر و یک امیر بهتر از امیر دیگری است ولی بهترین و عالمانتان رفتهاند، سپس افرادی پیدا میشوند که امور را با رأی خود میسنجند در نتیجه اسلام نابود و ویران میشود.
این مطلبی که در روایت ابن مسعود است در حدیث صحیح موجود است: آنجا که پیامبرصمیفرماید:
«وَلَكِنْ يَنْتَزِعُهُ مِنْهُمْ مَعَ قَبْضِ الْعُلَمَاءِ بِعِلْمِهِمْ، فَيَبْقَى نَاسٌ جُهَّالٌ يُسْتَفْتَوْنَ فَيُفْتُونَ بِرَأْيِهِمْ، فَيُضِلُّونَ وَيَضِلُّونَ» [۲۸۲].
«ولی علم را با گرفتن عالمان از مردم میگیرد، درنتیجه افرادی نادان میمانند و از آنان فتوا خواسته میشود و آنان نیز به رأی خود فتوا میدهند و گمراه میشوند و دیگران را گمراه میکنند».
راجع به نکوهش رأی آثار مشهوری از صحابهشو تابعین آمده که در آنها بیان شده که عمل به رأی، حرام را حلال و حلال را حرام میکند.
معلوم است که این آثاری که رأی را مذمت و نکوهش میکند امکان ندارد که منظور از آن مذمت و نکوهش اجتهاد بر اساس اصول و ضوابط خود راجع به حادثهای که نصی دربارهاش در کتاب و سنت و اجماع وجود ندارد از جانب کسانی باشد که واجد شرایط اجتهادند و معانی احکام را میفهمند و قیاس تشبیه یا تعلیل میکنند، قیاسی که با دلیل قویتر ازخود تعارض ندارد، چون در این قیاس حلال کردن حرام و حرام کردن حلال نیست و قیاس نابود کنندهی اسلام تنها قیاسی است که با قرآن و سنت و روش سلف صالح یا معانی معتبر قرآن و سنت تعارض داشته باشد.
سپس مخالفت این اصول بر دو قسم است:
اول- اینکه آشکارا و واضح با اصلی مخالفت داشته باشد و به اصلی دیگر تمسک بجوید. این امر از مفتی مشهور واقع نمیشود مگر زمانی که اصل شرعی به او نرسیده باشد همانطور که برای بسیاری از ائمه و پیشوایان دینی روی دادهاست به گونهای که برخی از سنتها به آنان نرسیده در نتیجه از روی خطا با آنها مخالفت کردند اما اصول مشهور هیچ مسلمانی آشکارا با آنها مخالفت نمیکند چه برسد به اینکه برخی از مفتیان مشهور با آنها مخالفت داشته باشند.
دوم- اینکه با نوعی از تأویل که در آن خطا میکند با یک اصل شرعی مخالفت کند، به اینکه نام چیزی را در غیر جای خود یا قسمتی از جای خود قرار دهد یا تنها لفظ را بدون رعایت مقصود و هدف مراعات کند یا تأویلات دیگری را در نظر بگیرد.
دلیل اینکه این امر منظور حدیث و آنچه معنای حدیث است میباشد، این است که حلال کردن یک چیز هرگاه مشهور باشد و کسی بدون تأویل آن را حرام کند یا حرام کردن چیزی مشهور بدون تأویل آن را حلال کند، این کار کفر و عناد است و مانند این کار ا زامت اسلامی اصلاً بر نمیآید مگر اینکه این امت کافر شود. معلوم است این امت هرگز کافر نمیشود و هرگاه خداوند بادی را فرستاد تا ارواح مؤمنان را بگیرد آن موقع کسی نمیماند که دربارهی حلال و حرام بپرسد.
و هرگاه حلال کردن و حرام کردن مشهور نباشد و فردی با آن مخالفت کند همچون مخالفی است که دلیل به او نرسیده است چنین چیزی پیوسته از زمان یاران پیامبرصموجود بوده است. سپس این امر تنها در تک تک مسائل میباشد. پس امت اسلامی گمراه نمیشود و اسلام نابود نمیگردد و به چنین چیزی گفته نمیشود که موقع گرفتن عالمان این چیز به وجود میآید.
پس روشن شد که منظور تنها حلال دانستن محرمات ظاهر و معلوم از نظر فرد بدون تأویل میباشد. این کار درمیان بدعتگذارانی که اکثر آیات قرآنی را رها کردهاند و برخی متشابهات را دنبال میکنند و اساس قرآن و محکمات را رها نمودهاند به وضوح دیده میشود، چون این کار همانطور که خدای متعال فرموده است انحراف از راه راست میباشد.
اگر افراد، پیشوایانی را جلو بفرستند تا فتوا دهند و به گفتار و کردارشان اقتدا شود مردم عوام با وجود آنها آرام میگیرند با این گمان که اینان در احتیاط در دین زیاده روی میکنند در حالی که آنان بدون علم مردم را گمراه میکنند. به راستی چیز زیان بارتر از سختی وبلایی نیست که از راهی که انسان تصورش نکرده دامنگیرش شود، چون اگر او راه آن سختی و بلا را میدانست در حد توان از آن پیشگیری میکرد و با آن مقابله مینمود. حالا اگر ناگهانی به سراغ وی میآید سختتر و ناگوارتر است برای کسی که این بلا و مصیبت دامنگیرش شده است. این مطلب روشنی است بدعت نیز دقیقاً به همین صورت است که هر گاه از طریق فتوا به سراغ شخص عامی بیاید، چون او در دیناش به کسی که در رتبهی اهل علم ظاهر شده استناد مینماید، پس ازهمان راهی که خواستار هدایت است گمراه میشود خدایا:
﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ ٦ صِرَٰطَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمۡتَ عَلَيۡهِمۡ﴾[الفاتحة: ۶-۷].
«ما را به راه راست راهنمائی فرما * راه کسانی که بدانان نعمت دادهای».
[۲۸۱] تخریج آن از پیش گذشت. [۲۸۲] تخریج آن از پیش گذشت.