دومین علت از علل اختلاف، تبعیت از هوای نفس میباشد:
بدین خاطر اهل بدعتها، اهل اهواء(اهل هواهای نفسانی) نامیده شدهاند، چون آنان از هواهای نفسانیشان پیروی کردهاند و ادلهی شرعی را از مصادر و مراجع معتبرشان نگرفتهاند تا احکام را از آنها صادر کنند بلکه هواهای نفسانیشان را پیش فرستاده و به آرای خودشان تکیه کردهاند، سپس از ورای آن، به ادلهی شرعی نگاه میکنند.
اکثر اینان، اهل حسن و قبح دانستن عقل، و کسانی که به آنان گرایش دارند مانند فلاسفه و دیگران، میباشند. بعضی از آنان که به پادشاه چسبیدهاند تا به اهداف خود برسند یا ریاست و جایگاهی را به دست آورند. پس حتماً با هواهای خود مردم را به طرف آرای خود کشاندهاند و اهداف و خواستههای خود را برای آنان تأویل کردهاند آن گونه که علماء اظهار داشتهاند و افراد معتمد از همراهان پادشاهان آن را نقل کردهاند.
گروه نخست، بسیاری از احادیث صحیح را با عقلهای خود ردّ کردهاند و نسبت به احادیثی که از پیامبرصبه صحت رسیده گمان بدی دارند و نسبت به آرای باطل خود، حسن ظن دارند تا جایی که بسیاری از امور و احوال آخرت از جمله پل صراط، ترازو، معاد جسمانی، نعمتها و عذاب جسمانی را رد کرده و رؤیت خدا در آخرت را انکار نمودهاند و..... بلکه اینان عقل را شارع گردانیدهاند خواه در شریعت اسلام آمده باشد و خواه نیامده باشد. بلکه اگر در شریعت هم آمده باشد، کاشف حکم عقل است..... و دیگر سخنان زشت و اعتقادات و افکار خرافی.
گروه دیگر از جادهی اصلی به جادهی فرعی خارج شدهاند، به خاطر حرص و اشتیاق شدید به اینکه بر دشمنانشان، غلبه یابند یا به دوستانشان فایده و نفع برسانند و یا نفعی را برای خود بکشند.
همان طور که از محمد بن یحیی بن لبابه، برادر شیخ ابن لبابه مشهور نقل کردهاند که او از قضاوت بیره برکنار شد و سپس از شورا برکنار شد به خاطر چیزهای ناپسندی که از او دیده شد. قاضی حبیب بن زیاد عزل او را تأیید کرد و دستور داد که عدالت وی را ساقط کنند و خانه نشیناش کنند و نگذارند به کسی فتوا دهد.
سپس ناصر به خرید حوضی که از آن آب برداشته نشود و جزو وقف بود، در قرطبه در جای بلند رودخانه، نیاز پیدا کرد. ضرورت و نیاز شدید خود را به آب پیش قاضی ابن بقی مطرح کرد، چون با دیدن مردم، اذیت میشد. ابن بقی به او گفت: در این باره راه حلی ندارم. اما بهتر است که حرمت وقف نگاه داشته شود. ناصر به او گفت: در این زمینه با فقهاء صحبت کن و رغبت و خواستهی مرا پیش آنان مطرح کن و به آنان بگو که چند برابر ارزش آن پرداخت میکنم، شاید در این باره رخصتی را برایم بیابند. ابن بقی با فقها صحبت کرد، آنان راه حلی را برایش نیافتند. ناصر از آنان خشمگین شد و به وزیران دستور داد که آنان را توبیخ نماید. میان فقهاء و وزیران گفتگوهایی رد و بدل شد و ناصر همراه آنان به خواستهاش نرسید.
این خبر به ابن لبابه رسید. و از قدر دوستان فقهاش کاست و میگفت: آنان چیزی را از او منع کردند که راه حلی برایش بود و اگر او (منظور خودش است) آنجا حاضر بود، قطعاً به جواز معاوضه به او فتوا میداد و پایبند آن بود و با دوستانش در این زمینه مناظره میکرد.
این قضیه به دل ناصر افتاد و دستور داد که محمد بن لبابه را به شورا باز گردانند و همان پست قبلی را به او بدهند. سپس به قاضی دستور داد که در این قضیه دوباره با فقهاء مشورت کند.
قاضی و فقهاء جمع شدند و ابن لبابه در آخر همهشان آمد. قاضی ابن بقی، قضیهای که فقهاء را به خاطرش جمع کرد، به آنان معرفی کرد. همهشان همان سخن اول را گفتند که وقف نباید از صورت خود تغییر یابد، و ابن لبابه ساکت بود. قاضی به او گفت: تو چه میگویی ای ابوعبدالله! گفت: اما قول پیشوایمان، مالک بن انس قولی است که دوستان فقیه ما گفتند. اما اهل عراقی اصلاً وقف را جایز نمیدانند، و اینان علمای برجستهای هستند که اکثر امت اسلامی به وسیلهی آنان هدایت یافتهاند، و چون امیرمؤمنان به این حوض نیاز دارد، پس سزاوار نیست که خواستهاش ردّ شود. در حالی که در سنت، راهی بر آن هست. من در این باره قائل به رأی اهل عراق هستم و پایبند آن رأی میباشم. فقهاء به او گفتند: سبحان الله! قول مالک که گذشتگان ما به آن فتوا داده و معتقد آن بودهاند و ما پس از آنان به آن اعتقاد داشتیم و بدان فتوا دادیم، رها میکنی. به هیچوجه از آن منصرف نمیشویم، و این رأی امیرمؤمنان و رأی پیشوایان دینی میباشد. محمد بن یحیی به آنان گفت: شما را به خدا قسم، آیا بلا و مصیبتی برای کسی از شما پیش نیامده که شما در آن دربارهی خودتان به قول غیر مالک عمل کرده باشید و در آن زمینه برای خود رخصتی را به کار برده باشید؟ گفتند: چرا. گفت: پس امیرمؤمنان نسبت به آن اولویت دارد.
پس به مأخذ و مراجع خودتان عمل کنید و به قول علمایی که با آن هم نظر هستند، استناد کنید، چون همهاش سرمشق و امام هستند. فقهای حاضر در مجلس، ساکت شدند. آنگاه قاضی گفت: فتوای ما را به اطلاع امیرمؤمنان برسان.
قاضی صورت جلسه را برای امیرمؤمنان نوشت و همراه دوستانش در همانجا ماند تا اینکه جواب آن بیاید مبنی بر اینکه به فتوای محمد بن یحیی بن لبابه عمل شود و این حوض را در مقابل املاکش در «منیة عَجَب» معاوضه کند. املاکش خیلی زیاد بود و چند برابر حوض ارزش داشت.
سپس از طرف امیرمؤمنان نامهای از او به ابن لبابه مبنی بر سرپرستی کار وثیقهها آمد تا او سرپرست بستن این قرارداد باشد. این مسؤلیت به او داده شد و قاضی، حکم به فتوای او را امضاء کرد و بر آن شهادت داد. آنگاه فقهاء روانه شدند. پس ابن لبابه پیوسته کار وثیقهها و شورا را تا زمان وفاتش به سال ۳۳۶ ﻫ.ق عهدهدار بود.
قاضی عیاض گوید: «یک بار راجع به این خبر با یکی از بزرگان مان گفتگو کردم. او گفت: شایسته است که این خبری که عهد رنجیدگی را باز کرده به عهد زشتی اضافه شود، چون این یکی در زشتی سختتر از چیزی است که در بردارد».
پس دقت کنید که پیروی از هوای نفس چگونه است و صاحبش را تا کجا میرساند. چنین کاری از دو جهت، اصلاً حلال نیست:
اوّل- او رأیی را که بدان حکم کرد، محقق و ثابت ننمود، چون اهل عراق وقفها را این چنین به طور مطلق باطل نمیدانند و هر کس این رأی را از آنان نقل کند، یا بدون تحقیق است و یا قبلاً رأی آنان بوده و بعد از آن منصرف شدهاند. بلکه مذهب اهل عراق در زمینهی وقفها، به مذهب مالک بن انس نزدیک است، آنگونه که در کتابهای حنفیها آمده است.
دوّم- اگر به فرض صحت آن را بپذیریم، باز برای حکم درست نیست که یکی از این دو قول را در حکماش بدون دلیل، ترجیح دهد، چون ترجیح به وسیلهی صورتهای معتبر شرعی است، و این مورد اتفاق عالمان اسلامی است. پس هر کس به تقلید یک قول بدون تحقیق تکیه کند و قولی را بدون دلیل معتبر ترجیح دهد، ریسمان اسلام را از گردنش برداشته و به غیر شرع استناد نموده است. خداوند به لطف خویش ما را از آن سالم نگه دارد!.
این روش در فتوا، از جمله بدعتهای ایجاد شده در دین خداست، همانطور که حاکم گردانیدن عقل بر دین به طور مطلق، بدعت است. این مطلب بعداً بیان خواهد شد.
بدین صورت، چگونگی تبعیت از هوای نفس ثابت شد، و تبعیت از هوای نفس اساس انحراف از راه راست میباشد. خداوند متعال میفرماید: ﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ مِنۡهُ ءَايَٰتٞ مُّحۡكَمَٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلۡكِتَٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَٰبِهَٰتٞۖ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمۡ زَيۡغٞ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ ٱبۡتِغَآءَ ٱلۡفِتۡنَةِ وَٱبۡتِغَآءَ تَأۡوِيلِهِۦ﴾[آلعمران: ۷]. «او است که کتاب (قرآن) را بر تو نازل کرده است. بخشی از آن، آیههای «مُحْكَمَات« است (و معانی مشخّص و اهداف روشنی دارند و) آنها اصل و اساس این کتاب هستند، و بخشی از آن آیههای «مُتَشَابِهَات« است، (و معانی دقیقی دارند و احتمالات مختلفی در آنها میرود). و امّا کسانی که در دلهایشان کژی است (و گریز از حق، زوایای وجودشان را فرا گرفته است) برای فتنهانگیزی و تأویل (نادرست) به دنبال متشابهات میافتند».زیغ در این آیه به معنای انحراف از حق میباشد. معنای این آیه قبلاً آورده شد. بدعت گذاران، دلیل واضح و روشن را رها کرده و از متشابه و امر مبهم پیروی میکنند درست عکس آنچه که حق است.
از ابن عباسب-در حالی که پیش او از خوارج و رفتارشان بر قرآن نام برده شد- روایت شده که گوید: «آنان به محکمات قرآن ایمان میآورند و در نزد متشابهات قرآن، هلاک میشوند».
آنگاه ابن عباس آیهی مذکور را خواند [۱۹۳]. ابن وهب این روایت را آورده است.
قرآن بر نکوهش تبعیت از هوای نفس دلالت میکند، آنجا که میفرماید: ﴿أَفَرَءَيۡتَ مَنِ ٱتَّخَذَ إِلَٰهَهُۥ هَوَىٰهُ وَأَضَلَّهُ ٱللَّهُ عَلَىٰ عِلۡمٖ وَخَتَمَ عَلَىٰ سَمۡعِهِۦ وَقَلۡبِهِۦ وَجَعَلَ عَلَىٰ بَصَرِهِۦ غِشَٰوَةٗ فَمَن يَهۡدِيهِ مِنۢ بَعۡدِ ٱللَّهِۚ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ ٢٣﴾[الجاثیة: ۲۳]. «هیچ دیدهای کسی را که هوا و هوس خود را به خدائی خود گرفته است، و با وجود آگاهی (از حق و باطل، آرزوپرستی کرده است و) خدا او را گمراه ساخته است، و بر گوش و دل او مهر گذاشته است و بر چشمش پردهای انداخته است؟! پس چه کسی جز خدا (و خدا هم از وی رویگردان است) میتواند او را راهنمائی کند؟ آیا پند نمیگیرید و بیدار نمیشوید؟».
در قرآن هرجا از هوای نفس سخن به میان آمده، از آن نکوهش شده است.
ابن وهب از طاوس نقل کرده که گوید: خداوند هر جا در قرآن، هوای نفس را آورده، آن را نکوهش کرده است و میفرماید:
﴿وَمَنۡ أَضَلُّ مِمَّنِ ٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ بِغَيۡرِ هُدٗى مِّنَ ٱللَّهِ﴾[القصص: ۵۰]. «آخر چه کسی گمراهتر و سرگشتهتر از آن کسی است که (در دین) از هوی و هوس خود پیروی کند، بدون این که رهنمودی از جانب خدا (بدان شده) باشد؟!».و دیگر آیاتی که در این زمینه آمده است.
همچنین ابن وهب از عبدالرحمن بن مهدی نقل کرده که: مردی دربارهی هواهای نفسانی از ابراهیم نخعی پرسید، او در جواب گفت: خداوند در چیزی از هوای نفس، ذرهای از خیر را ننهاده، و فقط زینت و آراستن از جانب شیطان است. دین فقط آن است که سلف صالح بر آن بودهاند.
از ثوری روایت کرده که: مردی پیش ابن عباسبآمد و به او گفت: من از هوای تو و هرچه که دوست داری پیروی میکنم. ابن عباس به او گفت: هوای همهاش گمراهی است: «من بر هوای تو هستم» چه حرفی است؟
[۱۹۳] هروی در کتاب «ذم الکلام» به شمارهی: ۱۹۳ و آجری در «الشریعة»، ۱/۳۱ آن را روایت کردهاند.