مسألهی سوّم
این فرقه از لحاظ نظری احتمال دارد که به سبب بدعتهایی که ایجاد کردهاند، خارج از امت اسلام باشند، چون آنان به طور کلی از اهل اسلام جدا شدهاند و این امر قطعاً به کفر میانجامد، چون میان اسلام و کفر، منزلت سومی که قابل تصور باشد، نیست.
ظواهری از قرآن و سنت، بر این احتمال دلالت میکند:
مانند آیهی: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ وَكَانُواْ شِيَعٗا لَّسۡتَ مِنۡهُمۡ فِي شَيۡءٍ﴾[الأنعام: ۱۵۹]. این آیهای است که -از نظر مفسرین- دربارهی بدعتگذاران نازل شده است. و جدایی از دین به حسب ظاهر، تنها خارج شدن از دین است.
و مانند آیهی: ﴿فَأَمَّا ٱلَّذِينَ ٱسۡوَدَّتۡ وُجُوهُهُمۡ أَكَفَرۡتُم بَعۡدَ إِيمَٰنِكُمۡ فَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَ بِمَا كُنتُمۡ تَكۡفُرُونَ﴾[آلعمران: ۱۰۶]. «و امّا آنان که (به سبب انجام کارهای بد در پیشگاه پروردگارشان شرمنده و سرافکنده و بر اثر غم و اندوه) روهایشان سیاه است (بدیشان گفته میشود:) آیا بعد از ایمان (فطری و اذعان به حق) خود کافر شدهاید؟! پس به سبب کفری که میورزیدهاید عذاب را بچشید!».این آیه از نظر علماء دربارهی اهل قبله نازل شده است و آنان اهل بدعت هستند و این همچون نص دربارهی کفر است.
در حدیث هم، پیامبرصمیفرماید: «لا تَرْجِعُوا بَعْدِي كُفَّارًا، يَضْرِبُ بَعْضُكُمْ رِقَابَ بَعْضٍ» [۲۰۶]. «پس از من به کفر برنگردید که گردن همدیگر را بزنید».
این حدیث نیز دربارهی کفر است. حسن آن را به حدیث: «یصبح مؤمناً ویمسی کافراً ویمسی مؤمناً ویصبح کافراً....». تفسیر کرده است.
همچنین پیامبرصدربارهی خوارج میفرماید: «دَعْهُ فَإِنَّ لَهُ أَصْحَابًا يَحْقِرُ أَحَدُكُمْ صَلاَتَهُ مَعَ صَلاَتِهِمْ وَصِيَامَهُ مَعَ صِيَامِهِمْ يَقْرَءُونَ الْقُرْآنَ لاَ يُجَاوِزُ تَرَاقِيَهُمْ يَمْرُقُونَ مِنَ الإِسْلاَمِ كَمَا يَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِيَّةِ يُنْظَرُ إِلَى نَصْلِهِ فَلاَ يُوجَدُ فِيهِ شَىْءٌ ثُمَّ يُنْظَرُ إِلَى رِصَافِهِ فَلاَ يُوجَدُ فِيهِ شَىْءٌ ثُمَّ يُنْظَرُ إِلَى نَضِيِّهِ فَلاَ يُوجَدُ فِيهِ شَىْءٌ - وَهُوَ الْقِدْحُ - ثُمَّ يُنْظَرُ إِلَى قُذَذِهِ فَلاَ يُوجَدُ فِيهِ شَىْءٌ سَبَقَ الْفَرْثَ وَالدَّمَ» [۲۰۷].
«او را رها کن، چون او یارانی دارد که هر یک از شما دوست ندارد همراه آنان نماز بخواند و روزه گیرد. آنان قرآن را میخوانند در حالی که از پیرامونشان تجاوز نمیکند، از اسلام میگریزند درست مانند تیر که از کمان خارج میشود. به پیکاناش نگاه میکند، چیزی را در آن نمیبیند، سپس به پیاش که بر تیر و کمان پیچند نگاه میکند و چیزی را در آن نمیبیند، سپس به تنهی تیرش نگاه میکند و چیزی را در آن نمیبیند، سپس به پرهای تیرش نگاه میکند و چیزی را نمییابد و تنها اثر سرگین و خون را میبیند».
به عبارت: «سَبَقَ الْفَرْثَ وَالدَّمَ» نگاه کن، چون این گواه بر این مطلب است که آنان در دایرهی اسلام داخل شدهاند ولی چیزی از اسلام به آنان ربطی ندارد.
در روایت ابوذرسآمده که گوید: «سيكون بعدي من أمتي - قوم يقرؤون القرآن لا يجاوز حلاقمهم يخرجون من الدين كما يخرج السهم من الرمية ثم لا يعودون فيه هم شر الخلق والخليقة» [۲۰۸]. «پس از من از میان امت من، جماعتی هستند که قرآن میخوانند و از حنجرههایشان فراتر نمیرود. از دین خارج میشوند همان طور که تیر از کمان خارج میشود و سپس به آن باز نمیگردند آنان بدترین مردم و آفریدهها هستند». و دیگر احادیثی که ظاهرشان، خارج شدن از اسلام به کلی است. نباید بگویی: این احادیث تنها راجع به جماعت معینی میباشد. پس در دیگر آنان حجت نیست، زیرا عالمان اسلامی برای تمامی اهل هواها به آن استدلال کردهاند همانطور که به آیات استدلال نمودهاند.
به علاوه، آیات قرآنی هر چند با صیغههای عمومشان بر این مطلب دلالت کنند ولی احادیث با معنایشان بر آن دلالت دارند، چون علت هر دو یکی است.
اگر گفته شود: حکم به کفر و ایمان به احکام آخرت بر میگردد و قیاس در آن دخالتی ندارد.
جواب این است که: سخن ما در احکام دنیوی است و اینکه آیا حکم مرتدین دربارهشان اجرا میشود یا خیر؟ و امر آخرت تنها از آن خداست، چون خداوند متعال میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ وَكَانُواْ شِيَعٗا لَّسۡتَ مِنۡهُمۡ فِي شَيۡءٍۚ إِنَّمَآ أَمۡرُهُمۡ إِلَى ٱللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ يَفۡعَلُونَ ١٥٩﴾[الأنعام: ۱۵۹].
«بیگمان کسانی که آئین (یکتاپرستی راستین) خود را پراکنده میدارند (و آن را با عقائد منحرف و معتقدات باطل به هم میآمیزند) و دسته دسته و گروه گروه میشوند (و هر دسته و گروهی از مکتبی و مذهبی پیروی میکنند) تو به هیچ وجه از آنان نیستی و (حساب تو از آنان جدا و) سروکارشان با خدا است و خدا ایشان را از آنچه میکنند باخبر میسازد (و سزای آنان را خواهد داد)».
و احتمال دارد که به طور کلی از اسلام، خارج نشده باشند هر چند برخی از دستورات و اصول دین خارج شدهاند. تمام مطالبی که پیش از این فصل دربارهاش گذشت، بر آن دلالت میکند، پس نیازی به تکرار آن نیست.
احتمال وجه سومی را هم دارد. و آن، این است که بعضی از آنان به خاطر گفتن سخنان کفرآمیزش، از اسلام جدا شوند یا به کفر صریح منجر شود و بعضی از آنان از اسلام جدا نشوند، بلکه حکم اسلامی روی او کشیده میشود هر چند سخنانش خیلی زشت و رأیاش خیلی شنیع باشد اما به درجهای نرسیده که به کفر صریح کشیده شود.
دلیل شرعی به تناسب هر رویداد و هر بدعتی بر آن دلالت میکند، چون بدون شک برخی از بدعتها، کفر هستند، مانند قرار دادن بتها جهت نزدیک شدن تدریجی به خدا، و برخی از بدعتها کفر نیستند، مانند قائل بودن به جهت برای خدا از نظر افرادی و انکار اجماع و انکار قیاس.....و مانند آنها.
برخی از اصولیون متأخر دربارهی تکفیر این فرقهها، فصل جداگانهای را آوردهاند، گویند: برخی از بدعتها به اعتقاد وجود إله همراه با خدا بر میگردد، مثل قول سبائیه دربارهی علیسکه او إله است، یا به حلول خدا در برخی از افراد مردم بر میگردد، مثل گفتهی جناحیه که خداوند متعال روحی دارد که در برخی آدمها حلول میکند، و برخی از بدعتها به انکار رسالت محمدصمربوط میشود، مانند قول غرابیه که جبرئیل در رسالت اشتباه کرد و به جای اینکه به علی وحی کند به محمد وحی کرد. و برخی دیگر به مباح دانستن برخی از محرمات و اسقاط واجبات و انکار رسالت محمدصبر میگردد، مانند اکثر شیعیان افراطی و تندرو. اینها مواردی هستند که مسلمانان در تکفیر اشخاص به وسیلهی این بدعتها هیچ گونه اختلاف نظری ندارند. دیگر افکار و عقاید غیر از اینها، بعید نیست که فردی که به آنها معتقد است، بدعتگذار غیر کافر باشد.
جهت اثبات اینها به امور زیادی استدلال کردهاند که نیازی به آودن آنها نیست. اما چیزی که از بزرگان میشنیدیم، این است که مذاهب محققین از اهل اصول این است که آنچه سرانجام و در آینده کفر است، در حال حاضر کفر نیست. چگونه در حال حاضر کفر است در حالی که فرد تکفیر شده به شدت آن آینده را انکار میکند و با آن مخالفت مینماید. اگر لزوم کفر از سخنانش برایش روشن میشد، به هیچ وجه آن را نمیگفت.
اینک به چیزی که حدیث مذکور مقتضی آن است و ما، درصدد شرح و توضیح آن از میان این سخنان هستیم، برمیگردیم.
احادیثی که به صحت رسیدهاند، برای چیزی دلیل نیستند، چون تنها برشمردن فرقهها در آن است. اما بر اساس روایت کسانی که در حدیث، عبارت: «كُلُّهَا فِى النَّارِ إِلاَّ وَاحِدَةً». آوردهاند، ظاهراً مقتضی این است که مورد تهدید قرار گرفتهاند. اما راجع به جاودانه ماندن در جهنم و عدم آن، چیزی گفته نشده است. پس دلیلی برای مطلب مورد نظر ما در آن وجود ندارد، چون تهدید به دوزخ گاهی مربوط به مؤمنان گناهکار است همانطور که به همهی کافران مربوط است هر چند کافران و مؤمنان گناهکار در جاودانه ماندن در دوزخ و عدم آن، با هم فرق دارند.
[۲۰۶] تخریج آن از پیش گذشت. [۲۰۷] حدیثی صحیح است: تخریج آن قبلاً آورده شد. [۲۰۸] حدیثی صحیح است: تخریج آن از پیش گذشت.