مسأ له هیجدهم
این مسئله راجع به توضیح و بیان معنای روایت ابوداود است که طی آن پیامبرصمیفرماید:
«وَإِنَّهُ سَيَخْرُجُ فِى أُمَّتِى أَقْوَامٌ تَجَارَى بِهِمْ تِلْكَ الأَهْوَاءُ كَمَا يَتَجَارَى الْكَلْبُ بِصَاحِبِهِ لاَ يَبْقَى مِنْهُ عِرْقٌ وَلاَ مَفْصِلٌ إِلاَّ دَخَلَهُ» [۲۷۴].
«درمیان امت من، افرادی پیدا خواهند شد که آن هواها در آنان نفوذ کرده درست مانند درد سگ که در درون صاحباش نفوذ کرده است و رگ و مفصلی نمیماند مگر این که این درد در آن نفوذ کرده است».
معنای روایت مذکور این است: پیامبرصخبر داده که در میان امتاش این هواها که به سبب آن به این فرقهها تقسیم شدهاند، پیدا خواهد شد وافرادی در میان آنان یدا خواهند شد که آن هواها در دلهایشان نفوذ کرده است تا جایی که معمولا از آنها جدا نمیشود. نمیتوانند از آن توبه کنند آن گونه که درد سگ به جسم صاحباش داخل میشود و قسمتی از قسمتهای بدنش، هیچ رگ و مفصلی نمیماند مگر این که درد در آن نفوذ کرده است. این جریانی است که قابل معالجه نیست و دارو در آن فایدهای ندارد. صاحب هوا نیز به همین صورت است، هرگاه هوا داخل قلبش شد و حب آن به او نوشانده شد، موعظه و نصیحت در او تأثیری نمیکند و برهان و دلیل را نمیپذیرد و به مخالفانش توجه نمیکند.
از جمله اینان میتوان به گذشتگان اهل هواها از جمله معبد جهنی و عمروبن عبید اشاره کرد. چون آنان وقتی سر برآوردند از هر جهتی طرد شدند و بر سر هر زبانی به حجت مغلوب شدند و از نزد هر مسلمانی دور شدند. سپس با وجود آن به ضلالت و گمراهی خود ادامه دادند.
﴿وَمَن يُرِدِ ٱللَّهُ فِتۡنَتَهُۥ فَلَن تَمۡلِكَ لَهُۥ مِنَ ٱللَّهِ شَيًۡٔا﴾[المائدة: ۴۱].
«اگر خداوند (بر اثر گناهان پی در پی) بلای کسی را بخواهد، تو نمیتوانی اصلاً برای او کاری بکنی».
حاصل آنچه که این بدعتگذاران به آن تکیه کردهاند حاکم گردانیدن عقلهای مجرد است که آنها را در حسن و قبح دانستن اعمال با شریعت شریک گردانیدند. سپس افعال خدا را بر آنچه برایشان آشکار شد محدود کردند و احکام عقل را بر آن جاری کردند و گفتند:
فلان چیز بر خدا واجب است و جایز نیست فلان کار را انجام دهد. پس خدا را همچون سایر مکلفان محکوم علیه قرار دادند. برخی از آنان به این حد نرسیدند بلکه با عقلشان چیزهایی را خوب و چیزهایی را بد دانستند و آن را به امور مشروع ملحق گردانیدند اما همه بنا را بر حاکم گردانیدن عقلها گذاشتهاند. اگر اینجا توقف میکردند دشواری عظیم بودن آن آسانتر بود ولی اینان از تمامی این حدود تجاوز کردهاند تا جایی که با اعتراض بر کتاب خدا و سنت پیامبرصو ادعای اینکه کتاب و سنت با عقل تناقض و منافات دارند، با خدا و پیامبرصاعلام جنگ نمودهاند:
قتبی گوید: «ملحدان به کتاب خدا عیب و نقص وارد نموده در آن سخنان لغو گفتند و آن را ترک کردند و با فهمهای ناقص و بصیرتهای بیمار از متشابهات پیروی کردند و کلمات را از جاهای خود تحریف کردند و آن را از راههای خود منحرف نمودند. سپس با ادعای تناقض و لحن و بینظمی و اختلاف بر آن حکم کردند و در این زمینه به علتها استناد کردند که بسیار ضعیف و بیاساساند و شبهاتی را در دلها و شک و تردیدها یی را در درون انداختند».
وی افزود: اگر مذهب و عقیدهشان بر اساس تقریر و تأویلشان میبود قطعاً کسی که رسول خداصپیوسته به وسیله قرآن علیه او استدلال میکرد و آن را به عنوان نشانه برای نبوتش و دلیل بر صدق و راستیاش قرار میداد و در چندین جا با آن مبارزه طلبی میکرد بر سر اینکه یک سوره مانند قرآن را بیاورند و آنان اهل فصاحت و بلاغت و خطابه و شعر بودند و در میان مردمان به زبانهای برنده و خصومت سخت همراه عقل و خرد و اصالت رأی اختصاص یافته بودند. خداوند آنان را در چندین جای قرآن به آن توصیف کرده است و آنان دفعهای میگفتند: این کلام جادوست. دفعهای میگفتند: شعر است. دفعهای میگفتند: سخن کاهنان است و دفعهای میگفتند: افسانهی گذشتگان میباشد. و خداوند از آنان نقل نکرده و در هیچ یک از روایات به ما خبر نرسیده که آنان به قرآن عیب وارد کردهاند از جهتی که طعنه زنندگان به آن عیب وارد کردهاند.
این بود گفتههای قتبی و این از جهت استدلال صحیح است و همچنین اعتراض به احادیث و ادعای تناقض و اختلاف در آن از آنان نقل شده است.
به همین خاطر عیب وارد کردن به بهترین امتی که برای مردم آفریده شدهاند که همان صحابهاند، از آنان نقل شده است. اینان به میل خود دربارهشان قضاوت نمودهاند و به سنت عیب و نقص و طعنه وارد کردند همچون کسی که در دنیا احساس مسئولیت نمیکند و به فکر حساب و کتاب آخرت نیست.
ابومحمد بن قتیبه راجع به رد آنان و جواب به اعتراضات و ایراداتشان در دو کتابی که به همین منظور تألیف کرده به طور مفصل و مشروح سخن گفته است. این دو کتاب از بهترین کتابهای او میباشد.
نخواستم برخی از آن اعتراضات را نقل کنم تا آنچه دربارهاش اعتراض شده از عیب و نقص و ایراد وارده به آن پاک کنم و چون کسان دیگری این کار را انجام دادهاند ولی خواستم توضیح معنای عبارت: «تَجَارَى بِهِمْ تِلْكَ الأَهْوَاءُ كَمَا يَتَجَارَى الْكَلْبُ بِصَاحِبِهِ». را از آنان نقل کنم.
خلاصه، اهل هواها هرگاه هواهایشان در آنان استحکام پیدا کند به چیزی اهمیت نمیدهند و به مخالفت دیگران توجهی نمیکنند و به عقلشان مراجعه نمیکنند تا مقداری خود را متهم کرده یا در موارد اشکال و ابهام کمی تأمل و درنگ کنند این کار، شأن اهل خرد و اهل عبرت است ولی اینان کسانی هستند که از هوای نفس خویش پیروی کردهاند.
دستههای دیگری نیز وجود دارند که در نفوذ هواها به دلهایشان با اینان مشترکاند تا جایی که به افکار و مذاهب دیگران هیچ اهمیتی نمیدهند. وقتی معنای روایت مذکور با آوردن مثال بیان شد به مطلب دیگری منتقل میشویم و آن عبارت است از:
[۲۷۴] تخریج آن از پیش گذشت.